سرویس جهان مشرق - «جان ویتِیکر استراو» مشهور به «جک استراو» سیاستمدار باسابقه انگلیسی است که بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱ وزیر کشور و بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ وزیر خارجه این کشور بود. وی همچنین از سال ۱۹۷۹ تا سال ۲۰۱۵ عضو مجلس عوام انگلیس بود و در همین مدت سِمتهای دیگری نیز درون کابینه دولت این کشور داشت. جان استراو طی سالهایی که به مدرسه میرفت اسم خودش را جک گذاشت تا همنام «جک استراو» یکی از رهبران «شورش دهقانان» سال ۱۳۸۱ (میلادی) در انگلیس شود [۱] . استراو در دانشگاه به دردسرسازی مشهور بود و حتی وزارت خارجه انگلیس او را «دردسرسازی که با بدجنسی و تفکر قبلی عمل میکند» توصیف نموده بود [۲] . استراو که در سیستم نژادی یهودیت «یکهشتم یهودی» محسوب میشود (مادرش از نژاد یهودی است و پدر مادربزرگش از یهودیان شرق اروپا بوده است)، خودش را مسیحی معرفی میکند.
دوران وی در وزارت خارجه انگلیس مصادف با دوره حساسی برای روابط ایران و جامعه بینالمللی بود. طی این سالها جزئیاتی از برنامه اتمی ایران افشا شد و جک استراو نقشی محوری را در مذاکرات کشورهای غربی و به طور خاص اروپایی با ایران بر سر ظرفیتهای هستهای کشورمان ایفا کرد. وی در این مدت با سید محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت ایران، و بارها با حسن روحانی، دبیر وقت شورای امنیت ملی ایران، دیدار و درباره مسائل هستهای مذاکره کرد. شاید بتوان مهمترین نقش استراو در روابط خارجی ایران را ریاست وی (همراه با وزرای خارجه فرانسه و آلمان) بر هیأت اروپایی در مذاکرات سعدآباد دانست، جایی که هیأت ایرانی به ریاست حسن روحانی و کمال خرازی متعهد شد تا در ازای جلوگیری سه کشور اروپایی از ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، به شکل داوطلبانه و برای مدتی محدود، بخشی از فعالیتهای غنیسازی ایران را تعلیق کند. پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲، استراو یکی از افرادی بود که از این پیروزی استقبال کرد و حتی برخی خبرها حکایت از دعوت از وزیر خارجه سابق انگلیس برای سفر به تهران و شرکت در مراسم تحلیف روحانی داشت که البته این اقدام با مخالفت مواجه شد.
جک استراو به عنوان بالاترین مقام سابق در روابط خارجی انگلیس و اولین فردی که بعد از انقلاب اسلامی در سِمت وزیر خارجه انگلیس به تهران سفر کرد، اطلاعات زیادی درباره دشمنی دیرینه انگلیس با ایران دارد و اخیراً با انتشار کتابی تحت عنوان «مأموریت انگلیسی: درک ایران - و چرایی بیاعتمادی آن به بریتانیا [۳] » به توصیف دخالتهای کشورش در ایران در طول تاریخ پرداخته است. نام اصلی کتاب اینجا «مأموریت انگلیسی» ترجمه شده است که یک ترجمه عادی، کاملاً مفهوم و البته دقیقتر از عبارت «English Job» است. با این حال، این عبارت را میتوان «کارِ انگلیسیها» یا «کارِ انگلیس» هم ترجمه کرد، چراکه خود استراو در فصل دوم کتاب با استفاده از همین عبارت به یکی از عقاید رایج در ایران اشاره میکند مبنی بر اینکه «همیشه کار، کارِ انگلیسیهاست».
جلد کتاب «مأموریت انگلیسی» نوشته «جک استراو» (+)
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده بخشهای منتخبی از کتاب «مأموریت انگلیسی» را خدمت مخاطبان محترم ارائه کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور، این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش اول از این مجموعه گزارش است. در این بخش، مقدمه و قسمتی از فصل اول کتاب تحت عنوان «[زبان] انگلیسی دشمن نیست [۴] » آمده که به مشکلاتی پرداخته است که وی مدعی است او و همسفرانش شامل همسرش و دو نفر از دوستانشان در ایران طی یک سفر تفریحی و خصوصی به شهر شیراز با آنها مواجه شدهاند.
