سرویس جهان مشرق - باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا (بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷)، تجربیات دوران ریاستجمهوریاش را در قالب مجموعهای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود [۱] » در ۷۶۸ صفحه، روز سهشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۷ آبان ۹۹) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوقالعاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازهای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاستجمهوری، در انتخابات اخیر ریاستجمهوری در آمریکا مدیون است [۲] .
جلد کتاب «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما (+)
طبق گزارش انتشارات بریتانیایی پنگوئن (Penguin Books)، کمپانی مادرِ ناشرِ کتاب، «سرزمین موعود» توانست در اولین روز عرضه، رکورد ۸۸۷,۰۰۰ جلد فروش در آمریکا و کانادا را ثبت کند [۳] . جالب است بدانید رکورد قبلی فروش در روز اول برای کتابی که نویسنده آن از ساکنان سابق کاخ سفید باشد، متعلق به کتاب «شدن [۴] » نوشتهی میشل اوباما، همسر باراک اوباما و بانوی اول سابق آمریکا، بود که در روز اول عرضهاش در سال ۲۰۱۸ توانست ۷۲۵,۰۰۰ نسخه فروش داشته باشد.
سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهای مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخشهای مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میخوانید، قسمت اول از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
قسمت اول/
پیشگفتار
مدت کوتاهی پس از پایان دوره ریاستجمهوریام نوشتن این کتاب را شروع کردم؛ پس از آنکه من و میشل [اوباما، همسر باراک اوباما و بانوی اول سابق آمریکا] برای آخرین بار سوار هواپیمای ایرفورس وان [۵] [هواپیمای اختصاصی رئیسجمهور آمریکا] شدیم و برای استراحتی که مدتها به تأخیر افتاده بود، به سمت غرب پرواز کردیم. فضا در هواپیما تلخ و شیرین بود. هر دوی ما از نظر جسمی و روحی خسته بودیم، نه فقط به خاطر سختیهای هشت سال گذشته، بلکه به دلیل نتیجهی غیرمنتظرهی انتخاباتی که در آن کسی به عنوان جانشین من انتخاب شده بود که دقیقاً نقطهی مقابلِ تمام اعتقادات ما بود. با این وجود، ما چوبِ خودمان را تا آخر برده بودیم [۶] و خوشحال بودیم، چون میدانستیم نهایتِ تلاشمان را کردهایم؛ و میدانستیم هرقدر هم که من در ریاستجمهوریام ناقص بودم، هر قدر هم که نتوانسته بودم پروژههایی را که امیدوار بودم، به سرانجام برسانم، اما باز هم کشورْ الآن از زمانی که کارم را شروع کرده بودم، وضعیت بهتری دارد.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا، نه تنها این کشور، بلکه تمام جهان را شوکه کرد (+)
در همینباره بخوانید:
آنچه اصلاً پیشبینی نمیکردم، علاوه بر دشواریِ آوردن کلماتْ روی کاغذ، سیرِ حوادث طی سه سال و نیم پس از آخرین پرواز با ایرفورس وان بود. الآن که اینجا نشستهام [و این کتاب را مینویسم]، کشور همچنان در چنگال یک پاندمیِ جهانی و بحران اقتصادیِ همراهِ آن گرفتار است. بیش از ۱۷۸,۰۰۰ [در حال حاضر بیش از ۲۶۲,۰۰۰] آمریکایی جان خود را از دست دادهاند؛ کسبوکارها فروپاشیدهاند؛ و میلیونها نفر شغل خود را از دست دادهاند. در سراسر کشور، مردم از همه طیفها به خیابانها آمدهاند تا به مرگِ مردان و زنان سیاهپوستِ غیرمسلح به دست پلیس اعتراض کنند. شاید از همه نگرانکنندهتر این است که به نظر میرسد دموکراسیِ ما دارد لبهی پرتگاهِ بحران تلوتلو میخورد؛ بحرانی که ریشه در یک کشمکش بنیادین میان دو دیدگاه مخالف دربارهی این دارد که آمریکا چیست و چه باید باشد؛ بحرانی که بدنهی سیاسی آمریکا را متفرق، خشمگین، و بیاعتماد کرده، و باعث نقضِ ادامهدارِ هنجارهای ساختاری، تمهیدات فرآیندی، و پایبندی به حقایق اولیهای شده است که هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها زمانی آنها را بدیهی میدانستند.
