به گزارش مشرق، حسین شریعتمداری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- آن شب، غمی جانکاه نه فقط بر آسمان کوفه! که بر هر دو جهان مُلک و ملکوت سایه انداخته بود، مولای ما بارها به آسمان نگریسته و زیر لبهای مبارک آیه « إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ » را زمزمه کرده بود.
سحرگاه آن شب که راهی مسجد کوفه بود، سکوت همه شهر را فرا گرفته بود. حتی باد هم از بیم آنکه سکوت آن شب شکسته نشود، آهسته قدم بر میداشت. هنگام واقعه که رسید و فرق مولا که شکافت، منادی ندا برداشت که؛ «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّهًْ عَدْلِهِ... علی از شدت عدالتی که داشت در محراب عبادت کشته شد». این ندا چه حکیمانه بود.
۲- امیرالمومنین(ع) در خلافت ظاهری کوتاه و پنج ساله خود با سه گروه درگیر بود و هر سه گروه از عدالت علی رویگردان بودند. هریک به بهانهای. «ناکثین» که بعد از بیعت، پیمان شکسته بودند، علی(ع) را میخواستند، اما بدون عدالت. و «مارقین» که در صفین از اردوگاه علی(ع) خارج شده بودند، «عدالت» را میخواستند، اما بدون علی(ع) و «قاسطین» که به سردمداری معاویه بر شام حکومت میکردند، نه علی(ع) را میخواستند و نه عدالت را. قاسطین از هرکه با علی(ع) به دشمنی برخاسته بود حمایت میکردند و با هرکه در اردوگاه علی(ع) بود، دشمنی میورزیدند.
ناکثین و مارقین اگرچه با یکدیگر اختلاف داشتند ولی از آنجا که گروه اول علی(ع) بدون عدالت و گروه دوم عدالت بدون علی(ع) را میخواستند، در نهایت به هم پیوستند و به استخدام قاسطین درآمدند و این سرنوشت محتوم تمامی کسانی بود که به هر علت از علی(ع) فاصله گرفته بودند.
۳- از مالک اشتر نقل شده است که در میانه جنگ صفین با حسرت به عمار گفته بود؛ «کاش میتوانستیم علی(ع) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند» و عمار به او دلداری داده بود که «آن روزها در راه است» و از مردمی خبر داده بود که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و چون آن عصر که مالک آرزو کرده بود فرا برسد، لبیکگویان از راه میرسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشتهاند و به خدا رسیدهاند. نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی(ص) دارند و علی(ع) را امام و مولی و مقتدای خود میدانند. سقف تاریک نظام سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند.
در آن هنگام که پیشروی است و رسول خدا(ص) وعده داده است، حرامیان که پایان عمر این دنیایی علی را پایان اسلام میدانستند، وحشتزده به مقابله با یاران آخرالزمانی علی برمیخیزند و به مصداق «الکفر ملهًْ واحده» همه یاران خود را فرا میخوانند و از هر سو به آنها میتازند. بار دیگر جمل و صفین و نهروان به تکرار مینشیند اما،این بار نه مانند جمل، ناکثین را توان ایستادن است، نه مانند صفین از نیزه فریب زخم بر میدارند و نه فتنه نهروانیان از راه بازشان میدارد. اهل نفاق سراسیمه میگویند «اسلام بار دیگر و بعد از هزار و چهارصد سال حصار تاریخ را شکافته و به میدان آمده است» و...
« عصر خمینی» اینگونه آغاز میشود که شد. همان عصر که مالک آرزو کرده و عمار مژده داده بود و حضرت روحالله در وصف مردم آن عصر فرموده بود؛ «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(ص) و مردم کوفه در عهد امیرالمومنین(ع) هستند».
... راستی، عمار از امیرمؤمنان چه شنیده بود؟ آیا امروز را دیده بود؟ که یاران آخرالزمانی مولایمان پرچم بر زمین افتاده آن روزها را به دوش میکشند و در رکاب خمینی و خامنهای سقف ظلمتزده جهان سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند؟...
۴- شهادت حضرت امیر علیهالسلام بر خلاف آنچه حرامیان میپنداشتند و میخواستند، پایان بینش و منش او نبود. این فراز از « زیارت امینالله» انگار برای امروز است. آنجا که خطاب به امیرالمومنین(ع) میخوانیم « اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ، حَتّی دَعاک اللهُ اِلی جِوارِهِ، فَقَبَضَک اِلَیهِ بِاخْتِیارِهِ، وَاَ لْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّهًَْ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهًْ عَلی جَمیعِ خَلْقِهِ... شهادت میدهم که تو در راه خدا آن طور که شاید و باید جهاد نموده و به کتاب خدا عمل و سنن و احکام پیامبرش صلّیالله علیه و آله و سلّم را پیروی کردی تا حق تعالی تو را به جوار خودش خواند و به اختیار خویش قبض روحت فرمود و با کشتن تو بر دشمنان اتمام حجّت کرد، [و این همه] در حالی است که همه حجّتها و براهین بالغه الهی در دست تو بود.