سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
تنگه هرمز پایان عزتمندانه برجام!
محمد حسین محترم در روزرنامه کیهان نوشت:
۱- آمریکا در حالیکه فریبکارانه دم از مذاکره میزند، مسئول دیپلماسی کشور را تحریم کرد!. تحریم رسمی ظریف بعد از ایجاد محدودیت تردد برای او در سازمان ملل و نیویورک از سوی وزارت خزانهداری آمریکا را باید اولا آخرین ورق از دفتر تحریمی آمریکا علیه ملت ایران دانست که نشان میدهد کاخ سفید و ترامپ دستشان خالی شده است. ثانیا باید تحریم مسیر دیپلماسی و میخ آخر بر تابوت هرگونه مذاکرهای و همچنین برجام تلقی نمود چرا که بار دیگر ثابت کرد که «عنصر صداقت در میان آمریکاییها نه تنها کمیاب، بلکه نایاب است»! و دیپلماسی و تحریم هر دو باهم در ایستگاه آخر متوقف شدند!.
۲- واکنشهای داخلی نشان داد ملت ایران در این جنگ تحریمی – تبلیغاتی با قدرت و عزتمندانه از وزیر امورخارجه کشور حمایت میکنند و همانگونه که آمریکا قبلا شخصیتهای حقیقی و حقوقی زیادی را هرچند سمبلیک در فهرست تحریمهای خود قرار داده است، قرار گرفتن نام وزیر امورخارجه در این فهرست نیز از اهمیت چندانی برخوردار نخواهد بود. آنچه که اهمیت این موضوع را تقلیل و کاهش میدهد این است که روند چهل ساله انقلاب اسلامی در مواجهه با جبهه استکباری نظام سلطه و بهویژه در شش سال گذشته در مذاکرات هستهای و برجام و پسابرجام نشان داده مسیر دیپلماسی و مذاکره با آمریکا و اروپاییها مسیری خسارت بار و بدون نتیجهای برای ملت ایران است. از سوی دیگر مقاومت ملت ایران بخصوص در سالها و ماههای اخیر نشان داده است، تنها مسیر رسیدن ملت ایران به اهداف واقع بینانه خود چه در حوزه امنیت و منافع ملی و چه در حوزه اقتصادی و سیاسی، مسیر مقاومت و تلاش مجاهدانه و انقلابی است.
۳- اما درخصوص اقدام آمریکا در تحریم وزیرامورخارجه چند نکته مهم: اولا هرچند قبلا ثابت شده است که تشدید تحریمها نتیجه انفعال و امیدواری کاذب به آمریکاییها و اروپاییها برای حل مشکلات کشور است، اما تحریم ظریف را باید نتیجه و مصداق کامل و روشن چنین دیپلماسی دانست. بهعنوان یک قاعده کلی نتیجه بازی کردن در دامی که دشمن پهن میکند، گرفتار شدن شخص بازیکننده در این دام خواهد بود. بعبارت دیگر این همان سخن حضرت امام(ره) است که فرمودند «اگر یک قدم عقبنشینی کنید، آمریکا ده قدم گستاخانه و طلبکارانه جلو میآید و اگر یک قدم جلو رفتید، آمریکا ده قدم عقب میرود». نگاهی به رویکرد دیپلماسی انفعالی و راهبرد مقاومت شجاعانه نشان میدهد درحالی که با هر اقدام قدرتمندانه نیروهای مسلح و گروههای مقاومت در منطقه، آمریکا و انگلیس و دنباله روهای آنها مجبور به عقبنشینی میشوند و اظهار عجز میکنند، اما برخی اقدامات دیپلماتیک منفعلانه باعث امیدواری آمریکا برای نتیجه دادن تحریمها و فشارهای حداکثری شده است. بعداز اینکه آمریکا دام مذاکره را با عملیات فریب پهن کرد، متاسفانه دستگاه دیپلماسی کشور بدون تعقل و تامل و با تغییر محاسباتی تحت تاثیر نفوذیهای لیبرال مسلک وارد این دام شد و همنوا با ترامپ از مذاکره سخن گفت. وقتی آمریکا مسیر دیپلماسی و مذاکره را تحریم میکند، با کدام عقل دیپلماتیک و سیاسی باید مدعی آمادگی برای مذاکره در هرکجا و هر زمان شد؟! ثانیا بعد از سریال اشتباهات دولت در شش سال گذشته بویژه در حوزه سیاست خارجی، یکی از اشتباهات دولت در مقطع کنونی مطرح کردن مطالبات حداقلی برای حفظ برجام به هر قیمتی است. مطالبات ملت ایران برداشته شدن تمام تحریمها و اجرای تمام تعهدات آمریکاییها و اروپاییها در برجام است که این تعهدات علاوهبر فروش نفت و گشایشهای بانکی، دهها مورد دیگر از جمله آزادسازی داراییهای ملت ایران را نیز شامل میشود. ظریف بعداز بیان چند باره مواضع نسنجیده درخصوص مذاکره از جمله «مذاکره درباره موشکهای بالستیک» و «تصویب پروتکل الحاقی» و «تبادل زندانیان»و «برگشت پذیر بودن کاهش تعهدات برجامی ایران» و «برگشتن آمریکا به برجام» و....