اولاً غلط می کنید...
حسین شریعتمداری: در جریان جنگ جهانی دوم، ارتش ژاپن به فرماندهی «ژنرال یاماشیتا» و ارتش انگلیس به فرماندهی «ژنرال پرسیوال» در سنگاپور رو در روی هم قرار گرفته بودند. ژنرال یاماشیتا که در چند هفته اول درگیری، بیشترین ذخیره سوخت و مهمات خود را مصرف کرده بود و در صورت ادامه جنگ، شکست خود را قطعی می دید، دست به یک حیله جنگی زد که امروزه از آن با عنوان یکی از کارآمدترین تاکتیک جنگی یاد می شود. او با فرمانده انگلیسی تماس گرفت و از موضع برتر به وی توصیه کرد که «از این مقاومت بی معنی و ناامیدکننده دست بردارد» و برای اثبات این که مقاومت ارتش انگلیس بی نتیجه است، از وی دعوت به مذاکره کرد. ژنرال پرسیوال با انجام مذاکره موافقت کرد و به افسران ارشد سپاه خود گفت که قصد دارد توان جنگی و استعداد نظامی حریف را ارزیابی کند. ژنرال ژاپنی با بهره گیری از شگردها و عملیات روانی وانمود کرد که بیش از 100 هزار نیروی نظامی در اختیار دارد و فرمانده انگلیسی که 50 هزار نیرو در اختیار داشت، خود را با دو گزینه روبرو دید. اول؛ تن دادن به شکستی که با تلفات فراوان نیروهای تحت امر او نیز همراه بود و دوم؛ تسلیم شدن که هر چند نوعی شکست بود ولی تلفات نظامیان انگلیسی را در پی نداشت. ژنرال پرسیوال بعد از کسب تکلیف از فرماندهی کل متفقین با پرچم سفید به مقر فرماندهی یاماشیتا رفت و با تمامی نظامیان تحت فرماندهی خود تسلیم شد و سپس یاماشیتا، فرمانده ارتش بیست و پنجم ژاپن که ذخایر سوخت و مهمات انگلیسی ها را به غنیمت گرفته بود به نیروهای انگلیس و متحدانش در مالایا حمله کرد و نظامیان حریف که بعد از تسلیم پرسیوال در سنگاپور روحیه رزمی خود را از دست داده بودند، دست به مقاومت چندانی نزده و تسلیم شدند.
در جریان حمله به سنگاپور و مالایا نزدیک به 200 هزار نفر از نظامیان انگلیسی به اسارت درآمدند که از این رخداد با عنوان بزرگترین تسلیم نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و نیز، در تمامی تاریخ این کشور یاد می شود. متفقین اندک زمانی پس از شکست سنگاپور و مالایا به این واقعیت پی بردند که ژنرال یاماشیتا درباره توان نظامی خود بلوف زده بود و در آن هنگام ارتش بیست و پنجم ژاپن فقط چند هزار نیروی تحت امر داشته و ذخیره سوخت و مهمات و آذوقه آنها نیز رو به اتمام بوده است. چرچیل، نخست وزیر وقت انگلیس، بعدها اعتراف کرد که از ماجرای سنگاپور به شدت شوکه شده و این خاطره تلخ را هرگز از یاد نبرده است.
تهدیدهای پی در پی آمریکا که اگر مذاکرات هسته ای به نتیجه نرسد و جمهوری اسلامی ایران به تعهداتی که می دهد - یا داده است!- پایبند نباشد به گزینه نظامی روی می آوریم! از دو زاویه متفاوت قابل ارزیابی است.
اول آن که ادامه مذاکرات هسته ای ایران با گروه 5+1 در حالی که آمریکا به عنوان اصلی ترین عضو این گروه، جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید می کند، با کدام منطق عقلی و حقوقی سازگار است و به قول حضرت آقا، مذاکره زیر سایه و شبح تهدید چه معنا و مفهومی دارد؟
دوم این که آیا آمریکا آنگونه که ادعا می کند، توان حمله نظامی به ایران را دارد؟ و یا این تهدیدها فقط یک «بلوف سیاسی» و «لاف گزاف» است؟ و اگر لاف گزاف است - که هست- این طبل توخالی را با چه انگیزه ای به صدا درآورده است؟ بخوانید!
1- در نظام حقوق بین الملل، مذاکره -NEGOTIATION- نقطه مقابل جنگ - WAR- است و در تعریف آن آمده است «مذاکره با هدف دستیابی به صلح انجام می پذیرد» (ماده 2 منشور ملل متحد). از این روی «مذاکره» و «جنگ» دو مقوله متضاد هستند که نمی توانند به طور همزمان انجام پذیرند، به بیان دیگر، وقتی یکی از طرفین مذاکره، طرف مقابل را به حمله نظامی تهدید می کند، مفهوم و ترجمان حقوقی این تهدید، آن است که «مذاکره» را تمام شده تلقی کرده است، ماده 52 از کنوانسیون 1969 وین درباره «حقوق معاهدات» تصریح می کند «هر معاهده ای که با نقض اصول حقوق بین الملل مندرج در منشور ملل متحد، از راه تهدید یا زور منعقد شده باشد، باطل است».
از این روی، در حالی که میان ایران و 5+1 مذاکرات هسته ای در جریان است و آمریکا نیز یکی از طرف های مذاکره است، تهدید آمریکا به حمله نظامی علیه ایران، نه فقط در تعریف حقوق بین الملل، بلکه در عرف منطقی و عقلی نیز به معنای پایان مذاکرات است و به قول حکیمانه - و البته مقتدرانه- رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با معلمان کشور، مذاکره زیر سایه تهدید، معنا ندارد. ایشان در دیدار یادشده با اشاره به تهدیدهای اخیر دو تن از مقامات رسمی آمریکا که به ایران حمله نظامی کنیم، خطاب به آنان فرمودند؛ اولا غلط می کنید... و در ادامه تاکید ورزیدند «بامذاکراتی که زیر شبح تهدید باشد موافق نیستم و به مسئولان مذاکره کننده کشورمان توصیه کردند « به مذاکره با رعایت خطوط اصلی ادامه دهید و اگر در این چارچوب به توافق هم رسیدید اشکالی ندارد.