«به مردم ایران علاقه زیادی دارم»
مقدمه
ایران آنقدر بزرگ و موقعیت استراتژیکش چشمگیر است که نه سیاستگذاران و نه عموم مردم در خارج از مرزهای این کشور نباید درک اشتباهی از آن داشته باشند. جمعیت ۸۰ میلیون نفری این کشور برابر با جمعیت آلمان و بسیار بیشتر از جمعیت انگلیس است. ذخایر هیدروکربن آن وسیع هستند. از نظر سطح درآمدی، متوسط است. اقتصادش اگرچه سالهاست به خاطر تحریمها عقب نگه داشته شده، اما به طرز غافلگیرکنندهای انعطافپذیر [و مقاوم] است؛ و تا اندازهای بر اثر همین تحریمها، در بسیاری از حوزهها خودکفاست.
ایران تاریخی ممتاز دارد که به سه هزار سال قبل برمیگردد. فرهنگی متعالی دارد که نفوذش در هند، در ترکیه و روی خودِ اسلام مشهود و ملموس است. روابط این کشور با تمدن اروپایی و فلسفه غربی عمیق است. با این حال، ایران در گذشته خود، از سلطه خارجی رنج فراوانی برده و امروز به دنبال احترام و به رسمیت شناخته شدن در فضای بینالملل است.
در منطقهای که به خاطر نزاعهای قومی و مذهبی تکهتکه شده، ایران در ظاهر نسبتاً باثبات به نظر میرسد، هرچند تنشهای جدیای در آن وجود دارند که آماده فوران هستند. پرزیدنت ترامپ ممکن است این توهم را داشته باشد که اگر ایران را تحت فشار بگذارد جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد، اما واقعیت این است که حکومت ایران احتمالاً [از همه این فشارها] جان سالم به در خواهد برد. ایران در سیاستهای لبنان، سوریه، عراق، یمن، بسیاری از کشورهای خلیج [فارس] و افغانستان بسیار نفوذ دارد؛ چه نفوذ خوب و چه نفوذ بد.
در همینباره بخوانید:
›› «جان مککین» آرزوی سرنگونی نظام ایران را به گور برد
›› «جورج بوش پدر» پیرترین رئیسجمهور آمریکا هم آرزوی تغییر حکومت ایران را به گور برد
قانون اساسی جمهوری اسلامی عرصهای را برای [رقابت و] کشمکشهای شدید سیاسی فراهم میکند که وسیعتر از آن چیزی است که بسیاری در خارج از این کشور ممکن است تصور کنند.
این کشور منحصربهفرد، من را در طول خدمتم به عنوان وزیر خارجه انگلیس شگفتزده، مسحور، خشمگین و سردرگم کرد. من تلاش کردم ایران را بهتر درک کنم و از آن زمان تا کنون همین کار را کردهام. سال ۲۰۰۱ من اولین وزیر خارجه انگلیس بودم که پس از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ به این کشور سفر میکرد، و از آن به بعد هم بارها به این کشور سفر کردهام. بسیاری از ایرانیها را هم از دوستان خودم میدانم.
هدف این کتاب آن است که درباره این کشور مقداری روشنگری شود. چنانکه نشان خواهم داد، روابط پیچیده انگلیس با ایران به پنج قرن پیش برمیگردد؛ بسیار قبلتر از آنکه اکثر مردم احتمالاً میدانند. ایران اعتقاد قدرتمندی به «استثناگرایی» [اعتقاد به جایگاه، نقش و وظیفه منحصربهفرد خود در جهان] و در خصوص هویت ملی خود دارد. مسلمان هست، اما هرگز عرب نیست، شیعه است، نه سنی. و فوقالعادهترین نظام حکومتی را دارد که در آن، جناحهایی کاملاً متضاد با هم مثل جنبش «تی پارتی» [اقلیت محافظهکار درون حزب جمهوریخواه آمریکا] و دموکراتهای جناح چپی «برنی سندرز» همزمان روی کار هستند.
