به گزارش مشرق، آثاری که در قالب هنر هفتم جای دارند، به دلایل متفاوتی چون زیاد بودن تعداد دستاندکاران مراحل تولید، طولانی شدن روند ساخت پروژه و... هزینههای زیای میبرند.
قاعدتا صاحب اثر هم باید بتواند این میزان از هزینههای قابل توجهی که صرف ساخت یک فیلم یا سریال کرده است را از طریق راهی جبران کند و بعدتر باعث سود آن شود، که در بعضی از مواقع هم ممکن است کار به جبران مافات نکشد و عدهای از عوامل پروژه دچار ضرر و زیان شوند. شاید مراحل متناوب مذکور، خصوصیتی است که باعث شده این هنر، به اسم صنعت نیز شناخته شود.
در چرخه هزینه، درآمد مربوطه و انگیزه فیلمساز و تهیهکننده و سرمایهگذار برای ساخت اثری دیگر نسبت به پیشینهای که از کار قبلیشان به وجود آوردهاند، مخاطب نقش کلیدیای ایفا میکند. زیرا فیلمساز محصول هنریاش را برای مخاطب میسازد و مخاطب هم در ازای تماشای آن فیلم یا سریال پول پرداخت میکند. بنابراین گرداننده اصلی این بازی کسی است که در ازای دیدن، سرمایه و انگیزه لازم ساخت آثار بعد را تامین میکند.
اما مخاطبی که ما از آن حرف میزنیم به دو گروه تقسیم میشوند. افرادی که در طول عمرشان وقت زیادی را صرف مطالعه در باب هنر هفتم و دیدن و شناختن انواع فیلم و سریالها کرده و این حرفه را چیزی بیش از یک سرگرمی عمومی میدانند که اصطلاحا آنها را مخاطب خاص مینامیم و افرادی دیگر که فیلم و سریالهای محدودتری دیدهاند، خیلی از این هنر-صنعت سر رشتهای ندارند و تنها به دید یک سرگرمی به آن نگاه میکنند و نه بیشتر. که آن دسته را هم مخاطب عام مینامیم.
از آنجایی که بخش بیشتر تماشاگران را مخاطب عام تشکیل داده است، بنابراین رونق یافتن صنعت فیلم و سریال سازی هم در گروی دیده شدنش توسط عموم جامعه تحقق مییابد.
در همه جای جهان برای هر دو دسته از تماشاگران، فیلم و سریالهایی وجود دارد که باعث راضی نگه داشتنشان شود. فیلم و سریالهای متناسب با سلیقه دسته اول را معمولا آثار هنری مینامیم یا حداقل به عنوان کارهای معناگرایی میشناسیم که نکات فنی زیادی را در خود جای داده است، و بیننده خاصاش هم قدر این میزان از عرقریزی در ریزه کاریها و رعایت کردن مسائل فنی را میداند. در بخش دیگر بازار هم محصولاتی وجود دارد، صرفا برای سرگرمی، که معمولا فاقد هرگونه نکات هنریای هستند.
در ایران داستان متفاوتتر است. در یک طرف بازار فیلم و سریالهای ایرانی، محصولات مبتذل و مریضی وجود دارند که مرض واگیر دارشان را به ذهن مخاطب انتقال میدهند و پیامد این مریضی هم تبدیل شدن مخاطب عامه ایرانی به یک مخاطب سطحی و فرومانده است.
در طرف دیگر بازار به تازگی ما شاهد آثار غیر کمدیای هستیم که که شمایلی شبه هنری و بعضا هنری دارند، اما نوع ظاهر شدن و موضوعاتی که به آن میپردازند طوری است که گویا هدفشان جذب همه اقشار جامعه است. لیکن تماشاگری که از توده جامعه میباشد بیشتر از هر چیز به داستانگویی جذاب احتیاج دارد که کارش به خاموش کردن نمایشگر یا بیرون رفتن از سالن سینما منتهی نشود.بهتر است برای درک بهتر این معضل چند مورد از آثار اخیر ایرانی را مورد تحلیل قرار دهیم.
جنگ جهانی سوم
فیلم پر رنگ و لعابی به نظر میرسد اما فیلمنامه چه حرفی برای گفتن دارد؟ حفرههای منطقی و روایی زیادی را میتوان از فیلم جدید هومن سیدی استخراج کرد. همچنین پرده اول فیلم هم با ضرباهنگی ضعیف و ساختاری کسلکننده رو به جلو میرود که هر کدام از این حفرهها میتواند باعث به وجود آمدن احساس اکراه بیننده نسبت به اثر شود، و متاسفانه برای اکثریت تماشاگران زور این احساس اکراه به جذابیت میزانسنها و قابها میچربد!
