سرویس جنگ نرم مشرق - بنیاد کارنگی در گزارشی ویژه به قلم پل استرانسکی عضو ارشد برنامه روسیه و اوراسیا در این اندیشکده آمریکایی نوشت: اکنون که سی سال از فروپاشی شوروی گذشته است، مرزهای جغرافیایی که زمانی مشخصه جمهوریهای سابق این کشور بودند، در حال رنگ باختن هستند. صِرف پساشوروی قلمداد کردن این منطقه، یعنی همان رویهای که سیاستگذاران غربی طی سه دهه گذشته در پیش گرفتهاند، امری منسوخ است. روسیه بیشک ابایی ندارد از اینکه منطقه مزبور را تحت احاطه خود بگیرد. کشورهای موجود در قلمرو پیرامونی روسیه یاد گرفتهاند که باید روابط با مسکو را به دقت مدیریت کنند. اما توصیف منطقه صرفاً به عنوان بخشی از قلمرو پیرامونی روسیه با مشخصههای اصلی تعریفکننده منطقه همخوانی ندارد.
مخاطبان گرامی، آنچه در ادامه میخوانید صرفاً ترجمه گزیده گزارشها و مقالات مذکور است و محتوا و ادعاهای مطرحشده در این گزارش صرفاً جهت تحلیل و بررسی رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر شده است و هرگونه ادعا و القائات احتمالی این مقالات هرگز مورد تأیید مشرق نیست.
نیروهای گریز از مرکز در حال قدرت گرفتن هستند
جذبه و کشش روسیه رو به افول است. نیروهای گریز از مرکز که همسایگان روسیه را به سمت دیگر بخشهای دنیا سوق میدهند، در حال قدرت گرفتن هستند. همزمان، علاقه غرب به این منطقه دارد فروکش میکند ــ آمریکا و اتحادیه اروپا بطور فزایندهای ذهنشان مشغول مشکلات داخلی ناشی از همهگیری کووید و همچنین جهتدهی سیاست خارجیشان به سمت چین و دیگر مناطق نزدیک خودشان است.
این روند به ویژه در قفقاز جنوبی آشکار است. امروز، مرزهای میان سه کشور منطقه ــ ارمنستان، آذربایجان، و گرجستان ــ و شرق مدیترانه و خاورمیانه در حال تغییرند. سیاستهای اعلامی دیرین آمریکا و اتحادیه اروپا مبنی بر محوریت منطقه در سیاست خارجی غرب روز به روز بیاعتبارتر میشوند. اینکه واشنگتن و بروکسل به دنبال ارتقای پیوندهای امنیتی نزدیکتر با قفقاز جنوبی و تقویت قابلیتهای آنها به منظور ایستادن در برابر زورگویی روسیه باشند، یک چیز است. اما انطباقپذیری با روابط رو به گسترش کشورهای منطقه قفقاز با کشورهای واقع در جنوب، غرب، و شرق یک مقوله کاملاً متفاوت است.
همین روابط است که بیشترین پویایی را در قالب افزایش پیوندهای تجاری و اقتصادی، تغییرات در بازارهای انرژی، و دورنمای پروژههای جدید زیربنایی نمایان میسازند. متأسفانه، این مناطق ــ همانند قفقاز جنوبی ــ با چالشهایی فراتر از چالشهای معمول ناشی از منازعات منطقهای و فرقهای، مهاجرت، و فقر دستوپنجه نرم میکنند.
اندیشکده کارنگی در این گزارش به بررسی این موضوع که چگونه سه کشور واقع در منطقه قفقاز جنوبی بطور فزایندهای سیاستهای خارجی و اقتصادی خود را تنوع بخشیدهاند پرداخته است. این تلاشها در شرایطی است که از یک سو پیوندها با روسیه رو به تضعیف گذاشتهاند و از سوی دیگر از میزان علاقه آمریکا و اروپا به این منطقه کاسته شده است. در این مقاله همچنین تکاپوی میان روسیه در یک سو و ترکیه و ایران در سوی دیگر بررسی میشود. روسیه به دنبال عرض اندام مجدد است و ترکیه و ایران موفقیتهای عمدهای را در منطقه رقم زدهاند. در نهایت، پیوندهای فزاینده میان قفقاز جنوبی و چین، اسرائیل، لبنان، و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بررسی میشوند. در پایان، پیامدها و توصیههای سیاستمحور برای سیاستگذاران در واشنگتن و بروکسل ارائه میشوند.
منطقه قفقاز محل تلاقی و رقابت امپراتوریهای عثمانی، پارس و روس
این اندیشکده با اشاره به تاریخچه تحولات این منطقه عنوان کرد: تعاملات میان منطقه قفقاز و خاورمیانه با توجه به نزدیکی جغرافیایی و پیوندهای تاریخی نباید تعجببرانگیز باشد. قبل از دوران شوروی، منطقه قفقاز محل تلاقی و رقابت امپراتوریهای عثمانی، پارس، و روس بر سر قلمرو و حوزه نفوذ بود. هر یک از این سه امپراتوری زمانی بر منطقه حاکم بودند و یک بستر تلاقی فرهنگی کلیدی در امتداد یک مسیر ترانزیتی مهم به وجود آورده بودند. طی بخش اعظم قرن بیستم، شوروی کنترل سفت و سختی بر منطقه داشت و تلاش کرد از قفقاز قدرت و نفوذ خود را بر ایران و ترکیه اعمال کند. فروپاشی شوروی موجب تضعیف موضع مسکو در منطقه شد، اما با گمانهزنیهای اولیه مبنی بر اینکه رقابت میان ایران و روسیه و ترکیه موجب شکلگیری حوزههای نفوذ مختص هر کشور در قفقاز میشود، مغایرت داشت.
