به گزارش مشرق، یکی از اولین روحانیونی که بهصورت حرفهای به حوزه سینما ورود کرد و سالها عضو شوراهای مختلف مرتبط با سینما بود، حجت الاسلام سیدمجید پورطباطبایی است. او از سال ۷۱ تا ۷۶ بهعنوان عضو اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی، در شورای فیلمنامه، شورای بازبینی و شورای انتخاب جشنواره فجر عضویت داشت و مشاور نادر طالبزاده در مرکز مطالعات و تحقیقات معاونت سینمایی هم بود، علاوه بر این، پورطباطبایی عضو اداره کتاب و همچنین عضو اداره مطبوعات داخلی ارشاد نیز بوده است. در همان برهه دهه هفتاد، بهمدت ۴ سال در شورای فرهنگی بنیاد فارابی فعالیت داشت که وظیفه این شورا، ارزیابی و بررسی فیلمنامه برای ساخت بود. از سال ۷۲ تا ۷۸، او مشاور مدیر شبکه دوم (مهدی ارگانی) و عضو شورای طرح و برنامه گروه فیلم و سریال این شبکه نیز بود و سالها در مرکز پژوهشهای صدا و سیما هم به فعالیت پرداخت و راهاندازی جشنواره فرهنگ مهدویت (عج) و همچنین تأسیس بخش فیلمنامهنویسی این مرکز جزو کارنامه او در بخش پژوهشی صدا و سیما بوده است. حجت الاسلام پورطباطبایی اکنون کارشناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن و همچنین کارشناس کتاب در مجمع ناشران انقلاب اسلامی است و از قدیم، طرف مشورت اهالی حوزه سینما، مطبوعات و کتاب است و با بسیاری از چهرههای فرهنگی رفاقت نزدیک دارد. حجت الاسلام پورطباطبایی چندین جلد کتاب در حوزه قرآنپژوهشی و خاورشناسی نگاشته است که آخرین آنها «خاتم عشق» است که در بیش از هزار صفحه به بررسی سیمای حضرت رسول اکرم (ص) در آراء و اقوال غربیان پرداخته است. پای صحبت آقای پورطباطبایی نشستیم تا از لابهلای خاطرات ایشان، مروری بر ۴ دهه سینمای انقلاب اسلامی داشته باشیم و البته این گفتگو بیش از انتظار ما نکات و اطلاعات نغز و ناشنیده دارد که محصول تجربیات دستاول و مستقیم خود مصاحبهشونده است از این رو به مخاطبان گرامی توصیه میکنیم که خواندن این مصاحبه را از دست ندهند.
* مجموعه کلاه پهلوی را آقای جعفری جلوه راه انداخت.
او بانی کارهای خوبی در عرصه تلویزیون شد؛ کلاه پهلوی، کیف انگلیسی و…. غیر از آن، موقعی که خانه سبز ساخته میشد در شبکه دو، شاهد بودم که سطر به سطر این فیلمنامه خانه سبز را جعفری جلوه میخواند و به مسعود رسام و بیژن بیرنگ تذکر میداد. خانه سبز را که با قسمت بعدی کار، مقایسه میکنید، فرقهای زیادی دارد و این اثر جعفری است.
جعفری جلوه که به سینما آمد، نمیگویم اشتباهی نکرده است. با اینکه احمدرضا معتمدی، شوهرخواهر جعفری جلوه است و سینمایش را قبول ندارم اما من ندیدم که جعفری جلوه مستقیم از معتمدی دفاع کند، یعنی جعفری جلوه از سینماگری از حیث مالی دفاع نمیکرد.
اما برگردم به بهشتی. او مهندس معمار بود، مثلاً بحث روستای ابیانه و ساختار ابیانه را اولین بار بهشتی مطرح کرد، یعنی هر اتفاقی که برای ابیانه افتاده و معروف شده عمدتاً کار بهشتی بود، بهرهای هم از این قضیه نمیبرد، چون نه بهشتی ابیانهای بوده نه فامیل ابیانهای داشت، این روستا را دیده بود، معماری و شرایط آن را دیده بود و بهعنوان یک روستایی که در فرهنگ معماری موقعیت خاصی دارد، آن را مطرح کرد، علاوه بر این، شاید من یکی دو جا یک عِرق مذهبی خوبی در بهشتی دیدم، برای مثال، یک کتابی چاپ شد اوایل سال ۷۰ بهاسم «هزار و یک شب» که یادم نیست نویسندهاش چهکسی بود. من در قم یک فامیل کتابفروش داشتم و این کتاب را به صد تومان خریدم. کتاب را در خانه نگاه کردم، ماجراهای فسق و فجور ظلالسطان پسر بزرگ ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان بود. کتاب را که خواندم دو سه صفحهاش خیلی مبتذل بود. آمدم تهران و به این دوستمان آقای محمدحسن پزشک گفتم: "ببین، این کتابی است که از ارشاد مجوز گرفته است". پزشک کتاب را به بهشتی نشان داد و بهشتی کتاب را برداشت و برد در شورای معاونین ارشاد مطرح کرد. بعداً بهشتی به من گفت "آقای خاتمی که این سه صفحه را دید، گریه کرد و بلافاصله دستور داد کتاب جمع شود". البته من خیلی متأسف شدم. چرا؟ چون کتابی که صد تومان قیمتش بود، هفته بعد در بازار ۴۰۰ تومان شد. آنجا بود که من فهمیدم وقتی میخواهی کار سلبی هم انجام بدهی به این شکل نباید انجام بدهی، عین اشتباهی که آقای مهدی نصیری که با هم رفیق هستیم سر کتاب «و خدایان، دوشنبهها میخندند» انجام داد، کتابی که ایشان در سرمقاله کیهان در موردش نوشت، کتابی که سه ماه اول انتشار، سی نسخه فروش رفته بود، بعد از سرمقاله ایشان، یکشبه ۲۹۷۰ نسخه آن فروش رفت و چاپ دوم هم خورد. در مسائل سلبی، علاوه بر انجام برخی کارهای ایجابی، باید بهاشکال دیگری کار کرد، یعنی باید پشتپرده کار کرد، نه اینکه رصد نکنیم، اتفاقاً باید دقیقاً رصد کنیم، مسلط و محاط هم باشیم، اما مطرح کردنش ظرایفی دارد که باید درست جوانب آن سنجیده شود.
