به گزارش مشرق، فروردین ماه امسال بود که زن جوانی سراسیمه به اداره پلیس رفت و از پسر جوان موتورسواری به اتهام سرقت گوشی تلفن همراهش شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: محل کارم در یکی از خیابانهای مرکزی تهران است. دقایقی قبل از محل کارم بیرون و به داخل خیابان آمدم که تلفن همراهم زنگ خورد. پشت خط یکی از دوستانم بود و باهم شروع به صحبت کردیم و همان لحظه متوجه پسر موتورسواری شدم که در تعقیب من بود. به او شک کردم، اما پسر موتورسوار در کمتر از یک ثانیه روبهروی من قرار گرفت و با قیافه ترسناکی که داشت مرا به شدت ترساند. او صورتش را به شکل ارواح و شیطان نقاشی کرده بود و روی ساق دستانش هم اشکال ترسناکی خالکوبی شده بود، به طوری که وقتی به او نگاه میکردی چهرهای وحشتناک داشت. در حالی که دست و پایم به لرزه افتاده بود سارق خوفناک گوشیام را قاپید و به سرعت از محل گریخت. آنقدر وحشت کرده بودم که حتی توان حرف زدن هم نداشتم که از رهگذران درخواست کمک کنم و فقط او را نگاه کردم.
با شکایت زن جوان، پرونده به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای ویژه سرقت تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
سارقی با چهره شیطان
بدین ترتیب مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی سارق موبایلقاپ آغاز کردند، اما دریافتند وی هیچ ردی از خود به جای نگذاشته است و هنگام سرقت هم چهرهاش را گریم و پلاک موتورسیکلتش را هم مخدوش کرده است.
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه مأموران پلیس با شکایتهای مشابه دیگری روبهرو شدند که همگی حکایت از آن داشت سارق موتورسوار با چهرهای شبیه شیطان و در حالی که دستانش هم خالکوبی ترسناک دارد، تلفن همراه شهروندان را در خیابانهای مرکزی تهران سرقت میکند. همچنین مشخص شد سارق موتورسوار که گاهی سارق دیگری هم همراه او است وقتی با مقاومت مالباختهها روبهرو میشود با تهدید چاقو دست به سرقت میزند.
آخرین سرقت
چند روز قبل در حالی که هر روز به تعداد شاکیان سارق ترسناک افزوده میشد به مأموران کلانتری ۱۴۸ انقلاب خبر رسید که شهروندانی در یکی از خیابانهای اطراف سارق موتورسواری را دستگیر کردهاند که چهرهی عجیبی دارد. با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و سارق را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. بررسیها نشان داد سارق دستگیرشده همان سارقی است که از مدتی قبل با چهرهای ترسناک اقدام به سرقت موبایل شهروندان میکند. همچنین معلوم شد وی دقایقی قبل همراه همدستش تلفن همراه مردی را سرقت میکنند که هنگام فرار تعادل موتورسیکلتش را از دست میدهد و به زمین برخورد میکند و رهگذران هم او را دستگیر میکنند، اما همدستش موفق به فرار میشود.
شرط عجیب
متهم که پسر ۲۵ سالهای به نام شاهرخ و معروف به عقاب شیطان است و قبل از این هم پنج سابقه سرقت در کارنامهاش دارد، اواخر هفته گذشته به دادسرای ویژه سرقت منتقل شد. وی در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کرد و در ادعایی عجیب گفت که برای ازدواج با دختر جوانی سارق شده و این تنها شرط پدر دختر مورد علاقهاش بوده است. در حالی که تلاش برای دستگیری همدست وی ادامه دارد، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
شاهرخ، چرا چهرهات را هنگام سرقت ترسناک میکردی؟
واقعیتش دوست داشتم دیگران را بترسانم و از طرف دیگر هم مالباختهها خیلی زود از ترس تسلیم میشدند و من زودتر موفق به سرقت میشدم، اما این همه ماجرا نیست.
چه ماجرایی؟
ماجرا برمیگردد به پاییز سال ۸۸ که من عاشق دختری به نام ساناز شدم. آن زمان تازه از زندان آزاد شده بودم و تصمیم گرفتم دست از خلاف بکشم و زندگی عادی را شروع کنم و به همین خاطر وقتی عاشق ساناز شدم، فکر کردم اگر با او ازدواج کنم سر به راه میشوم و دور سرقت و خلاف را خط میکشم، اما بعد متوجه شدم پدرش از خلافکاران و سارقان سابقهدار است که بیشتر عمرش را در زندان سپری کرده است. او پیشکسوت سارقان بود و وقتی فهمید من خواستگار دخترش هستم، گفت به شرطی دخترم را به تو میدهم که خلافکار سرشناسی بشی و من هم برای اینکه به دخترش برسم تمام تلاشم را کردم که در بین سارقان و خلافکاران معروف بشوم، اما مورد قبول واقع نشد.
پس شما قبل از خواستگاری هم سابقه داشتید؟
بله سابقهدار بودم، البته قبل از اینکه سارق شوم در مغازه پردهفروشی کار میکردم و درآمدم هم بد نبود، اما یک بار به خاطر تفریح گوشیقاپی کردم و به زندان افتادم و بعد از آن بود که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و سر به راه شوم که با شرط پدر ساناز روبهرو شدم، اما هر بار که خلاف میکردم او میگفت که هنوز معروف نشدهام.
چگونه میخواست شما معروف شوید؟
میگفت باید بین همه سارقان و خلافکاران اسم دربیاری و میگفت باید خشن باشی.
به همین خاطر چهرهات را ترسناک میکردی؟
بله. من معروف به عقاب شیطان بودم، چون هم ترسناک بودم و هم به سرعت مثل عقاب تلفن همراه رهگذران را سرقت میکردم. این لقب را برای خودم انتخاب کرده بودم که بین سارقان معروف شوم و به گوش پدر ساناز برسد.
آخرین بار که از زندان آزاد شدید کی بود؟
اسفند ماه سال قبل بود که با گذاشتن وثیقه به مرخصی آمدم و فراری شدم. پس از آن به خواستگاری ساناز رفتم، اما پدرش گفت هنوز خیلی معروف نشدهام، بنابراین دوباره شروع به سرقت کردم و چند روز قبل دستگیر شدم.
اموال سرقتی را چه کار میکردید؟
یکسری از گوشیها را میفروختم و یکسری را هم به دوستان خلافکارم هدیه میدادم تا اسم و لقبم سر زبان خلافکاران بیفتد و مثل رابینهود مشهور شوم و به گوش پدر ساناز برسد. میخواستم هر طوری شده بین خلافکاران اسم و رسم در بیاورم.
منبع:روزنامه جوان