اما به هیچوجه زیر بار تحمیل، زور، تحقیر و تهدید نروید». از این روی و با توجه به اصول و روال تعریف شده در مذاکرات، ادامه مذاکرات هسته ای با 5+1 فقط در صورت دست کشیدن آمریکا از تهدید- که خواهیم دید طبل توخالی است- قابل قبول است و مادام که آمریکایی ها از تهدیدات خود دست نکشیده و رسما پوزش نخواسته اند، ادامه مذاکرات غیر از قربانی کردن عزت نظام و مردم و عبور از خون شهدا، مفهوم و معنای دیگری نمی تواند داشته باشد. خوشبختانه قرار است امروز مجلس شورای اسلامی یک طرح سه فوریتی را با همین مقصود و منظور ارائه کرده و به تصویب برساند. همین جا گفتنی است و پیش از این نیز با اشاره به انبوهی از اسناد غیرقابل انکار تاکید کرده بودیم که مذاکرات هسته ای با 5+1 هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
2- فقط نیم نگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر به وضوح نشان می دهد که هیچیک از لشکرکشی ها و تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش علیه کشورهای منطقه نه فقط به پیروزی نرسیده است بلکه در مواردی، نتیجه معکوس نیز داشته است، تا آنجا که می توان گفت، منطقه غرب آسیا به ویترینی از شکست های پی در پی آمریکا تبدیل شده است. آمریکا در حمله نظامی به افغانستان که یکی از ضعیف ترین کشورهای منطقه بود با شکست روبرو شد. در حمله نظامی به عراق که با هدف تسلط بر سرنوشت مردم این کشور صورت گرفته بود، نتیجه ای کاملا معکوس گرفت و امروزه کشور عراق به یکی از محورهای مستحکم زنجیره مقاومت در منطقه تبدیل شده است. گفتنی است بعد از خروج نظامیان آمریکایی از عراق، سعودالفیصل وزیر خارجه وقت عربستان در مصاحبه با واشنگتن پست با عصبانیت خطاب به آمریکا گفته بود؛ «عراق را در سینی طلا تحویل ایران داده اید».
حمله وحشیانه اسرائیل با حمایت آشکار آمریکا به لبنان، گروه ها و احزاب و قومیت های این کشور را تحت مدیریت حزب الله به یک قدرت موثر منطقه ای تبدیل کرد. قدرتی که امروزه علاوه بر لبنان، در سوریه و فلسطین و... نیز علیه آمریکا و متحدانش نقش آفرین است. فلسطین از سلطه حکومت خودگردان که دست نشانده آمریکا و برای اسرائیل نقش «کبریت بی خطر»! را داشت خارج شد و انتفاضه با رهبری جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت که در جنگ های 22 روزه و 51 روزه به عنوان یکی از اصلی ترین دشمنان صهیونیست ها، پوزه اسرائیل را به خاک مالید و...
آمریکا بعد از تحمل شکست های پی در پی در منطقه ناچار به تغییر استراتژی شد و از رویارویی مستقیم به جنگ نیابتی- PROXY WAR - روی آورد، که نمونه بارز آن، بحران آفرینی در سوریه است که با سازماندهی تروریست های اجاره ای تحت حمایت مستقیم و آشکار عربستان، ترکیه، قطر، اردن و... به نیابت از آمریکا شکل گرفت و برای ارزیابی نتیجه این جنگ نیابتی کافی است به رجزخوانی اولیه آنان که براندازی بی چون و چرای حاکمیت بشار اسد بود مراجعه کرد و آن هدف اعلام شده را با خواسته امروز نیابتی ها که مذاکره با بشار اسد است مقایسه کرد. تازه ترین نمونه جنگ نیابتی آمریکا در منطقه، حمله های وحشیانه راهزن زاده های آل سعود به یمن است که با وجود قتل عام بی وقفه زنان و کودکان و مردم عادی نه فقط پیشرفت انصارالله را متوقف نکرده اند، بلکه انکار نمی کنند در انتظار انتقام سخت آنها هستند. در این باره نیز کافی است به رجز های اولیه و خواسته های کنونی آل سعود اشاره کرد. سرتیپ احمد العسیری، سخنگوی ارتش آل سعود، در آغاز حمله به یمن از نابودی انصارالله و تسلط بر همه شهرهای یمن سخن می گفت؛ چند هفته بعد، اعلام کرد که هدف از حملات، آزاد سازی استان های جنوبی از سلطه انصارالله است و دو روز قبل در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد، توقف حملات، مشروط به آن است که انصارالله از تعقیب گروه های هم پیمان آل سعود منصرف شود! و...
در این باره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اشاره به مقاله تحلیلی و مستند توماس فریدمن نویسنده ارشد نیویورک تایمز - آبان 1391- در مصاحبه با روزنامه ملیت ترکیه درخور توجه است. او می گوید؛ آمریکا به اندازه یک بند انگشت هم توان دخالت نظامی در منطقه خاورمیانه و هیچ نقطه دیگر دنیا را ندارد... در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم ولی خودمان را روی آن انداختیم... دولتمردان آمریکا به جای «بیت لحم» در خاورمیانه باید به فکر نجات «بیت پنسیلوانیا» باشند... مردم آمریکا بیشتر از هر دوره دیگری می پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه می کنند؟
آمریکا با 18 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل جبران روبرو است و اوباما که وعده تأمین رفاه اجتماعی داده بود، در پی اجرای طرح ریاضت اقتصادی است. جنبش تسخیر وال استریت در اعتراض به حاکمیت یک درصدی کلان سرمایه داران آمریکایی بر 99 درصد مردم این کشور، امروزه به اعتقاد تحلیل گران آمریکایی، آتش زیر خاکستر است که هر لحظه احتمال زبانه کشیدن آن وجود دارد و...
