گروه فرهنگی مشرق ـ آنچه در فیلمهای امسال باب شده ازدواج، بدون حضور خانواده است. به عبارت بهتر، اغلب کسانی که ازدواج میکنند خانواده ندارند. چرا فیلمنامه نویسان به این انتخاب دست زدهاند؟ ایا برای آنکه به شخصیتهای کمتری بپردازند؟ ظاهراً برای جوانها نداشتن خانواده باعث میشود تا بدون تشکیلات بتوانند سریعتر به وصال معشوق برسند! در سه مورد از پنج فیلم روز دوم، این موضوع دیده میشود:
1. خداحافظی طولانی/ سعید آقاخانی و میترا حجار هیچکدام خانواده ندارند.
2. چهارشنبه 19 اردیبهشت/ سحر احمدپور و میلاد یزدانی، هر دو یتیم هستند. دختر، بازماندۀ زلزلۀ بم است و مادرِ پسر بعد از فوت شوهرش، ازدواج کرده و حاضر نیست برای خواستگاری فرزندش بیاید.
3. حکایت عاشقی/ پدر و برادر بهرام رادان در جنگ شهید شدهاند و مادرش نیز با هماهنگی با فیلمنامه نویس، پیش از موعد مرده است. او برادر یا خواهری نیز ندارد. در عوض، شیلان رحمانی که یک کرد بازمانده از حلبچه است یک پدر بزرگ دارد.
فهرست فیلمهای روز دوم جشنواره عبارتند از:
خداحافظی طولانی/ فرزاد مؤتمن
خلاصه داستان: یحیی (سعید آقاخانی) بعد از مرگ همسر مشکوک اولش ماهرو (ساره بیات) نهایتاً با طلعت (میترا حجار) ازدواج میکند.
ریتم کند فیلمهای فرزاد مؤتمن آزاردهنده است. باید اعتراف کرد فیلم شبهای روشن (1381) که هنوز بهترین فیلم این کارگردان محسوب میشود و محبوب سینمادوستان است نیز جای اما و اگرهای فراوان دارد. هرچند که ایشان سه سال قبل فیلمی به نام بیداری (1390) در جشنواره داشتند که جز به تأسف نمیتوان از آن یاد کرد. ولی تمجیدی که از فیلم خداحافظی طولانی میتوان کرد بازی خوب سعید آقاخانی است که چهرۀ زحمتکش یک کارگر را به خوبی ترسیم کرده است.
پیشتازیِ ایلامیها
مستند زندگی پنهان/ دلاور دوستانیان
خلاصه داستان: زندگی حشرات الارض و السماء بدون نریشن
آنچه دربارۀ این مستند چشمنواز میتوان گفت فیلمبرداری زیبا و شگفتانگیز آن است. آقای تصویربردار که همان جناب کارگردان است با استفاده از لنز میکرو توانسته حتی سلولهای چشم سنجاقکها را نمایش دهد. واقعاً باید به این همه پشتکار آفرین گفت. فیلم در ایلام ساخته شده و جانداران حول یک دریاچه را نمایش میدهد ولی با تفکیک موضوع؛ سنجاقکها، قورباغهها، هیولاهای کوچک.
آنچه توجه بنده را جلب کرد ورود خوب فیلمسازان ایلامی به موضوع حیات وحش است. سال گذشته فیلم در پناه بلوط ساختۀ مهدی نورمحمدی، جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد. این فیلم به زندگی سنجابهای جنگلهای ایلام میپردازد. امسال مستند «حیات در رگهای سرد» از فتحالله امیری در جشنواره حائز مقام شد که به زندگی مارهای ایلام میپردازد. ایشان سال 1390 مستندی دربارۀ پلنگ ایرانی در فجر داشت که برندۀ جایزه هم شد. به هر حال پیدا است که فیلمسازان ایلامی در موضوعات حیات وحش از دیگران پیش افتادهاند که بایست به آنها تبریک گفت.