، در مواضعی جدید در حاشیه جلسه اخیر هیئت دولت دعا کرده است «میخواهیم اروپاییها همین تعهد اولیه یعنی فروش نفت ایران و بازگشت درآمدهای نفتی را اجرا کنند». خود آقایان روحانی و ظریف اذعان کردهاند که «اروپاییها به هیچ کدام از تعهداتشان در برجام و تعهداتی که پس از خروج آمریکا از برجام داده اند، عمل نکردهاند و اقدامات آنها هیچ تناسبی با اجرای تعهدات ایران ندارد»،حالا چرا آقای ظریف از مطالبات حداکثری ملت ایران صرف نظر میکند و به یک مطالبه حداقلی و اولیه راضی شده و ادعا کرده است «ما فعلا از بقیه تعهدهای آنها عبور میکنیم»؟!. اگر قرار است ملت ایران پشت تیم مذاکرهکننده باشد و اگر براساس ادعاها و فضاسازیهای سیاسی – رسانهای آقایان برجام و مذاکرات تصمیم نظام بوده و هرگونه تصمیمی باید در شورایعالی امنیت ملی گرفته شود، اولا چرا بدون اجازه نظام و تصمیم شورایعالی امنیت ملی پیشنهاد مذاکره درباره موشکهای بالستیک را در نیویورک دادید تا آمریکاییها به استناد این سخنان با فضاسازی مواضع صادقانه جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرند و بعداز آن بگویند «وزیرخارجه ایران قدرت لازم را ندارد»؟!. ثانیا چرا خودجوش! پیشنهاد توقف روند کاهش تعهدات برجامی و ماندن ایران در برجام را در قبال فروش فقط یک میلیون و 200 هزار بشکه نفت را به مکرون با اعزام نماینده ویژه رئیسجمهور به پاریس دادید؟ و چرا برخی تلاش دارند نبرد سیاسی- رسانهای و تبلیغاتی بُردهِ شده در جنگ اقتصادی را به باخت تبدیل کنند!؟.
۴- ظریف در توجیه نوشتن نامه حاشیه سازش به رهبری، ادعا کرده سریال گاندو باعث شده «آمریکاییها به غلط بگویند وزیرخارجه ایران قدرت ارائه نظرات جمهوری اسلامی را ندارد»! اولا باید گفت این ادعا در حقیقت القاء همان سخن نادرست رئیسجمهور است که هم در اظهارات علنی و هم در نامه به رهبری، علیرغم اختیارات کامل و تمام و با وجود حمایتهای رهبری از دولت وی، ادعا کرده است «رئیسجمهور اختیار لازم را ندارد»!. ثانیا فرار از پاسخگویی در قبال مسئولیت و اختیاراتشان و تحتالشعاع قرار دادن عملکرد خود در برجام است. ثالثا آنچه که باعث شده و میشود تا آمریکاییها به غلط چنین فضاسازی کنند و نهایتا وزیر امورخارجه را در لیست تحریم قرار دهند، مواضع دستگاه دیپلماسی است نه سریال گاندو!، چراکه مواضع روشن جمهوری اسلامی مقاومت و مواضع رهبری، مقتدرانه است، نه مذاکره منفعلانه و فریبکارانه و زیر سایه فشار و تحریمهای برجامی. رابعا مواضع نظام گرفتن حق ملت ایران و مطالبات حداکثری مردم برای حل مشکلات اقتصادی و معیشتی شان است که قرار بود با برجام محقق شود.لذا نه تنها وزیر امور خارجه قدرت و اختیار کامل برای بیان مواضع جمهوری اسلامی را دارد، بلکه باید با استفاده از این قدرت و اختیارات کامل بهدرستی «نظرات جمهوری اسلامی را ارائه کند».
۵- اما با تحریم ظریف اگر دولت میخواهد عزت ملت ایران و منافع و امنیت ملی کشور را حفظ کند و واکنش مقتدرانه و عزتمندانهای به آمریکاییها بدهد، باید تا دیر نشده اولا به پشتوانه ملت خروج رسمی و کامل ایران از برجام را اعلام کند و به سخن گفتن از هرگونه مذاکرهای و به امیدواری آمریکاییها و اروپاییها برای هرگونه مذاکرهای پایان دهد و از مسیر رفته گذشته عبرت بگیرد. ثانیا باید درک کرد تنگه هرمز، تنگه اُحد جمهوری اسلامی است و دولت باید به پشتوانه اقتدار نیروهای مسلح و بهویژه سپاه پاسداران آن را ببندد و با این اقدام مقتدرانه و مبتکرانه اعلام کند به هر کشوری که با تحریمهای آمریکا همراهی نکند، یک - اجازه تردد از تنگه هرمز و استفاده از نفت خلیجفارس را خواهد داد. دو- نفت آنها را تامین خواهد کرد. سه- بعداز افزایش سرسام آور قیمت نفت که نتیجه قطعی چنین اقدام قاطعانهای خواهد بود، اعلام کند به کشورهایی که با تحریمهای آمریکا همراهی نکنند، نفت به قیمت زیر قیمت بازار میفروشد.
۶- با چنین اقدامی اولا شکست بزرگی برای آمریکا در صحنه بینالمللی و همچنین در افکارعمومی داخلی آمریکا رقم خواهد زد. ثانیا هم عزت ملت ایران را حفظ، هم از حیثیت دستگاه دیپلماسی و وزیرخارجه خود دفاع کرده است. ثالثا مشکل تحریمهای آمریکا را برای همیشه بیاثر و فشار حداکثری را خنثی و به فرصت حداکثری تبدیل میکند. رابعا سیاست صفر کردن فروش نفت جمهوری اسلامی به سیاست حداکثری فروش نفت ایران تبدیل خواهد شد.