حالا به این فراز از بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب بازمی گردیم. حضرت آقا با اشاره به اظهارات چند روز گذشته دو تن از مقامات آمریکایی که گفته بودند، اگر چنان شرایطی پیش آید علیه ایران دست به حمله نظامی خواهیم زد! فرمودند: اولا غلط می کنید! ... و با توجه به جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد می توان حدس زد که ثانیا و ثالثا و رابعا و... این برخورد مقتدرانه نیز، تکرار همان غلط می کنید است. نیست؟!
جنایت های سعودی و یک امتحان تاریخی
کورش شجاعی: ۱ - رژیم سعودی با حمله وحشیانه و جنایتکارانه خود به مردم مظلوم یمن، از چهره خونریز و جلاد خود نقاب برداشت گر چه طبق مستندات دقیق و ثبت شده تاریخی اساساً این رژیم غیرمردمی از همان حدود صد سال پیش که بنیان نامبارکش گذاشته شد، ریشه در خون و قتل و غارت های فراوان داشت. اما آن سفاکی ها، خونریزی ها، قتل و غارت ها و حق کشی ها به هر صورت داخل مرزهای عربستان رخ داد ولی این روزها رژیم سعودی پس از آن فجایع و جنایت های عدیده ای که وهابیون در عربستان مرتکب شدند و پس از تلاش های همه جانبه در جهت گسترش مدارس تربیت وهابیون و تکفیری ها و به دنبال آن تربیت و تجهیز تروریست های وهابی تکفیری و اعزام آنان به کشورهایی مثل سوریه و عراق حالا حکام سعودی در نهایت بی رحمی و قساوت علاوه بر حمایت های مالی و تسلیحاتی از القاعده و تکفیری های لانه کرده در یمن، سوریه و عراق، آشکارا بمباران گسترده اکثر نقاط کشور یمن به جز بخش هایی از «حضرموت» و چند منطقه دیگر که محل فعالیت القاعده و تکفیری ها است را در دستور کار خود قرار داده و با این که به خاطر شرایط فاجعه بار این کشور مظلوم، آمار دقیقی از ویرانی های به بار آمده در یمن و حتی کشته شدگان در دست نیست اما آمار اعلام شده هفته گذشته چنین حکایت می کند که ظرف حدود ۴۰ روز بمباران های مستمر جنگنده های سعودی بیش از ۳۵۵۰ انسان بی گناه که ۵۰۳ نفر آنان کودک و نوجوان و ۲۱۸ نفرشان زن بوده اند قربانی جنایت های رژیم سعودی شده اند. این جنایتکاران کودک کش که با وقاحت تمام ادعای «خادم الحرمینی» دارند. اگر حتی ذره ای تقوا و اندک ترسی از «روز جزا» داشتند و اگر ذره ای حرمت دار خانه کعبه و مدینة النبی و خدای کعبه و پیامبر بودند این چنین جنایتکارانه با بمب های خوشه ای و غیرخوشه ای و موشک های خریداری شده از پول مسلمین، مردم مظلوم یمن را قتل عام نمی کردند و به خاک و خون نمی کشیدند.
۲ - برای مدعیان دروغین خادم الحرمینی و مدعی مسلمانی همین «رسوایی تاریخی» بس که امروز این مرتجعان منفور و مزدور جنایتکار وابسته به آمریکا و دلبسته به دنیا به جای این که به سیره پیامبر عظیم الشأن اسلام «رحماءُ بینهم و اشداءُ علی الکفار» باشند در اوج وحشی گری یادآور دوران جاهلیت و «بدویت»شان حالا نه با خنجر و شمشیر که با بیش از ۱۰۰ فروند جنگنده ساخت غرب که به روایت آمار، تعداد جنگنده های ساخت انگلستان که در اختیار نیروی هوایی عربستان است بیش از نیروی هوایی خود انگلیس است به جان مردم مسلمان مظلوم و بی دفاع یمن افتاده اند و بیش از ۴۰ روز است که مدام بر سر این مردم و زنان و کودکانشان بمب و موشک می ریزند. عجب مسلمانانی هستند این سعودی های وهابی که به جای شباهت به مسلمانان راستین، این روزها بیشتر از هر چیزی به نژاد پرستان متجاوز جنایتکار و کودک کش رژیم صهیونیستی شبیه شده اند. این شباهت و عقد اخوت وهابیون رژیم سعودی با رژیم صهیونیستی تا روزی که با هم وارد جهنم شوند مبارکشان باد. اما علاوه بر صهیونیست ها، رژیم آدم کش و جنایتکار سعودی نیز مطمئن باشند که تا فرا رسیدن «روز جزا» البته در این دنیا نیز دیر یا زود حتماً به سزای اعمال جنایتکارانه خود خواهند رسید و خون مردم بی گناه سوریه، عراق و خصوصاً خون مردم مظلوم یمن دامن آنان را در این دنیا خواهد گرفت، سعودی های جنایتکار اگر به روز جزا نمی اندیشند و اگر حافظه تاریخی شان ضعیف شده، ای کاش لااقل همین چند سال پیش را و آن ذلت و خواری صدام دیکتاتور عراق همان که جنایت های فراوانی در حق مردم خودش و ایران عزیز روا داشت و سودای سردار قادسیه شدن را در سر می پرورانید و این آرزو را با ذلت به گور برد به یاد آورند.