مثلاً یادم هست خشایار دیهیمی، مترجم، یک نامه بسیار تندی به آقای صادق لاریجانی نوشت. من نامه را در سایتی خواندم. صبح زود آمدم پیش آقای واعظی عضو شورای مشاورین و رئیس دفتر تبلیغات و از رفقای نزدیک آقای صادق لاریجانی است. به آقای واعظی گفتم "هدف دیهیمی از این کار مطرح کردن خودش است. فقط هر جوری ممکن است کاری کنید که آقای لاریجانی سریع موضع نگیرد، چون اگر هم موضع بگیرند، میافتد در چالش بین قوه قضاییه و خشایار دیهیمی. اگر هم مجبور شوند خشایار دیهیمی را بازداشت کنند، جریان روشنفکری بهره میبرد و برای خودش تبلیغ میکند". با پیگیری آقای واعظی مشکل حل شد. حالا یک شکل دیگر قضیه این بود که فرض کنید من یک مطلبی علیه خشایار دیهیمی مینوشتم. اصل بحث سر این است که در چنین مواردی در نقشه طراحیشده طرف مقابل قرار نگیریم.
بهطور کلی، با اینکه الآن بهشتی دقیقاً از نظر فکری، مقابل من است و آن موقع هم او کاملاً اصلاحطلب بود، ولی باید در نقد او انصاف را رعایت کرد. با وجود اینکه از نظر فکری کاملاً نقطه مقابل بهشتی هستم، ولی این را بیانصافی میدانم که از خصلتهای خوب بهشتی و شناختی که از او در سینما دارم، نگویم و نمیتوانم نگویم.
* نقش آقای بهشتی در مطرحشدن مجله «فیلم» و قدرتی که پیدا کرده چه بود؟
من این را نمیدانم.
* بالاخره آنها تمام خواستهها و سلایق بهشتی را مکتوب و تئوریزه میکردند.
این هم یک بحث است که آیا آنها داشتند به بهشتی تزریق فکر میکردند یا بهشتی داشت به آنها تزریق فکر میکرد. چطور است افرادی که برای حزب رستاخیز کار میکردند و روزنامهشان رستاخیز و آیندگان بود که در هر دوی اینها گلمکانی کار میکرد چطور شد اینها مجله سینمایی ما را میچرخانند؟
* اینها از چهکسی مجوز گرفتند؟ مگر آقای بهشتی مجوز نداد؟
از عباس عبدی مجوز گرفتند، یعنی از طیف خودشان مجوز گرفتند، بعدش محسن امینزاده از همین طیف معاونت مطبوعاتی شد.
*برای مردم این را میخواهیم جا بیندازیم، و حتی روزنامهنگارانی از جنس خودمان، سؤالشان این است که یک مجله چطور میتواند یک «جریان» با چنین نفوذی باشد؟ سؤال اصلی این است.
مجله سینما یک هفتهنامه بود. سال ۷۲ همان سالی که آقای لاریجانی به ارشاد رفت مصادف با ماه رمضان، در راه پله سینما قدس دیدم یکی به فریدون جیرانی گفت: "پرونده سینما هند این شماره مجله خوب بود". آقای جیرانی گفت: "ما دیدیم پشت جلد کلاسورهای دختران دبیرستانی خالی است، گفتیم باید یک فکری برایشان بکنیم، به همین خاطر این پرونده سینما هند را راه انداختیم".
در مورد عملکرد منوچهر محمدی بیشتر بخوانید:
قصد دارم این سینمای خرابه را بکوبم و دوباره بسازم / برای نابودی مافیا باید فیلم خارجی اکران کنید / تا زندهام با این مافیا میجنگم / حریف حاتمیکیا نمیشوند، مهدویان را میزنند +فیلم
«اکسیدان» سمبل ارتجاع برای سخره گرفتن آیین مسیحی!
هنرمندان مردم را از لولویی میترسانند که وجود ندارد!
حضور «معاون سازمان سینمایی» در سفارت انگلیس
وقتی «خانه سینما» نمک میخورد و نمکدان میشکند!