دهه ۱۹۹۰ دوران سختی برای هر سه قدرت بود. روسیه عمدتاً بر روی مهار موجهایی از بیثباتی در داخل و مقابله با شورش در قفقاز شمالی متمرکز بود. سیاستهای به شدت واکنشی مسکو در قفقاز جنوبی عمدتاً بهواسطه نزاع میان ارمنستان و آذربایجان و همچنین بیثباتی در گرجستان شکل میگرفتند. مسکو فرصتطلبانه از بیثباتی در گرجستان بهرهبرداری کرد تا این کشور را بیش از پیش چندپاره کند.
نویسنده مدعی شد: ایران نیز در دهه ۱۹۹۰ گرفتار مشکلات اقتصادی بود و با تلفیقی از تحریمها و پیامدهای ثانویه جنگِ تقریباً یک دههای با عراق دستوپنجه نرم میکرد. ایران عمیقاً در دنیا منزوی شده بود و چیز چندانی نداشت که به سه کشور حوزه قفقاز جنوبی عرضه کند ــ هر سه این کشورها همچنین از طرف واشنگتن تحت فشار بودند تا روابط با همسایه جنوبی را کاهش دهند.
رسالت پانترکی ترکیه و محاصره اقتصادی ارمنستان
در این گزارش آمده است: در همین حال، ترکیه بیشتر به دنبال ادغام خود در اروپا بود تا تعامل با همسایگان شرقی. تلاشهای آنکارا به منظور ترویج یک رسالت فراگیر پانترکی در اوراسیا در بدو امر امیدوارکننده به نظر میرسید، اما به جز آذربایجان کشور دیگری را در بر نمیگرفت. با این حال، پیوندهای دیپلماتیک و امنیتی که طی جنگ اول ناگورنو ـ قرهباغ میان آنکارا و باکو ریشه دوانیدند، برداشت ارمنستان از تهدیدات پانترکی را تقویت کردند و موجب سردی روابط میان ارمنستان و ترکیه شدند و یک محاصره اقتصادی را رقم زدند که تا به امروز ادامه دارد.
این غرب بود که در دهه ۱۹۹۰ پول، بازار، و نفوذ ژئوپلیتیکی داشت. حیدر علیاف رئیسجمهور اسبق آذربایجان ظاهراً در دهه ۱۹۹۰ ادعا کرده بود که «واشنگتن همانا یک مسکوی جدید است.» همه رهبران منطقه با شور و شعف به دنبال برقراری پیوندهای اقتصادی و سیاسی با آمریکا و اروپا بودند. نفوذ غرب به دنبال حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و انقلاب گل رز در گرجستان همچنان افزایش یافت. انقلاب گرجستان موجب ارتقای جایگاه منطقه در سیاست خارجی آمریکا شد. آذربایجان و گرجستان به حلقههای مهم اتصال در درون زنجیرههای تأمین که از قفقاز جنوبی تا آسیای میانه و افغانستان کشیده شده بودند، تبدیل شدند. گرجستان تعداد زیادی نیرو به عراق و افغانستان فرستاد و بدین طریق در بخشهای مهمی از تشکیلات امنیت ملی آمریکا حسن نیت به وجود آورد. جنگ علیه افراطگرایی همچنین موجب تقویت پیوندهای امنیتی میان ناتو و هر سه کشور فوقالذکر شد.
محوریت قفقاز جنوبی در سیاست خارجی آمریکا امری زودگذر بود
با این حال، محوریت منطقه اوراسیا در سیاست خارجی آمریکا امری زودگذر و غالباً لفاظانه بود. کاهش نیروهای آمریکا در افغانستان و عراق در دولتهای باراک اوباما و دونالد ترامپ رؤسای جمهور سابق آمریکا، فاصلهگیری آمریکا از اروپا و اوراسیا و چرخش به سمت منطقه هند ـ آرام با شروع سال ۲۰۱۱، و جنجال و هیاهو در دوران ترامپ موجب گردیدند تا توجه آمریکا از قفقاز جنوبی دور شود. با خروج کامل و پیشبینی شده نیروهای آمریکایی از افغانستان تا سپتامبر ۲۰۲۱، معلوم نیست حضور آمریکا در منطقه اوراسیا و تعهدش در قبال این منطقه چگونه خواهد بود.
دوران تمرکز شدید آمریکا بر قفقاز جنوبی از بسیاری جهات یکی از ناهنجاریهای تاریخی اوایل دوران پساشوروی بود. منطقه به لحاظ جغرافیایی از آمریکا دور است و اهمیت راهبردی آن نزد واشنگتن به خاطر گذار از حاکمیت شوروی، نیاز مبرم به ایمنسازی مواد بیولوژیکی و هستهای مربوط به دوران شوروی، و لزوم یافتن مسیرهای ثانویه به سمت افغانستان بود. فاصلهگیری غرب از قفقاز صرفاً به آمریکا محدود نمیشود. اتحادیه اروپا نیز عملاً از منطقه فاصله گرفته است ــ که دلیل آن خستگی از بسط و گسترش اتحادیه، جنگ اوکراین، و چالشهای داخلی از قبیل برگزیت و بحران یورو بوده است.
نزدیکی روابط پایتختهای سه کشور قفقاز با مراکز قدرت شرق مدیترانه و خلیج فارس
این اندیشکده در ادامه آورده است: اگرچه روسیه در آینده قابل پیشبینی همچنان مهمترین قدرت منطقه باقی خواهد ماند، اما پایتختهای سه کشور واقع در قفقاز جنوبی بیش از آنکه به مسکو نزدیک باشند، به بسیاری از مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی واقع در شرق مدیترانه و خلیج فارس نزدیکند. برای مثال، فاصله باکو تا دوحه پایتخت قطر و آنکارا پایتخت ترکیه (حدود ۱۰۰۰ مایل) کمی کمتر از فاصله آن تا پایتخت روسیه (حدود ۱۳۰۰ مایل) است. تفلیس پایتخت گرجستان فقط ۸۰۰ مایل با آنکارا فاصله دارد و فاصله ایروان پایتخت ارمنستان تا شهر موصل عراق ــ که زمانی یک اقلیت چشمگیر ارمنی را در خود جای داده بود ــ فقط چند صد مایل است.
