به گزارش مشرق، مهدی خدایی درباره فیلم سینمایی "لایههای دروغ" که در چهلمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، نوشت:
فیلم سینمایی لایههای دروغ که به گفته کارگردانش با هدف زنده کردن ژانر اکشن در سینمای ایران ساخته شده است، حاوی لایههایی از سیاهنمایی است که در ذیل به آنها اشاره میشود:
تخریب چهره آتشنشانان:
داستان فیلم درباره جوانی است که ظاهرا در کودکی دچار حریق شده و بازهم ظاهرا پدر و مادرش به خاطر نجات او جان باختهاند (موضوع در فیلم شفاف نیست) و پس از آن سالهاست که کابوسهای شبانه او را آزار میدهد و آرامش زندگی را از او گرفته است.
اینک باز هم ظاهرا او آتشنشان شده است که افرادی را از آتش نجات بدهد و آنگونه که در نمایی از فیلم - زمانی که پس از نجات آخرین نفرها از دل آتش در بیمارستان بستری شده است - در گفتوگو با دختری که اصلا معلوم نیست چه نسبتی با او دارد، زمانی که دختر به او اعتراض میکند که چرا خودش را به خطر انداخته است، پاسخ میدهد که "آخه این نفر بیستوسوم بود" و از اینجا مشخص میشود که ظاهرا او با خود قراری برای نجات ۲۳ نفر از آتش داشته است که دلیل آن هم در فیلم مشخص نیست.
تا اینجا مشخص میشود که این آتشنشان نه برای ایفای وظیفه بلکه با دلایل شخصی آن دو نفر و در مجموع ۲۳ نفر را از دل آتش نجات میدهد، هر چند که این کار را با شجاعت و از خودگذشتگی به انجام میرساند، اما این درحالی است که همکاران آتشنشان او پیش از ورود به ساختمان او را از چنین کاری نهی میکنند و هیچکدام هم برای یاری او وارد آن ساختمان در حال ریزش نمیشود که این صحنه این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که اگر همین یک آتشنشان با انگیزه شخصی هم در آن صحنه نبود، آتشنشانان ایرانی حاضر به خطر کردن برای نجات دو فرد باقیمانده در آن ساختمان نبودند، حال اینکه مثالهای نقض این رویکرد در تاریخ آتشنشانی ایران به وفور وجود دارد که از جمله میتوان به حادثه آتشسوزی ساختمان پلاسکو اشاره کرد که ۱۶ آتشنشان فداکار در حال تخلیه افراد از ساختمانِ در حال ریزش به شهادت رسیدند و برگ زرین دیگری بر دفتر فداکاریهای آتشنشانان غیور این مرز و بوم افزودند.
حال خوب را در خارج از ایران بجویید:
سام آتشنشان پس از نجات نفر بیستوسوم و مرخص شدن از بیمارستان، به پیشنهاد دوستش و همان دختر - برای اینکه حالش بهتر و از دست کابوسها رها شود – تصمیم به رفتن به جایی دیگر میگیرد که آن جا کشور فنلاند است، کشوری که ۴ سال متوالی است به عنوان شادترین کشور جهان انتخاب میشود؛ حال اینکه این آقای آتشنشان میتوانست برای استراحت و بهبود اوضاع روحی خود یکی از همین شهرهای شمالی کشور را انتخاب و بازسازی روحی خود را در آنجا پیگیری کند و نه در خارج از ایران.
بدتر آنکه سام وقتی به ایران باز میگردد و به خانهاش میرود دوباره با همان کابوسها و حال ناخوش مواجه میشود که این خود تأثیر محیط ایران بر روحیات سام را پررنگتر جلوه میدهد، چرا که هیچ نشانهای در فیلم وجود ندارد که خانه فعلی سام همان خانهای باشد که پدر و مادرش را در آن از دست داده است و ذهن ما را به آن سمت هدایت کند که بروز مجدد این حال خراب به دلیل بازگشت سام به این خانه است.
تصاویر رویایی از فنلاند در مقابل تصاویر مخوف از ایران:
در بخش از فیلم با برشی مواجهیم که در نمای جدیدی که از بالا گرفته شده است با میزانسنی زیبا حاوی یک ویلا در دل جنگلهای فنلاند مواجه میشویم که از هر فردی دلربایی میکند و وقتی دوربین به محوطه این ویلای دوستداشتنی میرود سام را در حالی که با دختر فنلاندی مورد علاقهاش در حال تمرین ورزشهای رزمی است نشان میدهد. این نما و نمای رویایی دیگری از جنگلگردی و قایق سواری سام و معشوقهاش در یک دریاچه زیبای جنگلی، آن تصور ایجاد شده برای تماشاگر فیلم را که باید آرامش را در خارج از ایران جست، تقویت میکند، اما در طول فیلم دو یا سه بار نمای بالای تهران و برج میلاد را در شب نشان میدهد.