من از همان تلفن عمومی سینما قدس به سیدمجتبی همدانی زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او گفت: "مسئلهای نیست و پیگیری میکنم". آن موقع مجله سینما ۵ تومان قیمت داشت و از نظر کاغذ ۱۲ ریال هزینه میبرد. همدانی جلوی سهمیه کاغذ دو شماره هفتهنامه سینما را گرفت. بحث سر این است که جیرانی میدانست برای چه پرونده سینما هند را کار میکند و به کجا میانجامد، یا مثلاً مجله «حوادث» به جایی رسیده بود که با ۱۵ تومان که قیمتش بود در آن دوره خودش ۲۵۰ هزار نسخه یا ۳۰۰ هزار نسخه فروش داشت. حالا یک مروری بکنید که مدیر مسئول و صاحب امتیاز آن مجله چهکسی بود؟ علیاصغر رمضانپور معاون فرهنگی مهاجرانی در ارشاد دوره اصلاحات که الآن خارج از کشور است، سردبیرش بود. فروش نشریه «حوادث» جوری بود که در دبیرستانهای قم، دختران حوادث را سر کلاس میخواندند. چهبلایی که مجله حوادث روی فضای رشد سرقت، رشد جنایت و جرایم ایجاد کرد. من برای اینکه مجله حوادث را پایین بکشم، تک تک شمارههایش را بررسی کردم، پرونده مفصل تشکیل دادم و پیش مهندس همدانی آوردم. آن موقع احمد پورنجاتی، معاون مطبوعاتی بود. پورنجاتی یک خرده تسامح بهخرج میداد. او که از معاونت مطبوعاتی رفت و علیاکبر اشعری آمد، هفته اول کار در معاونت مطبوعاتی، پرونده نشریه «حوادث» را به هیئت نظارت آورد و باطلش کرد. هنوز هم نمیدانم بحث سر اینکه اثر مطبوعات خصوصاً در شرایط الآن که شاید مطبوعات، مثلاً مجله فیلم، اثر سابق را نداشته باشند یا مثلاً مجلات مختلف مثل «دنیای تصویر» علی معلم در گسترش ابتذال کم مؤثر نبود و در گسترش یا مطرح شدن فیلمهای خارجی اثر فراوانی داشت.
* اتفاقاً سر بحث فیلم خارجی بحث دارم؛ یکی از آسیبهایی که به سینما خورد، ممنوعیت فیلم خارجی بود. یک چیزی که میتوانستی بهصورت مجاز داشته باشی و مردم ببینند، به پستو بردیم و بازار قاچاق را گسترش دادیم.
بحث ممنوعیت فیلم خارجی نیست. من با فیلم خارجی مشکل نداشتم و ندارم. صحبت سر حرفی است که جماعتی از سینماگران از جمله داوودنژاد پشتش بودند. حرفشان و استدلالشان این است باید استدلالشان بررسی شود که وقتی ما سینماهای محدود داریم و سینماهایمان از نظر تکنولوژی با سینمای آمریکا نمیتواند رقابت بکند، مثلاً شما ببینید اولین فیلمی که بهصورت فراگیر اکران شد «رقصنده با گرگها» ساخته کوین کاستنر بود.
*نتیجه بدی داشت بهنظرتان؟
من نمیگویم نتیجه بدی داد. اما این تضاد منافع سینماگران باعث ممنوعیت فیلمهای خارجی بود. سینماگری که قهرمان نمیتواند تولید کند و مماس با فرهنگ عامه خودش در یک کشور انقلابی باشد، خب مسلم است از سینمای آمریکا میترسد، چون محتوای فیلم آمریکایی «رقصنده با گرگها» انقلابیتر از فیلمهای داخلی است.
*این جریانی که اینها راه انداختند، یعنی مخالفت با فیلم خارجی چهزمانی اتفاق افتاد؟ زمان مدیریت بهشتی و انوار بر سینما؟
بهشتی با این قضیه مشکل نداشت، اولین پایهاش را نمایش «رقصنده با گرگها» گذاشت. بهشتی با اکران فیلم خارجی، با هدایت و دقت، مشکل نداشت و میگویم بعد از اینکه این اتفاق افتاد در زمانی که حسین حقیقی به فارابی آمد و غیرذلک. این حتی خاطرم هست که آخرین فیلمی که در شورای بازبینی دیدیم «هفت» دیوید فینچر بود که در شورا رد کردیم. وقتی که رد کردیم، به زمان انتخابات خورد و صبح روزی که قرار بود نتیجه انتخابات را اعلام کنند، حدوداً یک ساعت به اینکه رادیو نتیجه را اعلام کند، آقای ضرغامی استعفا کرد و بعد مهندس میرسلیم، محمد رجبی دوانی را که مدیرعامل فارابی بود، سرپرست معاونت سینمایی کرد. سه ماه تا آمدن دولت جدید و قرار گرفتن مهاجرانی در رأس ارشاد، رجبی سرپرست معاونت سینمایی بود. سر قضیه فیلم هفت که ما رد کرده بودیم، کل شورای بازبینی و شورای فیلمنامه را تعطیل کرد، نمیدانم بهچهدلیل.
بیشتر بخوانید:
چرا «اکسیدان» باید وصیتنامه منوچهر محمدی باشد!