آکتور
آکتور بیشتر از اینکه سریالی با جذابیتها کارگردانی باشد، سریالی پُر ادعاست!فیلمنامه اثر به قدری دارای ضرباهنگ ضعیفی است که ممکن است مخاطب را هر لحظه مجبور به ترک دیدن ادامه ماجراهای کسلکننده علی و مرتضی کند.
اتفاقات و گرههای سریال یا بسیار کم جان هستند یا آنقدر مخاطب را در پی گره گشایی تشنه میگذارند که دیگر برای بیننده شوق و ذوقی نمیماند.
حال کارگردان برای جبران نقطه ضعفهای فیلمنامهاش، شروع به استفاده از دکوپاژهایی با ساختار کلاسیک میکند. درست مثل همان اثر قبلی خودش، یعنی «سرخپوست» که دکوپاژ و کار با دوربین زیبایی داشت. با این تفاوت که سرخپوست در کنار بهرهمند بودن از یک دکوپاژ فکر شده و کلاسیک، فیلمنامه سرگرمکننده و روانیهم داشت. اما نیما جاویدی داخل این سریال حتی در استفاده از نماهای low angle (نمای پایین به بالا) و high angle (نمای بالا به پایین) زیاده روی میکند طوری که نما، معنی خودش را به کلی از دست میدهد.
بنابراین ما در مواجه با آکتور، با سریالی فاقد پیرنگ داستانی یکارچه و سرگرمکننده طرف هستیم که میخواهد با استفاده از قابهای مدعی و شاید هم کمی زیبا اما بدون معنی مخاطب را سرِ حال نگه دارد اما موفق نمیشود.
البته در این اثنا آثاری هم وجود دارد که دچار افراط و تفریط در همه مسائل شدهاند. این نوع آثار با اینکه کمدی نیستند اما چون فیلم و سریالهای مبتذل کمدی ایران، ابتذال و امراضی که بر روی سطح تعمق و توقع بیننده تاثیر میگذارد را در خود دارد. به نمونه مشروح ذیل دقت کنید.
مجبوریم
کارگردان در اثر خود به قدری شهوت نشان دادن مشکلات و معضلات را دارد، که به کلی یادش رفته مشغول ساختن یک فیلم است. او مدام میخواهد با استفاده از یک دوربین هیستریک و out zoom (زوم به عقب)ها و in zoom (زوم به جلو)های سرسام آور، خاطره دیدن یک فیلم بد را در ذهن مخاطب بیشتر حک کند. حتی ممکن هم هست واکنش ببینده عام نسبت به این نوع دکوپاژ بد نباشد، و پیش خودش فکر کند این یک فیلم خوب است.
چرا که بیننده آنقدر درگیر یک دوربین سادیستی شده که خوراک خود را در یک فیلم منزجرکننده با یک فیلمنامه به شدت منفعل به همراه عدهای از شخصیتهای غیر سمپاتیک میبیند. درست در همین جا است که تماشاگر، بد اشتها میشود و فردا روز ذائقهاش به دیدن یک اثر خوب خوش نمیآید.
واقعیت ماجرا این است که تولید کنندگان آثار نمایش خانگی و سینمای ایران با ساخت پروژههای فاقد کیفیت روایی، هم مخاطب را از دیده شدن اسمشان دلزده میکنند و هم با ساخت این چنین آثاری باعث هدر رفتن سرمایههای مالیای میشوند که میتوان با آنها آثار جذابی ساخت.
دو رکن اساسی کارگردانی و فیلمنامه اگر در یک اثر به صورت با کیفیتی به نمایش برسند، میتوانند هر نوع مخاطبی را جذب کنند. لاکن مبحث کارگردانی هم موضوعی نیست که بتوان راحت از آن گذر کرد، بلکه بخش زیادی از گیرایی یک اثر به دوش کارگردان آن پروژه است که اگر به نحو احسن به نمایش نرسد، فیلمنامه نمیتواند به تنهایی پاسخگوی تمام نیازها بشود. اما از آنجایی که معضل فیلم و سریال سازی ما، هماکنون نبود فیلمنامهای شاه پیرنگ دار است، سر پیکان نقد هم بیشتر به سمت اشخاصی میباشد که این نوع آثار را یا میسازند یا به آن بها میدهند.