سرویس جهان مشرق - تصمیم ترامپ مبنی بر خروج سربازان آمریکایی [۱] با واکنشهای گوناگونی در داخل آمریکا مواجه شده است [۲] . بخش قابلتوجهی از ساختار حاکم بر این کشور با این تصمیم مخالف است و حتی فرماندهان نظامی در وزارت دفاع خود ترامپ هم تلاش کردهاند تا او را از تصمیم خود منصرف کنند. شاید بر اثر همین فشارها هم هست که طی روزهای گذشته اعلام شد ترامپ تصمیم گرفته سرعت عقبنشینی نیروها از سوریه را کاهش بدهد [۳] .
در همینباره بخوانید:
›› «جیم» هم جیم زد / در کابینه ترامپ «سگ دیوانه» عقل کُل بود
«لیندسی گراهام» سناتور آمریکایی و از متحدان و حامیان ترامپ، چند هفته قبل، پس از یک ضیافت ناهار در کاخ سفید، در همینباره گفت: «من فکر میکنم، داریم مسائل [و سیر تحولات] را به شکل هوشمندانهای کُند میکنیم؛ در حالی که هدف، همیشه ثابت بوده است: بتوانیم از سوریه خارج شویم و در عین حال مطمئن شویم داعش هرگز برنمیگردد، شرکای ما تحت مراقبت هستند، و ایران مهار شده است [۴] .» البته گراهام ابتدا قصد داشت ترامپ را به لغو دستور خروج از سوریه متقاعد کند [۵] ، اما ظاهراً به همین اندازه قانع شده و احتمالاً کاهش سرعت خروج از سوریه را مقدمهای برای متقاعد کردن رئیسجمهور آمریکا به ماندن در این کشور میداند.
در حالی که اکثر تحلیلها درباره تصمیم ترامپ برای خروج از سوریه، روی جنبههای نظامی و استراتژیک این مسئله و همینطور تلاشهای زودهنگام ترامپ برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ تمرکز کردهاند [۶] ، مسئله انرژی و به خصوص فاکتور نفت، در تصمیمگیری رئیسجمهور آمریکا مورد غفلت قرار گرفته است. رئیسجمهور آمریکا در اولین نشست خود با کابینهاش در سال ۲۰۱۹ صحبتهایی کرد که (احتمالاً بدون آنکه خودش بداند) اهمیت زیادی داشتند. ترامپ در این صحبتها، در حضور خبرنگاران، با دفاع از تصمیم خود برای خروج از سوریه، در بیان دلیل این تصمیم چند جمله بسیار کلیدی گفت: «سوریه مدتها قبل [به دست اوباما] از دست رفت. به علاوه، ما [وقتی از سوریه حرف میزنیم] درباره ماسه و مرگ صحبت میکنیم. درباره یک ثروت هنگفت صحبت نمیکنیم؛ درباره ماسه و مرگ حرف میزنیم [۷].» اما منظور ترامپ از «ثروت هنگفت» چیست؟ پایگاه تحلیلی «نیو ایسترن آوتلوک» در گزارشی با عنوان «سرنوشت «اوج نفت» چه شد؟ [۸] » با یادآوری یکی از دروغهای بزرگ تاریخ، به مسئله نقش احتمالی نفت در تصمیم ترامپ برای خروج از سوریه پرداخته است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای پایگاههای تحلیلی غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
نظریه «اوج نفت» چیست و از کجا آمده است؟
«ویلیام انگدال» کارشناس ژئوپلتیک نفت و نویسنده گزارش نیو ایسترن آوتلوک، در ابتدا مینویسد:
طی روزهای ابتدایی دولت جورج دابلیو بوش، مقالات بیشمار و حتی بیانیههای رسمی «آژانس بینالمللی انرژی» و دولتهای مختلف، حاکی از آغاز پدیدهای بود که نام آن را «اوج نفت [۹] » گذاشته بودند. در آن زمان، «دیک چنی» معاون اول سابق [بوش] و مدیر عامل سابق کمپانی «هالیبرتون [۱۰] » [از بزرگترین کمپانیهای خدمات میدانهای نفتی]، به عنوان رئیس کارگروه [انرژی] کاخ سفید انتخاب شده بود. در جریان اتفاقات [زمینهساز و] پیش از جنگ عراق در ماه مارس سال ۲۰۰۳، نظریه اوج نفت یا کاهش مطلق ذخایر نفت جهان، توضیحی، یا توجیهی، باورپذیر برای حمله بوش به عراق به نظر میرسید. خود من هم در مقطعی متقاعد شده بودم که این مسئله میتواند توضیحی برای جنگ نفتی در عراق باشد. با این حال، امروز دیگر کسی درباره اوج نفت صحبت نمیکند. و دلیل این مسئله، بسیار جالب است.