قدرت نرم دیپلماسی در خدمت اقتدار نظام اسلامی
سید عباس موسوی در روزنامه ایران نوشت:
طبق آموزهها و متون کلاسیک علم سیاست و روابط بینالملل، به طورسنتی «منابع قدرت» هرکشور در بردارنده عناصر و مؤلفههای سختافزاری ازجمله قدرت نظامی، فراوانی جمعیت، وسعت سرزمینی و عمق استراتژیک و توانمندیهای اقتصادی و تکنولوژیک و امثالهم است. به رغم تحولات عمیق در مفاهیم و مصادیق قدرت، مهمترین عناصر تشکیل دهنده و تعیین کننده اقتدار هر کشور، دستکم از منظر واقعگرایی سیاسی را همین عناصر و عوامل تشکیل میدهند. اما با پیچیدگی روزافزون ساحت سیاست و امنیت، بویژه در عرصه جهانی و بینالمللی، دستکم از ربع قرن پیش و مشخصاً در عصر پسا- جنگ سرد، این باور بتدریج درمیان نظریهپردازان و تحلیلگران سیاست و روابط بینالملل شکل گرفت که برای مواجهه مدبرانه، دقیق و هدفمند با چالشهای چندوجهی دنیای کنونی و برای مقابله با بحرانها و پیچیدگیهای سیاست خارجی؛ صرف اتکا به ابزارها و منابع قدرت سخت، کافی و وافی به مقصود نیست. چنین است که مفهومی به نام قدرت نرم وارد ادبیات سیاسی و روابط بینالملل شد. تفاوت اساسی قدرت نرم با قدرت سخت در نوع و کیفیت تأثیرگذاری آن است. در حالی که قدرت سخت مبتنی بر تحمیل و اجبار است و متضمن عنصر مخالفت و مقاومت در طرف مقابل است؛ قدرت نرم بر جذب، اقناع و تأثیرگذاری مثبت مبتنی است. غایت و مقصود ازکاربست قدرت نرم، تأثیرگذاری مثبت بر افکار عمومی کشور مقابل است تا در نهایت موجبات تغییر و مصالح سیاستهای دولت متبوع خویش را فراهم کنند. ازجمله ویژگیهای متمایز کننده و امتیازات و برتریهای قدرت نرم در قیاس با قدرت سخت، تنوع و تکثر منابع و مصادیق آن است. جمهوری اسلامی ایران که محصول و معلول یک انقلاب فکری- فرهنگی و دینی – ارزشی است را میتوان به مفهوم مطلق کلمه یک قدرت و نظام نرم قلمداد کرد که ابتنای اصلی آن بر منابع نرم افزارانه قدرت است. شاید بتوان جمهوری اسلامی ایران را از حیث تنوع، تعدد و تکثر منابع قدرت، بخصوص منابع نرم افزارانه قدرت، یک استثنا در جهان محسوب کرد.
کشوری که هم از منابع دینی و ارزشی (اصول اعتقادی مبتنی بر فطرت انسانی، آموزههای اسلامی و اخلاقی)، هم از منابع ملی (غنای فرهنگی، استحکام تمدنی، زبان و ادبیات فارسی) و هم ازمنابع سیاسی و انقلابی (نظام سیاسی برپایه ولایت فقیه، الگوی مردمسالاری دینی و آموزههای انقلابی) برخوردار است. اما بی تردید در جهان پیچیده کنونی، سیاست خارجی اصولی و سنجیده و قوت و توانمندی دیپلماتیک؛ از عناصر کلیدی قدرت نرمافزارانه جمهوری اسلامی ایران به شمار میروند. قدرتی که توانسته با اتکا به حمایت رهبری و مردم در مقابل بزرگترین توطئهها و تهدیدات و فشارهای قدرتهای زیادهخواه و استکباری جانانه و مردانه بایستد.
بدون تردید ابهت و شوکت امروز جمهوری اسلامی ایران در صحنه نبرد نابرابر و ناعادلانه دنیای استکبار؛ محصول هماهنگی و همبستگی قدرت سخت و قدرت نرم نظام است که نتیجه آن شکلگیری اقتدار هوشمندانه و مثال زدنی جمهوری اسلامی ایران در عرصه تحولات منطقهای و بینالمللی است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن دستگاه دیپلماسی کشور، درحال گذر از یکی از دشوارترین پیچهای تاریخی روابط بینالملل و در معرض یکی از سختترین آزمونهای 40 سال اخیر قرار دارد. دستگاه دیپلماسی همچون بازوی قدرتمند و امین در خدمت اقتدار جمهوری اسلامی ایران دراین نبرد نابرابر است. دستگاه دیپلماسی کشور با تحرکات دقیق و هوشمندانه درصفحه شطرنج دیپلماسی و سیاست جهانی، دشمن را تا مرز انفعال و بی خردی به عقب رانده و وادار به واکنشهای عصبی و رفتارهای هیستریک و جنون آمیز کرده است. طرح مفهوم و کلید واژه «تیمبی» حرکتی هوشمندانه بود که عملاً باعث تضعیف تحرکات این گروه دست کم در سطح رسانهای شد.
