-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت دوم
۱۰ کیلو برنج بس است؛ دیگر نمیخواهیم!
آن موقعها یک جایی برنج می دادند که کوپنی نبود. حاج آقا ده کیلو گرفته بود. بعد گفت که آقا رضا هم برود و بگیرد. آقا رضا قبول نکرد و گفت بابا ده کیلو گرفته و بس است. مگر می خواهی انبار کنی!؟
-
پاسدار شهیدی که خودش را از بسیجیها جدا نمیدانست
همکار شهید مدافع حرم مرتضی زارع گفت: آقا مرتضی همیشه در دورههای آموزشی تکمیلی، خودش را از بسیجیها جدا نمیدانست؛ او همیشه کنار بسیجیها بود و از آنها فاصله و جدایی نداشت.
-
فوتبالیستی که شهید مدافع حرم شد
شهید مدافع حرم سعید شبان از آن دسته شهدایی است که رشته فوتبال را به صورت حرفهای دنبال کرد و تا زمان حیاتش ۲۱ حکم قهرمانی را دریافت کرده است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید سردار حاج رضا فرزانه/ قسمت اول
اگر تلویزیون داری، خانهمان را اجاره نمیدهیم!
یک بار هم که می خواست قسمتی از خانه را اجاره بدهد، یکی آمد که نامزد کرده بود و ارتشی بود. از همان اول حاج آقا باهاش طی کرد که اگر تلویزیون داری، ما خانه را اجاره نمی دهیم. گفت نه، ما تلویزیون نداریم.
-
میلیاردری که شهید مدافع حرم شد
دنیا به صورت تمام عیار به شهید حبیب بدوی رو کرده بود. تمکن مالی خوبی داشت، اما با شنیدن اتفاقات سوریه و حمله گروههای تکفیری به آن منطقه، این میلیاردر را راهی دمشق کرد.
-
فیلم/ حاج قاسم عمامهی شهید مدافع حرم را بوسید
شهید حاج قاسم سلیمانی بر عمامهی شهید مدافع حرم شیخ مصطفی خلیلی بوسه زد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۸/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسین امیدواری/ قسمت سوم و پایانی
آنقدر برای پسرم گریه کردم که چشمانم آسیب دید!
دو سال است آنقدر گریه کرده ام که چشمانم آسیب دیده. چشمهایم باد کرده بود و قرمز شده بود و اصلا نمی توانستم ببینم. الان چند تا قطره و روغن می ریزم که بهتر شده. الان هم دلم می سوزد ولی...
-
فیلم/ تشییع پیکر چهار شهید مدافع حرم در قم
پیکرهای تازه تفحص شده چهار شهید مدافع حرم تیپ های فاطمیون و زینبیون که در مناطق عملیاتی سوریه تفحص شده اند روز دوشنبه (۷ آذر) با حضور مردم قم تشییع شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۷/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسین امیدواری/ قسمت دوم
وانتش را فروخت و رفت سوریه + عکس
یک وانت داشت. خواب حضرت رقیه را که دید، صبح به فرمانده شان گفته بود من می خواهم این وانت را بفروشم. فرمانده هم گفته بود تو که می خواهی بروی سوریه، دو ماه دیگر بر می گردی و وسیله دست باید داشته باشی.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۶/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسین امیدواری/ قسمت اول
نوجوان بود که «حاجی» شد + عکس
حسین هم به مکه رفت و آنجا نمی دانست که چه چیزی برای من و خواهرانش بخرد. یک حاجخانم ایرانی آنجا ایستاده بوده و به ایشان گفته من می خواهم برای مادر و خواهرانم چادر بخرم؛ شما بیایید من را کمک کنید.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۵/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت ششم و پایانی
فرزند شهید چهار و نیم ساله به پدرش پیوست + عکس
فقط داروی خواب آور می دادند و روی تخت خواب بود دیگه. خوب نمی شد دیگر، جسمش بود، گفت شما رضایت بدهید که برود، شما بروید بالای سرش. قرآن که می خواند بگو دخترم تو را بخشیدم برو پیش بابایت.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۴/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت پنجم
به گلزار میرفتم اما نمیدانستم پسرم در سردخانه است!
شهید را آورده بودند ما خبر نداشتیم. یک دفعه فاطمه را بغل کردم و گفتم نه من می روم. نگو که خدا خودش ما را کشانده آنجا که شهیدم بوده، دلم آنقدر گرفته بود، دخترش را بغل کردم و رفتم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت چهارم
میخواستیم جشن زائرمان را بگیریم، عزادار شدیم! + عکس
همه چیز خریدم و آمدم در آشپزخانه گذاشتم، بعد دیدم که خانه ام پر از نفر است. من که داخل خانه آمدم دیدم اینها یک جوری هستند! همه ناراحت بودند، من تو دلم افتاد، گفتم نه یک چیزی شده.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت سوم
دلم هنوز گرفته که با من خداحافظی نکرد و رفت!
یک دفعه فکر و ذکرش رفت سمت سوریه. داعشیها را نگاه می کرد. آتش گرفته بود که شیعه اینطور نابود می شوند. بعد رفته ثبت نام کرد، بعدش همان صحنه که می گویم یادم نمی رود خداحافظی نکرد، حسرت در دل ما ماند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۱/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت دوم
۱۳سالگی نامزد کرد؛ ۱۷ سالگی ازدواج + عکس
قرار ما بود ۶ سال بعد عروسی بگیریم، یک وقت داداشم افغانستان می خواست برود با خانواده اش اثاث کشی کند و برود، ما گفتیم نه ما عروسمان را می خواهیم، از اینجا بروید که خرجمان زیاد می شود.
