به گزارش مشرق، «وقتی میگوییم [اثری] انتقادی، لازم نیست منفی یا حتی به ظاهر بیغرض باشد. اما باید پرسشگرانه، بیطرف، بیتعصب و بدون هیچ پیش فرضی، جستوجوگر باشد. باید حاضر باشد عادت همیشگی تماشاگر را بشکند و او را از تماشا کردن بیکنش و بیفکر بیرون بیاورد.»
«آدم میخواهد چیزی را بشناسد، افسرده شود، مشکلی را حل کند، تفسیر و تاویل کند… نمیخواهد مدیحهسرایی کند.»
این چند خط بخشی از رمان ۱۷۰ صفحهای «تصرف عدوانی» است که طی مدت دو سالی که از ترجمه و انتشار آن در کشور ما میگذرد قریب به ۳۰ مرتبه تجدید چاپ شده است.
تا پیش از رسیدن به جملات بالا در صفحات ۱۳۶ و ۱۳۷، که شاهد گفتوگویی میان شخصیت اصلی با چند نفر پیرامون یک فیلم مستند هستیم، این کتاب را اثری خستهکننده و کشدار میدانستم. پیوسته با خود این پرسش را مطرح میکردم که این اثر به کدام دلیل بیش از ۲۵ مرتبه تجدید چاپ شده و دوست کتابفروشم چند مرتبه توصیه کرد این کتاب را -که خواندنش زمان زیادی نمیگیرد- حتماً بخوانم. بماند که وقتی کتاب را تهیه کردم، دیدم برگزیده رمان سال سوئد در سال ۲۰۱۳ هم بوده است. مشتی فلسفهورزی که از دل آن تعداد بسیار بالایی تکههای جذاب مناسب اشتراکگذاری در شبکههای اجتماعی بیرون میآید ولی در آن نه خبری از قصه است و نه قرار است فراز و فرود آنچنانی شاهد باشیم. در همین عوالم بودم که به صفحات ۱۳۵ به بعد رسیدم، یعنی در یک چهارم پایانی کتابی بودم که این میزان مورد توجه قرار گرفته بود و آنجا بود که نویسنده تیر خلاص را به سمت من شلیک کرد.
همین جملات که بالا خواندید تکانم داد. باورم نمیشد که نویسنده صدای من را شنیده باشد و جوابم را از زبان شخصیت کتابش داده باشد. «استر نیلسون» ۳۱ ساله که بسیار اهل مطالعه و دقت در امور جزئی بود شخصیت اصلی کتاب است و جملات بالا هم نظر او پیرامون یک اثر مستند است و میبینیم نگاه ژرفی به اثر هنری دارد و همین نگاه او پاسخ پرسشهای من بود.
شاید آنچه به عنوان دیدگاه من درباره این اثر تلقی شود درباره خواننده دیگری مصداق نداشته باشد و طبیعی است که یک متن به تعداد خوانندگانش تأویل و تفسیر شود ولی رمان «تصرف عدوانی» اثر لنا آندرسون در واقع مصداق همان جملات است. این رمان عادت همیشگی ما در مواجهه با یک رمان را میشکند و ما را از خواندن بیفکر و بیکنش بیرون میآورد.
حتی رمان آندرسون که سعید مقدم آن را ترجمه کرده تلاش میکند جستوجوگر باشد و خواننده را به لایههای درونی خویش ارجاع میدهد و او را دعوت میکند خود را به تماشا بنشیند و قضاوت کند.
«داستانی درباره عشق» عبارتی است که زیر نام رمان نوشته شده و شاید برخی را با تصور اینکه قرار است یک داستان عشقی پرآبچشم بخوانند، تهییج کرده تا کتاب را بخرند ولی در واقع در این اثر خبری از آن وصالهای هندی و فراقهای هزار و یک شبی نیست و خواننده بیشتر مشغول خواندن لایههای زیرین یک عشق است. عشقی که یکطرفه بوده و «هوگو رسک» آنطور که استر به ماجرا نگاه میکرده، نگاه نمیکند. درواقع اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم باید اعتراف کنیم که «تصرف عدوانی» داستانی درباره عشق است و جز این نیست ولی قرار نیست با داستانی عاشقانه به سبک عاشقانههای مرسوم روبهرو باشیم.
کتاب میتواند دایره گستردهای از مخاطبان را با خود درگیر کند و آنها را به تأمل در روابط و نوع مواجهه آنها با انسانها دعوت کند. کاوش در پسِپشت ذهن انسان در مواقعی مانند دوری از معشوق یا حین فکر کردن به کسی که دوستش داریم، کاری است که «تصرف عدوانی» میکند و آنچیزی که در این کتاب میبینیم تصویری است از انسان در یک موقعیت انسانی!
۱۷۰ صفحهای که در بخشهایی ممکن است حوصله خواننده را سر ببرد زیرا حرف تازهای در میان نیست و عشق استر و هوگو نیز به وصال ختم نمیشود ولی خواننده شاهد تجربهای تازه از ادبیات است.
هرچند که «تصرف عدوانی» بر پایه یک رابطه شکل میگیرد که این از اصول اولیه پیرنگ است ولی خیلی رابطه در کانون قصه نیست بلکه کاوش در حالات انسان مسئله آن است و به خوبی خواننده در این کاوش شریک میشود.
این رمان همانطور که بالاتر هم اشاره شد اثری است که خواننده را غافلگیر میکند و پیشنهادی جدی برای کسانی است که به ادبیات متفاوت علاقه دارند. اثری که به قول دوست کتابفروشم خیلی سریع میتوان خواند ولی مدت زیادی میتوان با جملات آن در بحر تفکر و تماشای خویش غرق شد.