خیرات
چهارشنبه 19 اردیبهشت/ وحید جلیلی
خلاصه داستان: جلال آشتیانی (امیر آقایی) یک آگهی به روزنامه داده است که حاضر است به یک محتاج سی میلیون تومان کمک کند. دو هزار نفر، جواب مثبت دادهاند. ما زندگی دو نفر از آنها و مشکلاتشان را دنبال میکنیم.
باید به آقای وحید جلیلوند و تهیهکنندگان فیلمش (علی جلیلوند و حسین لطیفی) تبریک گفت که چنین فیلم خوبی ساختهاند. و همچنین از فیلمنامهنویسانی که این اثر درخشان را خلق کردهاند تقدیر کرد؛ علی زرنگار، وحید جلیلوند، حسین مهکام. در این دو روز نخست، این بهترین فیلم جشنواره بوده است. فیلم، در واقع یک تراژدی است ولی آزاردهنده نیست. سه روایت از سه زندگی که در نهایت به روز نوزدهم اردیبهشت در خیابان سهروردی ختم میشود؛ دو نیازمند و یک خیّر:
1. مردی افلیج (وحید جلیلوند) که نیازمند پول است تا جراحی شود و همسرش لیلا (نیکی کریمی) که نانآور خانه است به این دفتر مراجعه میکند.
2. دختری که بازماندۀ زلزلۀ بم است و با خانوادۀ عمهاش زندگی میکند و برای دیه آزادی شوهرش، نیازمند به پول است.
3. مرد نیکوکاری که حاضر شده پول ماشینش را خیرات کند تا نشان دهد که مردانگی در این شهر نمرده است، هرچند که خود مجبور است با اتوبوس رفتوآمد کند.
وحید جلیلوند در عرصۀ مونتاژ و در فیلمسازی مستند، سابقهای طولانی دارد و عجیب آنکه در کارگردانی این فیلم نیز به خوبی از عهده برآمده است، هم در صحنههای نزاع و هم در کارگردانی حدود سیصد نفر سیاهی لشکر.
فیلم بدون شعار دادن، جوانمردی را به مخاطب یادآوری میکند. به ما توجه میدهد که به اطرافمان نگاه کنیم و تا آنجا که میتوانیم، دست دیگران را بگیریم. فیلم میتواند سمبل و نمادی از یارانههای اعطایی دولت نیز تلقی شود. زیرا مدیران این طرح نمیتوانند و نتوانستهاند نیازمند واقعی را از غیر آن تشخیص دهند.
آنچه به نظرم از ضعف فیلم تلقی میشود این است که مبلغ کذایی نهایتاً نصیب پرداخت دیۀ یک نزاع خانوادگی میشود که قاعدتاً باید بتوان با گفتوگو آن را حل کرد. و از قضا بیماران نیازمندی بینصیب میمانند. تراژدی این فیلم از نوع تزکیه کننده یا به قول ارسطو «کاثارسیس» است. و عجیب نبود که میشنیدیم که برخی از مخاطبان میگریستند، چنانکه فیلم شیار 143 نیز سال گذشته در جشنواره اشک خیلیها را درآورد.
عکاس حلبچه
حکایت عاشقی/ احمد رمضانزاده
خلاصه داستان: علی مهرگان (بهرام رادان) عکاس حلبچه است. او یک خانواده را نجات میدهد و با چیمن دختر آنها (شیلان رحمانی) که نامزدش مرده است ازدواج میکند...
آقای رمضانزاده متولد 1346 است و این نخستین ساختۀ سینمایی اوست که به تهیه کنندگی مسعود جعفری جوزانی به انجام رسیده است. ایشان در سال 1373 یک فیلم 16 میلیمتری در جشنواره داشتهاند و به همین سبب هیئت داوران فیلم اخیر ایشان را از بخش نگاه نو خارج کرد.
تاکنون در سینمای ایران دو نوبت به موضوع بمباران شیمیایی حلبچه پرداخته شده: عروس حلبچه (1369) و اوینار (1370). در این سومین نوبت، موضوع عشق آقای عکاس حلبچه و یک زن کرد عراقی به میان میآید.