با توجه به این مجاورت و نزدیکی، ترکیه و کشورهای حوزه خلیج فارس اکنون نقش کانونهای مهم منطقه را در زمینه سفرهای هوایی ایفا میکنند ــ کاملاً متفاوت با دوران شوروی که طی آن دسترسی به دنیا فقط از مسیر مسکو ممکن بود. ترکیه پس از روسیه به دومین مقصد کارگران مهاجر از منطقه قفقاز از جمله ارمنستان تبدیل شده است. قاچاق زنان از سه کشور حوزه قفقاز جنوبی به خلیج فارس، ترکیه، و جاهای دیگر متأسفانه همچنان یک معضل است و پیوندهای تبهکارانه سازمانیافته فراکشوری این امر را سهولت بخشیدهاند.
پیوندهای تاریخی موجود میان قفقاز و خاورمیانه در قالب جوامع دور افتاده از وطن به ویژه در کشورهای حاشیه مدیترانه نمود پیدا کردهاند. ترکیه اقلیت قابل توجهی از مردم قفقاز شمالی و جنوبی از قبیل ارمنیها، آذربایجانیها، سرکیسیانها، و اوسِتیاییها را در خود جای داده است. حدود ۴ درصد جمعیت لبنان (تقریباً ۱۶۰۰۰۰ نفر) از قوم ارمنی هستند. حدود ۱۰۰ هزار ارمنی نیز تا قبل از شروع جنگ داخلی در سوریه در سال ۲۰۱۱ در این کشور سکونت داشتند. هزاران ارمنی ساکن خاورمیانه از جنگهای آن منطقه گریختهاند و به ارمنستان یا منطقه ناگورنو ـ قرهباغ نقل مکان کردهاند. در حال حاضر، ارمنستان سومین کشور میزبان شهروندان آواره سوری در اروپا بر حسب سرانه جمعیت است.
تأثیر جنگهای منطقه غرب آسیا بر کشورهای قفقاز جنوبی
ارمنستان مستقیماً درگیر خاورمیانه شد و به اصرار آمریکا (همانند آذربایجان و گرجستان) صلحبانانی را به عراق و بعداً به درخواست روسیه به سوریه اعزام کرد. خلافت اسلامی خودخوانده همچون آهنربا تندروهای اسلامی رادیکال را از سرتاسر قفقاز شمالی و جنوبی و همچنین آسیای میانه و دیگر بخشهای روسیه جذب خود کرد. گرجستان از دیرباز تلاش کرده تا منطقه ناآرام پانکیسی گرج را باثبات سازد. این منطقه میزبان یک اقلیت مسلمان است و بستر افراطگرایی و پناهگاهی امن برای جنگجویان منطقه قفقاز شمالی به شمار میرود. منطقه پانکیسی گرج بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ بار دیگر در کانون توجهات قرار گرفت، چرا که اعضای داعش ظاهراً از شهروندان گرجی برای نبرد در عراق یا سوریه نامنویسی میکردند ــ برخی از این افراد به فرماندهان سرسخت داعش بدل شدند.
جنگجویان خارجی آذربایجانی در اوج جنگ سوریه به خاورمیانه سفر کردند تا به داعش یا جبهه النصره بپیوندند. آذربایجانیها همچنین در لیبی و احتمالاً در حمایت از مداخله ترکیه در آن کشور جنگیدهاند. در یک مورد اخیر، حدود ۲۰۰۰ مزدور سوری در سال ۲۰۲۰ بنا بر ادعاها به نیابت از آذربایجان در جنگ دوم ناگورنو ـ قرهباغ شرکت کردند. این امر نگرانیهایی را در خصوص حضور افراطگرایان سنی در منطقه به وجود آورده است. نیروهای چریک داوطلب از میان ارمنیهای ساکن خاورمیانه و نقاط دیگر در جریان هر دو جنگ ناگورنو ـ قرهباغ عازم قفقاز شدند.
رقابت منطقهای امر تازهای نیست
کارنگی در بخش دیگری از این گزارش مدعی شد: شوروی در جریان جنگ سرد تلاش کرد تا از طریق قفقاز جنوبی بر خاورمیانه و به ویژه ایران و ترکیه اعمال نفوذ کند. یک اقلیت قومی آذربایجانی قابل ملاحظه در ایران سکونت دارد ــ حدود یک چهارم جمعیت کشور را قوم آذری تشکیل میدهد. ایران به همراه ترکیه میزبان مهاجران آذربایجانی در اوایل دوران شوروی بود و کانونهای ناسیونالیسم آذربایجانی ضد شوروی را به وجود آورد. اقلیت آذری ساکن ایران نگرانیهایی را در خصوص تجزیهطلبی در این کشور برانگیخته است ــ جوزف استالین پس از جنگ جهانی دوم و زمانی که شوروی شمال ایران را اشغال کرد، به این نگرانیها دامن زد.
با توجه به اختلافات ژئوپلیتیکی گسترده، باکو از دیرباز مراقب فعالیتهای پنهانی ایران است. نیروهای امنیتی آذربایجان گهگاه شهروندان ایرانی و آذربایجانی را به ادعای خودشان دستگیر میکنند. باکو و تهران دیدگاههای متفاوتی در قبال منطقه دارند و فعالیتهای متفاوتی را در آنجا به اجرا میگذارند. آذربایجان اکنون دارای طیفی از روابط دیپلماتیک، اقتصادی، و امنیتی با دو رقیب مهم ایران، یعنی اسرائیل و ترکیه است.