من علاقه زیادی به مردم ایران دارم، بهرغم تجربههای ناخوشایندی که خودم و همسرم، همراه با دو دوست صمیمیمان، ماه اکتبر سال ۲۰۱۵ [در این کشور] با آنها مواجه شدیم.
جک استراو
ژوئن ۲۰۱۹
«بیانیه سعدآباد» و تعلیق داوطلبانه بخشی از برنامه هستهای ایران نتیجه یکی از موارد همکاری جک استراو (چپ) با حسن روحانی (دوم از راست) دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی بود (+)
عملیات نجات یا عملیات آدمربایی؟
فصل اول
«[زبان] انگلیسی دشمن نیست»
۲۲ اکتبر ۲۰۱۵
محمد، مترجم ما، طبق دستوراتی که در گوشی همراهش دریافت میکرد، خطاب به راننده فریاد زد: «از آن بریدگی، اتوبان را رد کن و پشت آن ماشین سفید بایست.»
ما (من و همسرم و دو دوستمان) در تاریکی سه مرد هیکلی با لباس شخصی را دیدیم که همزمان با توقف ما پشت خودروی سفید، از آن بیرون آمدند. یکی از آنها قد کوتاهتری داشت و لباسهای مرتبتری از دو نفر دیگر پوشیده بود. کت و شلوارش به شکلی بینقص اتوکشیده بودند، دکمههای پیراهنش را تا بالا بسته بود، کراوات نداشت و یک علامت میناکاریشده به شکل پرچم ایران روی برگردان پهن یقه کتش نصب شده بود. مشخص بود که او مسئول [تیم سهنفره] است.
درِ سمت راننده را باز کرد و به فارسی چیزی را خطاب به راننده فریاد زد. خون به شکلی مشهود از صورت راننده جاری بود. او را روی صندلی عقب ماشین سفیدِ بدون علامت نشاندند. یکی دیگر از آن سه نفر به جای راننده ما نشست. محمد که برای صحبت با مأمورها پیاده شده بود، مجبور شد خودش را داخل مینیوَنی جا کند که [ما را سوار آن کرده بودند و] آماده حرکت شده بود.
راننده ما به سرعت فهمیده بود که این افراد چه کسانی هستند و میدانست که نباید با آنها بحث کند. من امیدوار بودم آنها یک نوع مأمور پلیس باشند، و طرف ما باشند، اما این مسئله به هیچ عنوان معلوم نبود. سه دهه قبل در شمال تهران، یک دیپلمات انگلیسی به نام «ادوارد چاپلین» سوار بر خودرو همراه با همسر و بچه کوچکش به شکل غافلگیرکنندهای متوقف شده بود. به ادوارد دستبند زده و سرش را پوشانده بودند و او را سوار یک خودروی دیگر کرده و از محل دور شده بودند. من تصمیم گرفتم این اطلاعات را با بقیه گروه [همسرم و دوستانمان] به اشتراک نگذارم. آنها پیشاپیش این وحشت را داشتند که نکند این عملیات یک آدمربایی باشد.
یک بار دیگر جاده کمربندی شیراز را با سرعت طی کردیم. تا آن موقع دستکم سه بار از این مسیر، که شهر بزرگ [و دیدنی] شیراز را دور میزد، عبور کرده بودیم و اکنون دیگر آن را کاملاً میشناختیم. نزدیک «باغ گیاهشناسی» [«باغ ارم»] ناگهان وارد یک کوچه فرعی تاریک شدیم و پشت یک مینیون دیگر ایستادیم که نوع و مدلش دقیقاً مانند خودرویی بود که سوارش بودیم. تنها تفاوت آن پلاک و شیشههای دودیاش بود. به ما گفتند خیلی سریع خودمان و همه وسایلمان را به خودروی جدید منتقل کنیم. اینجا یک افسر سوم هم به ما ملحق شد و روی یکی از صندلیهای عقب نشست؛ مسلح به کُلتی بود که آن را مخفی هم نمیکرد.
