گروه جنگ نرم مشرق- یکی از وظایف هالیوود که دولت آمریکا و نهادهای اطلاعاتی این کشور به عهده آن گذاشتهاند، تولید فیلمهایی علیه ایران و هویت ملی، فرهنگ، تاریخ و مردم آن است. مقامات آمریکایی از طریق ارتباطی که با هالیوود دارند، تلاش میکنند تا دیدگاهها و رویکردهای سیاسی خود را به ویژه در عرصه سیاست خارجی، اولاً پیش ببرند و دوماً برای افکار عمومی کشورشان توجیه کنند. در این گزارش قصد داریم به سؤالاتی پاسخ دهیم که برخی از آنها عبارتند از: چرا هالیوود ایران و ایرانیها را تا این اندازه منفی معرفی میکند؟ چرا اینقدر تلاش میکند تصویری خلاف واقعیت را از مردم ایران و هویت جمعی آنها ارائه دهد؟ اگر مخاطبین هالیوود روزی واقعیتهای ایران را بفهمند، چه واکنشی نشان خواهند داد؟
هالیوود از ابتدا مبلغ سیاستهای ضدایرانی دولت آمریکا بوده است
از همان زمان تأسیس هالیوود، رویکردهای سیاسی، جنبههای تبلیغاتی و استراتژیهای شستشوی مغزی درباره کشورهای دیگر، در آن مشهود بود. نکته مهم اینجاست که بازیهای رسانهای و پروپاگاندای هالیوود خطاب به مردم دنیا صورت میگیرد، نه دولتهای مختلف. یکی از نمونههای چنین تبلیغاتی، فیلمهای هالیوود هستند که سرخپوستان بومی آمریکا را وحشی و خشن نشان میدهند، یا کشورهای شرقی را جنگطلب معرفی میکنند.
سال 1982 "جک لانگ" وزیر فرهنگ وقت فرانسه، موضوعی را در یکی از سخنرانیهای خود مطرح کرد که به آن عنوان "تهاجم فرهنگی آمریکایی" داده بود. وی درباره تأثیر فیلمهای هالیوود بر جامعه فرانسه صحبت میکرد. تهاجم فرهنگی یعنی حمله یک کشور به یک کشور دیگر با همه ابزارها و روشهای مختلف با هدف تضعیف قدرت داخلی و اخلاقیات در آن کشور. تفاوت این نوع حمله با حمله نظامی این است که در حمله نظامی، هدف فتح یک کشور، شکست دادن ملت آن و رسیدن به اهداف نظامی بر خلاف میل مردم آن کشور است. این در حالی است که هدف از تهاجم فرهنگی، شستشوی مغزی مردم یک کشور است، تا خود آنها به دنبالهروی از کشور مهاجم رو بیاورند.
تولیدات هالیوود در عرصه فیلمسازی، به بزرگترین ابزار تهاجم فرهنگی در عصر حاضر تبدیل شده است و به هیچ عنوان نوعی سرگرمی بدون قصد و غرض نیست. صنعت فیلمسازی آمریکا سالانه صدها فیلم تولید میکند که از بعد هنری کیفیتهای متفاوتی دارند. بخشی از این فیلمها به معرفی ایران به عنوان یک کشور شرور در دنیا اختصاص دارد. این فیلمها مسلماً دیدگاه مردم چه درون آمریکا و چه در خارج از این کشور را دستخوش تأثیرات عمیقی میکند.
"جک لانگ" وزیر فرهنگ اسبق فرانسه، موضوع "تهاجم فرهنگی آمریکایی" را مطرح کرد
یکی از دلایل اینگونه تصویرسازی درباره ایران، بودجه نظامی آمریکاست. اگر مالیاتدهندگان این کشور باور کنند که ایران به همان اندازهای که هالیوود نشان میدهد، جنگطلب است، تمایل بیشتری برای تأمین هزینههای نظامی دولت و ارتش خواهند داشت. عدم ارائه تصویر واقعی از ایران و تنوع و غنای فرهنگی این کشور را باید با سیاست خارجی آمریکا از سال 1981 تا الآن مرتبط دانست. وقتی آمریکاییها مردم ایران را "ذاتاً خشونتطلب" بدانند، آن وقت است که جنگ با ایران توجیهپذیر میشود، در حالی که اگر شهروندان آمریکا، ایرانیها را "انسان"هایی صرفاً با فرهنگ و عقایدی متفاوت از آمریکا بدانند، تصویب و اجرای سیاستهای ضدایرانی در آمریکا دشوارتر خواهد بود.