قفقاز در جریان جنگ سرد در خط مقدم رویارویی میان شوروی و ناتو قرار داشت و مرز شوروی و ترکیه به شدت ماهیت نظامی به خود گرفته بود. مسکو خاطرات نسلکشی ارامنه را به ویژه در آستانه پنجاهمین سالگرد گرامیداشت این نسلکشی در سال ۱۹۶۵ در داخل و خارج زنده کرد تا وجهه ترکیه را به عنوان یکی از اعضای ناتو خدشهدار کند. دولت شوروی همچنین در جریان جنگ سرد به سراغ ارمنیهای ساکن خاورمیانه رفت و از بازماندگان نسلکشی و نوادگان آنها دعوت کرد تا به ارمنستان تحت کنترل شوروی نقل مکان کنند. برخی از آنها از جمله لوون پطروسیان نخستین رئیسجمهور کشور مستقل ارمنستان از این دعوت استقبال کردند. با این حال، بسیاری از ارمنیهایی که در دوران شوروی به وطن بازگشتند، از تصمیم خود پشیمان شدند ــ سازگاری با شرایط زندگی در شوروی امری چالشبرانگیز بود، به ویژه در دوران حکومت استالین که بسیاری از آنها از اردوگاههای کار اجباری سر درآوردند.
ایران یک شریان حیاتی جغرافیایی و اقتصادی برای ارمنستان
امروز، ارمنستان به تبعیت از شوروی دست به تلاشهایی به منظور برقراری ارتباط در حوزه دریای مدیترانه میزند. سرژ سرگیسیان رئیسجمهور اسبق ارمنستان یک دهه پیش که آشتی میان ترکیه و ارمنستان را ترویج نمود، ارمنیهای ساکن خاورمیانه را به عنوان یک پایگاه حمایتی مهم در خارج از وطن مدنظر قرار داد. ارمنستان همچنان به این جوامع به عنوان شریک تجاری، سرمایهگذاری، و دیپلماسی وابسته است. ایران از دیرباز یک شریان حیاتی جغرافیایی و اقتصادی برای ارمنستان بوده و این امر گهگاه روابط ارمنستان با آمریکا را پیچیده میسازد. ارمنستان در جریان جنگ ناگورنو ـ قرهباغ در سال ۲۰۲۰ به منظور جلب حمایت دیپلماتیک و دریافت کمکهای بشردوستانه به سراغ قبرس، یونان، لبنان، و اردن رفت. همه این چهار کشور روابط پرتنش یا حداقل پیچیدهای با ترکیه دارند و به همین خاطر آشکارا مصاحبان دیپلماتیک مناسبی برای ایروان هستند.
جوامع آذربایجانی دور افتاده از وطن شاید تا آن حد بزرگ نباشند، اما آذربایجان بطور فعال منافع خود را در جهان اسلام ارتقا میدهد. از دهه ۱۹۹۰، سازمان همکاری اسلامی بارها با صدور قطعنامههایی بر تمامیت ارضی آذربایجان تأکید کرده و خواستار خروج ارمنستان از منطقه ناگورنو ـ قرهباغ شده که در سطح بینالمللی به عنوان قلمرو آذربایجان به رسمیت شناخته شده است. بسیاری از کشورهای مسلمان در قالب قطعنامههای سازمان ملل و در دیگر مجامع بینالمللی از آذربایجان حمایت کردهاند. باکو در اوایل دوران پساشوروی کمکهای بشردوستانه از چند کشور ثروتمند حوزه خلیج فارس دریافت کرد که این امر به برقراری ثبات در این کشور و مهار جریان آوارگان کمک کرد.
اقتصاد و انرژی مرزها را کمرنگ کردهاند
در جبهه اقتصادی، خطوط لوله انتقال انرژی و کریدورهای حملونقلی از آذربایجان تا گرجستان و ترکیه موجب شدهاند تا منابع خزر در دسترس جنوب شرق اروپا و خاورمیانه قرار گیرند و آذربایجان را از نفوذ بر چند کشور حوزه مدیترانه برخوردار ساختهاند. اسرائیل از دیرباز خواستار فاصلهگیری آذربایجان از ایران بوده است. در حال حاضر، حدود ۴۰-۴۵ درصد واردات نفت اسرائیل از مقصد آذربایجان هستند و این امر اسرائیل را به سومین بازار بزرگ صادراتی آذربایجان پس از ایتالیا و ترکیه تبدیل کرده است. صادرات انرژی به اسرائیل همچنین پیوندهای سیاسی و امنیتی میان دو را شتاب بخشیده است. آذربایجان دومین خریدار بزرگ سلاح از اسرائیل است و باکو پهپادهای ساخت اسرائیل را در جریان جنگ اخیر ناگورنو ـ قرهباغ بکار گرفت. اسرائیل همچنین مشغول ارتقای همکاریهای نزدیکتر در حوزه کشاورزی است و در این خصوص بر روی تمایل آذربایجان جهت کاهش وابستگی خود به منابع هیدروکربنی حساب باز کرده است.
آلبانی و ایتالیا گاز آذربایجان را از طریق خط لوله ترانس آدریاتیک دریافت میکنند. خط لوله مزبور توسط خط لوله گاز ترانس آناتولی تغذیه میشود که از مرز گرجستان تا مرز یونان کشیده شده و از عرض ترکیه میگذرد. خط لوله ترانس آدریاتیک به آذربایجان امکان میدهد تا ۶ میلیارد متر مکعب گاز به بازار ترکیه عرضه کند و ۱۰ میلیارد متر مکعب گاز دیگر نیز جهت ترانزیت به جنوب اروپا اختصاص مییابد. قرارداد اخیر میان آذربایجان و ترکمنستان به منظور توسعه مشترک میدان گازی مورد مناقشه در منطقه خزر موسوم به کیاپاز/سردار در نهایت میتواند انتقال گاز آسیای میانه به منطقه مدیترانه را امکانپذیر سازد. کشورهای واقع در منطقه قفقاز جنوبی از دیرباز ایجاد کریدورهای انرژی را تبلیغ کردهاند، اما حیات اقتصادی چنین مسیرهایی به شدت به تغییرات جاری در بازارهای انرژی دنیا و گذار به آیندهای توأم با تولید سطوح پایین کربن وابسته است.