باز هم با سرعت بالا عازم یک بازدید دیگر از جاده کمربندی شیراز شدیم. نزدیک یک میدان که رسیدیم، یک پلیس موتورسوار با یونیفرم همراه با یک سرنشین لباس شخصی مسلح به یک مسلسل دستی بزرگ که به نظر میرسید «امپی۵» ساخت کمپانی «هکلر و کخ» باشد، به ما نزدیک شد و با مأمور ارشد [و مسئول تیم افسرها] گفتوگویی ردوبدل کرد.
جک استراو (دوم از چپ) و همسفرانش را در خیابان فردوسی تهران در نزدیکی سفارت انگلیس نشان میدهد (+)
در نهایت به جای هتلی که رزرو کرده بودیم وارد هتل مجلل و پنج ستاره «شیراز» شدیم که بر فراز تپههای شمالی مشرف به خود شهر بنا شده است. ما را در اتاقی در انتهای [راهروی] طبقه نهم گذاشتند و به ما گفتند درِ اتاق را قفل کنیم و آن را به روی هیچکس باز نکنیم. آنجا بود که فهمیدیم آن مرد خوشلباس یکی از مقامات استان فارس است و آن چند نفر دیگر هم مأموران پلیس از ردههای مختلف هستند.
اکنون دیگر کمکم داشتم به این نتیجه میرسیدم که انگار این مأمورها واقعاً طرف ما هستند، و ما تحت بازداشت خانگی قرار نگرفتهایم. اما آیا میتوانم از این بابت مطمئن باشم؟ در مورد احساساتم باید بگویم، من نهایت تلاشم را میکردم تا هیچ احساسی نداشته باشم [و نگذارم احساساتم بر من غلبه کند]، اگرچه واقعیت این بود که احساساتم به شدت من را گیج کرده بودند. طی ۱۳ سال حضورم در کابینه [دولت انگلیس] حفاظت ۲۴ ساعته پلیسی داشتم و اکنون هم دائماً به خودم میگفتم، این افراد [مأموران ایرانی] هم آنقدرها با مأموران پلیس انگلیس که امنیت من را تأمین میکردند، تفاوت ندارند. اما از طرف دیگر، آنچه در مورد ایران و نهادهای دولتی رقیب در آن میدانستم کافی بود تا بدانم که وضعیتمان خطرناک و غیرقابلپیشبینی است. همچنین احساس مسئولیت شدیدی هم در قبال اضطرابی میکردم که بهوضوح به دیگر اعضای گروه تحمیل شده بود. من بودم که جرقه این سفر را زده بودم و آن را برنامهریزی کرده بودم.
مدتی بعد اجازه دادند برای صرف شام از اتاقمان بیرون بیاییم. در رستوران هتل، صاحب هتل که [از ماجرای پیشآمده برای ما] به شدت ناراحت بود، و زبان انگلیسی با لهجه آمریکایی را بینقص صحبت میکرد، خود را معرفی نمود و به ما گفت که چهقدر از پذیرش ما به عنوان مهمانان غیرمنتظره خوشحال است. در راه بازگشت به اتاقمان، به ما گفتند تا وقتی دستور دیگری دریافت نکردهایم در اتاق خود بمانیم. در همین حین متوجه شدیم که تعداد افسران پلیس به هشت نفر افزایش یافته است.
این، روز هفتم تعطیلات «ما» در ایران بود.
