محمدرضا سنگری، دبیر علمی این جشنواره در مقدمه کتاب نوشته است: «آزادگان به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «الماسهایی» هستند صیقل خورده و تراش خورده، مجموعهی ویژگیهای شهید، رزمنده، جانباز، بسیجی و ... را با خود همراه دارند. زنان و مردانی که در غربت و شکنجه، زندان و اسارت، قساوت و شرارت، باشکوه و نستوه و سرافراز، قامت صبور افراشتند و شرافت و عزت و آزادگی را پاس داشتند و اسوه امروز و فردا و همیشه شدند.
آزادگان، تنها در جبهه، رزمنده نبودند که در اسارت، نیز جبههای تازه گشودند و رزمندههای عرصهی فرهنگ و سفیر صادق ارزشها و پیامهای انقلاب اسلامی شدند و در بارش تازیانه و درد زخم و تحقیر و شماتت و تمسخر دشمن، چونان اسوه عاشورا ـ زینب کبری ـ صبر و شکور، زیبایی دیدند و زیبایی آفریدند.
شناختن و شناساندن این قهرمان سترگ و بزرگ و توصیف سلوک عزتمندانه و مؤمنانه و عاشقانه و صادقانهی آنان، برای نسلهای امروز و فردا نه تنها جذاب و شیرین که بسیار بایسته و شایسته است و بهرهگیری از «زبان هنر» در این راه بایستهتر و شایستهتر و همین نگاه و رویکرد، زمینهی فراخوان مؤسسه پیام آزادگان در سال 1393 شد تا شاعران و نویسندگان و صاحبان ذوق و قلم در رشتههای شعر، داستان، خاطره، دلنوشته و نمایشگاه به خلق و ارسال اثر بپردازند.
حاصل این فراخوان حدود 600 اثر در همین پنج رشته شد که به همت و همدلی داوران صاحبنظر و اندیشهور، آثار شاخصتر معلوم و مشخص گردید. آنچه پیش روست، گزارش و تصویر و نمونههایی از آثار برگزیده در نخستین فراخوان مؤسسه پیام آزادگان است که با عنوان «آزاد مثل آزاده» برگزار شد.»
آثار جشنواره «آزاد مثل آزاده» در چهار فصل به نامهای «شعر»، «داستان»، «نمایشنامه»، «نامه و دلنوشته» گردآوری شده است.
در صفحه 79 در سرودهای با عنوان «بابای خوبم» به قلم «محسن کاویانی» از استان قم میخوانیم: بابای خوبم، خیلی قشنگ است/ او مرد جبهه، او مرد جنگ است/ او خواست تا ما، آماده باشیم/ آزاد شد تا، آزاده باشیم/ عمری قفس بود، همراز بابا/ بودهست بالِ، پرواز بابا/ بابای خوبم، خیلی دلیر است/ هرگز نگویید، او یک اسیر است/
همچنین در داستانی به نام «ادامه با شما ...» به قلم «عادله ارشادی مقدم» از «استان البرز» میخوانیم: «صلیب، تکبرگی که پشت و رویش را به دو بخش تقسیم کرده بودند پیش رویمان میگذاشت. نامهها باید سلیس و ساده نوشته میشد، حق کدگذاری و ارائه اطلاعات نداشتیم. باید همه جنبههای احتیاط را نگه میداشتیم و با حفظ همه اصول، چند سطری به عزیزترینها مینوشتیم تا دل خوششان کنیم به بودن و زندهماندن!
کاغذی که در مدرسه و خانه به سادگی در دسترسمان بود حالا نعمتی بود که قدرش را خوب میدانستیم. برای ما حالا برگههای هر کتاب و دفتر معجزهای بود که جان از درخت میگرفت؛ و درخت، این زنده همیشه پایدار، همان آرزویی بود که برای لختی نشستن زیر سایهاش دمشماری میکردیم...
اما چه دشوار بود ماهی، دو ماهی یک بار همه احوال دلت را برای عزیزترینت نه در چند کتاب و دیوان که در نیم صفحهای کوچک بنویسی و دلش را قرص کنی که: ملالی نیست جز دوری شما! که دوری در این برزخ، دردی مختصر و وصل، رویایی دور و ناممکن بود. کوشیده بودیم دل از رویای گذشته برداریم و در حال زندگی کنیم. با خاطرات نمیشد سر کرد و امیدی به بازگشت و دیدار مجدد نبود. با این همه در لحظههای سخت، تصویر یکایک اعضای خانواده، دوستان و اقوام از پیش دیده میگذشت و تنها قوتمان برای صبوری، نخست ایمان به وعده حق و پس از آن چشمهایی بود که دلواپس بودمان بود و امیدوار به دیدار!
برگه را که زیر دستم میگذاشتند، حس میکردم به یک باره امکان تماس با جهانی دست داده که سخت از ان دور و بر آن تشنهام. با این برگ میتوانستم به روستای خود، میان اهالی و اقوام و خانواده بروم. این پیک کاغذی کوچک حکم دفتری عظیم برای من و گیرندگانم را داشت برگه را برداشتم و شروع کردم: ...»
این داستان با خط چینهای ممتد ادامه یافته است تا مخاطب داستان ادامه آن را بنویسد.
پیام آزادگان ناشر کتاب «آزاد مثل آزاده» را با شمارگان 500 نسخه، قطع خشتی، 216 صفحه و به بهای 120 هزار ریال منتشر کرده است. / ایبنا