گروه جهاد و مقاومت مشرق: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سید علی اکبر ضیاء بخشی است:
به اتفاق برادران کمپ ۱۲ تصمیم گرفتیم در قبال خواست عراقی ها مبنی بر توهین به مسئولان مملکتی به هیچ وجه تسلیم نشویم.
ایستادگی و مقاومت ما منجر به بازداشت کلی برادران آسایشگاه ها گردید که با توجه به مشکلاتی که این قبیل بازداشت ها در پی داشت از قبیل نبودن آب، غذا، دستشویی و غیره با این حال باز سر خم نکردیم و همه ی مشکلات را تحمل کردیم.
بعد از پنج روز عراقی ها داخل آسایشگاه ریختند و حدود شصت و چند نفر را که به عنوان محرکان این جریان می شناختند، با خود بردند. سایرین را نیز آزاد کردند تا اینکه در شب ۱۲ رمضان که شب جمعه هم بود، برادران مشغول خواندن دعای کمیل بودند، درست به جمله ی «یا رب ارحم ضعف بدنی» رسیده بودم که در آسایشگاه باز شد و نگهبانان وارد شدند و سپس بچه ها را به نوبت داخل اتاق شکنجه بردند.
در اتاق شکنجه انواع و اقسام وسایل شکنجه و هنرنمایی عراقی ها از قبیل فلک، برق، کابل، پروفیل آهنی و اتو مهیا بود. بعثی ها برادران را جفت حفت وارد شکنجه گاه می کردند و بعد از پذیرایی مفصلی از آنها، با سر و صورت خونین و پاهای زخمی بر می گرداندند. آنها سعی می کردند با انجام این کار رعب و وحشتی در وجود برادران بوجود آورند، اما این شکنجه ها نه تنها کوچک ترین خللی در روحیه ی ما ایجاد نکرد بلکه حتی در ورود به اتاق شکنجه نیز از یکدیگر سبقت می گرفتیم و پس از خارج شدن نیز همدیگر را می بوسیدیم و حالتی از شادی در بین برادران حکمفرما بود.
همین مطلب عراقی ها را کاملاً متعجب ساخته بود و داشتند دیوانه می شدند و از خود می پرسیدند اینها دیگر چه جور آدمهایی هستند که بعد از دوازده روز، روزه گرفتن و وارد آمدن انواع و اقسام شکنجه ها بر آنان، باز خوشحالی می کنند و به یکدیگر تبریک می گویند!
آنها با مغزهای کوچک شان که جز فرمول های خشک نظامی گنجایش چیز دیگری را نداشت، نمی توانستند ما را درک کنند و عاقبت نیز بناچار مجبور به تسلیم در برابر خواسته ی ما شدند.
*سایت جامع آزادگان
در اتاق شکنجه انواع و اقسام وسایل شکنجه و هنرنمایی عراقی ها از قبیل فلک، برق، کابل، پروفیل آهنی و اتو مهیا بود. بعثی ها برادران را جفت حفت وارد شکنجه گاه می کردند و بعد از پذیرایی مفصلی از آنها، با سر و صورت خونین و پاهای زخمی بر می گرداندند.