۳ - این سنت الهی است که خون ناحق دامن خونریزان را دیر یا زود می گیرد و دودمانشان را به هم می پیچد. چه بد سرانجام است آل سعود جنایتکار که اگر ذره ای به اسلام ناب محمدی و فرامین و احکام قرآنی و شریعت و سنت نبوی پایبند بود به جای ریختن بمب و موشک بر سر مردم فقیر، بی پناه، مظلوم و بی دفاع یمن، مسلمانی و انسانیت می کرد و لااقل کاری می کرد یا حداقل مانع نمی شد که مردم این کشور همسایه و مسلمانش در قرن بیست و یکم از حداقل های حق و حقوق ملی و یک زندگی معمولی برخوردار باشند نه این که مردم این کشور را که گناهی ندارند جز این که نمی خواهند مستعمره عربستان باشند، نمی خواهند سعودی ها مدرسه تربیت وهابیون و تکفیری ها در کشورشان داشته باشند، نمی خواهند حکام سعودی برای آنان تصمیم بگیرند و نمی خواهند وهابیون در کشورشان جنگ مذهبی راه بیندازند و چنین بی رحمانه مورد تجاوز و حمله هوایی قرار دهند.
مگر مردم یمن چیزی غیر از حفظ استقلال، عزت و کرامت خود می خواهند، این مردم بی پناه اما غیور آیا چیزی جز حق رأی و حق انتخاب سرنوشت و حکومت خود می خواهند؟ آیا مردم ستمدیده چیزی جز تداوم زندگی مسالمت آمیز مذاهب مختلف که قرن ها در یمن جاری بوده می خواهند؟ و آیا این مردم مظلوم چیزی جز حفظ تمامیت ارضی و امنیت شهروندان خود می خواهند؟ پس گناه مردم یمن چیست که بیش از ۴۰ روز است که حکام سعودی بمب و موشک بر سر این مردم مظلوم فرو می ریزند و قتل عام می کنند. مردم یمن چه گناهی مرتکب شده اند که در این مدت سعودی ها بیشتر زیرساخت های اقتصادی، فرودگاه ها، پل ها و جاده ها، کارخانه های برق، تأسیسات آب، انبارهای غله و حتی ۵۴ بیمارستان، ۲۶ مسجد، ۱۶۸ مرکز آموزشی، ۳ مدرسه، ۹۳۰ مرکز مردمی و ۵۶۰ مجموعه مسکونی آنان را با بمب و موشک ویران کرده است. علاوه بر این جنایت ها رژیم سعودی با بستن مرزهای دریایی، زمینی و هوایی یمن حتی از رساندن آب و غذا و دارو به مردم ممانعت می کند، این «محاصره ناجوانمردانه» در کنار آن حملات هوایی، یمن را گرفتار یک «فاجعه انسانی» بزرگ کرده است.
۴ - گر چه ارتش اجاره ای سعودی ها که به «ارتش برنج» معروف هستند به دلایل مختلف از جمله ناتوانی و کمبود فاحش انگیزه و وابستگی های فراوان دنیوی از یک سو و همچنین شرایط ویژه سرزمینی یمن و از دیگر سو به دلیل قدرت و توانایی نیروهای مردمی، ارتش یمن و انصارا... که به خاطر انگیزه بسیار قوی و خدایی و توانایی جنگ چریکی و ساده زیستی که به گفته شاهدان عینی تنها با کمی آب و مقداری نان قادرند مدت ها به جنگ چریکی ادامه دهند فعلاً نمی تواند به حمله گسترده زمینی فکر کند اما مشخص است که هدف اصلی حکام سعودی در هم شکستن اراده و به دنبال آن مقاومت دلاورانه و مظلومانه مردم یمن است و کاملاً روشن است که حداقل هدفی را که عربستان در یمن دنبال می کند این است که اگر نتواند با بمباران ها و محاصره دارویی و غذایی اراده مردم را بشکند قصد دارد با بمباران های متعدد و مستمر علاوه بر نابودی زیرساخت ها و تحمیل هزینه های فراوان به این کشور فقیر، یمن را به «سرزمین سوخته» تبدیل کند. سعودی همچنین می خواهد با هر چه بیشتر مسلح کردن نیروهای القاعده و تکفیری ها در یمن این کشور را به دام جنگ داخلی فرسایشی و طولانی گرفتار کند و البته تجزیه دوباره یمن از اهداف میان مدت حکام سعودی است. اما اگر «صبر استراتژیک» و مقاومت جانانه مردم و در کنار این ها تدبیر و دوراندیشی های لازم همچنان ادامه داشته باشد بی گمان حکام سعودی این اهداف و آرزوها را با خود به گور خواهند برد.
۵ - علاوه بر ننگ ابدی و مهر جنایتکاری که بر پیشانی رژیم سعودی به خاطر نسل کشی، قتل عام و ارتکاب جنایات جنگی در یمن می خورد لااقل تا این لحظه سازمان ملل متحد و خصوصاً شورای امنیت این سازمان و بسیاری از مجامع مدعی حقوق بشر و همچنین اکثر کشورهای عربی و منطقه در کنار آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی که در مقابل جنایت حکام سعودی در یمن سکوت یا حمایت کرده اند به خاطر سکوت ها و حمایت هایشان در برابر وجدان انسانی و تاریخ باید شرمسار باشند چرا که هیچ جواب قانع کننده ای به تاریخ و انسانیت برای سکوت ها و حمایت هایشان ندارند.
۶ - اما در این میان جای بسی تأسف و شگفتی است که نهادی مانند صلیب سرخ جهانی تا این لحظه با وجود وقوع «فاجعه انسانی» در یمن به کمترین وظیفه ذاتی خود که تلاش موثر و همه جانبه برای کمک رسانی به مردم مظلوم و بی گناه یمن است عمل نکرده و تا کنون اقدامی، حتی حداقلی، از سوی این سازمان کمک رسانی بین المللی برای رساندن غذا، آب و دارو به مردم یمن انجام نشده است.
