به گزارش مشرق، سران نشست گروه 7 روزهای شنبه و یکشنبه در بیاریتز فرانسه با هم دیدار کردند. یکی از موضوعات مطرح در این نشست مربوط به ایران بود که شنبه شب مورد بحث قرار گرفت.
بحث به اندازهای مفصل بود که سران گروه 7 شنبه شب فرصتی را برای طرح موضوعات دیگر نداشتند. اما روز یکشنبه ناگهان یک خبر همه را غافلگیر کرد. ماجرا از این قرار بود که یک هواپیمای ایرانی نیز در بیاریتز فرود آمده بود. با پیگیریهای بیشتر مشخص شد که این همان هواپیمایی بوده که محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران را به فنلاند، سوئد، نروژ و فرانسه برده است.
بیشتر بخوانید:
دروغ مذاکره با گروه هفت
از ترس غرب تا صداقت ایران
خبر پیچید تا اینکه سید عباس موسوی، سخنگوی وزارت خارجه ایران رسما سفر ظریف به این شهر فرانسوی را تایید کرد.از قرار معلوم وزیر خارجه ایران در راستای بسته فرانسوی که با آمریکا هماهنگ کرده بود، رفت تا مذاکره کند.
ظریف با اشاره به این سفر گفت که در خصوص موضوعات مختلف از جمله نفتی و بانکی حدود 4 ساعت مذاکره صورت گرفته است. سفر وزیر خارجه ایران به فرانسه بازتابهای متفاوتی را در پی داشت. برخی با دیده تردید به بسته الیزه کاخ سفید نگریستند و این سفر ظریف را «نابجا» قلمداد کردند. عدهای هم از سر ذوق زدگی با تعبیر «1+7» به استقبال این خبر رفتند.
ذوق زدگی و بزرگنمایی برخی رسانهها و کارشناسان از سفر بیاریتز در شرایطی است که هنوز در مرحله مذاکره برای مذاکره قرار داریم؛ به عبارتی مباحث در حال حاضر حول محور چیدن مقدمات مذاکرات احتمالی در جریان است. حال آنکه آش دو آشپزه فرانسوی-آمریکایی چقدر شور بشود، بجای خود. استفاده از «1+7» ناخودآگاه ذهن را به سمت اعداد و ترکیبهای مشابهی میاندازد که در گذشته مطرح شدهاند.
زمانی این ترکیب از قرار «1+3» بود که سه کشور اروپایی در سال 2003 با ایران به توافقاتی رسیدند. اما حاصل آن این بود که ایران به تعهدات خود به خوبی عمل کرد، ولی طرف مقابل دبه کرد. آن زمان آقای حسن روحانی، رئیس جمهور فعلی که دبیر شورای عالی امنیت ملی بود به عنوان رئیس تیم مذاکره کننده در گفتگوها ایفای نقش میکرد.
آنچنان که خود آقای روحانی و آقای ظریف در خاطراتشان از نتیجه این مذاکرات نقل کردهاند، حاصل این گفتگوها عملاً پیشنهادات تحقیرآمیز به ایران بود. به نوعی که حتی البرادعی رئیس وقت آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز به تحقیرآمیز بودن این پیشنهادات اذعان و نسبت به آن انتقاد کرده بود!
سالها بعد دوباره بحث مذاکرات داغ شد. اما این بار عنوان شد که 1+3 به دلیل نبودن کدخدا، که منظور آمریکا بود، به شکست انجامید. دبیر شورای عالی امنیت ملی سال 2003، دیگر رئیس جمهور شده بود و 1+3 را به 1+5 در قبال ایران تبدیل کرده بود. مذاکرات اتفاق افتاد و پس از ادوار مختلف نهایتا برجام حاصل شد؛ توافقی که فرجام آن به ورطهای از ابهام و باتلاق فرو رفت.
وقتی در سال 2018 کدخدای سابق از توافق هستهای خارج شد، همه طرفداران برجام خدا را به خاطر کم شدن یک شر از این توافق شکر کردند و فرمول جدید «1+4» را رونمایی کردند. قرار بر این بود که 1+4 نوش دارویی را برای خروج آمریکا از برجام و جبرات تبعات آن بیابد. اما هفتهها و ماهها و یکسال و اندی گذشت و 1+4 همچنان دست روی دست گذاشته و به نظاره «فشار حداکثری» آمریکا بر مردم ایران نشست.
شرایط به گونهای پیش رفت که نه تنها منافع اقتصادی ایران تامین نشد، بلکه به تعبیر امروز رئیس جمهور «شدیدترین تحریم» علیه ایران اعمال شدند.
حال پس از 1+3، 1+5 و 1+4 ظاهرا نوبت به 1+7 رسیده است. اینکه این بار چه سرنوشتی در انتظار توافق احتمالی باشد، و چه چک بی محلی به ایران داده شود، خدا می داند.