ایجاد مسیرهای حملونقلی جدید در ارمنستان
آتشبس میان ارمنستان و آذربایجان که در نوامبر ۲۰۲۰ با وساطت روسیه برقرار شد، ایجاد مسیرهای حملونقلی جدید از طریق خاک این دو کشور را نوید میدهد. این مسیرها در عمل میتوانند روسیه را مستقیماً به ترکیه و ایران متصل کنند و راههای مواصلاتی جدیدی میان شمال و جنوب و شرق و غرب ایجاد کنند. این امر بطور بالقوه حضور روسیه را در منطقه تقویت میکند و پیوندهای جدیدی میان دریای خزر، حوزه مدیترانه، و خلیج فارس به وجود میآورد. چنین طرحهایی مایه نگرانی دولت گرجستان هستند، چرا که دولت این کشور بیم آن را دارد که هرگونه زیرساخت حملونقلی تحت حمایت روسیه ممکن است به نقش این کشور به عنوان مسیر تجاری مهم شرقی ـ غربی حدفاصل دریای خزر و دریای مدیترانه لطمه بزند. برخی از پروژههای برنامهریزی شده نیز ارمنستان را ناخرسند میسازند، چرا که این کشور نسبت به هر دوی آنکارا و باکو بیاعتماد است. احتیاط ارمنستان، فقدان هرگونه طرح جامع به منظور برقراری صلح یا ثبات در ناگورنو ـ قرهباغ، و تداوم انزوای ژئوپلیتیکی ایران این چشمانداز جدید حملونقل منطقهای را پیچیده میسازند.
افزایش همکاری و رقابت میان روسیه و ترکیه
روسیه و ترکیه طی یک دهه گذشته روابط خود را بهبود بخشیدهاند. روابط نزدیکتر در حوزه انرژی ــ برای مثال، خط لوله گازی ترکاستریم و نیروگاه هستهای آققویو ــ عامل مهمی در این راستا بودهاند. آنکارا سامانه ضدهوایی اس-۴۰۰ روسی را خریداری کرده که این امر موجب بروز تنش میان ترکیه و ناتو شده است ــ این مسئله مطمئناً به مذاق مسکو خوش آمده است. روابط شخصی قوی میان رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه و ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه، به ویژه بیزاری مشترک آنها از منتقدان غربی فراوانشان، همچنان به تسهیل کلیت روابط میان دو کشور کمک میکند.
با وجود این، موارد اختلافنظر میان دو کشور همچنان پابرجا هستند. ترکیه و روسیه در هر دو کشور سوریه و لیبی با هم اختلاف دارند. ترکیه منتقد هجمه روسیه ضد کشورهای منطقه اوراسیاست، همچنان با الحاق کریمه به خاک روسیه مخالفت میکند، و نسبت به افزایش حضور نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه هشدار داده است. آنکارا به همکاریهای نظامی با کیِف ادامه میدهد؛ اوکراین چند پهپاد مسلح بایراکتار-تیبی ۲ ساخت ترکیه را در ماه آوریل ۲۰۲۱ بر فراز دونباس بکار گرفت (همان پهپادهایی که ظاهراً آذربایجان با موفقیت از آنها استفاده کرد و ارمنستان را در سال ۲۰۲۰ شکست داد). ولادیمیر زلینسکی رئیسجمهور اوکراین همان ماه در شرایطی که تنشها در شرق اوکراین بالا گرفته بودند، از ترکیه دیدن کرد تا در نشست شورای عالی همکاریهای راهبردی ترکیه و اوکراین که ریاستش مشترکاً بر عهده او و اردوغان است، شرکت کند.
مانورهای مسکو در سرتاسر خاورمیانه و جاهطلبیهای ترکیه در خصوص اوراسیا به رقابت میان روسیه و ترکیه دامن میزنند. آذربایجان و گرجستان هر دو به آنکارا به چشم یک حصار حائل در برابر روسیه مینگرند و این امر نیز موجب تشدید رقابت میشود. گروههای ذینفع در داخل ترکیه به رویکرد چندلایه آنکارا در قبال گرجستان شتاب دادهاند. کسبوکارهای ترکیهای بهخوبی در گرجستان جا افتادهاند و پیوندها میان دو کشور قدمتشان به اوایل دهه ۱۹۹۰ برمیگردد. دولت اردوغان همچنین حمایت دیپلماتیک قوی از تمامیت ارضی گرجستان به عمل میآورد و مخالف به رسمیت شناخته شدن آبخازستان و اوسِتیای جنوبی به عنوان کشورهای مستقل از طرف روسیه است و ادامه اشغال خاک گرجستان به دست روسیه را محکوم میکند. همزمان، جامعه آبخازی قدرتمند ساکن ترکیه که از یک لابی قوی در پارلمان و محافل تجاری ترکیه برخوردار است، به دنبال بسط و گسترش پیوندهای تجاری و مردمی با آبخازستان است.
آذربایجان آنکارا را حامی خود در عرصه بینالمللی میداند
آذربایجان از دیرباز تلاش کرده تا روابط نزدیکتری با ترکیه برقرار کند و آنکارا را قدرتمندترین و قابلاعتمادترین حامی خود در صحنه بینالمللی میداند. ترکیه از جمله سرمایهگذاران برتر در هر دو کشور آذربایجان و گرجستان است و این سه کشور همگی از طریق زیرساختهای جادهای، ریلی، و خطوط لوله به هم متصل هستند. آذربایجان به ترکیه به چشم یک وزنه تعادل مهم نه تنها در برابر روسیه بلکه همچنین در برابر آمریکا و اروپا مینگرد. آمریکا و اروپا هر دو بطور فزایندهای کارنامه حقوق بشری باکو را به باد انتقاد گرفتهاند.
