به گزارش مشرق، حضرت امام خمینی (ره) در بدو ورود به فرانسه به پاریس منزل غضنفرپور رفت ماموران فرانسوی با خودروهای سیاه رنگ از لحظه نشستن هواپیمای در فرودگاه تا رسیدن آیتالله به خانه مراقب اوضاع بودند امام چند روزی را در پاریس بودند.
در نخستین شب اقامت امام در منزل غضنفرپور دوبار زنگ خانه به صدا درآمد نخستین بار پلیس فرانسه بود که یادآور شد امام کنار پنجره نایستد ممکن است به ایشان شلیک شود و دومین بار از کاخ الیزه بود یادآور شدند فعالیت سیاسی امام ممنوع است. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در دهکده نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
بیشتر بخوانید:
نقش آیتالله خامنهای در انتقال امام (ره) به تهران +عکس
جزئیاتی از تکاپوی سازمان مجاهدین خلق در کمیته استقبال
تحریم رفراندوم فرمایشی توسط امام خمینی (ره)
این ویلا یک حیاط کوچک هم داشت ساختمان مثل خانه های شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اطاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شب ها امام ملاقات های چند دقیقه ای را در این اتاق انجام می داد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند. بعد از ورود امام به نوفل نوشاتو نخستین کسانی که از ایران به فرانسه آمدند آقایان سید شهابالدین اشرافی، داماد و وکیل آیتالله سید محمود مرعشی نجفی، فرزند آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی نفری بودند.
از دیگر مسافرانی که در این روز هفدهم مهر خود را به پاریس رساند، حسن روحانی بود. او از لندن آمده بود. «راجع به اوضاع ایران مطالبی که در نظرم بود، گفتم و در پایان هم از ایشان سؤال کردم که در شرایط فعلی آیا آنجا بمانم و یا به تهران برگردم؟ امام فرمودند: فعلاً همین جا بمانید. نیاز اینجا بیشتر از ایران است، ولی برنامه سخنرانی های تان را بیشتر کنید. به دانشگاهها بروید و برای دانشجویان صحبت کنید. حتی امام فرمودند: با خارجی ها صحبت کنید و آنها را از اوضاع ایران مطلع نمایید. فرمودند: حتی اگر یک یا دو نفر هم هستند، برای شان صحبت کنید نگویید دو نفرند.
دیدار شاید حدود نیم ساعت طول کشید و از محضرشان مرخص شدم. چند دقیقه بعد از آن، آقای اشراقی داماد امام، که ظاهراً همان روز از تهران آمده بودند، من را صدا زدند و از طرف امام یک پاکت پول (ده هزار تومان) به من دادند. من به آقای اشراقی گفتم: فعلاً نیاز به پول ندارم. آقای اشراقی خندید و گفت: مثل اینکه شما امام را نمی شناسید؟ امام به کسی پول نمی دهد؛ نمیدانم چطور شده که این را برای شما فرستاده اند… بگیرید. من هم پول را گرفتم که... برای من برکت زیادی داشت.»
منبع: کتاب الف لام خمینی