در همینباره بخوانید:
›› قمار کرونایی ترامپ با جان آمریکاییها/ «خون سیاه» در رگهای اقتصاد آمریکا جاری است
›› خصومت ترامپ با کرونا شخصی است/ تقلای رئیسجمهور وسواسی آمریکا مقابل یک ویروس
›› «جان سیاهپوستان برای هیچکس مهم نیست»؛ تظاهرات حامیان ترامپ در «تمسخر» جورج فلوید
›› اینک آخرالزمان؛ آمریکا در آتش خشم معترضان به نژادپرستی میسوزد
›› ۵۰ ایالت و ۵۸۰ شهر درگیر آشوب/ آخرین جزئیات از اعتراضات سراسری در آمریکا
بخش دوم: بله، ما میتوانیم/فصل هشتم
عازم عراق شدم و در راه، یک شب را در کویت گذراندم. شرایط از زمان آخرین سفرم به عراق، بهتر شده بود: افزایش نیروهای آمریکایی، انتخاب نوری کامل المالکیِ [۷] شیعه [نخستوزیر سابق عراق که اوباما در کتاب خود ظاهراً نامش را به اشتباه نوری «کمال» المالکی نوشته] به عنوان نخستوزیر، و توافق با رهبران قبایل سنی در استان غربی الانبار به لطف میانجیها، باعثِ توقفِ بخشی از کشتارهای فرقهای شده بود که با حمله اولیهی آمریکا و اشتباهات متعاقب آن توسط آدمهایی مانند دونالد رامسفلد [۸] [وزیر دفاع سابق آمریکا در دولت جورج بوش پسر] و پل برمر [۹] [رئیس حکومت ائتلاف موقت عراق [۱۰] که پس از حمله آمریکا به این کشور تشکیل شد] به راه افتاده بودند. تفسیرِ جان مککین [۱۱] [سناتور جمهوریخواه سابق ایالت آریزونا] از موفقیتهای اخیر این بود که داریم در جنگ پیروز میشویم، و این پیروزی تا زمانی ادامه خواهد داشت که به راه خودمان ادامه بدهیم و «به حرف فرماندهان میدانی خودمان گوش بدهیم»؛ حرفی که به وِردِ رایجِ جمهوریخواهان تبدیل شده بود.
در همینباره بخوانید:
›› «جان مککین» هم آرزوی سرنگونی نظام ایران را به گور برد
›› پشت پرده پیگیری ماجرای دستگیری سربازان آمریکایی توسط سپاه
اما برداشتِ من متفاوت بود. پس از پنج سال مداخلهی سنگین آمریکا، با رفتنِ صدام حسین، پیدا نشدنِ هیچگونه شواهدی از سلاحهای کشتار جمعی، و استقرار یک دولت دموکراتیکِ منتخب، بر این باور بودم که گام بعدی، عقبنشینی از عراق به صورت مرحلهبهمرحله است: عقبنشینی در طول مدتی که زمان کافی برای آمادهسازی نیروهای امنیتی عراق و ریشهکن کردنِ آخرین بقایای القاعده در عراق، تضمین حمایت مستمر نظامی، اطلاعاتی و مالی، و سپس آغاز فرآیند بازگرداندن نیروهایمان به خانه به منظور تحویل عراق به مردمش را فراهم کند.