در مقابل زیبای فنلاند تصاویری که از زندانهای ایران در این فیلم دیده میشود، مخوف است و سلولهایی را در فضایی نسبتا تاریک نشان میدهد و حتی در این نما تصویر از حالت رنگی خارج شده و متمایل به سیاه و سفید میشود که با فضایی داغان و دیوارهای نمور و خراب ، فضایی ترسناک را تداعی میکند، و این بسیار متفاوت است با آنچه که فیلم "قهرمان" اصغر فرهادی و یا فیلم "ملاقات خصوصی" در همین جشنواره از زندانهای ایران نشان دادهاند.
ناگفته نماند که سام پس از ورودش به ایران وارد خانه کلنگی و محقر اما باصفای خود میشود که مورد توجه معشوقه فنلاندیاش قرار میگیرد و در تفریحات و بازارگردی با او نماهایی از صنایع دستی و رستورانهای سنتی ایران به نمایش در میآید که بیشتر به نظر میرسد به عنوان نمک کار از آنها استفاده شده است و تماشاگر را در کل به این نتیجه نمیرساند که ایران فضای مناسبی برای زندگی است.
نمایش تصویری سیسیلی از تهران:
کارگردان لایههای دروغ پس از ورود سام به تهران و ربوده شدن معشوقهاش از یک رستوران سنتی توسط کسی که از او کینه به دل دارد، دو باند تبهکار را ترسیم میکند که سران آنها همانهایی هستند که سام به عنوان نفر بیستو دوم و بیستوسوم از دل آتش نجات داد.
این دو شریک سابق که یکی به خاطر کلاه گذاشتن شریک دیگر بر سر او قصد کشتنش را در صحنه آتشسوزی داشت و سام مانع این کار شد، کینه شریکش و سام را به دل گرفته است، چرا که شریکش پولهای او را به سام بخشیده و او نیز به فنلاند رفته و آن ویلا و زندگی شاد را برای خود فراهم کرده است.
یکی از این باندها همسر سام را میرباید (سام از زمان ربایش معشوقهاش از او به عنوان همسر نام میبرد) تا او را وادار به تسلیم سرکرده کلاهبردار گروه دیگر کند که از اینجا وجوه اکشن فیلم در تقابل سام با این دو باند تبهکاری پررنگتر میشود و به نقاط اوج خود میرسد.
اما این سؤال باقی است که آیا واقعا باندهای اینچنینی در تهران وجود دارد و آیا کارگردان فیلم تهران را با سیسیل اشتباه نگرفته است که اینگونه امنیت کشور را مورد خدشه قرار میدهد؟
تخریب پلیس:
سام با مراجعه به پلیس مدعی میشود که همسرش ربوده شده است اما چون شواهدی برای آن ندارد پلیس به او پاسخ میدهد که او گم شده و به خانه بازمیگردد!
کارگردان فیلم، پلیس ایران را بهگونهای بیتوجه به ماجرا تصویر میکند و حتی پس از اینکه سام سرنخهایی از همسرش به دست میآورد، در دیالوگی در مقابل اصرار دوستانش برای در جریان قرار دادن پلیس میگوید که "برایشان (پلیس) اهمیتی ندارد".
پس از آن هم برای اینکه جان همسرش به خطر نیفتد خودش دست بهکار میشود و با آرنواد بازی و خلق صحنههای اکشن بالأخره در حالی که پلیس ایران کماکان در حال انفعال به سر میبرد، خودش همسرش را نجات میدهد و جالب است که دست آخر پلیس اتاقنشین فیلم هم که گویا به دنبال آن شریک کلاهبردار است، به ارتباط ماجرای ربوده شدن همسر سام و پرونده خود پی میبرد و پس از آنکه سام همسرش را نجات داده و همه را ناکاوت کرده است، با حضور دقیقه ۹۰ در صحنه آدم ربایی، تنها جملهای که به سام میگوید درباره سوژه خودش است که میگوید "خیلی وقت بود که دنبالش بودیم" و بهگونهای تأکید بیشتری بر بیتفاوتی پلیس ایران به ربوده شدن تبعه یک کشور اروپایی میکند.
این فیلم با وجود وجوه سیاهنمایی مذکور از ایران که هوشمندانه در لایه زیرین یک اکشن قرار گرفته است، دو زبانه هم تهیه شده و قرار است توسط سرمایهگذار فنلاندی اکران بینالملی شود که در این صورت دستاوردی جز سیاه و مشوه نشان دادن فضای ایران در پی نخواهد داشت.
شوربختانه بنیاد سینمایی فارابی در دولت گذشته، بخشی از سرمایه این فیلم را در حالی که کارگردان او اولین تجربه فیلمسازیاش را تجربه میکند تأمین کرده است که باید در مورد آن پاسخگو باشد.