دیپلماسی رسانهای فعال با شبکههای خبری و تلویزیونی در سطح بین المللی، منطق قوی همراه با اقتدار ایران اسلامی را بی واسطه به دنیا منتقل کرد و نقشه خبیثانه استکبار برای ترسیم چهرهای جنگطلب، بی منطق و گفتوگو گریز از کشورمان را خنثی کرد، ارائه ایدهها و ابتکارات متنوع مانند تبادل زندانیان و امضای پروتکل الحاقی؛ هم منطق قوی و آمادگی کشورمان برای مذاکره برابر و بدون فشار را نشان داد و هم پوشالی بودن ادعای صلح طلبی و مذاکره خواهی طرف مقابل را اثبات کرد. استفاده هنرمندانه از فضای مجازی برای انتقال منطق عدالتخواهی و صلحطلبی ایران، اوج نبوغ دیپلماسی دیجیتالی است که با یک توئیت یک کلمهای، جایگاه قدرتمند ایران اسلامی و نابجایی استکبار در ژئوپلیتیک منطقه خلیج فارس را به تصویر میکشد یا صداقت توخالی مدعیان را که داعیه نقض برجام از سوی ایران داشتند، درحالی که خود از اساس برجام را بی اعتبار کردند؛ به سخره میگیرد. جنگ و نبرد امروز نبرد ارادهها و گفتمانها است. دستگاه دیپلماسی کشور مقتدرانه در این نبرد مشارکت فعال دارد و با ارائه گفتمانی قوی، منطقی و انسانی، اراده محکم جمهوری اسلامی ایران را در نبرد ارادهها به نمایش میگذارد. کافی است نگاهی به تحرکات، فعالیتها و اقدامات دستگاه دیپلماسی در چندماه اخیر حتی در قلب استکبار بیاندازیم تا دریابیم چگونه فرزندان انقلابی و مؤمن ایران اسلامی در اوج فشار و تحریم و تحمیل ظالمانه؛ شجاعانه در برابر جبههای وسیع از دشمنان قد علم کرده و با قدرت نرم دیپلماسی و اقسام آن (دوجانبه، چندجانبه، بینالمللی، رسانهای، عمومی و دیجیتالی) به مدد قدرت سخت نظام اسلامی آمدهاند. برای پیروزی در این رزم نابرابر و ظالمانه الزامی است از همه ظرفیتهای قدرت سخت، قدرت نرم و قدرت هوشمندانه خویش به نحو احسن و اکمل بهره ببریم و بر همگان است که از سربازان و ژنرالهای عرصه جنگ نرم، حمایت و پشتیبانی کنند. فرزندان انقلابی و مؤمن ایران اسلامی، نه به تخریب و توهین، که به حمایت و همراهی نیازمند هستند.
معادله موشک های دوربرد نقطه عطف جنگ یمن
امیرمسروری در روزنامه خراسان نوشت:
اول اوت 2019 در تاریخ جنگ یمن با متجاوزان هرگز فراموش نخواهد شد.یمنی ها توانستند در یک روز دو عملیات بسیار مهم انجام دهند. در یک عملیات با شلیک موشک ۱۳۰۰ کیلومتری پایگاهی هوایی را هدف قرار دادند که علاوه بر اهمیت استراتژیک در طرح ریزی و عملیات در خاک یمن، محل حضور هواپیماهای ائتلاف آمریکایی است. معمولا در صحنه نبرد، هواپیماهای استراتژیک عملیاتی، دور از محیط درگیری نگه داشته میشوند تا خسارت های احتمالی کاهش یابد اما رسیدن برد موشک یمنی ها به ۱۳۰۰ کیلومتری به معنای نا امن بودن تمام خاک عربستان برای عملیات علیه یمن است. در مسیر این موشک، ده ها هدف مهم از جمله پایگاه های هوایی و نظامی عربستان قرار دارد که حمله به هر یک می تواند اساسا معادله جنگ را تغییر دهد. چندی پیش یمنی ها از پهپادی رونمایی کردند که بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر برد عملیاتی دارد که با عملیات جدید موشک های یمنی، به واقع تمام مناطق نفت خیز عربستان زیر آتش حملات موشکی و پهپادی مقاومت قرار گرفته و این امکان وجود دارد که به جای چند پالایشگاه، این بار سکوهای نفتی و چاه های نفتی عربستان هدف اصابت موشک های یمنی قرار بگیرند و تاریخ جنگ کویت و آتش های فراوان آن در حاشیه خلیج فارس دوباره تکرار شود!
یمنی ها با این عملیات نشان دادند از جنگ تک بعدی با عربستان فراتر رفته اند و حالا نوبت مقابله جدی تر با حامیان رژیم سعودی در جنگ پنج ساله است. روزگاری جنگ در یمن توسط مقاومت صرفا با رویکرد تدافعی و حفظ حداقل های موجود بود و در واقع از راهبردی استفاده می کردند که از آن با عنوان جنگ تدافعی یاد میشد و بیشتر عملیات ها حالت پدافندی داشت اما امروز این رویکرد به حالت آفندی و حضور در عمق عملیاتی عربستان تغییر پیدا کرده است. به طوری که یک ماه قبل با حضور وزیر دفاع یمن در بازدید از منطقه آفندی نیروهای مقاومت در خاک عربستان، تحلیل ها به این سو رفت که یمنی ها می خواهند از صنعا خارج شوند و به سمت شهرهای جنوبی عربستان حرکت کنند. این به آن معناست که یمنی ها توان درگیر سازی عربستان در خاک خود را دارند. آن موقع اینگونه استدلال شد که توان موشکی یمنی ها کاهش یافته و جنگ زمینی در دستور کار نیروهای صنعاست اما عملیات جدید موشکی نشان داد یگان های موشکی و زمینی یمن به طور مشترک وارد عملیات عمق شده اند که می تواند هزینه عقب نشینی را برای عربستان سنگین تر کند. شاید هم اماراتی ها از خطر آگاه بودند که مجبور شدند هرچه سریع تر اهداف خود را در یمن رها و دستور بازگشت نیروهای خود را صادر کنند. گزارش روز گذشته خبرگزاری ترکی آناتولی از جلسه اخیر حاکمان ابوظبی و دبی که بر هزینه های هنگفت احتمال کشیده شدن جنگ به این امیر نشین ها و ضرورت تغییر سیاست این کشور در جنگ یمن تاکید دارد نیز تاییدی بر این مسئله است.در طرف دیگر عملیات دوم بسیار پیچیده و با کار اطلاعاتی عظیمی همراه بود. دستاورد عملیات دوم را نیز نباید کم پنداشت. این عملیات در خاک یمن در منطقه عدن صورت گرفت. عملیات علیه تجزیه طلبان و نیروهای حامی امارات بود. در این عملیات ترکیبی که با استفاده از پهپاد و موشک صورت گرفت، سران ارتش جنوب آسیب جدی دیدند و «منیر الیافعی» یکی از رهبران ارتش جنوب کشته شد. اشراف اطلاعاتی ارتش یمن از عدن و نیز هشدار به امارات پیام مهم این عملیات بود.