مثل افغانستان، در عراق هم توانستیم پیش از دیدار با مالکی، نخستوزیر [وقت] عراق، میان سربازان برویم و از یک پایگاه عملیاتی خط مقدم در الانبار بازدید کنیم. چهره عبوسی داشت؛ با قیافهی کشیده، تهریشِ شدید، و نگاه غیرمستقیمش تقریباً مثل نیکسون بود. استرسی داشت که البته بیدلیل نبود؛ کار جدیدش هم دشوار بود، هم خطرناک. سعی داشت میان خواستههای گروههای شیعهی قدرتمندِ داخلی که انتخابش کرده بودند و جمعیت سنیای که در حکومت صدام کنترل کشور را به دست داشتند، توازن برقرار کند. همچنین مجبور بود فشارهای متضادِ حامیان آمریکایی و همسایههای ایرانیاش را مدیریت کند. در واقع، روابط مالکی با ایران (جایی که وی سالها در تبعید زندگی کرده بود) و همچنین اتحاد پرتنشی که با برخی گروههای خاص شبهنظامی شیعه داشت، او را منفورِ عربستان سعودی و دیگر همپیمانانِ آمریکا در خلیج فارس کرده بود؛ و نشان میداد حمله آمریکا تا چه حد باعث تقویت موقعیت استراتژیک ایران در منطقه شده است.
در همینباره بخوانید:
›› دیپلمات آمریکایی: سلیمانی برای مردم خاورمیانه مقدس بود
›› ایران آمریکا را در «جنگ سیاسی» عراق و سوریه شکست داده است
›› ایران مطمئنترین همسایه و متحد برای عراق است/ عراقیها به سردار سلیمانی بیش از آمریکا اعتماد دارند
معلوم نبود که آیا در زمان ریاستجمهوری بوش، پیش از صدور دستور اعزام سربازان آمریکایی به عراق، کسی درباره چنین پیامدِ قابلپیشبینیای بحث کرده بوده یا نه؛ اما آنچه مسلم بود این بود که آلان دولت از این بابت راضی نبود. گفتوگوهای من با چندین ژنرال و دیپلمات عالیرتبه نشان میداد که تمایل کاخ سفید به حفظ حضور شمار قابلتوجهی نیرو در عراق، چیزی بیش از یک تمایل صرف به اطمینان از ثبات و کاهش خشونت در این کشور است. هدف دیگر آنها جلوگیری از سوءاستفادهی بیشتر ایران از افتضاحی بود که ما به بار آورده بودیم.
با توجه به اینکه این مسئله، موضوع اصلی مباحثات سیاست خارجی در کنگره و در مبارزات انتخاباتی بود، از طریق مترجم از مالکی پرسیدم آیا فکر میکند عراق برای خروج نیروهای آمریکایی آماده است یا نه. همه ما از پاسخ صریح او غافلگیر شدیم؛ اگرچه او قدردانی عمیق خود را از تلاشهای نیروهای آمریکا و انگلیس ابراز کرد و امیدوار بود که آمریکا همچنان به پرداخت هزینه آموزش و نگهداری نیروهای عراقی کمک کند، اما با من موافق بود که برای خروج نیروهای آمریکا یک چارچوب زمانی تعیین کنیم.
یکی از اهداف آمریکا از استقرار نیروهایش در عراق، جلوگیری از بهرهبرداری ایران از افتضاحی است که واشینگتن با حمله به عراق به بار آورده است (+)
مشخص نبود پشت پردهی تصمیم مالکی برای تدوین یک جدول زمانیِ فوری برای خروج آمریکا چیست. صرفاً ملیگرایی؟ همعقیده بودنش با ایران؟ اقدامی در جهت تحکیم قدرتش؟ اما تا جایی که به بحثهای سیاسی در آمریکا مربوط میشد، موضع مالکی پیامدهای بزرگی به دنبال داشت. اینکه کاخ سفید یا جان مککین، تقاضای من در تهیه یک جدول زمانی برای خروج نیروهای آمریکایی را ضعیف و غیرمسئولانه و «بزن و دررو» بدانند و آن را رد کنند، خیلی فرق میکرد با اینکه همین پیشنهاد را زمانی رد کنند که رهبر تازهانتخابشدهی عراق آن را مطرح کرده باشد.
البته آن زمان، مالکی هنوز در کشورش تصمیمگیرندهی واقعی نبود. تصمیمها را ژنرال دیوید پترائوس [۱۲] ، فرمانده [وقت] نیروهای ائتلاف در عراق، میگرفت؛ و همین گفتوگوی من با او بود که مسیرِ بخشی از مباحثاتِ محوری سیاست خارجی در قسمت اعظم دوره ریاستجمهوریام را ترسیم کرد.