جک استراو (دوم از چپ) طی سفرش به یزد (+)
«کِرم ایران که بگیری، دیگر درمانی ندارد»
«ما» شامل من و همسرم «آلیس» و دو دوست صمیمیمان «جولیا» و «دَن» میشد که حدود ۴۰ سال بود همدیگر را میشناختیم. آلیس، جولیا و دَن طی سالهای متمادی وراجیهای من درباره علاقهام به ایران را شنیده بودند. یکی از دیپلماتهای وزارت خارجه [انگلیس] که در تهران خدمت کرده بود، به من گفته بود: «وقتی کِرم ایران بگیری [و علاقه به این کشور پیدا کنی]، درمان شناختهشدهای برای آن وجود ندارد.» من این کِرم را داشتم. پیش از این ۶ بار به ایران سفر کرده بودم، اما تا آن زمان فقط به تهران رفته بودم و همیشه به عنوان یک مقام رسمی عازم ایران شده بودم. هر قدر که میتوانستم درباره ایران اطلاعات کسب کرده بودم. [اما باز هم] میخواستم بیشتر درباره این کشور ببینم و یاد بگیرم. آلیس و دوستانمان هم همینطور. ماه می سال ۲۰۱۵ وقتی از مجلس عوام بازنشسته شدم، زمان و موقعیت مناسب برای سپری کردن تعطیلات در ایران را پیدا کردم.
در همینباره بخوانید:
›› سوءاستفاده از کارآموزان و خدمات جنسی در ازای ترفیع شغلی در پارلمان انگلیس
›› از نژادپرستی تا رسوایی جنسی؛ «بوریس جانسون» نخستوزیر جدید انگلیس کیست؟
اولین اشتباه ما این بود که تصمیم گرفتیم طی دو هفته آخر ماه اکتبر به ایران سفر کنیم. این مدت برای ما مناسب بود، و هوای همه جای ایران هم در آن زمان احتمالاً قابلتحمل بود. با این حال، چنانکه بعد از قطعی شدن تاریخ سفرمان فهمیدیم، این چند روز مصادف با ماه محرم بود که در تقویم شیعه ماه مقدسی است. این ماه اختصاص دارد به بزرگداشت ترور (یا «شهادت») حسین بن علی [علیهالسلام]، نوه [حضرت] محمد [صلی الله علیه و آله] پیامبر مقدس اسلام، در نبرد کربلا واقع در منطقهای که اکنون جنوب عراق است، در تاریخ ۱۰ اکتبر ۶۸۰ میلادی. این اتفاق شکاف روبهافزایشی را تعمیق کرد که در اوایل اسلام پس از وفات پیامبر در سال ۶۳۲ میلادی به وجود آمده بود و تا امروز هم ادامه پیدا کرده است.
عزاداری [شیعیان در محرم] بسیار علنی است. مردها همهجا لباس سیاه پوشیده بودند، پرچمهای سیاه دست گرفته بودند، به صورت دستهای راهپیمایی میکردند، و برخی از آنها به خود تازیانه [و زنجیر] میزدند. این [سیاهیها] تضاد بسیار شدیدی با ما [انگلیسیهایی که آنجا بودیم] داشت؛ اگرچه لباسهای ما کاملاً محترمانه [و محجوبانه] بود، و مثلاً آلیس و جولیا روسری پوشیده بودند، اما بدون شک همین تضاد موجب تشدید سوءظنی شد که برخی از ایرانیها (صدالبته نه همه آنها) درباره خارجیها دارند.
نقطه اوج محرم، روز دهم است، عاشورا: «مراسم بزرگ عزاداری، بزرگداشت و توبه» که به گفته «ولی نصر» محقق ایرانی-آمریکایی «به مشهودترین شکل» تشیع را از تسنن متمایز میکند.
یادداشت استراو در دفتر مهمانان طی سفر به یزد: «من، همسرم و دوستانم عصر شگفتانگیزی را در [باغ] «نمیر» در «تفت» گذراندیم. همه ما تحت تأثیر کیفیت عملیات بازسازیای قرار گرفتیم که برای زیباسازی اینجا انجام شده است. غذایی که امروز عصر خوردیم بهترین غذایی بود که تا الآن در ایران خوردهایم. یزد را دوست داریم! جک استراو، ۲۰ اکتبر ۲۰۱۵» (+)
در همینباره بخوانید:
الآن که به گذشته نگاه میکنم میبینم همان موقع که صدور ویزایمان دچار مشکل شد باید حدس میزدم که ممکن است وقتی به ایران سفر میکنیم هم با مشکلاتی مواجه شویم.