این معادله بعد از معادله فرودگاه ها مطرح می شود. صنعا می تواند عملیات نظامی خود را گسترده تر و آن را وارد منطقه شرقی و پایتخت عربستان و در کل تمام اهداف حیاتی این کشور کند. در این شرایط به نظر می رسد عربستان در نهایت مجبور شود مانند هم پیمان اماراتی خود دست به بازنگری در حساب و کتاب های خود در یمن به صورت ویژه و در منطقه خلیج فارس به صورت کلی بزند؛ البته قاعدتا این بازنگری، در سیاست های ضد ایرانی عربستان در منطقه نیز صورت خواهد گرفت.زمان در جنگ یمن به زیان ریاض و ابوظبی در حرکت است و هرچقدر که این جنگ ویرانگر به جلو می رود مقاومت با به اجرا گذاشتن تاکتیک های جدید گزینه های پیش روی ائتلاف سعودی را محدودتر
می کند .انتخابی که اکنون به پذیرش ناکامی در این جنگ و عقب نشینی از آن با ادامه این نبرد و هدف قرار گرفتن تمام امکانات زیر ساختی و حیاتی عربستان و امارات محدود شده است.آیا بن سلمان هم مجبور به پذیرش شکست شده است و همچون امارات آرام آرام از این جنگ خونین کنار خواهد کشید؟
ضرورت هوشیاری ملی
جهانبخش محبی نیا در روزنامه ابتکار نوشت:
اگر اقدام جاسوسی را هنوز یکی از راهکارهای خصومت، تخریب و تحریف در نظام بینالمللی بدانیم بسیار آشکار و معلوم است مسطح و ارتفاع جاسوسیها از استخدام یک نیروی ساده و حتی میانی سیستم اداری، اطلاعاتی و نظامی فراتر میرود و بصلالنخاع نظامهای سیاسی را در اختیار میگیرد.
امروز عناد نظامهای سیاسی در سطح توقف، اصلاح و یا تنبیه خلاصه نمیشود. براندازی و سوزاندن ریشه مکاتب مخالف، هدف عمده کانونهای جاسوسی و اطلاعاتی است. وقتی اتحاد جماهیر شوروی در معرض فروپاشی قرار گرفت، ضربه آنچنان مهلک و کاری بود که برای همیشه تاریخ، حرفزدن از نظام سوسیالیستی یا کمونیستی مضحک و ملعبهای بیش نشان نمیداد.
این امر در مورد بعضی از جنبشها و گروههای پارتیزانی نیز صدق میکند. سابق بر این، سازمانهای اطلاعاتی به اخته کردن رژیمهای غیرسازگار و یا خنثی کردن چریکهای منسجم و تادیب مخالفان بسنده میکردند و حق حیاتی برای طرف مقابل قائل بودند. اما امروزه شاکله عملیات را در حوزههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به نحوی ترکیب میکنند که پدیده مورد تخاصم را هرز کنند و بیمصرف نشان دهند و انزجار مردم از هدف مورد نظر را به آخر رسانند.
آسیبهایی چون پوپولیسم، عدالتخواهی مبتذل، توهم سلاطین و لجبازیهای آنارشیستی بخشی از مصائب و گرفتاریهای جهانی را رقم میزند. مرسی در مصر، صدام در عراق، بن سلمان در عربستان، بن زائد در امارات نمونههایی از این واقعیت هستند.
البته در ایران نیز عناصری این گرفتاری را داشتند که به علت تقسیم قدرت بین قوا، موفق به قربانی کردن خود و نظام نشدند. با این وصف، در بسیاری از موارد هدایت مستقیم و غیرمستقیم دشمنان و سازمانهای جاسوسی در تصمیمگیریها مشهود است.
اگر دستکاری روسیه در نظام انتخاباتی آمریکا، هدایت محمد قذافی و تاکتیکهای نخنماشده ایشان در مقابله با مردم لیبی و تشویق صدام توسط سازمان اطلاعاتی آمریکا در جنگ با ایران، طرح ترور بوش و اشغال کویت را فرض بگیریم؛ موضوع مداخله پنهان و هدایت ناسازگار نظامهای سیاسی توسط سازمانهای جاسوسی عمق و پهنای بیشتری مییابد.