فیلم در عین پرداختن به موضوع خوب حلبچه، در نیمۀ دوم از واقعیت دور میافتد. چنانکه گوئیا که این جناب عکاس برای چشمچرانی به حلبچه رفته است. پیشنهاد بنده که حضوراً به جناب کارگردان عرض کردم این بود که پدر بزرگ چیمن، زمینۀ ازدواج علی را با او فراهم کند. قاعدتاً علی برای منفعت دنیوی یا ازدواج به حلبچه نرفته است. چرا او باید به طرز ناخوشایندی در ازدواج پیشقدم شود؟ لااقل از قصۀ داش آکل بیاموزیم که در امانت، خیانت نکنیم. در این قصه، داش آکل به دلیل آنکه یک متوفی او را امین خانواده و اموالش کرده بود حتی از دختر او که عاشقش بود خواستگاری نکرد تا شأن امانت را حفظ کرده باشد.
سه عکاس ایرانی در اولین لحظات پس از بمباران عراق، از شهر حلبچه عکس گرفتهاند: احمد ناطقی، سعید صادقی و شهید سعید جانبزرگی. و عجبا که جناب فیلمساز از مشورتهای آقای ناطقی استفاده کرده و ایشان حتی به پشت صحنۀ فیلم میآمدند (احتمالاً برای بازسازی کوچههای حلبچه). اما دریغ که قصۀ ورود و خروج عکاس حلبچه به این شهر، غلط است. در ادامه، بازماندگان در اردوگاه کرمانشاه اسکان مییابند. اجرای این بخش، خوب است ولی قصۀ عاشقی مطرح شده در آن ناچسب است.
خاطرات این سه عکاس عزیز از فاجعۀ حلبچه، منتشر شده است و ما میدانیم که عکسهای آنها از حلبچه، 48 ساعت بعد از فاجعه در روزنامههای وقت به چاپ رسیده است. اما علی که تنها عکاس حاضر در حلبچه است برای یک ماهنامه به نام بیستون کار میکند که قاعدتاً کار خبری در برنامۀ آن نیست. چطور چنین چیزی ممکن است؟
در انتها از بازی خوب بهمن زرینپور باید تمجید کنم که مستحق دریافت جایزه یا تقدیر است. او لهجۀ کردی را به خوبی ادا کرده و در نقش خود به خوبی فرو رفته است.
بکوریت
خانۀ دختر/ شهرام شاهحسینی
خلاصه داستان: مرگ ناگهانی سمیرا در روز قبل از ازدواجش (رعنا آزادیور) توجهات را به سمت منصور (حامد بهداد) میبرد که مقرر بود داماد این خانواده شود. دو دختر همکلاس او بهار (باران کوثری) و پریسا (پگاه آهنگرانی) سعی دارند از علت مرگ او سر در بیاورند.
فیلمنامه توسط پرویز شهبازی نوشته شده و از درام خوبی برخوردار است. محمد شایسته (فرزند مرتضی شایسته) تهیه کنندگیاش را با این فیلم آغاز کرده است. گوئیا او جوانترین تهیه کنندۀ سینمای ایران است. فیلم، دو پهلو است و لذا دو تفسیر میتوان برای آن صورت داد:
1. فیلم در مخالفت با مذهب و موضوع بکوریت است و قصد دارد بگوید که حساسیت بیش از حد به این موضوع توسط برخی خانوادههای مذهبی، به عواقب ناگواری منجر میشود.
2. فیلم با موضوع بکوریت موافق است و به دختران هشدار میدهد که خود را تا وقت ازدواج حفظ کنند. برخی بر این باورند تفسیر دوم با فیلم سازگارتر است ولی کارگردان و نویسنده فیلم را به گونهای گلدرشت نساختهاند تا حمایت شبه روشنفکران را از دست ندهند. و این البته خوب نیست.