به قول دکتر روحانی رئیس جمهور ایران عزیزمان، امروز یمن صحنه «امتحان تاریخی» برای دنیا است اگر غم ما برای یمن با غم ما برای فلان کشور اروپایی یا آسیایی یکسان نباشد، معلوم می شود که همه اصول انسانی صلیب سرخ و هلال احمر را زیر پا گذاشتیم.
افکار عمومی مردم آزاده جهان منتظر است که ببیند چه کسانی از این «امتحان تاریخی» قبولی می گیرند.
در دام دشمنان نیافتیم
«در دام دشمنان نیافتیم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛بعد از آنکه اظهارنظرهای تند جمهوریخواهان آمریکا علیه ایران نتوانست آنها را به هدفشان برساند، مجلس سنای آمریکا با هدف بی نتیجه گذاشتن مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 دولت آمریکا را موظف به گرفتن موافقت کنگره در مورد هرگونه توافقی در زمینه هسته ای با ایران و لغو تحریم های ایران کرد. این مصوبه البته هنگامی قانون خواهد شد که کنگره نیز آن را تصویب کند و باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا نیز آن را امضاء نماید.
اینکه 150 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا بلافاصله پس از مصوبه ضد ایرانی سنای این کشور با امضاء نامه ای به اوباما حمایت خود را از ادامه مذاکرات هسته ای با ایران اعلام کردند، به این دلیل است که مصوبه سنا را قبول ندارند و آن را کارشکنی علیه حزب دموکرات و شخص رئیس جمهور با هدف ناکام گذاشتن دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری آینده می دانند.
موضع گیری های موافقان و مخالفان مذاکرات هسته ای در آمریکا و ایران در روزهای اخیر کاملاً نشان می دهد یک جریان فعال که یکسر آن در آمریکا و سر دیگر آن در ایران است عزم خود را برای ناکام گذاشتن این مذاکرات جزم کرده است. نکته قابل تامل اینست که این دو سر، هیچ توافقی با همدیگر به عمل نیاورده اند ولی بدون آنکه توافق نامه ای شفاهی یا کتبی میان آنها وجود داشته باشد، با گفتارها و رفتارهای خود، مشترکاً و متفقاً برای به نتیجه نرسیدن مذاکرات تلاش می کنند.
در مقابل، طرف های مذاکره کننده و حامیان آنها در ایران و آمریکا با درک این واقعیت تلخ که چنین جریانی درحال تلاش برای ناکام کردن مذاکرات است، مطالب روشنی را درباره این جریان مطرح می کنند و برای خنثی کردن اقدامات آنها فعالند.
در آمریکا باراک اوباما می گوید هر مصوبه ای را که مانع توافق باشد وتو خواهد کرد و در ایران نیز وزیر امور خارجه می گوید ما در مذاکرات هسته ای، با دولت آمریکا طرف هستیم نه دیگران. آقای ظریف علاوه بر این، هفته گذشته گفته بود برای پایان دادن به موانع ساختگی بر سر راه مذاکرات هسته ای مصمم هستیم. دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران نیز روز جمعه گفت: ایران، فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقه ای را نخواهد خورد.
در این میان، حمله نظامی عربستان به یمن و شرایط حاد منطقه نیز به ابزاری برای مخالفان مذاکرات هسته ای تبدیل شده است. آنها تلاش می کنند ایران را از حالت عدم مداخله در این جنگ خارج کنند و به وضعیتی بکشانند که بتوانند شرایط کشور را غیرعادی جلوه دهند و از رهگذر این شرایط، مانع ادامه مذاکرات هسته ای شوند. این سخن دریابان شمخانی که گفته است: «جمهوری اسلامی ایران فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقه ای را نخواهد خورد کما اینکه در قضیه داعش نیز فریب داعش سازان را نخوردیم» اعلام یک سیاست دقیق و راهبردی در جهت جلوگیری از بهانه سازی های دشمن است.
تاکید پیاپی مسئولان وزارت امور خارجه کشورمان بر عدم مداخله ایران در یمن، اقدام هوشمندانه ایست که از یکطرف هرگونه بهانه ای را از دست دشمنان خارج می سازد و از طرف دیگر تلاش های مخالفان داخلی مذاکرات هسته ای را خنثی می کند. همین دیروز بود که عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان، همراه با اعلام وعده برقراری آتش بس 5 روزه در یمن از روز سه شنبه این هفته، ایران را به مانع تراشی بر سر راه استقرار آرامش در منطقه متهم کرد. این دروغ بزرگ وزیر خارجه تازه کار عربستان، که از قضا خود او از دست اندرکاران تهاجم نظامی عربستان به یمن می باشد، اگر با واکنش غیرهوشمندانه مسئولان سیاست خارجه کشورمان مواجه شود می تواند ما را وارد همان دامی نماید که دشمنان برایمان گسترده اند.
دو هفته قبل، هنگامی که دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان پیام تبریکی برای همین آقای عادل الجبیر به مناسبت انتصاب وی به عنوان وزیر خارجه عربستان فرستاد، مخالفان به این اقدام خرده گرفتند. این خرده گیری در ظاهر نیز قابل توجیه بود زیرا عربستان وارد جنگ با مردم مظلوم یمن شده بود و کسی که مخاطب پیام تبریک آقای ظریف بود، از جمله مبتکران این جنگ و اولین شخصی بود که خبر حمله نظامی عربستان به یمن را اعلام کرده بود. اما با اینحال، اقدام وزیر امور خارجه کشورمان در ارسال پیام تبریک به وزیر امور خارجه تازه منصوب شده عربستان یک اقدام در جهت منافع و مصالح جمهوری اسلامی ایران بود.