حمایت صریح ترکیه از آذربایجان روند پادرمیانی روسیه را طی چند هفته اول جنگ ناگورنو ـ قرهباغ در سال ۲۰۲۰ کُند ساخت. ترکیه خودش را مستقیماً در جنگ درگیر کرده و اکنون، به ویژه از دید آذربایجان، عملیاتهای صلحبانی روسیه را زیر نظر دارد؛ باکو و آنکارا در خصوص ایجاد مرکز مشترک نظارت بر آتشبس ترکیه و روسیه که اوایل سال جاری در قلمرو تحت کنترل آذربایجان تأسیس شد، فشار بسیاری آوردند.
ترکیه جای پای خود را در منطقه قفقاز محکم میکند
با افزایش نفوذ ترکیه در منطقه قفقاز، هر سه دولت واقع در قفقاز جنوبی باید در خصوص چگونگی تطبیق خود با نقش پررنگتر ترکیه در منطقه تدبیراندیشی کنند. آنکارا همچنین باید میان حضور خود در منطقه و حفظ روابط با مسکو موازنه برقرار کند. روسیه علاقمند به حفظ منطقه به عنوان بخشی از حوزه نفوذ انحصاری خود است و در خصوص بهرهمندی ترکیه از یک رسالت منطقهای فراگیرتر سکوت اختیار میکند. با وجود این، توانایی ترکیه در زمینه نقشآفرینی در قفقاز اکنون دیگر به مثابه یک عمل انجام شده است که روسیه باید با آن کنار بیاید. همانگونه که حبیبه اوزدال استدلال کرده است، روسیه و ترکیه در قفقاز یا خاورمیانه متحد یکدیگر نیستند؛ آنها لزوماً اهداف یکسانی ندارند. با وجود این، دو قدرت مزبور مرتباً با یکدیگر برخورد میکنند و گهگاه راهی مییابند تا منافع رقابتی خود را همسو سازند و از شدت تنشها بکاهند.
پایان قسمت اول/
ادامه دارد...
درباره نویسنده: پل استرانسکی عضو ارشد برنامه روسیه و اورسیا در اندیشکده کارنگی است و پژوهشهایش بر روی روابط میان روسیه و کشورهای همسایه در آسیای میانه و جنوب قفقاز متمرکزند. استرانسکی تا ماه ژانویه ۲۰۱۵ تحلیلگر ارشد سیاستورزی داخلی روسیه در دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه آمریکا بود. او بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ مدیر روسیه و آسیای میانه در کادر شورای امنیت ملی آمریکا بود و در آنجا از رئیسجمهور، مشاور امنیت ملی، و دیگر مقامات ارشد آمریکا در زمینه تدوین و هماهنگسازی سیاست آمریکا در قبال روسیه حمایت به عمل آورد. او قبل از آن طی سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ تحلیلگر امور روسیه و بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ تحلیلگر امور ارمنستان و آذربایجان در وزارت امور خارجه آمریکا بود. استرانسکی در گذشته مأمور خدمات خارجی آمریکا بوده و بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ در هنگکنگ خدمت کرده است. استرانسکی در دانشگاههای استنفورد، جورج میسون، و جورج واشنگتن به تدریس تاریخ و امور پساشوروی پرداخته است. او قبل از خدمت در دولت در پروژه کمکهای فنی سازمان توسعه بینالمللی آمریکا برای بخش بهداشت در آسیای میانه مشغول بکار بود. درباره اندیشکده بنیاد کارنگی: اندیشکده آمریکایی بنیاد کارنگی با شعار استقرار صلح بینالمللی و مبارزه با جنگ در سال ۱۹۱۱ توسط «اندرو کارنگی» تأسیس شد. اندرو کارنگی با اعتقاد به اینکه جنگها با قوانین و سازمانهای بینالمللی قدرتمند میتوانند از صحنه جهانی حذف شوند، در فاصله میان سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۴ در حمایت از اندیشه خود ۱/۵ میلیون دلار در سال ۱۹۰۳ برای ساخت «کاخ صلح» در لاهه هزینه کرد. بنیاد کارنگی در بدو تأسیس خود، بسیاری از رهبران تجاری و سیاستمداران برجسته آمریکا را در هیئتمدیره خود برگزید که این امر بعدها در تثبیت جایگاه بنیاد فکری کارنگی در تبیین سیاستهای کاخ سفید نقش قابل ملاحظهای داشت. بنیاد کارنگی توانست در دوران دو جنگ جهانی، نقش برجستهای در تدوین سیاستهای داخلی و امنیتی آمریکا بر عهده گیرد. به طوری که پس از جنگ جهانی دوم، بنیاد کارنگی تحقیقات گستردهای از مسائل داخلی ایالات متحده گرفته تا امنیت جهانی و حقوق بینالملل را در دستور کار خود قرار دهد. از دهه ۸۰ میلادی بنیاد کارنگی فعالیت خود را در راستای توسعه قدرت بینالمللی آمریکا متمرکز نمود که ترویج جهانیسازی و جهانی شدن و اشاعه فرهنگ لیبرالیسم و دموکراسی از مهمترین موضوعاتی بود که این بنیاد فکری دنبال میکرد. هماکنون بنیاد کارنگی یکی از مراکز اصلی مطالعات بینالمللی و راهبردی کاخ سفید است که مهمترین کارکرد آن تبیین و مدیریت سیاستها و راهبردهای جهانی ایالات متحده است. بنیاد فکری کارنگی به ظاهر پایه فعالیتهای مطالعاتی خود را در حوزه صلح بینالمللی متمرکز کرده است، اما در حقیقت هدف اصلی این بنیاد ارتباط با جریانهای سیاسی و دستاندرکاران و زمامداران جوامع مختلف و علیالخصوص رژیمهای سیاسی که با ایالات متحده تضاد منافع دارند. به همین منظور بنیاد کارنگی، رابطه مستقیم