نظریه «اوج نفت» مدعی است که تولید نفت در دنیا به نقطهای خواهد رسید که پس از آن مطلقاً کاهش پیدا خواهد کرد و امکان افزایش تولید دیگر وجود نخواهد داشت. انگدال در توضیح این نظریه مینویسد:
اوج نفت، اختراع برخی حلقههای مالی با همراهی کمپانیهای بزرگ نفتیای بود که برای توجیه قیمت فوقالعاده بالای نفت و برخی مسائل دیگر، از این نظریه استفاده میکردند و میکنند. نظریهای که برای توجیه قیمتهای بالای نفت، آن را ترویج میکردند، به دهه ۱۹۵۰ و یکی از زمینشناسان و کارشناسان عجیب و غریب نفت به نام «ماریون کینگ هوبارت [۱۱] » برمیگشت که برای کمپانی «شلاویل [۱۲] » [شعبه آمریکایی کمپانی «رویال داچ شل»] در شهر «هیوستون» ایالت تگزاس کار میکرد. کینگ هوبارت، که دوست داشت «کینگ» صدایش کنند، سال ۱۹۵۶، زمانی که برای کمپانی شلاویل در تگزاس کار میکرد، موظف شد مقالهای برای نشست سالانه «مؤسسه نفت آمریکا» بنویسد.
آیا «کمبود نفت» یک افسانه است؟
نیو ایسترن آوتلوک ادامه میدهد:
هوبارت تمام نتایج مقاله سال ۱۹۵۶ خود، از جمله اینکه آمریکا در سال ۱۹۷۰ به نقطه اوج [تولید] نفت خواهد رسید، را بر این عقیده اثباتنشده استوار کرده بود که نفت، یک سوخت فسیلی است؛ یک ترکیب بیولوژیکی که از بقایای دایناسورهای مرده، جلبکها و دیگر اشکال حیات تشکیل میشود که مربوط به حدود ۵۰۰ میلیون سال قبل هستند. هوبارت نظریه منشأ فسیلی نفت را بدون هیچ تردیدی پذیرفت و هیچ تلاش آشکاری هم برای راستیآزمایی علمی این بخش بنیادین و محوری از استدلال خود نکرد. او صرفاً «ریشههای فسیلی نفت» را به عنوان یک حقیقت انجیلی [و واقعیت غیرقابلتردید] تلقی کرد و سپس یک ایدئولوژی جدید را حول محور آن ساخت؛ ایدئولوژیای «نومالتوسی» [مرتبط با نظریه انتساب فقر به رشد جمعیت [۱۳] ] مبتنی بر لزوم ریاضت در مواجهه با کمبود نفت. هوبارت ادعا کرد که میدانهای نفتی از قانون منحنی زنگولهای «گاوسی» پیروی میکنند، فرمولی که خودش هم [مطلق نیست، بلکه] قراردادی است.
انگدال در توضیح بیشتر دلایل ترویج نظریه اوج نفت، مینویسد:
کمپانیهای غولپیکر نفتی انگلیس و آمریکا و بانکهای بزرگ حامی آنها، برای آنکه بتوانند قیمت و دسترسی به نفت، یعنی شریان اصلی اقتصاد جهان، را کنترل کنند، به افسانه کمبود نفت نیاز حیاتی داشتند. و این افسانه قرار بود طی بیش از یک قرن آینده، عنصر کلیدیِ قدرت ژئوپلتیک انگلیس و آمریکا باشد. هوبارت در مصاحبهای رُک و راست در سال ۱۹۸۹، اندکی پیش از مرگش، اذعان کرد روشی که برای محاسبه کل ذخایر نفتی قابلاستخراج در آمریکا از آن استفاده کرده، مطلقاً علمی نبوده است [۱۴] . به عبارت دیگر، روش مورد استفاده توسط هوبارت، مثل خیس کردن انگشت برای سنجیدن قدرت باد بود. هوبارت عملاً یک ادعای اثباتنشده و نادرست (مبنی بر اینکه نفت از بقایای بیولوژیکی فسیلشده تشکیل شده است) را تبدیل به بنیادی برای اثبات ادعای خود مبنی بر کمبود ذاتی و کاهش اجتنابناپذیر تولید نفت کرد: «این دانش، یک مبنای قدرتمند زمینشناختی را در مقابل گمانهزنیهای خودسرانه درباره پیدایش نفت و گاز در اختیار ما میگذارد. عرضه اولیه نفت، محدود است؛ سرعت تجدیدپذیری نفت، ناچیز است؛ و پیدایش نفت، محدود به آن نقاطی از کره زمین است که در آنها سنگهای زیرزمینی با لایه ضخیمی از رسوبات تهنشینشده پوشیده شدهاند.»