برخی معتقدند کارگردان برای فرار از سرزنش های منتقدان و احتمالا گرفتن مجوز اکران، نشانه هایی را در انتقاد از ارتباط های نامشروع در فیلم گنجانده است و آن چیزی که در فیلم ظهور و بروز بیشتری دارد تاکید یک خانواده مذهبی برای اثبات مشخص شدن بکارت عروسشان است که نهایتاً این اصرار، منجر به خودکشی دختر میشود. به نظر می رسد باکره بودن و نبودن دختر به هیچ وجه برای کارگردان اهمیتی ندارد.
موقت/ امیر عزیزی
خلاصه داستان: گلولهای از یک اسلحۀ سرقتی شلیک میشود و خانواده در پی حل ماجرا هستند.
نخستین فیلم آقای امیر عزیزی سر و شکل خوبی دارد. هرچند اندک بودن قصه باعث شده تا کارگردان ریتم فیلمش را بطئ کند و این البته مورد پسند بنده نیست. اما بازی بازیگرانی همچون نازنین فراهانی، پگاه آهنگرانی و نگار جواهریان، میتواند مخاطب را تا انتها نگاه دارد.
اسلحهای که امیر از پادگان به خانه آورده است در دقیقۀ 14 توسط ساناز دختر عقب ماندۀ ذهنی خانواده شلیک میشود و خواهران در پی رفع و رجوع آن هستند. پیام فیلم ـ که به طور غیرصریح بیان میشود ـ این است که ماجراها را از نیروی انتظامی مخفی نکنید. آنها به هر صورت از آن مطلع خواهند شد.
پنج فرزند این خانواده، ازدواج نکردهاند. علی در سوئد است و امیر برادر دو قلوی او بعد از اتمام سربازیاش میخواهد با بیتا (نگار جواهریان) ازدواج کند. بیتا، یک مطلقه است که هنوز با احمد همسر اولش ارتباط دارد و حدس زده میشود که امیر ـ که الان در بازداشت است ـ اسلحه را برای انتقام گرفتن از احمد به خانه آورده باشد. الهام (نازنین فراهانی) دختر بزرگ با اینکه مزون عروس دارد ولی مجرد است. لادن (پگاه آهنگرانی) نیز ازدواج نکرده و ساناز (ساناز عزیزی) که عقب ماندۀ ذهنی است همینطور. موضوع دختران و زنان مطلقه که در فیلمهای دیروز به آن پرداختیم نیز در این فیلم دیده میشود.
1. خداحافظی طولانی/ سعید آقاخانی و میترا حجار هیچکدام خانواده ندارند.
2. چهارشنبه 19 اردیبهشت/ سحر احمدپور و میلاد یزدانی، هر دو یتیم هستند. دختر، بازماندۀ زلزلۀ بم است و مادرِ پسر بعد از فوت شوهرش، ازدواج کرده و حاضر نیست برای خواستگاری فرزندش بیاید.
3. حکایت عاشقی/ پدر و برادر بهرام رادان در جنگ شهید شدهاند و مادرش نیز با هماهنگی با فیلمنامه نویس، پیش از موعد مرده است. او برادر یا خواهری نیز ندارد. در عوض، شیلان رحمانی که یک کرد بازمانده از حلبچه است یک پدر بزرگ دارد.
فهرست فیلمهای روز دوم جشنواره عبارتند از:
خداحافظی طولانی/ فرزاد مؤتمن
مستند زندگی پنهان/ دلاور دوستانیان
چهارشنبه 19 اردیبهشت/ وحید جلیلی
حکایت عاشقی/ احمد رمضانزاده
خانۀ دختر/ شهرام شاهحسنی
موقت/ امیر عزیزی
مستند زندگی پنهان/ دلاور دوستانیان
چهارشنبه 19 اردیبهشت/ وحید جلیلی
حکایت عاشقی/ احمد رمضانزاده
خانۀ دختر/ شهرام شاهحسنی
موقت/ امیر عزیزی
خداحافظی طولانی/ فرزاد مؤتمن
خلاصه داستان: یحیی (سعید آقاخانی) بعد از مرگ همسر مشکوک اولش ماهرو (ساره بیات) نهایتاً با طلعت (میترا حجار) ازدواج میکند.