*شما چرا «هفت» را رد کردید؟
فیلم هفت صحنههای خیلی دلخراش و نامناسبی داشت، چون در آن بحث «هفت گناه» مطرح بود، بعد مثلاً یک بخشی یادم است برد پیت زن داشت، اما در خانه بهجای اینکه به امور زندگی زنش برسد نشان میداد که با دو سگ در اتاق خواب هستند و گردن این سگها را نوازش میکرد. موارد اینچنینی در فیلم بود که گفتیم باید حذف شود.
*تلویزیون آن فیلم را چند بار پخش کرده است.
البته زمانی که مهاجرانی وزیر شد، مرحوم سیفالله داد را معاون سینمایی کرد. وقتی که او میخواست مسئولیت معاونت سینمایی را قبول کند، چقدر مرحوم عین صاد (علی صفایی حائری) به ایشان گفت که "آقای داد! در دوران گذار خوب نیست که شما این مسئولیت را قبول کنید". سیفالله داد مسئول تبلیغات خاتمی بود، یعنی این پست در واقع هدیه خاتمی به مرحوم داد بود. سیفالله داد هم منوچهر محمدی را مدیرکل نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی کرد و این را صریح میگویم، خیانتی که وی به سینمای ایران کرد، هیچکس دیگری نکرد، یعنی او آمد بحث تست گریم را از شورای پروانه ساخت برداشت. قبل از آمدن سیفالله داد و منوچهر محمدی، در دوره سرپرستی محمد رجبی، شورای فیلمنامه را هم حذف کرده بودند. تا قبل از انحلال آن، فیلمنامه باید میآمد در شورای فیلمنامه مصوبه میگرفت.
سیفالله داد یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران را قبل از «بازمانده» ساخت. او یک فیلم دارد که خیلی مهجور است، بهاسم «زیر باران» که سیاه و سفید هم هست، خیلی فیلم مهجوری است ولی خیلی قشنگ است، بحث امانتداری را مطرح میکند، قشنگ هم مطرح میکند، البته قهرمان ندارد بهخاطر همین، فیلم دیده نشد. ولی «بازمانده» داستان خودش را دارد.
*شما با بازمانده مشکل داشتید؟
من مشکل نداشتم….
در مورد فیلم فرزند منوچهر محمدی بیشتر بخوانید:
آغاز موج شوخیهای دستی روی پرده سینما
چرا «منوچهر محمدی» باید سلطان بی تاج و تخت سینما باشد؟ / ای وای بر وزیر ارشاد که هنوز مافیای سینما را نمیشناسد +فیلم
* در مورد منوچهر محمدی بگویید.
ما با منوچهر محمدی ۵۷ آشنا شدیم.
*ایشان مثل خودتان طلبه بود؟
او طلبه آبادان بود، همان قبل از انقلاب به تهران آمد. عبدالله اسفندیاری، مهدی ارگانی، منوچهر محمدی و سیفالله داد که در معاونت سینمایی بودند، همه دانشجویان رشته علوم اجتماعی بودند.
قاسمی جامی، جعفری جلوه و ضرغامی هر سه دانشجوهای ترمودینامیک دانشگاه پلیتکنیک و شاگردان میرسلیم بودند. اینها که در دوره میرسلیم مسئول سینما بودند، از پلیتکنیک آمده بودند. ولی تیم سیفالله داد از دانشکده علوم اجتماعی آمده بودند، به هر حال، منوچهر محمدی تست گریم را حذف کرد.
* بدحجابی در سینما از آنجا شروع شد؟
بله از آنجا شروع شد. فیلمهای قبل از شهریور ۷۶ را با فیلمهایی که در دوران اینها بود، مقایسه کنید.
من روز قیامت در محضر حضرت حق (جلّ و علا)، یقه منوچهر محمدی را میگیرم و میگویم "تو بنیاد فساد و بدحجابی را در سینما گذاشتی، بدحجابیای که منجر به شلحجابی و پایین افتادن روسری میشد". بهخاطر اینکه شورای پروانه ساخت قبل از انحلال، یکی از وظایفش این بود که بعد از تصویب یک فیلمنامه، به کارگردان و تهیهکننده میگفتند "از هنرپیشههای نقش اول و دومت، تست گریم بگیر و بیاور". خدا حفظ کند دکتر فهیمیفر که الآن در دانشکده صدا و سیما حضور دارد، یکی از اعضای شورای پروانه ساخت بود که هنوز به لندن نرفته بود. فهیمیفر از شاگردان درجه اول مرتضی ممیز (گرافیست معروف) بود و کارشناسی ارشد گرافیک داشت و ممیز واقعاً فهیمیفر را دوست داشت، ولی فهیمیفر را بهخاطر عقاید مذهبی او قبولش نداشت. فهیمیفر یک دورهای در شورای پروانه ساخت بود، بعد هم مدیر کل سیمافیلم شد، بعد رها کرد و رفت به لندن دکترای فلسفه هنر گرفت، بعد از برگشت، آمد معاون آموزشی دانشکده صدا و سیما شد و حالا هم عضو هیئت علمی دانشگاه صدا و سیماست. فهیمیفر نقش دیگری که داشت این بود که تک تک پوسترهایی که میخواست چاپ شود، باید به اداره کل نظارت ارزشیابی میآمد، خصوصاً تخصص فهیمیفر این بود که اتود پوسترها را برای تأیید بررسی میکرد. اگر او تأیید و امضا میکرد، پوستر میرفت برای چاپ. خب، حالا منوچهر محمدی بهعنوان اولین ژست روشنفکری خودش، وقتی به ریاست اداره کل نظارت و ارزشیابی رسید، تست گریم را حذف کرد که آغازگر بسیاری از مسایل در سینما بود.