دلایل متعددی می توان برای این قبیل موضعگیری ها برشمرد که روشن ترین آنها یکی ضرورت جلوگیری از ورود جمهوری اسلامی ایران به درگیری های منطقه و دیگری تلاش برای باز گرداندن صلح و آرامش به کشورهای اسلامی است. اینکه هر روز آتش یک جنگ در یکی از کشورهای اسلامی شعله ور می شود و در حال حاضر بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دچار جنگ های داخلی هستند یا با کشورهای دیگر درحال جنگند، امری عادی نیست. این، خواست و اراده دشمنان ملت های منطقه و ملت های مسلمان است که با برنامه ریزی دقیق، مسلمانان را به جان همدیگر انداخته و حرث و نسل آنان را به نابودی می کشانند و با استفاده از این فرصت، سلاح های خود را می فروشند و اهداف استعماری خود را نیز دنبال می کنند.
مسلمانان باید برای بازگرداندن امنیت به منطقه، جلوگیری از هرگونه درگیری جدید و خنثی کردن توطئه های دشمنان، تمام تلاش خود را بکار بندند.
این وظیفه مهم بر دوش ما ایرانیان به ویژه مسئولین اعم از سیاسی و نظامی بیش از دیگران سنگینی می کند. همه باید برای برگرداندن مکر و حیله دشمنان به خودشان و پرهیز از بهانه دادن به دست آنان، هوشمندانه عمل کنیم. حفظ آمادگی دفاعی و برخورد قاطع با متجاوزان، وظیفه ای حتمی و تعطیل ناشدنی است، اما این وظیفه حتمی با تحریک و بهانه دادن به دشمن که نوعی در زمین مورد نظر دشمن بازی کردن است تفاوت اساسی دارد.
درس امید در کلاس تعلیم و تربیت محمود فرشیدی
محمود فرشیدی: یکی از گرانبهاترین نعمت های نظام مردم سالاری دینی، که چه بسا باید آن را نعمت خفیه نامید زیرا قدر و اهمیت آن، چنان که باید شناخته شده نیست، پیوستگی و ارتباط تنگاتنگ امت و امام است، پیوندی قلبی و الهی که گویا روح واحدی به کالبد امام و امت، حیات می بخشد.
همین وحدت معقول است که فاصله های مادی را درمی نوردد و فریاد در گلو خفته و مکنونات باطنی ملت در کلام شفاف و قاطع رهبری، تبلور پیدا می کند که البته راه رسیدن به چنین مقاماتی، بر دیگر مسئولان هم بسته نیست، مهم آن است که با سرمایه اخلاص و توکل، زمینه ارتباط با توده مردم، فراتر از تشکیلات و تشریفات هم گشوده باشد تا مقصود حاصل گردد و کلام ملت بر زبان دولت جاری گردد. دیدار روز چهارشنبه گذشته معلمان با مقام معظم رهبری، تجلی دیگری از این همدلی و همزبانی بود. در آن مقام که از عظمت ملت ایران در برابر آمریکا و استکبار جهانی دفاع فرمودند و دیگری دفاع از ساحت معلم. در این نوشتار نگارنده به عنوان معلمی کوچک تلاش می کند در حد بضاعت مزجات، برداشت خویش را درباره سخنان معظم له پیرامون معلم و تعلیم و تربیت، تقدیم و محورهای ارائه شده را بر اساس مخاطبان و مسئولان مربوطه تفکیک نماید:
مقام معلم و مسئولیت همگان
نخستین فراز کلام رهبری، تبیین جایگاه و نقش و منزلت معلمان بود به عنوان مسئولان ساختن آینده کشور و ایجاد جامعه انسانی برتر و والاتر، یعنی کلید حل تمامی مشکلات آینده کشور را باید امروز در مدرسه و در دستان معلم جستجو کرد. به نظر می رسد ریشه اصلی رفع مشکلات معلم و تعلیم و تربیت را می بایست در همین فراز جست.
واقعیت آن است که در سطوح عالی برنامه ریزی و مدیریت کشور، نگاه کمی گرایانه و مادی بر نگاه فرهنگی، غلبه یافته به طوری که ساختن جاده و نیروگاه و کارخانه بر ساختن "انسان" اولویت پیدا کرده است و در شرایطی که تقریبا تمامی وزارتخانه ها برای انسان، کالا یا خدمات تولید می کنند، تنها وزارتخانه ای که باید "انسان" تولید کند، طبعا سرش بی کلاه مانده است. به همین دلیل ضروری به نظر می رسد که در یک بازنگری باید، نهاد تعلیم و تربیت از ساختار وزارتخانه ای و دولتی بودن خارج شود و جایگا هی در میان نهادهای حکومتی پیدا کند.
البته مخاطب این فراز درباره مقام و منزلت معلم، علاوه بر دولتمردان و مسئولان، عموم افراد جامعه نیز هستند و همگان وظیفه دارند برای تبیین و ارتقای منزلت معلم، به عنوان همکار پیامبران، تلاش کنند. زیرا معلم، امانت دار گرانبها ترین امانت های جامعه، یعنی فرزندان این مرز و بوم است و این مهم علاوه بر رفع مشکلات معیشتی، نیازمند درک معرفتی و فرهنگ سازی است و بخصوص از دانش آموزان دیروز که امروز به عنوان شخصیت در جامعه اعتبار و منزلتی یافته اند، بیشتر انتظار می رود که با شیوه های گوناگون، وامداری خویش به معلم را ابراز دارند.
جامعه معلمان
مخاطب بعدی، جامعه معلمان بودند که در کلام معظم له مسئولیت سنگین شان یادآوری شد؛ "تربیت نسلی با ایمان، دانا، دارای اعتماد به نفس، امیدوار به آینده، بانشاط، روشن بین و دارای سلامت جسمی و روحی."
یعنی رسالت اصلی معلم، "تربیت" است حتی در عرصه علمی نیز معلم، دانش آموزان را تربیت می کند که چگونه علم بیاموزند.