ریتم کند فیلمهای فرزاد مؤتمن آزاردهنده است. باید اعتراف کرد فیلم شبهای روشن (1381) که هنوز بهترین فیلم این کارگردان محسوب میشود و محبوب سینمادوستان است نیز جای اما و اگرهای فراوان دارد. هرچند که ایشان سه سال قبل فیلمی به نام بیداری (1390) در جشنواره داشتند که جز به تأسف نمیتوان از آن یاد کرد. ولی تمجیدی که از فیلم خداحافظی طولانی میتوان کرد بازی خوب سعید آقاخانی است که چهرۀ زحمتکش یک کارگر را به خوبی ترسیم کرده است.
پیشتازیِ ایلامیها
مستند زندگی پنهان/ دلاور دوستانیان
خلاصه داستان: زندگی حشرات الارض و السماء بدون نریشن
آنچه دربارۀ این مستند چشمنواز میتوان گفت فیلمبرداری زیبا و شگفتانگیز آن است. آقای تصویربردار که همان جناب کارگردان است با استفاده از لنز میکرو توانسته حتی سلولهای چشم سنجاقکها را نمایش دهد. واقعاً باید به این همه پشتکار آفرین گفت. فیلم در ایلام ساخته شده و جانداران حول یک دریاچه را نمایش میدهد ولی با تفکیک موضوع؛ سنجاقکها، قورباغهها، هیولاهای کوچک.
آنچه توجه بنده را جلب کرد ورود خوب فیلمسازان ایلامی به موضوع حیات وحش است. سال گذشته فیلم در پناه بلوط ساختۀ مهدی نورمحمدی، جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد. این فیلم به زندگی سنجابهای جنگلهای ایلام میپردازد. امسال مستند «حیات در رگهای سرد» از فتحالله امیری در جشنواره حائز مقام شد که به زندگی مارهای ایلام میپردازد. ایشان سال 1390 مستندی دربارۀ پلنگ ایرانی در فجر داشت که برندۀ جایزه هم شد. به هر حال پیدا است که فیلمسازان ایلامی در موضوعات حیات وحش از دیگران پیش افتادهاند که بایست به آنها تبریک گفت.
خیرات
چهارشنبه 19 اردیبهشت/ وحید جلیلی
خلاصه داستان: جلال آشتیانی (امیر آقایی) یک آگهی به روزنامه داده است که حاضر است به یک محتاج سی میلیون تومان کمک کند. دو هزار نفر، جواب مثبت دادهاند. ما زندگی دو نفر از آنها و مشکلاتشان را دنبال میکنیم.
1. مردی افلیج (وحید جلیلوند) که نیازمند پول است تا جراحی شود و همسرش لیلا (نیکی کریمی) که نانآور خانه است به این دفتر مراجعه میکند.
2. دختری که بازماندۀ زلزلۀ بم است و با خانوادۀ عمهاش زندگی میکند و برای دیه آزادی شوهرش، نیازمند به پول است.
3. مرد نیکوکاری که حاضر شده پول ماشینش را خیرات کند تا نشان دهد که مردانگی در این شهر نمرده است، هرچند که خود مجبور است با اتوبوس رفتوآمد کند.
وحید جلیلوند در عرصۀ مونتاژ و در فیلمسازی مستند، سابقهای طولانی دارد و عجیب آنکه در کارگردانی این فیلم نیز به خوبی از عهده برآمده است، هم در صحنههای نزاع و هم در کارگردانی حدود سیصد نفر سیاهی لشکر.
فیلم بدون شعار دادن، جوانمردی را به مخاطب یادآوری میکند. به ما توجه میدهد که به اطرافمان نگاه کنیم و تا آنجا که میتوانیم، دست دیگران را بگیریم. فیلم میتواند سمبل و نمادی از یارانههای اعطایی دولت نیز تلقی شود. زیرا مدیران این طرح نمیتوانند و نتوانستهاند نیازمند واقعی را از غیر آن تشخیص دهند.