ما در شورای بازبینی بسیار حساس و دقیق عمل میکردیم. خب، فیلمهای متعددی به شورا میآمد. در شورای بازبینی بنده بودم، مهندس همدانی یا اوایل آقای شریعتی دهخوارقانی بود که از رفقای سیدمحمد خاتمی و بهتعبیری اولین روحانی حاضر در مدیریت سینما بود که بعد از او، من آمدم.
در مورد عملکرد منوچهر محمدی بیشتر بخوانید:
در رژیم پهلوی هم کسی جرأت ساخت این فیلمهای موهن را نداشت؛ در دولت روحانی چطور؟
*منظورتان این است که بهشتی به این ابتذال اجازه ورود به سینما را نمیداد.
به هر حال این ابتذال قبلش نبود. اصلاً بحث ساختار شورای فیلمنامه، شورای پروانه ساخت و شورای بازبینی، طراحی انوار و بهشتی بود، تازه بعد فیلمهایی که در ارشاد مجوز ساخت میگرفت، یک دور به شورای فرهنگی فارابی میآمد و از ده فیلم، ۹ فیلم مشمول اصلاحات میشد. در شورای فرهنگی فارابی آقایان میرمهدی حسینی، سهیل جهانبیگلری و مهدی عسگرپور بودند. اینها هر کدامشان بعداً برای خودشان آدمهای تأثیرگذاری شدند در سینما. حسینی که مرحوم شد. این دوستان هر کدام در شورای فرهنگی فارابی سفت و سخت پای مقررات میایستادند، تازه قبل از این بود که من به مجموعه اضافه شوم. خود مهدی ارگانی که عضو شورای فرهنگی فارابی بود، با اینکه مشکل بینایی داشت، ولی متدین بود. من با اینکه با ارگانی از نظر سیاسی مشکل دارم و افق دیدمان متفاوت است، ولی اگر حقیقت را نگویم بیانصافی است. ارگانی متخصص سینمای کودک و سینمای جنگ بود، الآن هم در بعضی کارها که ساخته میشود بهعنوان مشاور فیلمنامه هست.
* شما داشتید درباره مرحوم سعید کنگرانی توضیح میدادید که ناتمام ماند. به سر کنگرانی چه آمد؟
چیزی که از سعید کنگرانی باید بگویم این است که وقتی از خارج برگشت، در فیلم «ازدواج بهسبک ایرانی» حسن فتحی بازی کرد که علی معلم هم تهیهکنندهاش بود. فیلم فروش نکرد و فیلم خوبی هم نبود، بعد از آن سعید کنگرانی همان سالها، مصاحبهای انجام داد که در آن خیلی مطالب راجع به پشتپرده سینما و شهره آغداشلو و فسق و فجور فیلمفارسی مطرح کرد.
* مصاحبه با مجله «عصر اندیشه».
بله. خلاصه این مسایل را که مطرح کرد، دیگر سعید کنگرانی چندان کاری در سینما انجام نداد، در حالی که میتوانست با تیپی که داشت، با اینکه سنش بالا رفته بود ولی بهعنوان یک هنرپیشه مرد خوشتیپ میتوانست در سینما باشد، چون از خیلی از هنرپیشههای الآن، قیافش بهتر بود. خلاصه، بعد از آن مصاحبه، دیگر او را در فیلمی بهبازی نگرفتند، حتی در تشییع جنازهاش کم آمدند. من کموبیش میدانستم که بابت آن مصاحبه در فضای سینما تحت فشار بود و از دوستی هم شنیدم که تا حدی پشتپرده فشارها و کمکار شدن کنگرانی، هوشنگ گلمکانی و مجله فیلم بودند.
*گلمکانی حتی بعد از مرگ کنگرانی یک متن سرزنشگرانه درباره وی نوشت، بابت همان مصاحبه.
بله. به هر حال، شما میدانید که بهکارگیری هنرپیشهها الآن روابط و سازوکار خودش را دارد. خیلی از هنرپیشهها الآن یا با خود، پول به فیلم میآورند. یکی از کارگردانها که اسمش را نمیآورم که بار حقوقی نداشته باشد صراحتاً همین کار را میکند و کسانی را که پول میآورند و حامی مالی میشوند، بهعنوان هنرپیشه اول فیلمش استفاده میکند. این تازه درباره هنرپیشههای مرد است، حالا بماند که در دوره مسئولیت ما، یک هنرپیشه خانمی بود که در شرایطی با تهیهکنندهای گره خورده بود، بعد یک مقدار ماجرا به جاهای خاصی کشیده بود، یعنی تهیهکننده به او قول داد در فیلم بعدیاش آن خانم هنرپیشه اول خواهد بود. خلاصه در فیلم بعدی این تهیهکننده، آن خانم هنرپیشه اول شد. آن خانم هنوز هم کموبیش در سینما هست. خدا رحمت کند مرحوم سلحشور را، مصاحبهای کرد راجع به فساد در سینما که خیلی هم به ایشان حمله کردند، ولی مصاحبهاش کاملاً درست و دقیق بود. سلحشور هیچ حرف گزافی نزد، منتهی خب وقتی قلم دست دشمن باشد، دیگر شما بهراحتی نیست و نابود خواهی شد.
