گروه بینالملل مشرق ـ اسلام، بیش از تمامی
ادیان الهی در معرض تبلیغات رسانهای و مواضع خصمانه غرب قرار گرفته است. با این حال، این دین
به دلیل احترام به ارزشهای انسانی و ارضای نیازهای روحی و فطری انسان همواره توانسته در ذهن و روح جستجوگران حقیقت واقعی نفوذ کند. گرایش زیاد برای ایمان به اسلام در میان پیروان ادیان دیگر در آمریکا و اروپا شاهدی بر همین موضوع است.
رهبر انقلاب اخیرا طی نامهای خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی که در شبکههای اجتماعی منتشر شد، پیشنهاد دادند تا این جوانان بدون در نظر گرفتن تصویری که از اسلام در رسانههای کشورهایشان عرضه میشود، خود با مراجعه به قرآن کریم به درکی مستقیم از اسلام واقعی برسند.
فهرست زیر توضیحی مختصر و نمونهوار از موارد مربوط به
برخی از کسانی میپردازد که با مطالعه و تحقیق مستقیم درباره اسلام از دین مسیحیت
به اسلام روی آوردهاند. لازم به ذکر است که این فهرست به هیچ عنوان جامع نیست.
2- محمود عبدالرئوف (مربی بسکتبال در لیگ NBA)
3- طریق عبدالواحد ( بازیکن و مربی بسکتبال)
4- توماس جی آبرکرامبی (عکاس و خبرنگار نشنال جئوگرافیک)
5- اریک آبیدال (بازیکن سابق تیم فوتبال بارسلونا)
6- امینه اینلوز ( استاد دانشگاه آمریکا)
7- آندره کارسون (نماینده مجلس نمایندگان آمریکا)
8- محمد کنوت برنستروم(دیپلمات سوئدی)
9- عبدالرحمان غرین (پژوهشگر)
10- میشائیل ولف (شاعر و نویسنده آمریکایی)
1- کریم عبدالجبار (فردیناند لوییس آلسیندور جی.آر)
بسکتبالیست مشهور تیمهای "میلواکی باکس" و "لسآنجلس لیکرز" که در سن 24 سالگی از مسیحیت به دین اسلام گروید. نام وی پیش از آنکه اسلام بیاورد "فردیناند لوئیس آلسیندور جی. آر" بود. وی اصالتاً آمریکایی است و در "منهتن" نیویورک متولد شد.
کریم عبدالجبار از جمله کسانی است که تلاش زیادی برای شناخت اسلام از طریق منابع مستقیم کرده است. عبدالجبار برای شناخت بهتر اسلام به لیبی و عربستان سعودی سفر کرد تا بتواند زبان عربی را یاد بگیرد و درباره اسلام در مهد اصلی آن مطالعه کند.[1]
کریم عبدالجبار بعد از حوادث حمله به دفتر نشریه شارلیابدو در فرانسه و تبلیغات اسلام ستیزانه رسانههای غربی گفت که اسلام ارتباطی با قتل و ترور ندارد؛ وی همچنین در مقالهای در مجله تایم نوشت امیدوار است روزی بیاید که همه بدانند کسانی که به اسم اسلام حملات تروریستی انجام میدهند آدمهای جانی هستند که خودشان را به جای مسلمان جا میزنند.
2- محمود عبدالرئوف (کریس جکسون)
داستان زندگی "کریس جکسون"[2] آمریکایی که بعداً نامش «محمد عبدالرئوف» شد سرشار از تحقیق برای شناخت حقیقت است. البته شغل آقای عبدالرئوف، ارتباط مستقیمی با تحقیق و پژوهش ندارد، اما نگاه متفاوت او به مسائل پیرامونش زمانی آشکار شد که به عنوان بازیکن حرفهای بسکتبال قبل از خوانده شدن سرود ملی آمریکا از سر جایش بلند نمیشد. استدلال آقای عبدالرئوف این بود که نمیتواند به پرچمی احترام بگذارد که نماد نقض آزادی، بیعدالتی و کشتار مردم سرتا سرجهان است. [3]
سفر محمد عبدالرئوف برای شناخت حقیقت زمانی آغاز شد که احساس کرد سبک زندگی متناسب با یک بسکتبالیست حرفهای در NBA دیگر روح او را ارضا نمیکند. یک روز زمانی که همتیمیهایش خوابیده بودند خواندن صفحهای از کتاب "مالکوم ایکس (فعال سیاهپوست و مسلمان حقوق انسانی) برای اولین بار ایده سفر به مناطق فقیرنشین و ملاقات با فعالان مسلمان را به ذهن او آورد. وی به مناطق فقیرنشین واشنگتن، فیلادلفیا و هارلم سفر کرد. از آن به بعد، عبدالرئوف در هتل و در خانه همواره درباره وضعیت سیاهان در جامعه آمریکا، دلایل شانه خانه کردن بعضی از پدران از مسئولیتهایشان و اینکه چرا عدهای زندگیشان پشت میله های زندان میگذرد، صحبت میکرد. سفر او به مناطق فقیرنشین، سرآغاز شکلگیری ایده سفر به مکه در ذهن او بود.
