به گزارش مشرق، با ظهور تلفنهای همراه هوشمند و گسترش شبکههای اجتماعی، آمارها میگویند که میزان مطالعه افراد جامعه پایین آمده و به اعتقاد برخی افراد، فرهنگ کتابخوانی در حال سقوط است.
برای بررسی این گزاره و حواشی آن به صورت علمی، با سعید مکرمی مدیر انتشارات اسم و مدیر فروشگاه ترنجستان سروش با رویکرد فرهنگ عمومی کتابخوانی و ابتلا به حواشی کاهشدهنده نرخ مطالعه گفتوگو کردیم تا در یک بحث مشروح، نه درباره مسائل و مشکلات کنونی بازار نشر که صرفاً در خصوص فرهنگ مطالعه سخن گفته باشیم. این گفتوگو را بخوانید:
برخی از منتقدان و اصلاحگران معتقدند ما هرچقدر جلوتر میرویم، احساس میشود درک جامعه و جوامع جهانی از مسائل سطحیتر میشود. آیا این مسأله را درست میدانید؟ نسبت این مسأله با کتابخوانی چیست؟
تحلیل بنده کاملاً برعکس است. بنده با توجه به اینکه مدتها مدیر انتخاب کتاب نهاد کتابخانهها بودم، چیزی که احساس میکنم، کاملاً برعکس است. وضعیت کتابخوانی نسبت به قدیم بسیار بهتر است، اما وقتی راجع به عمق صحبت میکنیم، این یک امر کیفی است. بالاخره عمق از نگاه شما یک چیزی است و از نگاه بنده چیز دیگری. اما در رابطه با کتابخوانی میتوانم ادعا کنم که وضعیت کتابخوانی بسیار بهتر است.
بیشتر بخوانیم:
برادرِ «ترنجستان سروش» به دنیا آمد
با سختگیری در تولید کتاب به مخاطبانمان احترام میگذاریم / دغدغه اصلیام «پاتوقسازی» است/ «نخلستان اوج» را تبدیل به یک کافهکتاب مدرن و متشخص حزباللهی میکنیم/ ترجیحم این است که با عنوان «کتابفروش» صدایم کنند
یعنی گسترش شبکههای اجتماعی باعث سطحی شدن نشده است؟
وقتی میگوییم سطحی شده است، آیا میتوانیم بگوییم قبلاً چطور بوده است؟ ما هیچگزارهای نداریم که قبلاً سطحیتر بودهایم یا الان عمیق شدهایم. چنین بررسیای صورت نگرفته است. نکته بنده این است، کسی که قبلاً کتاب نمیخواند الان هم کتاب نمیخواند. اما جمعیت کتابخوان ما حتماً بیشتر شده است. بخشی از آن به خاطر این است که کتاب خواندن همین الان هم در فرهنگ عمومی ما ارزش به حساب میآید. زمانی کتاب خواندن به عنوان یک تفنن یا امر زائد به حساب میآمد، اما الان کسی که کتاب میخواند، دیگران به او نمیگویند یک کار فانتزی انجام میدهی. کسی به او نمیگوید بیکار!
شاید در دهه ۵۰ به علت تحولات سیاسی و اجتماعی، نرخ کتابخوانی خیلی زیاد شده بود. حتی در اطرافیان خودمان، پدر خودم که یک مغازهدار ساده است، کتابخانهاش پر از کتابهای شهید مطهری و مرحوم شریعتی بود. یعنی کتابهایی که آن زمان مومنین انقلابی احساس میکردند لازم است مطالعه کنند. اما ما هیچ گزارهای نداریم که در کل وضعیت کتابخوانی بدتر بوده یا بهتر بوده است. تصور میکنیم با ظهور شبکههای اجتماعی و سرعت روند جابجایی اطلاعات، میزان کتابخوانی کمتر شده است، اما این برداشت، صرفاً یک تصور است. وقتی تحولات دهههای گذشته را بررسی کنیم، میبینیم که این سطحینگری در آن دورهها هم بوده است، اما شیوه تجلی یافتنش متفاوت بوده است.
آن زمان بحث تضاد ایدئولوژی جدی بوده است. چپها و اسلامگراها و… باهم درگیر بودند، اما شاید الان سطح دغدغهها بسیار متفاوت است.