در عین حال بار دیگر با یادآوری خصائل، فضائل، نجابت و هوشیاری معلمان نسبت به توطئه های دشمنان در زمینه سوء استفاده از مشکلات معیشتی معلمان، هشدار داده شد.
دولت، مجلس، مسئولان اقتصادی کشور
حضرت آیت الله خامنه ای به طور شفاف مشکلات معیشتی معلمان را متذکر شدند و قاطعانه از مسئولان خواستند با "نگاه ویژه" برای اقتصاد آموزش و پرورش برنامه ریزی کنند و آن را در "مسائل اولویت دار" قرار دهند و تاکید فرمودند که هزینه در این بخش، سرمایه گذاری است و هشدار دادند که از الزامات رسالت معلم، توجه به مسئله معیشت معلم است و غفلت از این مسئله عامل سوء استفاده دشمن می باشد.
اما متاسفانه مشاهده می شود که یک مشاور عالی به جای حل مشکل معیشتی معلم، به او تلقین می کند که به خیابان بیاید و تظاهرات کند تا بقیه اقشار هم پشت سر معلم وارد شوند. مسئول عالیرتبه دیگری هم شاید به تصور آنکه مشکل اصلی معلم سیاسی است نه معیشتی، با اشاره به راهپیمایی امسال کارگران برای نخستین بار به گونه ای معلم را هم تشویق به اقدام مشابه می کند، گویی تظاهرات برای معلم نان می شود. شخصیت دیگری هم برخلاف اصل مسلم معلمی، که ایثار در راه تربیت نسل آینده است، تعطیلی کلاسها را حق معلم می داند بی آنکه توجه داشته باشد معلم به هیچ وجه حاضر نیست با زیر پا گذاشتن حق دانش آموز برای دستیابی به حق خود تلاش کند.
مسئولان وزارت آموزش و پرورش
طبعا برای تحقق منویات مؤکد مقام معظم رهبری، مسئولیت اصلی بر عهده مدیران وزارت آموزش و پرورش می باشد که مسئولیت خدمت به معلم و تعلیم و تربیت را پذیرا شده اند و آنان هستند که اولا برای حل مشکلات اقتصادی این وزراتخانه باید تمام همت خود را به کار گیرند و راهکار ارائه دهند و همکاری دولت و مجلس را جلب کنند و هوشیارانه مواظب باشند که در دام توطئه "فشار اقتصادی، تحریک سیاسی" دشمن گرفتار نشوند.
اما به موازات توجه ویژه به این پیش نیاز، وزارت آموزش وپرورش موظف به "اجرای کامل و منسجم مواد سند تحول بنیادین" است و باید ضمن پرهیز از "روزمرگی و برنامه های سطحی" مانع رویکرد بخشی نگری در اجرای این سند شود. ضمن آنکه برنامه ششم توسعه باید نگاه ویژه ای به سند داشته باشد هر چند در زمینه اجرای سند، تحرکی مشاهده نمی شود و خبری به گوش نمی رسد. همچنین مقام معظم رهبری توجه مدیران وزارت آموزش و پرورش را به اهمیت دانشگاه فرهنگیان جلب کردند و فرمودند: "همه فرایندها در این دانشگاه، بویژه بررسی صلاحیت ها برای جذب معلمان، محتوای دروس و انتخاب اساتید و اعضای هیئت علمی باید سالم و مطابق با معیارهای اسلام و انقلاب باشد." و طبعا گام نخست در موفقیت این دانشگاه آن است که مدیریت آن به معلمی سپرده شود که اهمیت تربیت معلم و نقش تعیین کننده این دانشگاه را با جان و دل باور داشته باشد.
رسانه ها، صدا و سیما
واقعیت آن است که سند ارزشمند تحول بنیادین، مورد نوعی بی مهری در عرصه تبلیغات و رسانه ها قرار گرفته است و از طرفی، برخی طراحان اولیه "سند سکولار ملی" که مشاهده کرده اند "سند تحول بنیادین" بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی تدوین شده و دستاورد آنان به نتیجه نرسیده است، در حد توان خویش شبهاتی را علیه سند تحول بنیادین وارد می آورند و از طرف دیگر وزارت آموزش و پرورش و رسانه ها برای دفاع از سند تحول بنیادین و تبیین اهداف متعالی آن، اقدام بایسته ای نکرده اند.
برهمین اساس رهبر فرزانه ضمن یادآوری "لزوم آشنا کردن بدنه آموزش و پرورش و معلمان با مطالبات سند"، تاکید فرمودند که "در این خصوص دستگاه های تبلیغاتی، بویژه صدا و سیما باید به کمک آموزش و پرورش بیایند."
درحاشیه دعوت از یار مهربانِ کتاب
مهدی رجبی: روز جمعه خبری مبنی بر دعوت رسمی وزیر ارشاد از رهبر انقلاب برای حضور در نمایشگاه بیست و هشتم کتاب منتشر شد.
اقدام وزارت ارشاد در این خصوص علامت سوال هایی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند. اینکه آیا اساسا حضور رهبر فرزانه انقلاب (در نمایشگاه کتاب) به عنوان یکی از مدافعان کتاب و مبلغ کتاب خوانی نیاز به دعوت رسمی دارد؟ آیا سال قبل که ایشان در نمایشگاه حضور نیافتند هم از معظم له دعوتی به عمل آمده بود؟ آیا در سنوات گذشته (منهای دوران اصلاحات و موارد معدود به دلیل سفر به برخی استان های کشور) که ایشان همواره یکی از میهمانان ویژه نمایشگاه کتاب بودند، از ایشان دعوت رسمی به عمل می آمد؟
پاسخ مثبت یا منفی به این سوالات از سوی وزیر محترم و همکارانشان، قطعا سوالات دیگری را در ذهن ایجاد می کند. چراکه قطعا همه علاقه مندان به حوزه نشر و کتاب به خوبی می دانند که مقام معظم رهبری یک کتاب خوان حرفه ای و مطلع در این حوزه است. کمترین شاهد مثال این امر را هم می توان به مرور بازدیدهای سنوات گذشته ایشان از نمایشگاه دانست. در نظر گرفتن زمان نسبتا طولانی بازدید، گفت وگو با ناشران و مولفان و خرید کتاب برنامه ای بوده که در اغلب سال های برپایی نمایشگاه، از سوی ایشان مشاهده شده است.