آنچه به نظرم از ضعف فیلم تلقی میشود این است که مبلغ کذایی نهایتاً نصیب پرداخت دیۀ یک نزاع خانوادگی میشود که قاعدتاً باید بتوان با گفتوگو آن را حل کرد. و از قضا بیماران نیازمندی بینصیب میمانند. تراژدی این فیلم از نوع تزکیه کننده یا به قول ارسطو «کاثارسیس» است. و عجیب نبود که میشنیدیم که برخی از مخاطبان میگریستند، چنانکه فیلم شیار 143 نیز سال گذشته در جشنواره اشک خیلیها را درآورد.
عکاس حلبچه
حکایت عاشقی/ احمد رمضانزاده
خلاصه داستان: علی مهرگان (بهرام رادان) عکاس حلبچه است. او یک خانواده را نجات میدهد و با چیمن دختر آنها (شیلان رحمانی) که نامزدش مرده است ازدواج میکند...
آقای رمضانزاده متولد 1346 است و این نخستین ساختۀ سینمایی اوست که به تهیه کنندگی مسعود جعفری جوزانی به انجام رسیده است. ایشان در سال 1373 یک فیلم 16 میلیمتری در جشنواره داشتهاند و به همین سبب هیئت داوران فیلم اخیر ایشان را از بخش نگاه نو خارج کرد.
تاکنون در سینمای ایران دو نوبت به موضوع بمباران شیمیایی حلبچه پرداخته شده: عروس حلبچه (1369) و اوینار (1370). در این سومین نوبت، موضوع عشق آقای عکاس حلبچه و یک زن کرد عراقی به میان میآید.
فیلم در عین پرداختن به موضوع خوب حلبچه، در نیمۀ دوم از واقعیت دور میافتد. چنانکه گوئیا که این جناب عکاس برای چشمچرانی به حلبچه رفته است. پیشنهاد بنده که حضوراً به جناب کارگردان عرض کردم این بود که پدر بزرگ چیمن، زمینۀ ازدواج علی را با او فراهم کند. قاعدتاً علی برای منفعت دنیوی یا ازدواج به حلبچه نرفته است. چرا او باید به طرز ناخوشایندی در ازدواج پیشقدم شود؟ لااقل از قصۀ داش آکل بیاموزیم که در امانت، خیانت نکنیم. در این قصه، داش آکل به دلیل آنکه یک متوفی او را امین خانواده و اموالش کرده بود حتی از دختر او که عاشقش بود خواستگاری نکرد تا شأن امانت را حفظ کرده باشد.
سه عکاس ایرانی در اولین لحظات پس از بمباران عراق، از شهر حلبچه عکس گرفتهاند: احمد ناطقی، سعید صادقی و شهید سعید جانبزرگی. و عجبا که جناب فیلمساز از مشورتهای آقای ناطقی استفاده کرده و ایشان حتی به پشت صحنۀ فیلم میآمدند (احتمالاً برای بازسازی کوچههای حلبچه). اما دریغ که قصۀ ورود و خروج عکاس حلبچه به این شهر، غلط است. در ادامه، بازماندگان در اردوگاه کرمانشاه اسکان مییابند. اجرای این بخش، خوب است ولی قصۀ عاشقی مطرح شده در آن ناچسب است.
خاطرات این سه عکاس عزیز از فاجعۀ حلبچه، منتشر شده است و ما میدانیم که عکسهای آنها از حلبچه، 48 ساعت بعد از فاجعه در روزنامههای وقت به چاپ رسیده است. اما علی که تنها عکاس حاضر در حلبچه است برای یک ماهنامه به نام بیستون کار میکند که قاعدتاً کار خبری در برنامۀ آن نیست. چطور چنین چیزی ممکن است؟
در انتها از بازی خوب بهمن زرینپور باید تمجید کنم که مستحق دریافت جایزه یا تقدیر است. او لهجۀ کردی را به خوبی ادا کرده و در نقش خود به خوبی فرو رفته است.
