به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت سردار علی ناصری از روزهای اسارت را منتشر کرد.
در میان اسرا یکی بود که او را عمو عابد صدا می زدند. متولد شوشتر بود، اما در شهر آبادان بزرگ شده بود. اهل تهجد و عبادت بود و مرتب در نماز و روزه. از دوازده ماه سال، هفت هشت ماه روزه بود، هر روز صبح هم غسل میکرد؛ با آب سرد. در نظافت و تمیزی وسواس داشت. لباسهایش را چنان می شست که پوسیده بودند.
به شوخی میگفتیم: عمو چرا این همه غسل میکنی؟
می گفت: از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، دیشب یک حوری در خواب سراغم آمد و کار دستم داد!
عمو عابد، مدتی در موصل زندانی و اسیر بود. هم بندهای موصلی اش تعریف می کردند که یک بار عراقیها همه را صف کردند و شروع کردند به گرفتن آمار حاضران. دیدند یکی کم است! دوباره شمردند، دیدند باز یکی کم است. بلافاصله سوت کشیدند و شروع کردند دور و اطراف را بازدید و جست و جو کردن. متوجه شدند عابد در حمام گیر کرده و آب هم قطع شده است و دائم می گوید: خدایا آب برسان تا من غسل کنم.
سربازهای عراقی او را لخت و عور بیرون آوردند. با کابل به جانش افتادند و لذت دیدار حوریهای شب گذشته را از دلش در آوردند. یک روز غروب برای بازرسی و آمارگیری آمدند آسایشگاه. سه نفر بودند، نفر اول شمرد. گفت: یکی کم است؟ نفر دوم شمرد. گفت: یکی اضافه است؟ نفر سوم شمارش کرد، دید درست است. اسرا را پنج نفر پنج نفر می شمردند.
عمو عابد که تا آن موقع سرش را زیر انداخته بود و ذکر میگفت، شمارش آن سه نفر را که دید با پوزخندی گفت: خانه تان خراب شه! سه نفر هستید نمی توانید تعداد اسرای یک آسایشگاه را بشمارید، پس چطوری تو جبهه ها آمار میدادید که ۹۹۸ نفر از ایرانیها را کشتیم.
عراقیها عصبانی شدند و کتک حسابی به او زدند.