این بحث راجع به یک دوره خاص است که شدت میگیرد و افول میکند. آدمهایی که آن زمان درگیر مباحثی مثل چپ بودند، اگر تعدادشان خیلی زیاد بود، ما راحت از سدشان عبور نمیکردیم. این در حالی است که آماری از تعداد کسانی که درگیر آن مباحث بودند، نداریم. چند درصد از مردم درگیر آن اتفاقات بودند؟ آن زمان یک جهش بوده است. برای مثال، وقتی پیکر شهدای غواص بازگشت، خواندن کتبی با موضوع دفاع مقدس خیلی زیاد شد، اما ارتباطی با روند اصلی کتابخوانی در جامعه زیاد نشده است.
وقتی ما در جامعه راجع به کتابخوانی صحبت میکنیم، در مورد این باید حرف بزنیم که آیا کتابخوانی ارزش هست یا نه؟ طبق یافتههای بنده در هیچ دورهای کتابخوانی مثل امروز ارزش نبوده است.
طرحهای دولتی پیرامون افزایش کتابخوانی و ترغیب مردم چقدر موفق بوده است؟
به نظر من این طرحها شکست خورده است. اولین مبدع ایستگاههای مطالعه، نهاد کتابخانهها بود که اولین بار در مترو، اتوبوس، هواپیما و … شروع به کار کردند. با توجه به بررسی تجربهها به نظرم میرسد که محتوای ارائه شده برای مطالعه، با محیط مطالعهها همخوانی نداشت.
مدیران ما از کتابخوانی دنبال هدایت مردم بودند؛ نه نفس کتابخوانی. مثلاً در اتوبوسی که مردم در تابستان گرم به زور کنار هم ایستادهاند، کتاب با موضوع اهل بیت (ع) و معاد میگذاریم. اساساً شأن آن موضوع پایین میآید. خب بالاخره باید نسبت فرم و محتوا را رعایت کرد. ضمن اینکه تجربههای موفق دیگران را خوب بررسی نمیکنیم. اگر ژاپن ایستگاه مطالعاتی راهاندازی میکند، باید دید چه کتابی ارائه میدهد. اگر در فرودگاهی که مسافر در سالن انتظار نشسته و هر لحظه ساعت را چک میکند که کی باید سوار هواپیما بشود و منتظر اطلاع رسانی است، در چنین فضایی یک قفسه میگذاریم و میگوییم ای کسی که منتظر هستی، بیا یک کتاب راجع به انقلاب بخوان! خب حوصله چنین کاری را ندارد. حتی در توصیههای بزرگان هست که وقتی دعایی مثل کمیل را میخوانی، اگر حال دعا نداشتی، کتاب را ببند و بعداً دعا بخوان. چون قساوت قلب میآورد. بعد میگوییم مردم کتاب نمیخوانند. کلی هم هزینه چاپ کتاب و آمادهسازی قفسهها و … شده است.
اگر در آن کشورهایی که چنین تجربههای موفقی دارند، به خاطر این است که در اتوبوس، مترو یا … کتاب کُمیک میگذارند؛ کتابهایی داستانمحور با کلی عکس فانتزی. در آنجا اقتضای محیط را رعایت کردهاند.
برخی دوستان در این سالها فکر کردهاند که اگر در مسیر پیادهروی اربعین یا در حاشیه نماز جمعه کتاب بفروشیم، به کتابخوانی خدمت کردهایم. اما چنین چیزی ممکن نیست. کسی که سه چهار روز در مسیر پیادهروی است، اصلاً زمان کتاب خواندن ندارد. یا دوستانی میخواستند در حاشیه نماز جمعه کتابفروشی بزنند. به آنها گفتم اگر تا به حال به نماز جمعه رفتهاید، نهایتاً در ۱۰ دقیقه کل جمعیت متفرق شدهاند. بالاخره روز جمعه مردم میخواهند به مهمانی و کارهای عقبافتاده برسند. بیشتر تجربههای شکستخورده به خاطر این است که حواسمان به قالب عرضه نبوده است. نه به خاطر اینکه مردم نسبت به کتابخوانی کم توجهی میکنند.