عبدالرئوف در وقت های آزادی که داشت تقریباً تمام کتابهای مالکوم ایکس را خواند و او را به عنوان دوست، راهنما و کسی برای خودش برگزید که میتواند به او اعتماد کند و او را بفهمد. وی کتابخانه بزرگی از کتابها و صحبتهای مالکوم درست کرد.
مدتی بعد او به همسرش گفت میخواهد به اسلام ایمان بیاورد. او یک معلم عربی استخدام کرد و برنامه فشردهای برای یادگیری زبان عربی آغاز کرد. در مساجد شرکت میکرد و با رهبران اسلامی دیدار میکرد. میگفت که میخواهد به ایران سفر کند. سرانجام وی از مسیحیت به اسلام ایمان آورد.
محمود عبدالرئوف درباره مسلمان شدنش و واکنش اطرافیان به آن میگوید: "دنبال حمایت بودم، کسی که با من باشد، چون فکر میکردم که واقعاً دارم به سمت بهتر شدن حرکت میکنم و دارم به آدم بهتری تبدیل میشوم. میدانم که خیلیها به من می خندیدند. آنها فقط فردی را میخواستند که با آن توپ لعنتی دریبل کند. دهانت را ببند و فقط دریبل کن. کاری به کسی نداشته باش، فقط دریبل کن."
این بود که او احساس کرد که بردهای مدرن است و جملهای از مالکوم که در ذهنش تکرار میشد این بود: "میهنپرستی نباید تو را آنقدر کور کند که نتوانی حقیقت را ببینی. غلط، غلط است، مهم نیست چه کسی آن را انجام میدهد یا آن را میگوید. هیچکس نمیتواند به تو آزادی بدهد. هیچکس نمیتواند به تو برابری، یا عدالت یا چیزهای دیگر بدهد. اگر شما انسان باشید، آن را به دست میآورید.[4]
3- طریق عبدالوحد (الیور مایکل ساینت جین)
"طریق عبدالوحد"، بازیکن سابق و مربی حرفهای بسکتبال در لیگ NBA آمریکا است. وی اصالتاً فرانسوی است و اولین تبعه این کشور است که توانست در لیگ NBA آمریکا بازی کند. در سال 1997، یعنی زمانی که 23 سال سن داشت به اسلام گروید و نامش را از " الیور مایکل ساینت جین" به طریق عبدالوحد تغییر داد. گرایش وی به اسلام چنانکه در کتابی به نام "دایرهالمعارف تاریخ مسلمانان آمریکا"[5] آمده پس از آن صورت گرفت که یک استاد هنر در دانشگاه ایالتی سنهوزه از وی خواست درباره اسلام تحقیق کند.[6]
آقای عبدالوحد اولین کسی بودکه تلاش کرد با افتتاح شعبه یک شرکت پوشاک مربوط به مسلمانان آمریکا به نام "پوشاک دعوه"[7] پوشاک اسلامی را در فرانسه معرفی کند.[8]
4- "توماس جی آبرکرامبی"[9]
از "جی آبرکرامبی" به عنوان عکاس و خبرنگار افسانهای مجله نشنال جئوگرافیک یاد میشود که "در طول دوران نزدیک به 40 سال فعالیت حرفهای در این مجله تقریباً به تمامی گوشه و کنار کره زمین، از شنهای صحرای بزرگ آفریقا گرفته تا دشتهای یخپوش جنوبگان سفر کرده است."[10]
وی اولین روزنامهنگار غربی بود که در سال 1966، زمانی که 33 سال سن داشت مراسم زیارت مسلمانان از کعبه را پوشش داد و آن را در مقالهای با عنوان "در فراسوی شنزارهای مکه[11] شرح داد.