آنگاه نظامهای اطلاعاتی کشورهای مستقل باید یک شیفت پارادایم اطلاعاتی را در دستورکار قرار دهند و به شکارهای آسان و کمبها دل خوش نکنند. شکارهای آسان در بعضی از مواقع دام دشمن است. بدون شک در حال حاضر شیوه کنترل، تعقیب و مراقبت نخبگان، مسئولان و مردم عادی فرسوده شده است و یا حداقل باید به ارگانهای انتظامی سپرده شود و این موضوع مورد فهم قرار گیرد که ماهیان بزرگ در قعر زندگی میکنند. آنان باید میزان مشروعیت و رضایت مردم را دماسنجی فرض کنند که ماندگاری و مانایی نظام را نشان میدهد. منشا فسادهای کلان، نارضایتیهای عمومی، تحریک تقاضاهای غیرقابل کنترل مردم، قدسی نشاندادن ایدههای پستویی و بازاری و درست کردن قیافههای زینالعابدینی از مرکز واحدی آب میخورد.
آنچه که امروزه در دستورکار نظامهای اطلاعاتی قرار دارد تحریک کشورها به جنگهای ناخواسته، گرفتار کردن آنان در عملیات فاقد ارزش اطلاعاتی و بیمصرف نشاندادن بعضی از نظامهای سیاسی و تشکیل اجماع جهانی علیه آنان و همچنین آبستن کردن فرهنگ عامه به عوامگرایی است.
بادکنک عوامگرایی با یک فوت گنده و یا یک سر سوزن میترکد و پشتیبان هیچ نهاد و نظامی نمیتواند باشد و به همین دلیل است در سطح جهانی، حکومتهای راستگرا روز به روز بیشتر ظاهر میشوند و از دل دمکراسی آمریکا ترامپ ظهور میکند تا برگزیت را شعلهور کند. با این وصف، هوشیاری در مقابل ایدههای ناآشنا و کمریشه اما جذاب، وظیفه اصلی نظام اطلاعاتی کشور است.
پارک مسئولان کشور در مسائل اولیه و سطحی، انحراف به سوی منافع زودگذر و غیرضروری و شعاری، هدر دادن منابع و عدم استفاده درست از دارایی کشور میتواند نشان از نفوذ در مراکز حساس و مهم کشور تلقی شود. در ضربه به کیسهای خارجی که ضرورت دارد، بیشتر از ظاهر تشکیلاتی و قواره جاسوسی و ضدجاسوسی آنان که میتواند دامی برای ایجاد امنیت جهت لایههای بعدی باشد، تشریح و تبیین عملکرد خرابکارانه آنها مهمتر است. سرمایهگذاری دشمن بدون شک بر شخصیتها و جریاناتی است که اثرگذاری آنها با توسل به تملق و نفاق بیشتر است تا روی فردی که با ساخاروف بازی بخواهد عطش قهرمانی سالهای گذشتهاش را جبران کند.
دولتِ یک چشم
دکتر عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
دولت فعلی امریکا اولین دولتی است که در ۲۵ سال گذشته برای مقابله نرم با جمهوری اسلامی روی تجدیدنظرطلبان داخلی حساب باز نکرد. به تعبیر بهتر از سال ۱۳۷۶ به بعد امریکاییها احساس کردند نگرشی جدید در ایران به وجود آمده است که میتوانند روی آن سرمایهگذاری نمایند و از آن برای استحاله یا براندازی نرم جمهوری اسلامی بهره ببرند. خروارها کد و سند میتوان برای این نگرش ارائه کرد که در این مختصر میتوان از مهاجرت اصلاحطلبان به امریکا و امیدواری امریکا به پل بودن آنان استناد کرد.
در سال ۱۳۷۹ یکی از مقامات امریکایی گفت: «ما برای براندازی انقلاب اسلامی از درون، دنبال انقلابیونی میگردیم که در عین ستودن خمینی بشود آنان را به خدمت گرفت.» یا دیگری گفت: «من در ایران روشنفکرانی را میبینم که ششلولی بالا بردهاند که هرکس و هرچیز که با ما ناسازگار است را هدف قرار میدهند.» یا «کسانی که در دهه ۶۰ از تندترین یاران آیتالله خمینی بودند در دهه ۷۰ برای بازگشت دوباره به قدرت تصمیم به یک تغییر ۱۸۰ درجهای ایدئولوژیک گرفتند و به مروجان لیبرالیسم تبدیل شدند و بخشی از نقطهنظرات آیتالله خمینی را بزرگ و بخشی دیگر را به کلی نادیده گرفتند.» و...
این داستان غمانگیز در فتنه ۱۳۸۸ و در حالی که رئیسجمهور وقت امریکا در حال مبادله نامه با رهبری ایران بود ناگهان فوران کرد تا جایی که اوباما اسم کاندیدای ریاستجمهوری ما را میآورد و حمایت میکرد و خانم هیلاری کلینتون به توئیتر التماس میکرد که فعلاً تعمیر و اصلاح را کنار بگذارد، چون به آن در کمک به جنبش سبز در ایران نیاز است؛ بنابراین امریکا در ۲۵ سال گذشته روی اپوزیسیون ایران کمتر سرمایهگذاری و نگاه خود را به درون نظام متمرکز کرد. در درون کشور نیز به بخشی از طیفهای اصلاحطلب همین اتهام و نگاه وجود داشت که شما با غرب پیوند دارید و اصرار بر رابطه و مهاجرت به آنجا و حملات مشترک شما و امریکا و صهیونیستها به شورای نگهبان، قوهقضائیه، سپاه، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی (بازوهای توانمند نظام) به همین دلیل است.