پترائوس، چست و چابک، مجهز به مدرک دکترای روابط بینالملل و اقتصاد از پرینستون [یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا]، و دارای و ذهنی منظم و تحلیلی بود؛ و مغز متفکرِ پشتِ بهبودِ موقعیت ما در عراق و عملاً پیمانکارِ استراتژی کاخ سفید محسوب میشد. با هم با بالگرد از فرودگاه بغداد به منطقه سبزِ [۱۳] به شدت محافظتشدهی بغداد رفتیم و در تمام طول مسیر صحبت کردیم. اگرچه محتوای مکالمه ما در هیچیک از مطبوعات چاپ نشد، اما تیم انتخاباتی من مشکلی با این مسئله نداشت؛ برای آنها صرفاً عکسهایی که میگرفتند مهم بود: تصاویر من که کنار یک ژنرال چهار ستاره در یک بالگرد بلکهاک [۱۴] نشسته بودم و هِدسِت و عینک خلبانی گذاشته بودم. ظاهراً این تصویر، حسِ جوانی و قدرتی را القا میکرد که در تضاد با تصویر ناخوشایندی بود که از قضا همان روز از رقیب جمهوریخواهم منتشر شد: مککین همراه جورج اچ. دابلیو بوش [۱۵] ، رئیسجمهور سابق آمریکا [بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳]، سوار یک خودروی زمین گلف، شبیه دو پدربزرگی بودند که پُلیور بافتنی [نماد لباس افراد مسن در آمریکا] پوشیده و برای پیکنیک به یک باشگاهِ خارج شهر رفته بودند.
(از چپ) باراک اوباما، سناتور وقت ایالت ایلینوی و نامزد وقت ریاستجمهوری آمریکا ، دیوید پترائوس، فرمانده وقت نیروهای نظامی آمریکا در عراق، و چاک هیگل، سناتور وقت ایالت نبراسکا، در سفری به بغداد در ماه جولای سال ۲۰۰۸ (+)
در همینباره بخوانید:
›› مرگ «جورج بوش پدر»؛ پیرترین رئیسجمهور آمریکا هم آرزوی تغییر حکومت ایران را به گور برد
در همین حال، من و پترائوس در دفتر بزرگ او در مقر ائتلاف نشسته بودیم و درباره همه چیز حرف میزدیم: از نیاز به متخصصان عربزبانِ بیشتر در ارتش گرفته تا نقش حیاتی پروژههای توسعه در مشروعیتزدایی از شبهنظامیان و سازمانهای تروریستی و تقویت دولت جدید عراق. با خودم فکر کردم، [جورج] بوش [۱۶] [پسر، رئیسجمهور قبل از اوباما، بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹] به خاطر انتخاب این ژنرالِ خاص به عنوان ناخدای آنچه که یک کشتیِ در حال غرق شدن بود، شایستهی تقدیر است. اگر ما وقت و منابع نامحدودی داشتیم (اگر منافع امنیت ملی آمریکا در درازمدت مطلقاً به ایجاد یک دولت کارآمد و دموکراتیک و متحد با آمریکا در عراق وابسته بود)، آنوقت نظریهی پترائوس شانس خیلی خوبی برای تحقق این هدف داشت.
اما ما نه زمان نامحدودی داشتیم، نه منابع نامحدودی؛ خلاصهی همه بحثها درباره لزوم خروج نیروهای آمریکایی از عراق همین بود. چهقدر دیگر باید به عراق کمک میکردیم، و چه زمانی دیگر کافی بود؟ نظر من این بود که داریم به آن زمان نزدیک میشویم. امنیت ملی ما یک عراقِ باثبات را ایجاب میکرد، اما عراقی را که نشاندهندهی کشورسازیِ آمریکا باشد، ایجاب نمیکرد. از طرف دیگر، پترائوس اعتقاد داشت بدون سرمایهگذاریِ مستمرِ آمریکا، هر دستاوردی که تا آن زمان به دست آورده بودیم، بهراحتی از بین میرفت.