"آبرکرامبی"، به نوشته روزنامه واشنگتنپست "چنان تحت تأثیر اسلام قرار گرفت که تمام قرآن را به زبان عربی خواند و دینش را (از مسیحیت) به اسلام تغییر داد. وی 4 سفر زیارتی به مکه داشت و در آنجا اولین عکسها از این شهر را برای جهان غرب گرفت."[12]
5- اریک آبیدال
اریک آبیدال بازیکن پرآوزاه فوتبال اهل فرانسه که سابقه قهرمانی جام باشگاههای اروپا و جهان همراه با بارسلونا را دارد از جمله کسانی است که مذهبش را از مسیحیت به اسلام تغییر داد. بسیاری از رسانههای غربی علت اسلام آوردن وی را نتیجه ازدواج با یک زن مسلمان الجزایری ذکر کردهاند[13] اما خود وی در مصاحبهای با با روزنامه "دوحه استادیوم" این موضوع را رد کرده و گفته است: " تغییر دینم به اسلام به خاطر ازدواج با یک زدن الجزایری نبود، بلکه داستانی قدیمی دارد. من همیشه آرزو داشتم که مسلمان باشم و اکنون آن را محقق کردهام.[14]
6- "امینه اینلوز"
"آمینه اینلوز" محقق، مترجم، استاد دانشگاه و سخنران اهل آمریکا است که از مسیحیت به اسلام ایمان آورد. وی چندین کتاب درباره مذهب شیعه نوشته است. خانم ایلنوز در جنوب ایالت کالیفرنیا متولد و بزرگ شد و از دوران دبیرستان به مطالعه درباره ادیان علاقهمند شد. وی پس از آشنایی اولیه با اسلام شروع به مطالعه چندین کتاب اسلامی از جمله کتاب قرآن کرد.
وی تحصیلات خود را در دوره کارشناسی علوم کامپیوتر در دانشگاه برکلی شروع کرد اما برای دوره کارشناسی ارشد، مطالعات اسلامی را آغاز کرد. وی هماکنون در حال اخذ مدرک دکتری در همین رشته است.[15]
خانم اینلوز در مقالهای به بررسی مشکلات زنان آمریکایی و کانادایی پس از ایمان آوردن به اسلام شیعی پرداخته و سپس از آنها خواست درباره اینکه چرا بهرغم این مشکلات تصمیم به ایمان آوردن به اسلام شیعی بکنند، توضیح دهند. افراد مورد مطالعه خانم اینلوز تحقیقات عقلانی و جستجوی معنویت را به عنوان مهمترین عوامل روی آورد به اسلام شیعی ذکر کرده بودند.[16]
7- آندره کارسون
وی نماینده ایالت ایندیانا در کنگره آمریکا است و دومین نمایندهای در کنگره محسوب میشود که مسلمان است. وی در دهه 1990 پس از خواندن زندگی نامه "مالکوم ایکس" و مطالعه قرآن به اسلام ایمان آورد. وی در سال 2012 در محفل مسلمانان آمریکای شمالی گفت که مدارس آمریکایی باید از مدارس اسلامی الگو بگیرند. این اظهارات وی به واکنشهای گسترده در میان رسانههای آمریکایی منجر شد.[17]
8- محمد کنوت برنستروم
دیپلمات سوئدی است که به عنوان سفیر این کشور در فرانسه، اسپانیا، آمریکا، برزیل، کلمبیا، ونزوئلا و مراکش خدمت کرد. وی در سال 1986، در سن 67 سالگی و بعد از پژوهش های فراوان به اسلام ایمان آورد. وی با عقیده لوتریانیسم (از شاخههای مسیحیت) متولد شد اما خیلی زود به کاتولیسیزم روی آورد. اما در سال 1964 بعد از آنکه واتیکان حکمی مبنی بر این صادر کرد که زبان لاتین، دیگر تنها زبان عبادی نیست، از این مذهب هم زده شد. وی معتقد بود که این تصمیم به منزله تخریب مذهب است و به همین دلیل جستجو برای یافتن حقیقت را ادامه داد. زمانی که او در مراکش بود، فهمید که اسلام، دینی است که میتواند به نیازهای روحی او برای حقیقت پاسخ دهد.
