به گزارش مشرق، ساعت ۲:۳۰ بامداد چهارشنبه ۱۴ مهر امسال جسد مردی ۵۱ ساله که با شلیک سه گلوله کشته شده بود در یک کارگاه طلاسازی پیدا شد. برادر مقتول که جسد را پیدا کرده بود به مأموران کلانتری ۱۰۹ بهارستان گفت برادرش راننده تاکسی بوده اما اوقات بیکاری در این کارگاه طلاسازی میکرده است.
بدین ترتیب تیم جنایی تشکیل شد و به دستور بازپرس حبیبالله صادقی تحقیقات برای شناسایی قاتل ادامه یافت. همچنین در بازرسی از کارگاه مشخص شد حدود ۱۰۰ گرم طلا نیز به سرقت رفته است. باتوجه به سالم بودن درهای ورودی احتمال اینکه جنایت از سوی فردی آشنا صورت گرفته باشد مطرح شد.
ردپای یک آشنا
در تحقیقات میدانی، کارآگاهان پی بردند که مقتول دوستی قدیمی به نام اشکان دارد که کلید کارگاه طلاسازی را داشته است.
به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت، در همان صحنه قتل، اشکان احضار و از او تحقیقات صورت گرفت اما مرد میانسال در تحقیقات مدعی شد که حدود ساعت ۵ عصر به کارگاه رفته و بعد از دقایقی نیز آنجا را ترک کرده و دیگر از مقتول خبر ندارد.
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف کارگاه پرداختند و تصاویری بهدست آمد که احتمال دست داشتن اشکان را در این جنایت پررنگ میکرد.
سردار علیرضا لطفی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت در رابطه با این خبر گفت: دوربینها نشان میداد شب حادثه، اشکان دوبار به کارگاه رفته، یکی ۵ عصر و دیگری حدود ساعت ۸ شب به کارگاه برگشته و پس از دقایقی هراسان از آنجا خارج شده است. بنابراین مرد میانسال بازداشت شد. او ابتدا منکر قتل بود اما با گذشت ۱۷ روز از جنایت سرانجام لب به اعتراف گشود و به قتل دوست و همکار قدیمی اش اعتراف کرد. بهدنبال اعتراف متهم میانسال، او در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
مقتول را از کجا میشناختی؟
ما دوستان صمیمی و قدیمی بودیم. سالها باهم کار میکردیم تا اینکه چند سال قبل، مقتول تصمیم گرفت تنها کار کند. با این حال بعد از اینکه کارش را جدا کرد بازهم برای او کار میگرفتم. اما هربار که سفارش کاری برای او میگرفتم، او از کار کم میگذاشت. مثلاً یک دستبند ۱۵۰ گرمی را ۱۰۰ گرم درست میکرد و من مجبور بودم خسارت کار را پرداخت کنم.
بههمین خاطر او را کشتی؟
هم بهخاطر این موضوع و هم اینکه او خیلی بدقول بود. مثلاً همان روز قتل قرار بود کار را به من تحویل دهد و بعد برویم شمال اما او در کمال خونسردی گفت که کار تمام نشده است. سر همین مسأله باهم بحثمان شد و من که خیلی از دست کارهای او عصبانی شده بودم کارگاه را ترک کردم.
بعد کجا رفتی؟
با همان حالت عصبانیت به دفترم رفتم و اسلحهام را برداشتم و دوباره به کارگاه طلاسازی برگشتم و حجت را به قتل رساندم.
چرا اسلحه داشتی؟
چون همیشه طلا نگهداری میکنم، برای اطمینان اسلحه را از طریق فضای مجازی خریده بودم الان هم از قتلی که مرتکب شدهام پشیمانم و اگر اسلحه نداشتم شاید جنایتی هم مرتکب نمیشدم.
اسلحه را چکار کردی؟
پس از قتل در کانال آبی در همان اطراف انداختم.