مانوئل فرانچسکو دوس سانتوس از همان بدو تولد دارای مشکلات جسمی متعدد بود. ستون فقرات او شکل گیری مناسبی نداشت، به علاوه پاهایش نیز میلنگید. گفته اند که پای چپ او 6 سانتیمتر کوتاهتر از پای راستش بود. پس از چندین عمل جراحی، حرکتش تا حدی بهبود پیدا کرد که میتوانست بدود. از همین جا هم بود که نام گارینشا را که نام یک پرنده جنگلی برزیلی است بر روی او گذاشتند. نام کوچک او را هم مانه انتخاب کردند ( شکل کوتاه شده مانوئل، که البته در برزیل به کسانی که کمی عقبماندگی ذهنی دارند هم گفته میشود) اما هواداران او را Alegria do Povo (شادی مردم) نیز صدا میزدند. عده ای او را چارلی چاپلین دنیای فوتبال می دانند.
گارینشا برای این که بتواند پاهایش را تقویت کند به بازی فوتبال روی آورد و در همان سالهای کودکی به پیشرفتهای چشمگیری رسید. اندام کوچک او باعث شده بود تا چرخشها و حرکات سریعی داشته باشد. وی از این تواناییها به شکل بینقصی برای دریبلهای سریع در جناح راست استفاده میکرد و اغلب از آنجا با باز کردن راه، برای ارسال توپ به همتیمیای که موقعیت بهتری داشت استفاده میکرد.
اگر سوار بر اتومبیل به اندازه یك ساعت از ریودوژانیرو دور شوید، به پائوگرانده و قبر گارینشا می رسید. یك قبر بسیار معمولی و پیش پا افتاده و رنگ و رورفته در میان قبور پاك و شیك تر اما روی سنگ قبر نوشته شده است: اینجا كسی آرمیده است كه مایه شادمانی مردم بود؛ مانه گارینشا.
این یك آرامگاه محقر برای یكی از بهترین و فنی ترین فوتبالیست های تاریخ است. اما گارینشا هیچ گاه از اصل و ریشه های خود دور نشد و فقیرانه زیست.
گارینشا به صورت مطلق یک اسطوره پاک و دوست داشتنی نبود و بخشهایی از زندگی او اتفاقا سیاه شد، گارینشا صاحب روابطی مذموم در زندگی خصوصی اش بود، مادر زن خود را در یك تصادف رانندگی به كشتن داد، پول و ثروتش را دود كرد و در سال 1983 در 49 سالگی درگذشت و به واقع قبر خود را با دست خود كند.
در نقطه مقابل، گارینشا در دوران اوج بازیگری خود یک فوتبالیست استثنایی و دست نیافتنی بود و همگان از دیدن استعداد ها و مهارت های فوق العاده او در پست گوش راست به وجد می آمدند و این چنین و بر پایه كارآیی او بود كه برزیل در جام های جهانی 1958 و 1962 به رتبه نخست رسید و اولین قهرمانی هایش را در این مسابقات تجربه كرد.
برزیل هیچ گاه وقتی او و پله كنار هم بازی می كردند، شكست نخورد. تماشاگران از آغاز او را دوست داشتند زیرا با دریبل های ریز و زیبایش در سمت راست از هر خط دفاعی ای عبور می كرد و واقعاً یک جادوگر بود و شاید هنوز هم هیچ بازیكنی فراتر از او در پست گوش راست ظهور نكرده باشد.
درباره گارینشا گفتهاند: او هیچ گاه فراموش نكرد كه از كجا برخاسته است. مردم به پله احترام می گذارند اما او را از خود نمی دانند، در حالی كه گارینشا یكی از خود آنها بود. امروز بر خلاف گذشته مردم پائو گرانده از دست او ناراحت نیستند و دوباره به نیكی از او یاد می كنند. یك مجسمه از او در میدان مركزی شهر نصب شده است و استادیوم شهر به نام او نام گذاری شده است و عكس های او بر در و دیوار بسیاری از نقاط شهر دیده می شود.
او بازیهای زیادی انجام میداد و پاهایش دیگر تحمل این فشار دائمی را نداشتند. مصدومیتهای او به قدری بود که در سال 1965 دوباره تحت عمل جراحی قرار گرفت. با وجود این، در سال بعد از آن، در جام جهانی حضور پیدا کرد، اما نتوانست توانایی قبلیاش را به نمایش بگذارد. او که برای هواداران مانند یک بت بود، تا سال 1972 نیز در فوتبال حرفهای فعالیت داشت که پایان آن در کشور کلمبیا بود.
او فقط یک فوتبالیست با استعداد نبود، بلکه خود شگردهایی را در بازی فوتبال ابداع میکرد که به نام خودش خوانده میشدند، مثل قیچی دوبل گارینشا.