روابط دیپلماتیک عادی میان ایران و انگلیس پس از حمله ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ به سفارت انگلیس در تهران به حالت تعلیق درآمده بود. تابستان سال ۲۰۱۳ پس از آن که روحانی رئیسجمهور اصلاحطلب ایران به قدرت رسید، روابط میان تهران و لندن به تدریج شروع به برقراری مجدد کرد. سال ۲۰۱۴ سفارت انگلیس به شکلی ناقص بازگشایی شد، اما «ترزا مِی» وزیر کشور وقت انگلیس تمایلی به صدور مجوز برای ارائه خدمات کامل ویزا نداشت، چون به اشتباه معتقد بود که استفاده از این مثلاً برگ چانهزنی به نوعی میتواند به ایران فشار بیاورد تا این کشور پذیرش دوباره افرادی که تقاضای پناهندگیشان در انگلیس مورد موافقت قرار نگرفته بود و سایر مهاجران غیرقانونی که در انگلیس بازداشت شده بودند را تسهیل کند. بنابراین آن زمان هر تبعه ایرانی که میخواست ویزای سفر به انگلیس را بگیرد باید به استانبول یا ابوظبی میرفت، و هر تبعه انگلیسی که میخواست ویزای ایران بگیرد باید به یکی از سفارتهای این کشور در خارج [از انگلیس] مراجعه میکرد.
من «حسن حبیباللهزاده» کاردار جدید ایران را میشناختم، و او را دوست داشتم. او هم با توجه به تجربهاش [از ارتباط با من] میدانست که میتواند به من اعتماد کند. حدود هشت ماه قبل از سفر، درباره برنامهمان برای گذراندن تعطیلات در ایران با او حرف زده بودم. به من اطمینان داده بود که در تهیه ویزا برای گروهمان هیچ مشکلی نخواهم داشت؛ بعدها فرمهای تکمیلشده ما را هم خودش شخصاً دریافت کرد.
هفتهها میگذشت و من مرتباً روند پیشرفت کار را با او چک میکردم. جواب معمولاً «انشاءالله» بود (عبارت عربی به معنای «اگر خدا بخواهد»). یک بار پرسیدم: «خب آقای حبیباللهزاده انشاءالله بله، یا انشاءالله نه؟» در پاسخ یک خنده مضطرب تحویل گرفتم و یک وعده مبنی بر اینکه همه چیز درست خواهد شد. ابتدا به من گفتند میتوانم ویزاهایمان را از سفارت ایران در عمان تحویل بگیرم، جایی که اتفاقاً اواخر ماه سپتامبر آنجا بودم. هر چهار پاسپورت را با خودم بردم، اما گفتند ویزاها هنوز آماده نشدهاند.
قرار بود روز جمعه ۱۶ اکتبر ۲۰۱۵ [۲۴ مهرماه ۱۳۹۴] به مقصد ایران پرواز کنیم. ابتدای آن هفته، آقای حبیباللهزاده گفت که «مجوزهای مربوطه» دیگر صادر شدهاند؛ اما هیچ توضیح دقیقی در اینباره وجود نداشت که این «مجوزها» چگونه قرار است به ویزای داخل پاسپورت ما تبدیل بشوند. با آقای حبیباللهزاده تماس گرفتم و مؤدبانه به او گفتم که روز چهارشنبه ۱۴ اکتبر به سفارت [تحت مسئولیت] او خواهم رفت و تا وقتی تأییدیه مکتوب ویزاهایمان را دریافت نکنم، از آنجا بیرون نخواهم آمد.
بازگشایی سفارت ایران در لندن در سال ۲۰۱۵؛ جک استراو (چپ) وزیر خارجه سابق انگلیس در محل سکونت کاردار سفارت ایران برای «مهدی دانش یزدی» معاون وزارت خارجه دولت روحانی آب میریزد (+)
در همینباره بخوانید:
›› «رابرت مکایر» سفیر جدید انگلیس در ایران کیست و چه مأموریتی دارد؟
آنچه خواندید بخش اول از یک مجموعه گزارش بود. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون»، «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» و «از دست دادن یک دشمن» نوشته «تریتا پارسی» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.