-
گردنبند عجیب داعشیها برای ناهار خوردن با پیامبر(ص)!
تکفیریها وقتی که وارد جبهه میشوند، قاشقی به گردن میاندازند که اگر ظهر به اصطلاح خودشان به شهادت برسند، در کنار رسولالله(ص) پای سفره بنشینند و غذا بخورند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۹۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید محمدتقی باقری/ قسمت اول
از نوزادی همه عاشقش بودند
همه دور هم نشسته بودند، عموها و پدربزرگ، این شیرینزبانی می کرد، همه هم بغلش می کردند اینقدر دوستش داشتند، بین آن همه بچه فقط او را قبولش داشتند. پدربزرگش بیشتر از همه دوستش داشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۹/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت ششم و پایانی
اساتید و برجستگان کشورمان را «چهره» کنیم
دنبال این هستم که استادان را چهره کنیم تا علوم سیاسی دنیا تحت تاثیر آموزه های اساتید عالم و درستکار باشد. باید تلاش کنیم چند نفر از اساتید و برجستگان کشورمان را در یوتیوب چهره کنیم.
-
عکس/ تشییع شهید مدافع حرم «امید اکبری» در اسلامشهر
شهید امید اکبری از مدافعان حرم حضرت زینب(س) و از رزمندگان جان بر کف تیپ فاطمیون است، که در سال ۱۳۹۵ در منطقه حلب سوریه و در درگیری با گروهکهای تروریستی تکفیری و داعشی به شهادت رسید.
-
پدر شهید مدافع حرم: اغتشاشات اخیر، فتنه دروغگوها بود
پدر شهید کمالی دهقان میگوید: مسبب اصلی همه این اغتشاشات و دشمنیها و ریشه این فتنهها از دروغگوهاست، این افرادند که آتش دشمنی را روشن کردند.
-
کتاب« چهل روز انتظار» منتشر شد
کتاب «چهل روز انتظار» زندگینامه شهید مدافع حرم، محمد احمدی جوان توسط انتشارات روایت فتح چاپ و منتشر شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۸/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت پنجم
میخواهم دو برابر پدرم تکفیریها را نابود کنم
پدر من اگر توانسته باشد دویست داعشی را بکشد من باید دو برابر او کار کنم. مثلا اگر در حوزهای دویست درصد عمیق بوده، من باید چهارصد درصد عمیق باشم. این مفهوم در حرفهای آن روز من بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۷/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت چهارم
آخرین نفری بودم که متوجه شهادت پدرم شدم
اصلا احساس نمیکردم برای پدرم اتفاقی افتاده باشد آن ها هم هیچ چیزی به من نگفتند و هیچ کلمهای رد و بدل نشد. تنها چیزی که بود این بود که پدرت کمی مجروح شده. من هم با همین خبر گریه کردم.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۶/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت سوم
پدرم قبل از «داعش» به حساب «پژاک» رسید + عکس
قبلش بحث مبارزه با پژاک پیش میآید. وقتی که در شمالغرب کشور تحرکاتی اتفاق میافتد و بحثهای امنیت ملی مطرح میشود، آنجا هم پدرم خیلی میرفت و من هم خیلی دنبال ارتباط با کسانی هستم همرزم پدرم بودند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۵/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت دوم
برگزیده قدرتمند آزمون سپاه + عکس
پدرم هم به نیشابور می رود و آزمون می دهد. از بین همه آنها فقط پدر من قبول می شود. سال ۱۳۷۳ مسیر زندگی پدرم عوض میشود و به سپاه نیشابور می رود و بعد از آموزش، در همانجا مشغول می شود.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۴/ گفتگوی مشرق با فرزند شهید علی زادهاکبر/ قسمت اول
عمو و پدرم همزمان در سوریه میجنگیدند
همه عموهایم پایبند نظام جمهوری اسلامی و در مسیر اسلام و ولایتند. حتی یکی از عموها با پدرم در سوریه همزمان با هم بودند و علیه تکفیریها می جنگیدند. این، شاخصه مهمی بود که در خانواده و تحت چه تربیتی بود
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۳/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت سوم و پایانی
قرار بود «محراب» که آمد جشن بگیریم؛ عزادار شدیم!
پسرخاله ام زنگ زد گفت محراب کجاست؟ مامانم می گفت ما همه می گفتیم محراب سر کار است، بعد به بهانه اینکه کارش داریم یک بهانه ای جور می کردند و بلافاصله گوشی را قطع می کردند.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۲/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت دوم
همسرش را دوست داشت؛ دو سال بیشتر زندگی نکردند!
خانمش را خیلی همراهی می کرد تا در دانشگاه شرکت کند. به تحصیلات و به پیشرفت علاقه خیلی زیادی داشت، اصلا دیدگاهش به زندگی یک طور دیگری بود، خیلی شوق زندگی داشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۸۱/ گفتگوی مشرق با خواهر شهید محراب عبدی/ قسمت اول
هیچکس درجه نظامیاش را نمیدانست!
یک طوری در مورد کارها را پنهان می کرد که ما اصلا نمی فهمیدیم. روزی که شهید شد ما فهمیدیم درجه سروان تمام شده، و تحصیلاتش چیست؛ هیچ وقت مثلا از خودش تعریف نمی کرد.