آیا ذخایر نفت خاورمیانه قابلچشمپوشی است؟
نویسنده تأکید میکند: «وقتی این طرزتفکر، در جهان زمینشناسی (جهانی که کتابهای درسی آن عمدتاً در آمریکای تحت سلطه کمپانیهای بزرگ نفتی نوشته شده بودند) پذیرفته میشد، دیگر تنها مسئله کنترل مناطق غنی از نفت میماند که باید از طریق سیاسی یا، در صورت لزوم، از راه نظامی به دست میآمد. این در حالی است که سال ۱۹۵۶ وقتی هوبارت پیشبینی ترسناکش درباره ذخایر «تمامشدنی» و «محدود» نفت را انجام داد، صرفاً اندکذرهای از سطح کره زمین حتی در معرض حفر چاههای نفت قرار گرفته بود.» انگدال برای تشریح حجم عظیم نفت در کره زمین، به اظهارات «مایکل هالبوتی» زمینشناس شناختهشده و مهندس نفت اهل تگزاس در سال ۱۹۸۰ در روزنامه والاستریتژورنال اشاره میکند:
حدود ۶۰۰ حوضه نفتی در جهان وجود دارد. از این تعداد، ۱۶۰ حوضه به بهرهبرداری تجاری رسیدهاند، عملیات شناسایی ۲۴۰ حوضه پیشرفت کم یا متوسطی داشته است، و ۲۰۰ حوضه باقیمانده عملاً شناسایی نشدهاند. تا سال ۱۹۷۸، حدود ۳/۵ میلیون چاه نفتی در جهان حفر شده است که ۷۳ درصد از آنها تنها در آمریکا حفر شدهاند. با این حال، حوضههایی که پیشبینی میشود در آمریکا کشف شوند، تنها ۱۰/۷ درصد از حوضههای نفتی کل جهان را تشکیل میدهند. به این ترتیب ۸۹/۳ درصد باقیمانده از حوضههای احتمالی در دنیا تا کنون تنها ۲۷ درصد از چاههای حفرشده را به خود اختصاص دادهاند. حوضههای خاورمیانه نسبتاً کوچک هستند و کمتر از ۵ درصد از کل نفت دنیا را در خود جای دادهاند [۱۵] . در عوض، حفاری عمیقتر در خلیج مکزیک، آبهای اطراف ویتنام، آبهای اطراف سواحل شرقی آمریکا، دریای چین شرقی، و غیره، منجر به پیدایش حجم وسیعی از نفت خواهد شد.
حوضه جدید نفتی در آمریکا چه ارتباطی با خروج ترامپ از سوریه دارد؟
در ادامه گزارش آمده است:
هوبارت بر اساس برآوردهای خود که کل ذخایر نفت آمریکا را ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد بشکه تلقی میکرد، پیشبینی نمود که تولید نفت آمریکا در اواخر دهه ۱۹۷۰ به اوج خود میرسد و سپس کاهش شتابنده تولید نفت در این کشور طبق منحنی زنگولهای آغاز خواهد شد. این پیشبینی در خوشبینانهترین حالت، نگرانکننده بود؛ و البته نادرست. در اینجا نمیخواهم به شواهد علمی روسی در دهه ۱۹۵۰ بپردازم که بر اساس روشهای تجربی نشان میداد نفت به طور مداوم در عمق گوشته زمین، بر اثر فشار و دمای بیاندازه زیاد، دارد تولید میشود و بنابراین به هیچ عنوان در حال پایان یافتن نیست. در این گزارش صرفاً به یکی از بولتنهای اخیر «تحقیقات زمینشناسی آمریکا» [از آژانسهای علمی دولت آمریکا] استناد میکنم.