اما عقل و منطق حکم میکند از کسی که بارها چک بی محل داده و چکش برگشت خورده است، مجدد چک و وعده نسیه نپذیرفت و نسبت به نیت او با تردید و شک بیشتری برخورد کرد. طرف مقابل وقتی از این مسیر نتیجه گرفته که تعهدات مبهم و توخالی بدهد، اما در ازای آن امتیازات ارزشمندی را دریافت کند، چرا نباید این بار هم چنین کاری را نکند؟
چرا که او با این کار منافع خود را تامین و تضمین میکند. انتظار این است که طرف ایرانی نیز با دیده تامین منافع خود تصمیم گیری کرده و از روی ذوق زدگی و خوش خیالی با کلاهبرداران سابق و فعلی معامله نکند.
نرمش و سازش در قبال اروپا و ایران بارها نتیجه عملی خود را در قالب سیلی بر صورت ایران کوبیده است. چرا باید این بار نیز صورت خود را در برابر سیلی مجدد آنها قرار داد؟ اتفاقاً بالعکس سیاست جدید ایران در سال جاری نشان داد که آنچه طرف مقابل را به عقب میراند، پیشروی است و نه عقب نشینی. مقاومت فعال ثمرهای داشت که اروپای سست و خواب آلود را ناگهان بیدار کرده و به تکاپو انداخت.
امارات متخاصم را به نرمش مجبور، و نه تشویق، کرد. مقامات کشورهای مختلف را به سوی تهران کشاند. نخست وزیر ژاپن برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد.
رئیس جمهور فرانسه هم تمایل داشت به ایران بیاید، اما ایران گفت که سفر نمایشی و بدون نتیجه فایدهای ندارد. پس ادامه چنین مسیری میتواند منافع بیشتری را برای کشور احصا کند. مادامی که عقب نشینی در قبال طرف مقابل همیشه محکوم به شکست بوده است.
مقاومت فعال ایران فقط به دنبال اهداف سیاسی نیست، بلکه اهداف اقتصادی را مد نظر خود قرار داده است. گشایشها نسبی در بازار ارزی به مدد همین سیاست مقاومتی بود که جان گرفت. اروپا که زمانی برای میزبانی و آغاز بکار مکانیزم مالی اینستکس این پا و آن پا میکرد، الان در چندین مرحله مجبور شده است که پیشنهاد تخصیص خط اعتباری در این مکانیزم را بپذیرد. اروپاییها اوایل با پیشنهاد تحقیرآمیز خود اختصاص خط اعتباری چند میلیون دلاری را ارائه میکردند.
اما با ادامه مقاومت فعال و برداشتن گامهای بیشتر الان اروپاییها این رقم را به چندین میلیارد دلار افزایش دادهاند و فرانسویها حتی بحث کاهش تحریمهای نفتی را به منظور برگزاری مذاکرات مطرح کردهاند. اگر سیاست مقاومت فعال میتواند برای کشور پشت سر هم، هم منافع سیاسی، و اقتصادی بیاورد، چرا نباید آن را ادامه داد؟ و چرا نباید گام سوم را برداشت تا پیشنهادهای طرف مقابل منطقیتر و چربتر شود.
دستاورد سیاست مقاومت فعال فقط سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه امنیتی هم هست. این سیاست با سرنگونی پهپاد آمریکایی سایه جنگ را از روی کشور برداشت و حدس و گمانها درباره حمله آمریکا به ایران را به طاق کوبید. کسانی که با ذوقزدگی به استقبال 1+7 میروند شاید بهتر است اندکی درنگ کنند و از خود بپرسند که چه چیزی باعث شد که فرانسویها وزیر خارجه ایران را به حاشیه نشست بسیار سطح بالا با حشور مهمترین رهبران جهان دعوت کنند؟
چه چیزی باعث شد که رئیس جمهور فرانسه بیاید با وزیر خارجه ایران دیدار و مذاکره کند و حتی پیشتر با معاون وزیر خارجه ایران دیدار کند؟ چه دلیلی میتوان برای این یافت که رئیس جمهور ابرقدرت جهان، آمریکا در بیاریتز برای دیداری کوتاه با وزیر خارجهای که خودش تحریم کرده، منت کشی کند؟
در حالی که رهبران جهان برای دیدار با دونالد ترامپ التماس میکنند، اوضاع برعکس شده و این رئیس جمهور متکبر حتی با وجود دست رد چندین باره، به این در و آن در میزند تا با مقامات ایران و حتی در سطحی پایین از ریاست جمهوری دیدار و گفتگو کند.
پاسخ به سوالات فوق چندان سخت نیست و جواب آن به روشنی چراغی برای مسیر پیش رو است. چیدن فرمولهای 1+3، 1+5، 1+4 و 1+7 آدمی را یاد بازی یا جدول سودوکو میاندازد. اما نکته مهمتر این است که ادامه این بازی سودوکو سودش کجا بوده است؟ چرا باید مسیری را که جواب میدهد و به اوضاع اقتصادی و شرایط معیشتی مردم کمک میکند، متوقف کرده و مسیری که پیش از این آزموده شده است را دوباره آزمود؟