بکوریت
خانۀ دختر/ شهرام شاهحسینی
خلاصه داستان: مرگ ناگهانی سمیرا در روز قبل از ازدواجش (رعنا آزادیور) توجهات را به سمت منصور (حامد بهداد) میبرد که مقرر بود داماد این خانواده شود. دو دختر همکلاس او بهار (باران کوثری) و پریسا (پگاه آهنگرانی) سعی دارند از علت مرگ او سر در بیاورند.
فیلمنامه توسط پرویز شهبازی نوشته شده و از درام خوبی برخوردار است. محمد شایسته (فرزند مرتضی شایسته) تهیه کنندگیاش را با این فیلم آغاز کرده است. گوئیا او جوانترین تهیه کنندۀ سینمای ایران است. فیلم، دو پهلو است و لذا دو تفسیر میتوان برای آن صورت داد:
1. فیلم در مخالفت با مذهب و موضوع بکوریت است و قصد دارد بگوید که حساسیت بیش از حد به این موضوع توسط برخی خانوادههای مذهبی، به عواقب ناگواری منجر میشود.
2. فیلم با موضوع بکوریت موافق است و به دختران هشدار میدهد که خود را تا وقت ازدواج حفظ کنند. برخی بر این باورند تفسیر دوم با فیلم سازگارتر است ولی کارگردان و نویسنده فیلم را به گونهای گلدرشت نساختهاند تا حمایت شبه روشنفکران را از دست ندهند. و این البته خوب نیست.
برخی معتقدند کارگردان برای فرار از سرزنش های منتقدان و احتمالا گرفتن مجوز اکران، نشانه هایی را در انتقاد از ارتباط های نامشروع در فیلم گنجانده است و آن چیزی که در فیلم ظهور و بروز بیشتری دارد تاکید یک خانواده مذهبی برای اثبات مشخص شدن بکارت عروسشان است که نهایتاً این اصرار، منجر به خودکشی دختر میشود. به نظر می رسد باکره بودن و نبودن دختر به هیچ وجه برای کارگردان اهمیتی ندارد.
موقت/ امیر عزیزی
خلاصه داستان: گلولهای از یک اسلحۀ سرقتی شلیک میشود و خانواده در پی حل ماجرا هستند.
نخستین فیلم آقای امیر عزیزی سر و شکل خوبی دارد. هرچند اندک بودن قصه باعث شده تا کارگردان ریتم فیلمش را بطئ کند و این البته مورد پسند بنده نیست. اما بازی بازیگرانی همچون نازنین فراهانی، پگاه آهنگرانی و نگار جواهریان، میتواند مخاطب را تا انتها نگاه دارد.
اسلحهای که امیر از پادگان به خانه آورده است در دقیقۀ 14 توسط ساناز دختر عقب ماندۀ ذهنی خانواده شلیک میشود و خواهران در پی رفع و رجوع آن هستند. پیام فیلم ـ که به طور غیرصریح بیان میشود ـ این است که ماجراها را از نیروی انتظامی مخفی نکنید. آنها به هر صورت از آن مطلع خواهند شد.
پنج فرزند این خانواده، ازدواج نکردهاند. علی در سوئد است و امیر برادر دو قلوی او بعد از اتمام سربازیاش میخواهد با بیتا (نگار جواهریان) ازدواج کند. بیتا، یک مطلقه است که هنوز با احمد همسر اولش ارتباط دارد و حدس زده میشود که امیر ـ که الان در بازداشت است ـ اسلحه را برای انتقام گرفتن از احمد به خانه آورده باشد. الهام (نازنین فراهانی) دختر بزرگ با اینکه مزون عروس دارد ولی مجرد است. لادن (پگاه آهنگرانی) نیز ازدواج نکرده و ساناز (ساناز عزیزی) که عقب ماندۀ ذهنی است همینطور. موضوع دختران و زنان مطلقه که در فیلمهای دیروز به آن پرداختیم نیز در این فیلم دیده میشود.