نیو ایسترن آوتلوک سپس توضیح میدهد:
۲۸ نوامبر [سال ۲۰۱۸، سه هفته پیش از اعلام تصمیم ترامپ برای خروج از سوریه]، وزارت کشور آمریکا کشف یک ذخیره عظیم نفت و گاز در منطقهای از غرب تگزاس به سمت ایالت آریزونا را تأیید کرد. این وزارتخانه از طریق آژانس تحقیقات زمینشناسی خود اعلام کرد که منطقه شِیل [متشکل از سنگهای نفتی] «ولفکمپ» و منطقه سنگ آهکی «بون اسپرینگ» واقع در بالای آن، در حوضه «دلاوِر»، بخشی از حوضه نفتی «پِرمیان» در نواحی تگزاس و نیومکزیکو «مطابق تخمینهای میانه، حاوی ۴۶/۳ میلیارد بشکه نفت، حدود ۸ تریلیون (هشت هزار میلیارد) متر مکعب گاز طبیعی، و ۲۰ میلیارد بشکه گاز طبیعی مایع» است. این تخمین شامل ذخیره نفت مداوم و غیرمتعارف [قابلاستخراج از روشهایی غیر از حفر چاههای معمولی نفت] میشود و منابع ناشناخته و از نظر فنی قابلاستخراج را در بر میگیرد. «جیم رایلی» مدیر آژانس تحقیقات زمینشناسی، تخمینها درباره حوضه دلاوِر را «بزرگترین ارزیابیهای منتشرشده در تاریخ درباره یک حوضه نفت و گاز مداوم [۱۶] » توصیف کرده است. به طور خلاصه، این کشف، خبر فوقالعاده مهمی برای ذخایر انرژی آمریکا محسوب میشود.
آیا «اوج نفت» یک نظریه سیاسی بود؟
انگدال گزارش خود را اینگونه پی میگیرد:
آژانس تحقیقات زمینشناسی تصریح میکند که کمپانیهای نفت و گاز در حال حاضر، هم با استفاده از روش سنتی چاه عمودی و هم به کمک روش حفاری افقی و شکست هیدرولیکی دارند از حوضه دلاوِر، نفت و گاز شِیل استخراج میکنند. این آژانس همچنین خاطرنشان میکند که حوضه دلاوِر در منطقه ولفکمپ و بون اسپرینگ، بیش از دو برابرِ حوضه «مرکزی» است [در حالی تا پیش از این تصور میشد حوضه مرکزی، بزرگترین حوضه در مجموعه حوضههای نفتی پرمیان است]. البته حتی قبل از این کشف جدید درباره نفت و گاز شِیل در منطقه تگزاس-آریزونا در اطراف حوضه پرمیان هم آمریکا، با احتساب مقادیر تخمینی نفت شِیل، دارای بزرگترین ذخایر بالقوه نفت جهان به شمار میرفت. طبق نتایج یک تحقیق که ماه جولای سال ۲۰۱۸ توسط کمپانی مشاورهای «رایستاد انرژی» نروژ، آمریکا ۲۶۴ میلیارد بشکه نفت دارد که بیش از نیمی از آن در شِیل نهفته است. این میزان نفت، بیش از ۲۵۶ میلیارد بشکه نفت روسیه و ۲۱۲ میلیارد بشکه نفت عربستان است [۱۷] .
در ادامه میخوانیم:
اگر برآوردهای جدید آژانس تحقیقات زمینشناسی را نیز به تخمینهای قبلی اضافه کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که مجموع ذخایر نفتی آمریکا بیش از ۳۱۰ میلیارد بشکه است. به این ترتیب معلوم میشود پیشبینیهای کینگ هوبارت درباره رسیدن تولید نفت آمریکا به اوج خود در دهه ۱۹۷۰، کاملاً بیمعنی بوده است. آنچه در دهه ۱۹۷۰ اتفاق افتاد، عملاً دخالت کمپانیهای بزرگ نفتی [در سیاست خارجی دولت آمریکا] با هدف جایگزین کردن نفت فوقالعاده ارزان خاورمیانه به جای حفاری برای استخراج نفت داخلی آمریکا بود. استدلال اوج نفت، از دید این کمپانیها، یک معضل سیاسی مفید بود که پیامدهای ژئوپلتیک گستردهای برای سیاستهای آمریکا در قبال خاورمیانه پس از دهه ۱۹۷۰ داشت. اکتشافات جدید در تگزاس و آریزونا نیز این اطمینان خاطر را میدهد که تخلیه سریعتر نفت ذخایر نفتی شِیل در آمریکا در مقایسه با روشهای متعارف، موجب پایان زودهنگام تولید نفت در این کشور نخواهد شد.