* جالب اینجاست که بعد از مرحوم سلحشور، خیلی از هنرپیشههای خانم هم مصاحبه کردند در سالهای اخیر و این مسایل را که بعضاً تجربه شخصی خودشان بود، از لحاظ پیشنهادهایی که به آنها میشد، تأیید کردند. حالا چون شما مسائل غیراخلاقی پشت سینما را مطرح کردید، از شما بپرسم. به عملکرد آقای حمید خاکبازان، زمانی که مدیرکل نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی بود، انتقاد است. با توجه به اینکه سطح سواد در سینمای ما خیلی پایین است، من یکی مثل ملاقلیپور را باسواد میدانم، ولی سطح سواد هنری خیلی پایین است و باب شدن این اتفاقات و روابط پشتصحنه معمول است. عدهای خاکبازان و حتی عبدالله اسفندیاری را ملامت میکنند که "شما سینما را بسته نگه داشتید"، در صورتی که از حیث مسائل غیراخلاقی، که حالا خودشان هر روز افشا میکنند، سینما در حال انفجار است. بهنظر شما عملکرد آن دوران مدیریت سینما را برای کنترل فساد چطور تحلیل میکنید؟
یک بار من در یک گروهی، ماجرایش را نوشتم. یک اتفاقی که در آن دوره افتاد، این بود که یک مهمانی برگزار کردند و برخی از بازیگران زن و مرد معروف در آنجا هم جمع شده بودند و اینها در جلسه دست می زدند و می خواندند. ویدئو این جلسه که بیرون آمد، اتفاقی که افتاد خانم بازیگر و آن سه هنرپیشه مرد یکی دو سال به طور کل از جریان سینما حذف شدند. من شاهد بودم که خانم برومند آمد در شبکه دو با سهیل جهانبیگلری که مدیر فیلم و سریال شبکه دو بود، دیدار کرد و حضوراً گفت من اشتباه کردم. وقتی گفت من اشتباه کردم و عذرخواهیاش را مطرح کرد آقای جانبیگلری کمکش کرد که سریالی در شبکه دو بسازد.
ولی الان اوضاع کاملاً متفاوت است. مثلاً مجموعه «پدر» که از تلویزیون پخش شد، هنرپیشه زن آن آمد و عکسهای کذایی از خودش در شبکه اجتماعی گذاشت و آن تصاویر پخش شد. حالا اگر بعد از این، سینماگران یا تلویزیون به این خانم مجوز بازی بدهند، این خیانت تصمیم گیران در این قضیه خواهد بود. بحث سر این است که اینها با آموزه های دینی و فرهنگی مردم بازی میکنند. منتهی چیزی که هست همان طور که عرض کردم آقای حیدری مدیر جشنواره فیلم فجر، برای آربی آوانسیان با آن سابقه در موزه سینما بزرگداشت میگیرد. انگار نه انگار که این آدم در جشن هنرشیراز، در قالب تئاتر چنان فسق و فجوری انجام دادند که حتی یکی از پایههای ماجرای انقلاب، اعتراض مردم به عملکرد امثال اوانسیان در جشن هنر شد. چه چیزی شده که مثلاً یک نسل آمده و رفته، نسل جدیدی آمده و حالا ما نسبت به این ریشهها بی تفاوت شده ایم؟
*یک سوال عمقیتر بپرسم. وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میگوییم آن ارشاد در واقع تعهدی است که نظام اسلامی دارد به دفاع از حقوق مخاطب اثر هنری. یعنی اینکه غذای سالم روحی و فکری به مخاطب داده شود و اصلاً «ارشاد» به همین مناسبت در سرفصل کار وزارت فرهنگ و ارشاد قرار گرفته است. به نظر می رسد از یک دوره ای به بعد، همهی تلاش ها برای این بود که این بخش ارشاد حذف شود. این بخش ارشاد که حذف می شود، فقط بحث رابطه حکومت و هنرمندان نیست، بلکه حقوق مخاطب هم این وسط به صورت سیستماتیک در حال تضییع شدن است. یعنی اگر آدمی دست خانواده اش را پنج شنبه می گیرد و به سینما می رود که دو ساعت خوش باشد و فشارهای اقتصادی یادش برود، مواجه میشود با فیلمی که تابوهای جنسی را می شکند و شوخیهای اروتیک واضح میکند. کم شدن این نقش ارشادی یعنی همین، یعنی حقوق این تماشاگران، آن بچه دوازده، سیزده ساله ای که با پدرش فیلم را می بیند، ضایع می شود توسط بدنه سینما. شما نظرتان چیست؟