و متمرکزی با پنتاگون و سازمان سیا دارد. بنیاد کارنگی که در بدنه اجرایی و حوزه تصمیمسازی کاخ سفید احاطه جدی دارد، در حوزههای سیاست خارجی آمریکا و امنیت جهانی فعالیت میکند. همچنین این بنیاد فکری به طور مستقل راهبردهای کاربردی جهت بحرانهای جهانی و ایجاد همکاریهای پایدار آمریکا با سایر کشور در سطح جهان ارائه میکند. بنیاد کارنگی در حوزه امنیت جهانی تمرکز ویژهای داشته که اهداف و سیاستهای خود را در این حوزه در راستای پروژه جهانیسازی دنبال میکند. کارنگی در راستای مطامع اقتصادی مافیای تجارت جهانی و همچنین نفوذ و هدایت جریانهای سیاسی جوامع رقیب و همین طور کنترل و اشراف بر افکار عمومی، در یک تقسیمبندی جغرافیایی، مسائل و تحولات داخلی و سیاسی مناطقی چون روسیه و اوراسیا، خاورمیانه، جنوب آسیا، جنوب شرق آسیا، اروپای غربی، اروپای شرقی، آمریکای لاتین، شمال آفریقا و اقیانوسیه را رصد میکند. بنیاد کارنگی همچنین در موضوعاتی چون اقتصاد بینالمللی، سیاست اتمی، ترویج ارزشهای آمریکایی، حقوق بینالملل، تجارت و توسعه، نقش آمریکا در جامعه بینالملل و … تمرکز مطالعاتی دارد. بنیاد کارنگی در یک تقسیمبندی کلی، پایه ساختار تحقیقاتی خود را در بخش اقتصادی، سیاست تغییر، انرژی، امنیت جانی، سیاست اتمی، سیاست خارجی آمریکا و سیاست خارجی روسیه قرار داده است. بنیاد کارنگی در راستای برنامههای تحقیقاتی خود با محافل آکادمیک آمریکا همکاری فعال دارد به طوری که علاوه بر هدایت فکری آنها، بسیاری از موضوعات تحقیقی کارنگی در محافل دانشگاهی انجام میشود. به عنوان مثال، دانشگاه هاروارد در خصوص برنامه دموکراسی و در حوزه آسیا فعالیت میکند. دانشگاه شیکاگو در راستای برنامه سیاست اتمی کار مطالعاتی برای کارنگی انجام میدهد. بنیاد فکری کارنگی علاوه بر اینکه از مراکز مطالعاتی آمریکا حمایت مالی و فکری میکند، از طرفی بخش قابل توجهی از این مراکز تحقیقی و پژوهشی تحت سیاست فکری کارنگی فعالیت میکنند. اما کارنگی دارای پنج مرکز مطالعاتی رسمی است که عبارتند از: مرکز «واشنگتن دی سی» که مرکز اصلی بنیاد کارنگی است و در حوزههای سیاست خارجی، سیاست انرژی، تدوین سیاستهای اقتصادی، امور بینالمللی و … فعالیت میکند؛ «مرکز مسکو» با بیش از ۴۰ کارشناس آمریکایی و روسی، تحولات و مسائل داخلی روسیه را بررسی و در حوزههای مختلف سیاسی، امنیتی، نظامی، بینالمللی و … روسیه گزارش تحلیلی ارائه میدهد. مرکز «تسین گوای چین» که در دانشگاه «تسین گوا» شهر پکن چین قرار دارد که متشکل از کارشناسان چینی و آمریکایی است که به طور مشترک بر روی سیاست جهانی، چالشهای جهانی و چشم انداز روابط آمریکا و چین در سطح جهانی تمرکز مطالعاتی دارد؛ «مرکز بیروت» که در زمینههایی چون بررسی تحولات منطقه خاورمیانه، بازیگران سیاسی خاورمیانه، تغییر سیاسی در خاورمیانه، تربیت نخبگان فکری منطقه و … فعالیت میکند؛ «مرکز بروکسل» که در زمینههای سیاستهای اتحادیه اروپا، دولتهای اروپایی، اتاقهای فکری و مراکز مطالعاتی اروپایی، سیاستهای اقتصادی اتحادیه اروپا و … فعالیت میکند. اندیشکده بنیاد کارنگی در اوایل تأسیس خود در خصوص قوانین بینالمللی جنگ و حمایت و تقویت همکاریهای بینالمللی فعالیت میکرد. با آغاز جنگ جهانی اول، بنیاد کارنگی پروژههایی را در خصوص حمایت از مصالحه بینالمللی و بازسازی مالی اروپا انجام داد. در سال ۱۹۲۵، بنیاد کارنگی توانست در خصوص سیاستهای داخلی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا برای رئیسجمهور وقت موفقیتهای قابل توجهی کسب نماید. به دنبال جنگ جهانی دوم، بنیاد کارنگی عملاً وارد حوزه تصمیمگیری کاخ سفید شد. خصوصاً در دوران رئیسجمهوری جانسون، بخش قابل توجهی از سیاستها و راهبردهای داخلی و بینالمللی دولت توسط کارنگی طراحی و تدوین و حتی مدیریت میشد. بعد از جنگ جهانی دوم، بنیاد کارنگی در تدوین برنامههای آموزشی عمومی آمریکا و همچنین در تربیت بیش از ۲۵۰ دیپلمات آمریکایی نقش جدی داشت. گفته میشود در این مقطع بنیاد فکری کارنگی مطالعات گستردهای در خصوص نقش سازمانهای بینالمللی در صلح جهانی آغاز نمود که تأسیس سازمان ملل و آژانسهای وابسته به آن تحت تأثیر مستقیم کارنگی بود. همچنین در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، بنیاد کارنگی به مرکزی برای گفتوگوها و تقویت روابط اروپایی و ایالات متحده تبدیل شده بود و از طرفی در طراحی و تثبیت سیاستهای بینالمللی آمریکا جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده بود. در طول دهههای ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، بنیاد کارنگی علاوه بر اینکه سیاستهای اقتصادی و سیاسی کاخ سفید را طراحی و مدیریت