اما با آمدن دولت ترامپ فضا قدری متفاوت شد. دولت ترامپ پنبه دموکراتها را کنار گذاشت و شمشیر واقعی را به سمت ما گرفت و فاصلهای بین اصلاحطلبان و اصولگرایان قائل نشد. به همین نسبت اصلاحطلبان نیز متوجه شدند در شعاع نگاه ترامپ قرار ندارند و وقعی به آنان نمینهند؛ بنابراین اصلاحطلبان داخل کشور نیز بعضاً مواضعی همتراز با نظام و اصولگرایان در مقابل امریکا اتخاذ کردند و البته تعجب هم میکردند که چرا فضای اپوزیسیونی آنان علیه نظام توسط امریکا دیده نمیشود؟ شاید بتوان گفت علت اصلی یکپارچه دیدن نیروهای سیاسی درون نظام توسط دولت ترامپ این بود که او و دولتش با بدخیمترین براندازان یعنی منافقین و سلطنتطلبان گره خوردند که البته نظام ما نیز از این پیوند بدش نمیآید. برای براندازان حداکثری که به دنبال استحاله یا تغییر رفتار نیستند و صرفاً به دنبال تغییر ساختار هستند به صورت طبیعی اصلاحطلب- اصولگرا تفاوتی نمیکند و تلاش کردند این شعار را در زمستان ۹۶ نیز به تجمعات تزریق نمایند.
اصلاحطلبان مستقر در امریکا هم تلاش کردند امریکاییها را متوجه خود کنند و سلطنتطلبان و منافقین را در ردههای بعدی ارتباط امریکا ببینند، اما موفق نشدند؛ بنابراین بخش قابل توجه اصلاحطلبان امریکانشین هم منتقد دولت ترامپ شدند و در نقد دولت و رفتار وی قلمفرسایی کردند، اما تلاش کردند این رویکردشان در سبد جمهوری اسلامی قرار نگیرد.
پمپئو از استدلالهای تفاوتگذاری بین نخبگان درون حاکمیت در ایران قانع نشد بنابراین در مهر ۱۳۹۷ و در سخنرانی خود در جمع سلطنتطلبها در لسآنجلس با صراحت اعلام کرد: «قبول ندارم که سلیمانی انقلابی است و ظریف و روحانی انقلابی نیستند. اینها با هم تفاوتی ندارند.» البته اقبال هم با اصلاحطلبان یار شد و اگر ترامپ از آنان حمایت میکرد تلخترین برگ زندگی سیاسیشان رقم میخورد. اما به هر حال دولت ترامپ تلاش کرد همه مدعیان جمهوری اسلامی را با یک چشم ببیند و البته اتاق فکرهای نظام از این فرصت بهرهای نبردند و چرایی مواضع یکپارچه دولتمردان امریکا را بررسی نکردند که چگونه است دولت اوباما بین جلیلی- ظریف تفاوت میدید، اما دولت ترامپ بین سلیمانی – ظریف تفاوت قائل نیست؟
تحریم ظریف را باید در این معادله تحلیل کرد که دولت امریکا دنبال براندازی ساختاری با نگاهی در تراز منافقین است. البته اصلاحطلبان از اقدامات ترامپ که سعی کرد آنان را ذیل نظام هل دهد نیز بهرهای برای اعتمادسازی نبردند و برخی نخبگان آنان با ایدهها و رویکردهای اپوزیسیونی تلاش کردند هم فاصله خود با نظام را حفظ کنند و هم به امریکای ترامپ بفهمانند که درباره ما اشتباه کردید، زیرا ما سرمایه اجتماعی بهتری از منافقین و سلطنتطلبها داریم، اما به هر حال ترامپ همچنان یک چشم خود را باز نگه داشته است.
ظریف از میانه راه نکته دیگری را متوجه شد که امریکا نه تنها دنبال نابودی جمهوری اسلامی است که به دنبال نابودی ایران است، البته تحلیل بیربطی هم نیست، زیرا آنچه جمهوری اسلامی را مستحکم نگه داشته است ریشه در مؤلفههای هویتساز ایرانی- اسلامی دارد و امریکا میداند اگر تجدیدنظرطلبان از جمهوری اسلامی دفاع نکنند از ایران دفاع میکنند. آنچه مهم است اینکه ترامپ و دولتش بهرغم همه بدمستیها به خاطر منطق ضعیف و رفتارهای غیرقابل توجیه و سخیف به وحدت نخبگان کشور کمک کردند؛ وحدتی که میتواند درسآموز و فراتر از تاکتیک باشد. شرط راهبردی شدن این وحدت بازگشت همهجانبه به امام خصوصاً دیدگاههای وی در سیاست خارجی است.
ترامپ کیست و ترامپیسم چیست؟
محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:
اینکه ترامپ کیست؟ آدم و عالم میدانند او جرثومه فساد سیاسی و اخلاقی است. او نماد تمام عیار فساد اخلاقی در نظام سیاسی آمریکاست.
او یک پدیده سیاسی در نظام سیاسی آمریکا است. این پدیده را باید شناخت و مطابق آن دیپلماسی خارجی کشور را نسبت به دشمنترین دشمنان نظام تنظیم کرد.
اینکه ترامپ فاسد و مفسد است مهم نیست. مهم این است که طراحان پیام سیاست در سپهر سیاست آمریکایی از این پدیده سخن از یک مکتب سیاسی به نام ترامپیسم به میان آوردهاند.