نیو ایسترن آوتلوک گزارش خود را اینگونه به پایان میرساند: «امروز که آمریکا، بالاتر از روسیه و عربستان، تبدیل به بزرگترین تولیدکننده نفت در جهان شده است، نظریه اوج نفت و اکتشافات جدید در این کشور پیامدهای مهم ژئوپلتیکی را در بر خواهد داشت. این مسئله همچنین میتواند توضیح بدهد که چرا رئیسجمهور آمریکا اخیراً احساس کرد که میتواند دستور خروج نیروهای آمریکایی از سوریه را صادر کند. طی چند سال آینده، تغییرات ژئوپلتیک وسیعی رخ خواهد داد.»
آیا خروج از سوریه، تلاش ترامپ برای فرار از شکست است؟
ترامپ یک تاجر است، نه یک سیاستمدار؛ و با توجه به آنچه در بالا گفته شد، به نظر میرسد تصمیم وی برای خروج از سوریه هم یک تصمیم نظامی نبوده، بلکه یک تصمیم اقتصادی بوده است. اگر پیشبینیهای هالبوتی درست باشد، خلیج مکزیک، ویتنام و «دریای چین شرقی» حاوی مقادیر فراوانی نفت هستند. آیا میتوان از اینها نتیجه گرفت که رئیسجمهور آمریکا از سوریه صرفنظر کرده است تا برنامهریزیهای کابینهاش را معطوف به چین و نیروهای نظامی خود را آماده اعزام به اطراف این کشور کند؟ مسئله دریای چین جنوبی، در مجاورت ویتنام، از آغاز ریاستجمهوری ترامپ بارها و بارها موضوع اختلافات میان پکن و واشینگتن بوده است. آیا اختلافات درباره دریای چین شرقی و دریای چین جنوبی، اختلاف بر سر نفت است؟ لیندسی گراهام بعد از نشست با ترامپ، در اظهاراتی عجیب گفت رئیسجمهور آمریکا به او چیزهایی گفته است که آنها را نمیدانسته است [۱۸] و بنابراین اکنون احساس بسیار بهتری نسبت به سیاست ترامپ درباره سوریه دارد [۱۹] . آیا موضوع گفتوگوی آنها هم نفت بوده است؟
البته همه اینها صرفاً یکی از احتمالات موجود درباره اقدام ناگهانی ترامپ درباره سوریه است. برخی کارشناسان معتقدند خروج نیروهای آمریکایی از سوریه صرفاً یک «وقفه» است، نه «توقف» دخالت آمریکا در این کشور. حتی عدهای میگویند نقشه ترامپ عملاً به معنای «ماندن» در سوریه و نه ترک این کشور است [۲۰] . شاید هنوز برای اظهارنظر قطعی درباره دلیل یا دلایل تصمیم خودسرانه ترامپ برای خروج از جنگ سوریه زود باشد، اما اگر همه نظریههای بالا هم اشتباه باشند، یک نظریه دیگر نیز وجود دارد. ترامپ، چه در تبلیغات انتخاباتی و چه پس از پیروزی در انتخابات، بارها گفته است که دوران ریاستجمهوری او مملو از «پیروزی» و خالی از «شکست» خواهد بود. تحولات سوریه و خالی شدن دست آمریکا از گزینههایی برای دخالت در سرنوشت این کشور، ترامپ را به یک «شکست» بزرگ نزدیک کرده است و شاید عقبنشینی نیروهای آمریکایی از سوریه، تلاش ترامپ برای «خداحافظی در اوج» و فرار از این «شکست» حتمی در مقابل ایران و روسیه باشد. برخی از شواهدی را که حکایت از صحت این نظریه آخر دارند در گزارش بعدی مشرق بررسی خواهیم کرد.
در همینباره بخوانید: