گروه فرهنگی مشرق - اکنون پس از گذشت دو دهه از شهادت سید مرتضی آوینی همچنان آثار او نمایانگر راه گذار از بحران هاست . متفکری جامع الاطراف که حیات گران بهاء خود را صرف تفکر در ذات فطری انسان نمود زیرا به اعتقاد او "غرب نیز دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون رو به سوی اضمحلال و فروپاشی دارد ، تنها توافق اجتماعی ماندگار دین است ".
دهه ی شصت هنگامی که عده ای خواهان بازسازی دیپلماسی دوران پهلوی در ظاهری عقلانی ، آن هم با شعار انقلابی بودند، این آوینی بود که عقلانیت آنان را مساوی تسلیم در برابر وضع موجودی تاریخ دانست و معتقد بود تنها رمز پیروزی ، استقامت در برابر این وضع است . اما هجوم روشنفکران آن هم در جامه ی انقلابی از هر طریقی توانست شعار توسعه و اعتدال را جایگزین استقلال ملی کند .در راس این روشنفکران سروش بود و مریدان او که تکنوکراسی نئولیبرال را بر عرصه ی سیاسی انقلاب حاکم نمودند . آوینی معتقد بود اینان روح عرفان اسلامی و عرفان شیعی را سد راه قبول شریعت علمی جدید می دانستند و سعی داشتند با عرفی کردن تفکر غربی و "اعمال رفرم های پروتستانتیستی در تفکر دینی " تهاجم فکری و فرهنگی غرب علیه انقلاب اسلامی را شدت بخشند.
جنبش اصلاحات دینی (پروتستانتیسم) در تاریخ اروپا در قرن شانزدهم شاهد ظهور اندیشه های بدعت گذار در مسیحیت کاتولیک بود این جنبش که با رواج تفکرات مارتین لوتر و ژان کالون آغاز شد عصر اصلاحات دینی را به وجود آورد مهمترین دستاورد پروتستانتیسم سلب حاکمیت کلیسا کاتولیک و قدرت گیری سرمایه داری نوظهور انحصار طلب در پوشش اصلاحات کلیسایی بود بسیاری از انشعابات این جنبش مانند "پیوریتنیسم " قدرت گیری یهودیت صاحب سرمایه را در اروپا احیا نمود .در این میان شهید آوینی اعتقاد داشتند نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز دانسته یا ندانسته نحوی از انحای مقابله با ولایت است،
اما در بستر استدلال منطقی و فلسفی با آن ، در حالی که ولایت امری فطری ست و به شهود فطری انسان بستگی دارد . (مطابق این نظر سروش معتقد بود معرفت دینی تابع معرف بشری ست و لذا می توان از آن برداشت های متغیر و مطابق شناخت و درک محدود انسان داشت ، برداشت سکولار و انسان مدارانه ی او از کلام وحی در راستای اصلاحاتی بود که در نظر داشت بدعت گذاری در اسلام را پیشه کند) آنچه مایه ی تاسف نزد شهید آوینی شد ظاهر انقلابی این روشنفکران بود.
ظاهری که مانع آن می شد تا باطن شان آشکار گردد در تعبیر ایشان "انقلاب اسلامی بیش از هر چیز بر یک انقلاب درونی مبتنی است که تجدید عهد فطرت است میان انسان و خالق او که اگر رخ دهد آن جاذبه ی ازلی عشق دل او را نیز به امام و انقلاب می بندد و اگر نه به ظاهر در اینجا در مرکز آن تجدید میثاق میزید اما حقیقتا در غرب ، و وجودش در ذیل تاریخ غرب معنا می گیرد . شاید نماز هم بگذارد به ظاهر رو به سوی کعبه ، اما جده بر شیطان می برد و در قلب عالم وحی بساط شیطان پرستی می گسترد."
دهه ی شصت هنگامی که عده ای خواهان بازسازی دیپلماسی دوران پهلوی در ظاهری عقلانی ، آن هم با شعار انقلابی بودند، این آوینی بود که عقلانیت آنان را مساوی تسلیم در برابر وضع موجودی تاریخ دانست و معتقد بود تنها رمز پیروزی ، استقامت در برابر این وضع است . اما هجوم روشنفکران آن هم در جامه ی انقلابی از هر طریقی توانست شعار توسعه و اعتدال را جایگزین استقلال ملی کند .در راس این روشنفکران سروش بود و مریدان او که تکنوکراسی نئولیبرال را بر عرصه ی سیاسی انقلاب حاکم نمودند . آوینی معتقد بود اینان روح عرفان اسلامی و عرفان شیعی را سد راه قبول شریعت علمی جدید می دانستند و سعی داشتند با عرفی کردن تفکر غربی و "اعمال رفرم های پروتستانتیستی در تفکر دینی " تهاجم فکری و فرهنگی غرب علیه انقلاب اسلامی را شدت بخشند.
جنبش اصلاحات دینی (پروتستانتیسم) در تاریخ اروپا در قرن شانزدهم شاهد ظهور اندیشه های بدعت گذار در مسیحیت کاتولیک بود این جنبش که با رواج تفکرات مارتین لوتر و ژان کالون آغاز شد عصر اصلاحات دینی را به وجود آورد مهمترین دستاورد پروتستانتیسم سلب حاکمیت کلیسا کاتولیک و قدرت گیری سرمایه داری نوظهور انحصار طلب در پوشش اصلاحات کلیسایی بود بسیاری از انشعابات این جنبش مانند "پیوریتنیسم " قدرت گیری یهودیت صاحب سرمایه را در اروپا احیا نمود .در این میان شهید آوینی اعتقاد داشتند نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز دانسته یا ندانسته نحوی از انحای مقابله با ولایت است،
اما در بستر استدلال منطقی و فلسفی با آن ، در حالی که ولایت امری فطری ست و به شهود فطری انسان بستگی دارد . (مطابق این نظر سروش معتقد بود معرفت دینی تابع معرف بشری ست و لذا می توان از آن برداشت های متغیر و مطابق شناخت و درک محدود انسان داشت ، برداشت سکولار و انسان مدارانه ی او از کلام وحی در راستای اصلاحاتی بود که در نظر داشت بدعت گذاری در اسلام را پیشه کند) آنچه مایه ی تاسف نزد شهید آوینی شد ظاهر انقلابی این روشنفکران بود.
ظاهری که مانع آن می شد تا باطن شان آشکار گردد در تعبیر ایشان "انقلاب اسلامی بیش از هر چیز بر یک انقلاب درونی مبتنی است که تجدید عهد فطرت است میان انسان و خالق او که اگر رخ دهد آن جاذبه ی ازلی عشق دل او را نیز به امام و انقلاب می بندد و اگر نه به ظاهر در اینجا در مرکز آن تجدید میثاق میزید اما حقیقتا در غرب ، و وجودش در ذیل تاریخ غرب معنا می گیرد . شاید نماز هم بگذارد به ظاهر رو به سوی کعبه ، اما جده بر شیطان می برد و در قلب عالم وحی بساط شیطان پرستی می گسترد."
رسالت انقلاب اسلامی در نظر شهید آوینی بر ماهیتی کاملا قرآنی استوار است. شعار "دموکراسی"، "آزادی عقیده "، "برابری" (در منظر کمونیستی) و "توسعه" در تفکر ایشان جملگی ابتر و دورغین بودند. دموکراسی که آن را حکومت مردم بر خویش آن هم براساس قوانین که بر پایه مفروضات و مشهورات اومانیستی بنیان شده، خوانده اند در تلقی آوینی لفظی موهوم است زیرا در جامعه ای که دچار شکاف ها عمیق طبقاتی ست و بهره کشی از طبقه ای موجب منفعت طبقه ی دیگری می شود چگونه می توان ذیل کلمه ی واحد "مردم" به تفاهم رسید؟ لذا باطن دموکراسی حکومت طبقه ی صاحب قدرت انحصاری بر مردم است.
ایشان با رجوع به آیه ی 23 و 24 سوره مبارکه توبه بر این باور بودند کسانی که انباشت سرمایه ، اموال ، املاک و مال التجاره می کنند در کلام خدا "فاسقین" اند. زیرا در ازای جهاد در راه خدا ، دل خوش به جمع آوری اموال اند و این بزرگترین انحرافی ست در جامعه ای که در آن به تعبیر شیخ صدوق در "مصادقه الاخوان" مومنان اعضای واحد یک پیکر اند .آوینی معتقد بود که قرآن عظیم، مسیر شایسته ی انسان که مطابق فطرت و سرشت والای اوست را نشان داده است پس آنان که با شعار آزادی عقیده خود را از گام نهادن در این مسیر محروم می کنند از ولایت الهی گسیخته اند و بندگی نفس را پذیرفته اند و لذا آزادی آنان عین بندگی ست . در نظر ایشان انسان فطرتا همواره گرایش به "وحدانیت حقیقت" دارد "برای انسان در قضاوت و انتخاب ، همیشه امر دائر بین نفی و اثبات است و شق سومی ندارد " و لذا خداوند در آیه ی 32 سوره ی یونس صراحتا می فرمایند "مگر بعد از حق جز ضلالت چیست؟" ایشان همچنین لفظ برابری در ایدئولوژی کمونیسم را مخالف معنای "مساوات" در قرآن می دانستند . در نظر ایشان ذات توسعه طلبی که ابتدا در کتاب "آتلانتیس نو" از فرانسیس بیکن مطرح میگردد بر مشروعیت استعمار دلالت دارد ، بیکن در این کتاب استعمار کشورهای صاحب منابع طبیعی مانند هند یا قاره ی افریقا را مجاز می داند زیرا معتقد است برای ورود به عصر صنعتی که مبانی توسعه ی تمدن غرب مدرن در آن تحقق می یابد وجود این منابع برای اروپا حیاتی ست.
ایشان با رجوع به آیه ی 23 و 24 سوره مبارکه توبه بر این باور بودند کسانی که انباشت سرمایه ، اموال ، املاک و مال التجاره می کنند در کلام خدا "فاسقین" اند. زیرا در ازای جهاد در راه خدا ، دل خوش به جمع آوری اموال اند و این بزرگترین انحرافی ست در جامعه ای که در آن به تعبیر شیخ صدوق در "مصادقه الاخوان" مومنان اعضای واحد یک پیکر اند .آوینی معتقد بود که قرآن عظیم، مسیر شایسته ی انسان که مطابق فطرت و سرشت والای اوست را نشان داده است پس آنان که با شعار آزادی عقیده خود را از گام نهادن در این مسیر محروم می کنند از ولایت الهی گسیخته اند و بندگی نفس را پذیرفته اند و لذا آزادی آنان عین بندگی ست . در نظر ایشان انسان فطرتا همواره گرایش به "وحدانیت حقیقت" دارد "برای انسان در قضاوت و انتخاب ، همیشه امر دائر بین نفی و اثبات است و شق سومی ندارد " و لذا خداوند در آیه ی 32 سوره ی یونس صراحتا می فرمایند "مگر بعد از حق جز ضلالت چیست؟" ایشان همچنین لفظ برابری در ایدئولوژی کمونیسم را مخالف معنای "مساوات" در قرآن می دانستند . در نظر ایشان ذات توسعه طلبی که ابتدا در کتاب "آتلانتیس نو" از فرانسیس بیکن مطرح میگردد بر مشروعیت استعمار دلالت دارد ، بیکن در این کتاب استعمار کشورهای صاحب منابع طبیعی مانند هند یا قاره ی افریقا را مجاز می داند زیرا معتقد است برای ورود به عصر صنعتی که مبانی توسعه ی تمدن غرب مدرن در آن تحقق می یابد وجود این منابع برای اروپا حیاتی ست.
در نظر شهید آوینی دیکتاتوری اقتصاد با اختیار و اراده ی آزاد انسانی منافاتی دارد. اگر امروز صلح در کره زمین بر موازنه ی قدرت اتمی متکی است از این روست که اربابان اقتصادی دنیا حاضر نیستند دست از منافع خویش بردارند، لذا روند کنونی توسعه ی اقتصادی در جهان سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می راند . بنابراین توسعه طلبی در اندیشه متجددان، منافات با مبانی جامعه ی اسلامی دارد و هیچگاه تمدن اسلامی مبنا را بر تجاوز و تصرف قرار نداده است اما امروزه لیبرالیسم مبنا را بر قدرت فرد برای تصرف حقوق دیگری نهاده است و جهان را مبدل به بازار مصرفی کالاها نموده به تعبیر روژه گارودی " اقتصاد آزاد به شیوه ی غربی ،برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است ."
اما روشنفکران غرب زده ی داخلی به ویژه در دوران اصلاحات فرهنگی و سیاسی این باور را در جامعه رواج داده اند که تنها راه دست یابی به دموکراسی ، لیبرالیسم است و مسیر جامعه ی مترقی با توسعه پیوند دارد، این باور اشتباه که پس از دوران دفاع مقدس در رسانه ها و فضای فرهنگی رواج بسیاری یافت موجب بازسازی نئولیبرالیسم ( ایدئولوژی برآمده از لیبرالیسم که از سال 1970 رواج یافت مهمترین ویژگی آن محدود نمودن دولت و ایجاد بازار برای احیای قدرت منفعت طلبلانه ی صاحبان سرمایه است)، احیای مجدد مبانی علوم انسانی سکولار گردید در این راستا شهید آوینی مبنا را بر اصطکاک با این جریان غرب زده قرار داد.کم نبودند کسانی که در عرصه ی سیاست گذاری در دولت سازندگی، ایشان را محدود می نمودند اما ناگهان پس از شهادت ایشان ،خود را یاور و پیرو او می خواندند.
اما روشنفکران غرب زده ی داخلی به ویژه در دوران اصلاحات فرهنگی و سیاسی این باور را در جامعه رواج داده اند که تنها راه دست یابی به دموکراسی ، لیبرالیسم است و مسیر جامعه ی مترقی با توسعه پیوند دارد، این باور اشتباه که پس از دوران دفاع مقدس در رسانه ها و فضای فرهنگی رواج بسیاری یافت موجب بازسازی نئولیبرالیسم ( ایدئولوژی برآمده از لیبرالیسم که از سال 1970 رواج یافت مهمترین ویژگی آن محدود نمودن دولت و ایجاد بازار برای احیای قدرت منفعت طلبلانه ی صاحبان سرمایه است)، احیای مجدد مبانی علوم انسانی سکولار گردید در این راستا شهید آوینی مبنا را بر اصطکاک با این جریان غرب زده قرار داد.کم نبودند کسانی که در عرصه ی سیاست گذاری در دولت سازندگی، ایشان را محدود می نمودند اما ناگهان پس از شهادت ایشان ،خود را یاور و پیرو او می خواندند.
شهید آوینی همواره معتقد بود که انقلاب اسلامی عرصه ی تفکر و ترویج مبانی اسلامی را در تمام زمینه ها گشوده است لذا می بایست با نگاه فرهنگ دینی وارد عرصه ی سیاسی شد اما جریان مهاجم فرهنگی سعی داشت تا با حاکمیت تکنوکراسی ، دین را از عرصه ی سیاست محو نماید و با شعار ترقی و توسعه در مسیر پرسترویکای اسلامی حرکت کند . معرفت شناسی شهید آوینی ماهوی و تاریخی بود و از جزوی اندیشی و کمی نگری پرهیز می نمود لذا معتقد بود که تمدن مدرن ذاتا از ساحت وجود حق تعالی غافل گشته است و لذا به این دلیل در مسیر بازگشت از این غلفت قرار خواهد گرفت.در نظر ایشان انسان اسیر حجاب "عجب" و کبر است و تا از آن رهایی نیابد نمی توان در مقام بندگی باشد.بنابراین ابزار و ظهورات تمدن غرب مدرن نیز از ساحت نیست انگار آن برآمده است به عنوان مثال «اگر محتوای سینما بخواهد که به سوی حق و اسلام متمایل گردد تکنیک سینما یعنی مجموعه ای از روش ها و ابزار آن حجابی است که باید خرق شود ».
هنر در اندیشه آوینی تجلی حقیقتی عرفانی ست که از درک عقلانی تاریخ عبور میکند. ایشان معتقد بودند "عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت . هنری که بدین تجدید عهد تعلق ندارد و آیینه آن نیست به اعتقاد ما نه شایسته ی دوران ماست و نه شایسته ی این مرز و بوم که به اعتبار روح الله (ره) حرم قدس و قلب و ام القرای جهان است " به اعتقاد ایشان چهره ی امروز و سرنوشت فردا هر دو در هنر هر عصر ظاهر می شوند زیرا به تعبیر امام (ره) هنرمند همسفر عرفاست و همزبان آنها " او باید بر منبر لیله القدر تاریخ باشد نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند ." لذا هنرمند باید از فردیت خود رها شود تا با حقیقت مواجه گردد تا آن زمان که هنرمند به مثابه فرد در مکنونات خود فرو رفته و نسبتی سوبژکتویته با عالم برقرار نموده است هنر تنها تجلی نفسانیت و خواسته فردی خود او خواهد بود که از حقیقت طلبی و تعهد به دور است . ایشان با اتکا به کتاب قرآن عظیم معتقد بودند انسان دارای دو بعد است ، بعد "حیوانی " و بعد "روحانی" ، غرب اصالت بخش بعد حیوانی انسان است زیرا با اصالت بخشیدن به معرفت شناسی حسی – تجربی و مادی منکر عالم غیر مادی ست و یا اگر باشد آن را از وجوه توحیدی تهی می داند. و این دین است که انسان را دارای سرشت و فطرت الهی می داند و برای او مقام خلیفه الهی قائل است . در طول تاریخ غرب انسان در نزد فیلسوفانی چون ارسطو "حیوان ناطق" و یا در تلقی مارکس "حیوان ابزار ساز" به حساب آمده و حتی در فرهنگ پست مدرنیسم تنها به "حیوان مصرف کننده" تنزل یافته است و این اوج غفلت از ابعاد روحانی انسان است.
آثار و اندیشه ی شهید آوینی مبنا را بر شناخت ماهوی از پدیده های تاریخی قرار نهاده است و شناخت ذات یک پدیده را مقدم بر صور ظاهری آن دانسته است و این تلقی ریشه در کلام وحی دارد و مرجعیت قرآن عظیم برای آن شهید بزرگوار او را از هرگونه تعلق به اندیشه هایدگر( فیلسوف آلمانی متوفی به سال 1976 ، او یکی از برجسته ترین منتقدان سیر تاریخی فلسفه ی غرب بود و سنت متافیزیکی آن را مورد انتقاد قرار می داد و همچنین معتقد بود برداشت تکنیکی از هستی موجب ازخودبیگانگی انسان و غفلت از خدا می گردد ) و جنبش های نئومارکسیست (مانند مکتب فرانکفورت که با اتکا به اندیشه کارل مارکس فیلسوف یهودی الاصل آلمانی سرمایه داری نوین را مورد انتقاد قرار می دادند) مصون داشته است . اتکا به جان کلام اندیشه ایشان که متکی به هویت دینی و استقلال ملی و گریز از هر گونه رسانه زدگی ست هنوز هم برای آینده ی حیات معرفتی انقلاب اسلامی راه گشا و ضروری می باشد .
مسعود قدیمی