آیا شما نفس کتابخوانی را ارزش میدانید؟ هرکسی هر کتابی بخواند ارزش است؟
این سوال خیلی سختی است و اجازه بدهید به آن نپردازم. اما چند نکته به ذهنم میآید. اگر کسی اهل فکر و تامل باشد، بهتر میتوانیم با او گفتوگو کنیم تا کسی که اهل فکر نیست و امکان گفتوگو وجود ندارد. این مسأله یک سیر گذار دارد. در جامعهای که کسی هیچ کتابی نمیخواند، نفسِ کتابخوانی ارزش است. بالاخره باید از یک جایی شروع کند و جلو بیایید.
شاید یکی از معیارهای سطحیشدن جامعه، این است که ببینیم امروز چه کتابهایی پرفروش هستند و در گذشته چه کتابهایی پرفروش بودند.
نه. اینجا بحث تولید محتوا پیش میآید. ما هرکجا محتوای خوبی را در بستهبندی خوبی ارائه کردیم، خوب دیده شده است. ما در کتابفروشی خودمان، کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» همیشه پر فروش بوده است. ما در کتاب ارزشی و دینیمان همیشه ضعف تولید داشتیم. یادم هست در دورهای «انتشارات ساقی» کتابهای شهید آوینی را چاپ میکرد و با استقبال زیادی هم روبرو شده بود. یکی از تفریحات ما این بود که این کتابها را دست بگیریم؛ از بس خوب و شیک بود. یکی دیگر از انتشاراتیهایی که اینگونه عمل کرد، انتشارات مصابیحالهدی بود که کتابهای مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی را عرضه میکند و بسیار هم پرفروش بود.
اینجا که از کلمه پرفروش استفاده کردم، میخواستم نکتهای را بگویم. یکی از اشتباهاتی که ما از ابتدای انقلاب، ناخواسته مرتکبش شدیم، این بود که کتابهای دینی و ارزشی خوبمان را به صورت رایگان در اختیار مردم قرار دادیم. تصورمان این بود که اگر رایگان عرضه کنیم، کتاب بهتر به دست مردم میرسد.
وقتی دهه ۶۰ را بررسی میکنیم، میبینیم که مردم با هزینه خودشان کلی خیابانها را تزئین میکردند. آن زمان که بنر نبود، مردم پارچهنوشته آماده میکردند. کلی شعار مینوشتند و برای راهپیمایی آماده میشدند. اما الان اگر کسی حتی اگر بخواهد عکس حضرت امام و حضرت آقا را در خانهاش استفاده کند، منتظر است ببیند کجا عرضه میشود تا بگیرد و در خانه بگذارد. یعنی حاضر نیست برای چیزی که برایش ارزش قائل است، هزینه کند. پس ما ضربه بسیار بدی به مردم زدیم. حتی بالاتر، این کار را در محرم هم کردهایم. زمانی میخواستم برای فروشگاهمان پرچم مشکی تهیه کنم. دوستی به من گفت اصلاً لازم نیست بخری. در فلان نمایشگاه، کتیبههای رایگان عرضه میشود. من با خودم فکر کردم ببینید ما با اینها چه کردهایم. در برخی مغازههای قدیمی همین میدان انقلاب، صاحب مغازه یک عکس قدیمی از شهید نواب یا امام خمینی دارد که با عشق آن را نگهداری کرده است. ما با نگاه جدیدی که میگوییم اگر هر چیزی را رایگان بدهیم، بهتر است. خودمان با دست خودمان این هزینه را از سبد خانوار حذف کردیم. همین کار را در حوزه کتاب هم صورت دادهایم. همین کار را با حوزه سینما کردهایم. هم شأن کار را پایین آوردهایم و هم وقتی یارانهها قطع میشود، دچار بحران میشویم. اما مخاطب جریان روشنفکری که توانایی این کار را نداشته است، هنوز سراغ نشریه میآید و آن را میخرد. حوزه کتاب، تعداد زیادی گزارههای پنهان دارد. ما همینطور نمیتوانیم بگوییم مردم کتابخوان نیستند. بنده در سطوح مختلف با کتاب مرتبط بودهام. الان با جرأت میتوانم بگویم سطح کتابخوانی بهتر شده و یک کتابفروشی مذهبی و انقلابی میتواند روی پای خودش بایستد.