حال باید دید ترامپیسم چیست؟
ترامپیسم یعنی دیوانگی در سیاست و خود را به دیوانهبازی زدن اما عاقلانه در صیانت از منافع ملی عمل کردن!
ترامپیسم یعنی بدقولی، بدعهدی و بدقلقلی!
ترامپیسم یعنی هیچ قول و قرار قبلی حکام آمریکا مهم نیست مگر اینکه نانی از آن در سفره سرمایهداران طماع آمریکا باشد.
ترامپیسم یعنی تا سر حد جنون دروغ گفتن به طوری که مخاطب این درونی راست است.
ترامپیسم یعنی دست روی ماشه هستهای برای ترساندن رقیب، اما روز نبرد و هماوردی جرئت حتی شلیک یک گلوله را نداشتن.
ترامپیسم یعنی ندادن حتی یک سنت هزینه نظامی.
ترامپیسم یعنی شلیک همه خشاب تهدید و تحریم اقتصادی روی حریف ولو دوستان و همپیمانان.
ترامپیسم یعنی تهدید دولتها و ملتها به براندازی.
ترامپیسم یعنی تهدید جدی تمام عیار فرهنگی که همه عزت و عظمت و شرافت فرهنگی ما را تهدید میکند.
ترامپیسم یعنی دولت آمریکای بیروتوش عریانتر از همیشه.
ترامپیسم یعنی هتاکی و فحاشی حتی به دوستان و همپیمانان.
به راستی آیا با این دولت و رئیس آن میشود مذاکره کرد؟
اگر مذاکره شود میشود، توافق کرد؟ اگر توافق شود، میتوان اعتماد به اجرای آن داشت؟
اوباما که ظاهرا مؤدب و با نزاکت بود از همان فردای توافق زد زیر همه عهد و پیمان خود و تحریمهای ایران را تمدید کرد. این مردک که در کاخ سفید جاخوش کرده خودش به طور جدی فریاد میزند؛ «من به هیچ توافقی حتی با دوستان و نیز توافق خودم با کسی پایبند نیستم».
شنیده شد در سفر اخیر ظریف به نیویورک ترامپ یک پیشنهاد شیرین، فریبنده و وسوسهانگیز توسط کسی که فکر میشد دلخوشی از ترامپ ندارد و از مقامات کنگره بود مطرح کرد و ظریف آن را رد کرد.
دستگاه دیپلماسی کشور میداند امروز با چه جانورانی در کاخ سفید رو بهرو است. اما برخی هنوز امید دارند آمریکاییها دست از فریبکاری بردارند و به عهد و پیمان خود عمل کنند. اگر میخواستند عمل کنند اصلا نیازی به گفتوگو و مذاکره و توافق نیست. توافق حاضر است، امضای ۶ قدرت جهانی پای آن خودنمایی میکند. ۱۶ سال روی این توافق در دو سه دولت آمریکایی و اروپایی چانهزنی شده است. دیگر جایی برای گفتوگو، مذاکره و توافق باقی نمانده است. تنها چیزی که باقی مانده بدون گفتوگو و بدون مذاکره عمل به تعهدات طرف ما در برجام است. حتی گفتوگو برای چگونگی اجرا هم مسموع نیست.
تحریم وزیر خارجه ما که همواره بر طبل گفتوگو و مذاکره میکوبید و فکر میکرد با یک مشت دیوانه و ابله میشود توافق کرد، آخرین میخ بر تابوت گفتوگو است. تحریم ظریف یعنی خروج آمریکا از دیپلماسی مذاکره!
علیرغم این رفتار احمقانه، هنوز کسانی در کاخ سفید حضور دارند و معتقدند؛ فشار اقتصادی به ایران موجب دو قطبی جنگ- مذاکره میشود. محصول این دو قطبی آشوب و اعتراضات مردمی است و میل به مذاکره را افزایش میدهد.
اکنون به این نتیجه رسیدهاند، شیپور جنگ نواخته نمیشود. چون حالش را ندارند. مذاکرهای هم در کار نیست چون ایران معتقد است با دیوانه نمیشود گفتوگو کرد. اما پرچم «مقاومت» برافراشتهتر از همیشه در اهتزاز است و ضربات مقاومت پیدرپی بر دشمن فرود میآید و مردم گفتمان مقاومت را برای استیفای حقوق خود پذیرفتهاند.
تحریم وزیر خارجه ما نقطه اصلی استیصال آمریکا در برابر سیاست خارجی انقلابی جمهوری اسلامی است. همه راهحلهای تهدید، تحریم وتحقیر در کاخ سفید به بن بست رسیده است. بزک کنندگان چهره آمریکا در ایران نمیدانند با پدیده تحریم ظریف چه کنند؟ چهره کریه آمریکا تنفرانگیزتر از هر روز در برابر مردم ایران و مردم جهان ظاهر میشود و هیچ فرد و جریانی نمیتواند آن را گریم کند.
ترامپیسم در غرب در حال گسترش است. ظهور بوریس جانسون در لندن و مونگولنمایی او در سیاست داخلی و خارجی درست نسخه ترامپ در واشنگتن است. وزارت خارجه باید فاتحه گفتوگو با غرب را بخواند و دریچههای بزرگتری برای تحکیم روابط باشرق بهویژه روابط راهبردی با چین، روسیه و هند باز کند. اگر گفتوگو را نتیجهبخش میدانید آن را در شرق جستوجو کنید.