پرسیدم چهقدر طول میکشد تا مطمئن شویم دستاوردهایمان دائمی شدهاند. دو سال؟ پنج سال؟ ده سال؟ نمیتوانست عددی بگوید. اما معتقد بود اعلام یک جدول زمانیِ مشخص برای خروج، فقط به دشمن این فرصت را میدهد تا منتظرِ عقبنشینی ما بماند. اما مگر نه اینکه این قاعده همیشه برقرار بود؟ [یعنی صرفنظر از اینکه چه مدت در عراق میماندیم، هر وقت میخواستیم جدول زمانی اعلام کنیم، دشمن همین فرصت را پیدا میکرد.] پترائوس اقرار کرد که همینطور است. به علاوه، پرسیدم با نظرسنجیهایی که نشان میدهند اکثریت قاطع عراقیها، اعم از شیعه و سنی، از اِشغال کشورشان خسته شدهاند و خواهان خروجِ هرچهزودترِ ما هستند، چه کار باید بکنیم؟ گفت این مشکلی است که باید آن را مدیریت کنیم.
«مشکلات ما همه به خاطر آمریکا و اسرائیل است»؛ اعتراض مردم عراق به اشغال کشورشان توسط آمریکا (+)
«از سرزمین ما بیرون بروید، قبل از اینکه شما را با شکست [و خفت] بیرون کنیم»؛ اعتراض مردم عراق به اشغال کشورشان توسط آمریکا (+)
«به خانوادههای سربازان آمریکایی: یا [به دولتمردانتان] اصرار کنید پسرانتان را از کشور ما بیرون کنند، یا برای آنها کفن آماده کنید»؛ اعتراض مردم عراق به اشغال کشورشان توسط آمریکا (+)
گفتوگوی صمیمانهای بود و من نمیتوانستم پترائوس را به خاطر اینکه میخواهد مأموریتش را به پایان برساند، مقصر بدانم. به او گفتم: من هم اگر جای تو بودم، همین را میخواستم. اما این را هم گفتم که کارِ رئیسجمهور مستلزم داشتنِ نگاه کلیتری است؛ درست همانطور که خودش مجبور بود امتیازدهیها و محدودیتهایی را لحاظ کند که افسرانِ تحت امرش نیازی به لحاظ کردن آنها نداشتند. ما به عنوان یک ملت، چگونه باید ماندن در عراق به مدت دو یا سه سال دیگر با هزینهای معادل تقریباً ۱۰ میلیارد دلار در ماه را در مقابل نیاز به از میان بردنِ اسامه بنلادن [۱۷] [بنیانگذار و رهبر گروه تروریستی القاعده بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۱] و عملیاتهای اصلی القاعده در شمال غربی پاکستان سبکوسنگین کنیم؟ یا در مقابل مدارس و جادههایی که در داخل کشور خودمان هنوز ساخته نشدهاند؟ یا در مقابلِ [تأثیر این جنگ طولانی و فرسایشی در] از بین رفتنِ آمادگی ما [برای واکنش] در صورت بروز بحرانی دیگر؟ یا در مقابل تلفات انسانیای که به سربازان ما و خانوادههایشان تحمیل شده است؟
ژنرال پترائوس مؤدبانه سر تکان داد و گفت مشتاقِ دیدن من بعد از انتخابات خواهد بود. در حالی که هیأت اعزامی ما به عراق آن روز به سفر خود پایان میداد، بعید میدانستم توانسته باشم پترائوس را به عاقلانه بودنِ موضع خودم متقاعد کنم؛ همانطور که او نتوانسته بود من را متقاعد کند.
آنچه خواندید، قسمت اول از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشتهی باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا بود. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
برای مطالعه ترجمههای قبلی مشرق از کتابهای مهم بینالمللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آنجا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخابهای سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۶] اشاره به دوی امدادی که در آن هر دونده بخشی از مسیر را میدود و در انتها نشانهای موسوم به «چوب امدادی» را به دوندهی بعدی در تیمش میدهد.