خیلی دوست دارم اعضای محترم شورای بازبینی فیلم را ببینم، دوستانی که الان عضو هستند و با آنها آشنا هستم. من دو احتمال میدهم: یک، نقش اساسی شورای بازبینی از بین رفته است و شورای بازبینی اگر اظهارنظری میکند و تصمیمی می گیرد، سازمان سینمایی از نظر شورای بازبینی فقط به عنوان نظر مشورتی استفاده میکند. وگرنه من بعید میدانم این اعضای شورای بازبینی که به تدین بعضی از آنها، ایمان دارم، این کارهایی که بیرون می آید را دیده باشند و موضعی نداشته باشند. اگر غیر از این فرضی باشد که گفتم، باید حداقل من را به عنوان یک بیننده، به عنوان یک مخاطب، توجیه کنند که چه توجیهی برای پخش فیلمهایی مثل مصادره، اکسیدان و هزارپا دارند. یعنی واقعاً من بعید میدانم که این آدمهای متدین، شب اول قبرشان را فراموش کرده باشند و گرنه هیچ توجیهی برای این قضایا نیست که فیلم «مصادره» با این همه ابتذال، یا فیلم «پا تو کفش من نکن» مجوز نمایش بگیرند. واقعاً این را درک نمیکنم. البته همین ابهام را من با بحث کتاب هم دارم. دیروز که به قم می رفتم، در راه یک کتابی- به خاطر اینکه مطرح نشود اسم کتاب را نمیآورم- را می خواندم. مساله این است که قرار بود من برای کارنامه یکی از این نویسندگان خارجی پروندهای بنویسم. کتابهایش را تهیه میکردم، ۱۴- ۱۵ عنوان کتاب میشود، آخری را دیروز عصر خریدیم. وقتی آن را خواندم، مانده بودم که چطور این کتاب می تواند در ارشاد مجوز بگیرد؟ یا باید بگوییم که کتاب خوانده نشده، مجوز میگیرد. یعنی چون برای ناشر مشهوری هم نبود که بگوییم اعمال نفوذ کردند و مجوز گرفتند، برای ناشری در مشهد بود و واقعاً مانده بودم که چطور به این مجوز دادهاند. حتی بعضی از کتاب ها را که دستم میآید، وقتی میخواهم بدهم به دوستان کارشناس برای بررسی، خب برخی از این کارشناسان خانم هستند و من واقعاً نگرانی دارم که چنین محتوایی در اختیارشان قرار بگیرد. به مسئول محترمی که با او در حوزه کتاب کار میکنم گفتم که فلانی، شرعا ما با این قضایا چه کار کنیم؟ درست است کارشناس خانمی که با من همکاری می کند، متاهل است و بچه دارد، ولی این کتابها تبعات دارد. و من تعجب میکنم چه طور می شود در دانشگاه الزهرا (س) برای کتاب «ملت عشق» جلسه نقد و بررسی میگیرند و مدیر دانشکده ادبیات این دانشگاه، مدیر گروه ادبیات دانشگاه الزهرا که یک خانم است و بنده نمی شناسم ایشان را، ولی تصویر ایشان محجبه، موجه و موقر و سنگین بود، چطور ایشان دفاع می کند از کتاب «ملت عشق»؟ اصلاً اینها توجه نمیکنند که از قضاء، در «ملت عشق» اصلاً بحث مولوی و شمس کمترین مشکل را دارد، اما اساس قصه مشکل دارد. به کجا رسیدهایم؟ چه قدر سطح ذائقه دوستان ما از ادبیات پایین آمده است؟ در آن جلسه یکی دو خانم بدحجاب بودند، ولی دوست دارم به این خانم مدیر گروه که محجبه بودند، بگویم سرکار خانم، شما که با این حجاب و وقار و سنگینی اینجا نشستی، که حجابتان طبق آن تصویر شاید از حجاب برخی خانواده روحانیون هم کاملتر است، چطور شما تایید کتاب «ملت عشق» را می کنید؟ و من نمی فهمم واقعاً چه اتفاقی افتاده و کجای کار لنگ می زند.
در بحث فیلمها و در شورای بازبینی هم باز همین بحث وجود دارد. برای نمونه، فیلم «آدم برفی» داوود میرباقری را شورای بازبینی زمان ما ۴ بار رد کرد و بار پنجم قرار شد که بنده خدایی تنها ببیند و اشکالاتش را بگوید. ۱۸ مورد برای اصلاحیه به فیلم ایراد گرفته بود. وقتی ضرغامی رفت و دولت عوض شد، آقای مهاجرانی که آمد همان روز اولی به مرحوم کاسه ساز نامه زد و مجوز فیلم آدم برفی را صادر کرد. کاسه ساز هم جواب داده بود: آقای وزیر! چون این فیلم در شورای بازبینی رد شده، اگر شما می خواهید مجوز بدهید، کتباً دستور بدهید. آقای مهاجرانی کتباً دستور داده بود و کاسه ساز زیرش نوشت با توجه به دستور کتبی مستقیم وزیر، مجوز این فیلم صادر می شود. و جالب اینکه دو سه ماه بعد هفته نامه «مهر» که متعلق به حوزه هنری تحت مدیریت آقای زم بود، ۱۸ دلیلی را که عضو شورای بازبینی گفته بود باید اصلاح شود، با تمسخر مطرح کرد. اینها این جوری بودند. مثلاً با ارتباطی که داشتند، آن به اصطلاح کاربرگی را که باید در شورای بازبینی پر می شد، گرفته بودند و ۱۸ مورد را با تمسخر آورده بودند.