با این حال، تصاویر محدود و هدفمندی که از ایران در رسانههای آمریکا و به خانوادههای این کشور نشان داده میشود، تنها تصورات اشتباهی را در مردم تقویت میکند که درباره واقعیتهای داخل ایران دارند. تا زمانی که کسی به ایران سفر نکرده باشد، ایجاد تصویری غیرواقعی از این کشور در ذهن او کار دشواری نیست. این کار البته تنها با یک تصویرسازی یا فیلم انجام نمیشود، بلکه با تکرار یک تصویر خاص از ایران و ایرانیها صورت میگیرد. به طور مثال، نشان میدهند که ایرانیها ذاتاً غیرمتمدن، خشن، و از آزادی متنفر هستند.
فیلمهایی مانند "300"، "300: ظهور یک امپراطوری"، "الکساندر"، "پزشک"، "بدون دخترم هرگز"، "سنگسار ثریا م."، "روبوکاپ"، "پرسپولیس" و بسیاری فیلمهای ضدایرانی دیگر، همه حامل همان پیامی هستند که دولت آمریکا میخواهد درباره ایران به دنیا صادر کند: معرفی ایرانیها و اجداد آنها در دوران باستان، به عنوان افرادی یاغی و غیرمتمدن که به هر قیمتی شده باید جلویشان گرفته شود.
صحنهای از فیلم "الکساندر" که نمادهای ایران باستان را به تصویر میکشد
"الیور استون" کارگردانی است که به دقت در جزئیات شهرت دارد. بسیاری هنوز هم فیلم "جان اف. کندی" او را به خاطر دقیق بودن روایتش از ترور رئیسجمهور آمریکا به خاطر دارند. با این حال، فیلم "الکساندر" یا همان "اسکندر" که همین کارگردان درباره ایران میسازد، موجب ناامیدی مخاطبینی شد که با تاریخ آشنا بودند. این فیلم، اسکندر خونخوار در این فیلم "قهرمان" داستان است و بدتر اینکه ایرانیها از وی به گرمی استقبال میکنند. پرسپولیسی که اسکندر در آن قدم میگذارد و بلافاصله در آن احساس راحتی میکند، بیشتر شبیه به مشروبخانههای مدرن است.
در همه کتابهای تاریخی آمده که وقتی اسکندر به ایران حمله کرد، صدها هزار ایرانی را قتلعام کرد، پرسپولیس را به آتش کشید و به زور با دختر زیبای داریوش ازدواج کرد. نتیجه همه فیلم، زمانی است که اسکندر در کاخ داریوش درباره صلح جهانی صحبت میکند. در پاسخ به این انتقاد که مردم ایران را برده کرده است، میگوید: "اما ما آنها را آزاد کردهایم، از سرزمین پارس، که در آن همهشان به عنوان برده زندگی میکردند! آزاد کردن مردم جهان! چنین کاری فراتر از شکوه "آشیل" [یکی از بزرگترین جنگجویان یونان] است. فراتر از "هراکلس" [قهرمان یونانی و پسر "زئوس"] است! یک شاهکار برای رقابت با "پرومتئوس"، که همیشه دوست انسانها بود."
فیلم، مملو از دروغهای مضحک و شرمآور است که فقط برای تخریب چهره ایران در فیلمنامه گنجانده شدهاند. در فیلم "استون" هیچ اثری از به آتش کشیدن یکی از شاهکارهای معماری دنیا وجود ندارد، کاری که اسکندر وقت مست بود دستور داد انجام دهند تا سرگرم شود. واقعیت این است که "اسکندر به حمله به ایران قناعت نکرد و وارد پرسپولیس شد، جایی که پادشاهان ایرانی طلاهای خود را نگه میداشتند. او صدها کیلوگرم طلا و نقره از آنجا غارت کرد، تا اندازهای که به پول امروزی حدود 4.1 میلیارد دلار میشد. اسکندر هم مثل پدرش شراب زیاد میخورد و وقتی مست بود، ممکن بود دست به هر کاری بزند."