میکرد، از طرفی در تأسیس مراکز مختلف مطالعاتی آمریکا نقش قابل توجهی داشت. همچنین در طول این دوران، بیشتر مشاغل و پستهای مهم سیاسی کاخ در دست کارشناسان بنیاد کارنگی قرار گرفت به طوری که گفته میشود، آیزنهاور، رئیسجمهور اسبق آمریکا برای مدتی عضو هیئتمدیره کارنگی بوده است و یا اینکه افرادی چون هنری کیسینجر، دین راسک و جان فاسترداس وزرای وقت امور خارجه آمریکا، رابرت مک نامارا هرکدام مدت زمانی ریاست کارنگی را بر عهده داشتند. در طول دهه ۷۰ میلادی، کارنگی با تحقیقات گستردهای بر روی امنیت جهانی و چالشهای جدید بینالمللی، سیاستها و راهبردهای خارجی کاخ سفید را برای دولتهای مختلف طراحی و مدیریت میکرد. یکی دیگر از اقدامات بنیاد کارنگی در این دهه، شکلدهی پایههای فکری محافل اندیشهای و سیاسی بود. حتی گفته میشود در دهه هفتاد، کارنگی در تشکیل و تأسیس مطبوعات و رسانههای رسمی آمریکا نقش قابل توجهی داشت. به طور مثال، در سال ۱۹۷۱، کارنگی مجله فارین پالسی را تأسیس کرد. حتی گفته میشود که در این مقطع تاریخی، کارنگی محافل دانشگاهی را تحت مدیریت فکری خود قرار داد و حتی سیاستهای علمی و پژوهشی آنها را برنامهریزی مینمود. در طول جنگ سرد، بنیاد کارنگی مطالعات گستردهای را در خصوص مسائل اجتماعی اتحادیه جماهیر شوروی و جوامع کمونیستی آغاز کرد که اطلاعات و گزارشهای تحلیلی کارنگی به پنتاگون و سازمان سیا ارائه میشد. کارنگی با شبکهسازی مدنی در جوامع کمونیستی و ترویج الگوها و ارزشهای لیبرال دموکراسی آمریکایی، زمینه سقوط شوروی سابق را فراهم نمود، به طوری که گفته میشود طراح اصلی دکترین مهار شوروی بنیاد کارنگی بوده است. در دهه ۸۰ میلادی، کارنگی علاوه بر اینکه توانسته بود کارشناسان برجسته خود را در بدنه تصمیمگیری کاخ سفید جاگیری کند، از طرفی طراح اصلی تدوین و مدیریت سیاستهای خارجی دولتهای وقت واشنگتن بود به طوری که حتی گفته میشود در دوران ریاست جمهوری ریگان کارنگی در حمله عراق به ایران و حمایت مالی و نظامی آمریکا و غرب از صدام، نقش بسزایی داشته است. با شروع دهه نود میلادی که دیگر از کمونیسم خبری نبود، بنیاد کارنگی در یک دکترین فراگیر (که بعدها توسط هرکدام از مراکز مطالعاتی و اتاقهای فکری آمریکایی نظیر، امریکن انترپرایز، رند، بروکینگز و … بخشهای متعدد این دکترین طراحی و اجرا گردید) در جهت تثبیت هژمونی آمریکا در سطح جهانی همت گماشت. در این دهه بنیاد کارنگی تلاش کرد تا حوزه فعالیتی خود را توسعه دهد، بهطوریکه مرکز مطالعات مسکو به همین منظور در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد که از مهمترین نهادهای سیاست عمومی بود که در مسکو فعالیت مینمود. گفتنی است، بیشتر تحولات دهه نود میلادی مانند، جنگ خلیج فارس، بحران بالکان که در آن ایالات متحده نقش اساسی را داشت در راستای دکترین فراگیر کارنگی بود یعنی درواقع بنیاد کارنگی، معمار اصلی سیاست خارجی آمریکا در طول دهه نود بود. بنیاد کارنگی تمرکز جدی و اساسی خود را بر محور اسلام قرار داده است. کارنگی با نفوذ و شبکهسازی در جوامع اسلامی با ترویج سکولاریسم و ارزشهای لیبرال دموکراسی درصدد اسلام زدایی در جوامع اسلامی خصوصاً مهمترین قطب سیاسی جهان اسلام یعنی «جمهوری اسلامی ایران» است. همچنین بنیاد کارنگی طراح اصلی دکترین انقلاب رنگی و کودتای نرم در کشورهای اروپای شرقی و دولتهای تازه استقلالیافته از سیطره کمونیسم است. حتی دامنه گسترده پروژه انقلاب رنگی کارنگی کشورهای خاورمیانه را در برگرفته است. به عنوان مثال، انقلاب رنگی لبنان با عنوان «انقلاب سرو» از آن جمله است که هنوز در دستور کار کاخ سفید قرار دارد. بنیاد کارنگی همچنین از طراحان اصلی پروژه «خاورمیانه بزرگ» بوده که حمله آمریکا و متحدان غربیاش به عراق و افغانستان در راستای آن انجام شد. به همین منظور گفته میشود بنیاد کارنگی در حوزه تصمیمسازی ناتو نقش ویژهای دارد به طوری که بسیاری از راهبردها و مأموریت بینالمللی شورای آتلانتیک شمالی (ناتو) توسط بنیاد کارنگی تبیین و شکلدهی میشود. در حال حاضر مهمترین رویکرد کارنگی شکلدهی جریانهای سیاسی به خصوص در جوامع اسلامی است. با نگاهی کلی به عملکرد بنیاد کارنگی و همچنین ساختار فکری و مطالعاتی آن میتوان بهخوبی فهمید که این بنیاد نقش اساسی در شکلدهی و مدیریت سیاستهای بینالمللی کاخ سفید و حتی راهبردهای جهانی داشته است که در راستای منافع سردمداران صهیونیسم بینالملل و مراکز تجاری وابسته به آنها اتخاذ میشود. به طوری که ترویج و توسعه پروژه جهانی شدن، اجرای طرح خاورمیانه، پیگیری انقلابهای رنگین در جوامع سیاسی متضاد با منافع نظام سلطه جهان و … شواهد متقنی بر این ادعا است. |