*خب به بحث دیگری بپردازیم حاج آقا. دهه ۷۰ دهه ورود برخی دستگاههای غیرمرتبط به حوزه سینماست و تهیه کنندگانی که با حمایت نهادهای خاص کار می کنند.
فقط فقط تا ۷۶ در ارشاد حضور داشتم.
*در همان سالها این نهادهای خاص ورود پیدا کردند؟
حداقلِ قضیه این است ما به عنوان کارگزار متوجه این قضیه نبودیم. ما با آدمهای سینمایی سر و کار داشتیم. یعنی نمی دانستیم چه اتفاقی می افتد و الان رواج پیدا کرده که هم اسم تهیه کننده و هم اسم سرمایه گذار را در تیتراژ می گذارند آن موقع این مطرح نبود. نمی دانم منظورتان چه فیلمی است.
*مثلا آقایی که سالها رئیس دفتر یکی از مقامات ارشد اجرایی بودند و از آن سیستم تهیه کننده شدند.
خب مگر هدایت فیلم نبود؟ مگر پسر مرحوم هاشمی شریک مستقیم برادران شایسته نبود؟ من خودم شاهد بودم در شورای انتخاب جشنواره فیلم فجر سال ۷۴ که ما داشتیم در سینما فرهنگ فیلم میدیدیم؛ یک مرتبه دیدم کنار ۵- ۶ نفر هیات انتخاب، آقایی هم نشسته بود. از یکی از اعضا پرسیدم که آن آقا کیست؟ گفت: یاسر هاشمی است. گفتم: او اینجا چه کار میکند؟ ایشان که عضو شورای انتخاب نیست.
خب من هم آدمی نیستم که خیلی راحت با قضایا کنار بیایم. گفتم: اگر قرار است ما فیلم را ببینیم، ممکن است به عنوان اعضای هیات انتخاب با یکدیگر بحثی کنیم. آدمی که مسئولیت ندارد اینجا چه کار میکند؟ زنگ زدم به خاکبازان و اعتراض کردم. خاکبازان که مدیرکل نظاتر و ارزشیابی بود، به خاطر اینکه مساله ای پیش نیاید، شورای انتخاب را از سینما فرهنگ به خود ارشاد آورد. این یک مورد بود. قبلش هم ماجرایی سر فیلم «ردپای گرگ» بود. من از ۷۱ تا ۷۳ در شورای بازبینی نبودم و از ۷۴ به شورای بازبینی رفتم. شورای بازبینی به ردپای گرگ اصلاحیه داده بود. قرار شد که آقای ابوالقاسم طالبی به عنوان نماینده شورای بازبینی با آقای کیمیایی، کارگردان فیلم، صحبت کند. این را هم بگویم که وقتی آقای لاریجانی، وزیر ارشاد شد، بنده را به شورای فیلم نامه اضافه کرد. سه نفر دیگر را هم همزمان اضافه کرد. علاوه بر ما ۴ نفر در شورای بازبینی، مجتبی اقدامی و مهدی ارگانی هم بودند و آقای حیدریان به عنوان مدیر کل نظارت ارزشیابی هم حضور داشت که ایشان حق رای نداشت. بعد از اینکه انوار از معاونت سینمایی رفت و حیدریان هم از نظارت و ارزشیابی رفت، آقای فریدزاده به نظارت و ارزشیابی آمد و بعدش حمید خاکبازان مسوول نظارت و ارزشیابی شد. آقای خاکبازان، مجتبی اقدامی را از شورای بازبینی حذف کرد ولی مهدی ارگانی بود. به هر حال، بعد از آنکه طالبی با کیمیایی بر سر اصلاحیه «ردپای گرگ» که تهیهکننده آن هدایتفیلم بود، آقای طالبی گفت که هدایت فیلم فقط برای مصطفی و مرتضی شایسته نیست، بلکه پسران آقای هاشمی هم در آن نقش مستقیمی دارند و اگر مدیر دفتر آن مسوول ارشد بعداً وارد جریان سینما شد، خب این مساله سابقه داشت، همان طور که قبلش در هدایتفیلم این مساله بود. و اتفاقاً من در دهه ۸۰ و ۹۰ حضور این طیفی را که نام بردید، در سینما زیاد دیدم. تهیهکننده برخی فیلمها کسانی هستند- که حالا نمی خواهیم نام ببریم-که واقعاً آدم به تعجب می افتد که این آدم ها، با سابقه ای که دارند، چه طور سینه می زنند پای این فیلم ها و دفاع می کنند. اصلاً چه طور این فیلمها را می سازند؟ و یک بار گفتم سر فیلم «مصادره» در سینما آیه قم، من با یک کسی که اسمش به عنوان مشاور آمده بود، شدیداً دعوا کردم و گفتم برای چی اسمت را به عنوان مشاور اینجا زدی؟ گفتم برای چی شما اسمت اینجا باید باشد؟ چه افتخاری برای تو به عنوان یک روحانی است که اسمت در تیتراژ چنین فیلمی آمده است؟ حداقل بگو اسمت را حذف کنند. خلاصه یک دعوای مفصلی با این دوستمان داشتیم.