آقای برنستورم نویسنده تفسیری از قرآن به زبان سوئدی است که یکی از پرخوانندهترین تفسیرهای قرآن در میان مسلمانان و غیرمسلمانان سوئد به شمار میرود.
9- عبدالرحمان غرین
با نام انتونی گالوین متولد شد اما پس از ایمان آوردم به اسلام در سن 28 سالگی نامش را به عبدالرحمان غرین تغییر داد. عبدالرحمن زمانی که در همراه خانوادهاش به لندن سفر کرده و کار میکرد درباره جنبههای مختلف زندگی، اعم از معنویت، فلسفه و روان شناسی به تفکر می پرداخت. در همان زمان بود که نسخهای از کتاب قرآن را به دست آورد و بعد از مطالعه آن متوجه شد که این کتاب وحی خداوند است. وی پس از اسلام آوردن تلاش کرد دیگران را هم به این دین ترغیب کند.
10- میشائیل ولف
"میشائیل ولف، شاعر و نویسنده آمریکایی است که از مادری مسیحی و پدری یهودی زاده شد. وی در کتابی به نام "حج: روایت زیارت یک آمریکایی از مکه" به شرح تجربیات مذهبی وسیع خود پرداخته و سپس دلایل مسلمان شدنش را اینطور شرح داده است:
"بعد از 25 سال که به عنوان نویسنده در آمریکا گذرانده بودم، به دنبال چیزی بودم تا تعصبم را کمتر کنم. به دنبال واژههایی جدید بودم که از خلال آنها بنگرم. من به عنوان فردی دارای زمینههای پلورالیستی طبیعتاً تأکید زیادی روی موضوعات نژادپرستی و آزادی داشتم. سپس، در اوایل سن بیست سالگی، سه سال برای زندگی به آفریقا رفتم. طی این مدت که برایم بسیار سازنده بود، با سیاه پوستانی از قبایل مختلف شانه به شانه شده بودم، با عربها، بربرها و حتی اروپاییهایی که مسلمان بودند. این مردم، تا حد زیادی وسواسهای جوامع غربی برای دیدن نژاد به عنوان یک طبقه اجتماعی را نداشتند. در تعاملات ما، رنگ به ندرت مطرح بود. ابتدا از من استقبال میشد و سپس درباره من بر اساس شایستگیهایم قضاوت میشد.
اروپاییها و آمریکاییها، حتی آنها که خودشان را از علقههای نژادپرستی رها میدانند به طور خودکار مردم را بر اساس نژادشان طبقهبندی میکنند. مسلمانها، آدمها را بر اساس ایمان و اعمالشأن طبقهبندی میکنند. من این را متعالی و جلابخش یافتم. مالکوم ایکس، رستگاری جامعهاش را در همین میدید. او نوشت: "آمریکا باید اسلام را بشناسد، چون این تنها مذهبی است که جامعه را از مشکل نژادپرستی عاری میکند."
من هم به دنبال راه فراری برای گریز از شرایط منزویکننده یک فرهنگ مادهگرایانه بودم. میخواستم به یک بعد معنوی دسترسی داشته باشم، اما راههای متعارفی که به عنوان یک پسربچه با آنها آشنا شه بودم بسته شده بودند.
اینها شرایط زندگی من در سالهای اولیه زندگی بود. هر چه اکنون بیشتر درباره آن می اندیشم، بیشتر به تجاربم از جوامع مسلمانان آفریقا رجوع میکنم. طی دو سفری که در سالهای 1981 و 1985 به مراکش داشتم این احساس در من پدیدار شد که آفریقا ارتباط اندکی با زندگی متعادلی داشت که من در آنجا دیده بودم. آفریقا نه قارهای بود که من به دنبالش بودم و نه یک سازمان. من در جستجوی چارچوبی بودم که بتوانم با آن زندگی کنم، فرهنگ واژرگانی از مفاهیم معنوی که قابل کاربرد در زندگی کنونی من بود. نمیخواستم در فرهنگک تجارت کنم، بلکه به دنیال دستیابی به معناهای جدید بودم.
هر چه بیشتر با اسلام آشنا شدم، بیشتر متقاعد شدم که این دین همانی است که من به دنبال آن بودم." [18]