پرسپولیسی که در فیلم "الکساندر" ترسیم میشود، شبیه به مشروبخانههای مدرن است
"یک شب که اسکندر مست بود، یکی از یونانیان داد زد: "بیایید قصر داریوش را آتش بزنیم." اسکندر هم از سر مستی و عیشطلبی، قبول میکند. آن شب یونانیان قصر پادشاه ایران را به آتش میکشند. اسکندر، خودش اولین پاره آتش را میاندازد و بعد تماشا میکند چگونه یکی از زیباترین ساختمانهای عصر باستان در آتش میسوزد و خاکستر میشود."
در تاریخ اینگونه گفته میشود که اسکندر پس از مدتی، عاشق ایران شد و تا جایی پیش رفت که لباسهای ایرانی میپوشید. وی بعدها از کاری که با قصر داریوش کرده بود، اظهار پشیمانی و اعتراف کرد که درسهای زیادی از سیاستها و توان نظامی داریوش گرفته است. اما این واقعیتها در فیلم "الکساندر" کجاست؟ آیا "الیور استون" با آن همه دقت، این واقعیتها را نادیده گرفته است؟
فیلم آلمانی "پزشک" درباره زندگی "ابن سینا" دانشمند ایرانی است، اما شخصیت اصلی تنها یک "انترن" است که هیچ نشانی از یک دانشمند بزرگ و یکی از ماهرترین پزشکان دنیا در آن زمان ندارد. فیلم در آلمان، مراکش و انگلیس ساخته شده و بودجهای حدود 35 میلیون دلار داشت. در این فیلم، "راب" که پسری جوان است پس از آنکه مادرش به خاطر ابتلا به یک بیماری ناشناخته میمیرد، تصمیم میگیرد به ایران برود و درس طبابت بخواند.
ابنسینای فیلم "پزشک" هیچ شباهتی به آن دانشمند و پزشک ماهر ایرانی ندارد
فیلم "پزشک" دارای تحریفهای زیادی است، از جمله اینکه راب در بخشی از فیلم، جسد فردی را که به خاطر بیماری آپاندیس مرده است، مخفیانه کالبدشکافی میکند تا اطلاعات خود را درباره بدن انسان افزایش دهد و بتواند بعدها بیماران مشابه را مداوا کند. روز بعد از کالبدشکافی، قاضی بزرگ شهر، "راب" و ابن سینا را به مرگ محکوم میکند. با این حال، پیش از اجرای حکم، خبر میآورند که پادشاه ایران به بیماری آپاندیس دچار شده است. بنابراین "راب" و ابن سینا مسئول مداوای او میشوند. وقتی میخواهند پادشاه را جراحی آپاندیس کنند، ابن سینا نقش دستیار "راب" را ایفا و در آماده کردن وسایل جراحی به "راب" کمک میکند. پادشاه ایران بعد در حین عمل جراحی به راب میگوید: "امشب تو شاه هستی و من رعیت تو."
چنین ادعایی یک دروغ واضح است، چون ابن سینا به عنوان یک جراح متخصص، بخش عمده عمر خود را صرف انجام انجام جراحیها و درمانهای پیچیده پزشکی کرده است. طبق تاریخهایی که برای علم پزشکی نوشتهاند، ابن سینا علم کاملی نسبت به آناتومی بدن انسان داشته است و میتوانست بیماریهای پیچیدهای مثل آب مروارید چشم را هم درمان کند.
با این وجود، بدترین بخش فیلم، انتهای آن است، زمانی که ابن سینا با خوردن سم، خودکشی میکند، در حالی که علت واقعی مرگ ابن سینا، بیماری "قلنج" بوده است. در فیلم، ابن سینا کتاب خود را به "راب" میدهد تا آن را با خود به انگلیس ببرد و استفاده کند. به این ترتیب، نشان داده میشود که ایرانیهای آن زمان، با هر نوع علم و آموزش غریبه بودهاند، اما غربیها همیشه آماده بودهاند تا دانش را بگیرند و از آن برای کمک به جامعهشان استفاده کنند. ابن سینا سپس خطاب به "راب" اینگونه میگوید: "حکیم رابرت کول."
ابن سینا کتاب خود را به "راب" میدهد و او را "حکیم رابرت کول" خطاب میکند
پیام دیگری که فیلم میدهد این است که اگر هم پیشرفتهایی در دانش شرق وجود باشد، بهتر است آن را به غربیها ارائه کنند تا تأیید شود و به عمل دربیاید. در فیلم، هیچ خبری از آثار بزرگ ابن سینا هم نیست. "شفا" که یک دانشنامه فلسفی و علمی است، یا "قانون در طب" که همه ابعاد پزشکی را شامل میشود، در هیچ کجا از فیلم حتی مورد اشاره هم قرار نمیگیرند. تاریخنویسان میگویند کتاب "القانون فی الطب" شامل تمام علم پزشکی پیش از ابن سینا، از یونان تا هند، به علاوه توضیحاتی است که خود او اضافه کرده است.
"پیتر پرمان" محقق دانشگاه "وارویک" انگلیس و کارشناس تاریخ طب اسلامی درباره "قانون" ابن سینا میگوید: "این کتاب تأثیر شگرفی بر علم داشته است. کتابهای زیادی وجود ندارند که میتوان به آنها لقب "قانون" داد، اما این کتاب یک دانشنامه واقعی است که همه آثار دیگر را مقابل خود کوچک میکند. حتی برخی به این کتاب انتقاد میکنند که آنقدر جامع و خلاصه و در عین حال ساده و قابل فهم است که هر کس آن را بخواند دیگر به سراغ منابع یونانی و غیره نخواهد رفت."
"پرمان" ادامه میدهد: "کتاب اول درباره کلیات عمومی پزشکی است. ابن سینا در این کتاب توضیح میدهد که بدن انسان چگونه کار میکند و بیماریها با بدن انسان چه میکنند. کتاب دوم، بیماریهای مختلف را "از نوک سر تا نوک پا" به ترتیب توضیح میدهد."
"قانون" ابن سینا، "یک دانشنامه واقعی است که همه آثار دیگر را مقابل خود کوچک میکند"
آیندگان بدون شک تاریخ سینمای امروز را میخوانند و درباره تعصبها و غرضورزیهای غرب علیه ایران قضاوت میکنند. بر هیچکس پوشیده نیست که رسانه تا چه اندازه میتواند در شکل دادن یک ایدئولوژی و نهادینه کردن آن در میان مردم مؤثر باشد و حتی تاریخ درخشان یک تمدن عظیم را در چشم آنها تخریب کند. برای تغییر تفکرات و تصورات یک ملت بهترین راه، اگرچه غیرمستقیم اما استفاده از روش "سرگرم کردن" است.
"رادنی مارتین" کارمند سابق کنگره آمریکا در اینباره توضیح میدهد: "مردم باید به این واقعیت واقف شوند که دولت آمریکا به دنبال ایجاد ثبات در ساختار شکننده خود است و همکاری میان رسانههای خبری و سرگرمی از یک طرف و سرویسهای اطلاعاتی از طرف دیگر، بخشی از این تلاش است. مسئله به همین جا هم ختم نمیشود. بخش عمده دیدگاه منفی آمریکاییها نسبت به ایران یا روسیه هم نتیجه فعالیت مأمورین سرویسهای اطلاعاتی و آلوده کردن رسانههای خبری و سرگرمی در آمریکا است. عده بیشماری در آمریکا هستند که دیگر اخبار "سیبیاس" یا "فاکسنیوز" را نگاه نمیکنند، اما همین افراد، بالأخره برای سرگرم شدن رو به فیلمهایی میآورند که تقریباً تمامیشان هالیوودی هستند."
رادنی در انتها میگوید: "سیا تنها بخشی از شبکه بینهایت غولپیکر اطلاعاتی و جاسوسی درون آمریکاست و این شبکه برای فاسد کردن هالیوود و فیلمهای ساخته آن و تحت تسلط آوردن صنعت فیلمسازی درون این کشور، سرمایهگذاری هنگفتی کرده است."