به نظر می رسد، مشاوران وزیر محترم، پیشنهاد خوبی را به وی ارائه نداده اند. شاید در نگاه اول، ارسال دعوت نامه رسمی و رسانه ای کردن آن بتواند فشارها درخصوص شایعات سال گذشته را کم کند، اما اگر این اتفاق امسال هم رقم نخورد، آن وقت چه باید کرد؟
اگر گمانه زنی های سال گذشته درست بود و رهبر انقلاب (به بهانه مشغله فراوان) باز هم علی رغم میل باطنی، عطای حضور در باغ و بهار کتاب را زدند چه؟ آن وقت مشاوران وزیر محترم چه خواهند کرد؟
عدم حضور رهبر انقلاب در نمایشگاه کتاب، اول بار در سال دومِ دولت اول اصلاحات رقم خورد و تا چهار دوره پس از آن هم ادامه یافت. موضوعی که با قراردادن سخنان رهبری در زمینه مشکلات فرهنگی (در آن سال ها) به یک جواب واضح و روشن می رسید: عدم رضایت.
هرچند در همان سال اول عدم حضور ایشان، وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، با حرکتی جبرانی نمایشگاه کوچکی را در محل بیت رهبری برگزار کرد، اما سخنان مقام معظم رهبری در جمع همان ناشران هم کدهایی را برای اهالی فرهنگ و ارشاد مخابره کرد.
ایشان در این دیدار سختی کار نشر را مانند یک پزشک دانستند و فرمودند: «اگر در تجویز و ارائه دارو، بی توجّهی کنید و چیزی را در اختیار مشتری کتاب بگذارید که برای او زیانبار است، شما هم ضرر معنوی بزرگی کرده اید»
ایشان در همان دیدار به تبیین «کار فرهنگی منفی» پرداختند و یکی از همین خطرات را «جزئی از چارچوب یک طرح براندازی» دانستند و فرمودند: «دشمن وقتی که میخواهد با ابزار فرهنگی به کشور و جامعه و نظامی حمله کند، چیزهایی را هدف میگیرد، که به نظر من امروز در کشور ما چنین چیزهایی هست. هم در عالم کتاب هست، هم در عالم مطبوعات هست، هم در عالم هنر هست. البته وقتی ما میگوییم که این فکر غلط، یا این طرح غلط، یا این سخن نادرست، در چارچوب یک طرح امنیتی و براندازی قرار دارد، ممکن است صاحب آن اندیشه، مطلقاً نداند که چه کار میکند! این به معنای آن نیست که خود او هم در آن طرح براندازی یا خرابکاری شریک است؛ نه، گاهی اصلاً او هیچ سهمی ندارد، اما دشمن از او استفاده میکند.»
ایشان به یک نکته مهم دیگر هم در آن دیدار اشاره داشتند: «خطاست اگر کسی گمان کند، ما که نسبت به مسأله مطبوعات و کتاب و نوشتن و نشر در جامعه حسّاسیت به خرج میدهیم، با تفکّر آزاد، با فکر آزاد و با مباحثه آزاد مخالفیم؛ نه. ما کسانی هستیم که اوّلین شعارهای این مسائل را داده ایم و الحمدللَّه تا الان هم دنبالش بوده ایم؛ اما با آزادی گناه و آزادی ویرانگری مخالفیم. نمیشود اجازه داد که نسل جوان یک کشور که به اعتماد ما می آید کتاب را از شما میخرد و میگوید اینها متدیّنین و در رأس کار هستند، از این طریق گمراه یا فاسد شود؛ یا از این طریق دشمن بخواهد کاری انجام دهد.»
عدم حضور ایشان طی چند دوره بعد از این سخنرانی، نمایانگر این موضوع بود
که خواسته های ایشان در حوزه فرهنگ و به خصوص کتاب و نشر اجرایی نشده است.
انشاءالله که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت تدبیر و امید، چنین
اتفاقی رقم نخورد. امیدواریم از ماه رمضان سال گذشته که رهبر انقلاب در
انتها و حاشیه دیدار با شاعران خطاب به آقای جنتی فرمودند: «با آقای وزیر
حرف زیاد داریم، در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم» اتفاقات خوب و مثبتی رقم
خورده باشد که دیگر نیازی به دعوت رسمی یارِ مهربانِ کتاب، به نمایشگاه
کتاب تهران نباشد. امیدواریم، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت تدبیر که پس از
آویختن دوباره عکس وزیر فرهنگ اول اصلاحات به دیوار اتاق جلسات دفترش معتقد
بود وی «حوزه کتاب و مسائل فرهنگی را خوب می شناخت» کمی در سیاست ها و
نظراتش دقت نظر بیشتری داشته باشد و خاطرات تلخ آن سال ها را نه تنها تکرار
نکند که از کام دل علاقه مندان به فرهنگ ایرانی - اسلامی پاک کند.
آل سعود در سراشیبی سقوط
محسن کاظمی: «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه کهنسال اما تازه به دوران رسیده آل سعود فاز دوم تسویه خاندان پادشاهی از رقبا را طی روزهای گذشته کلید زد. فاز نخست که اندک زمانی پس از مردن «عبدالله بن عبدالعزیز» پادشاه پیشین آغاز شد، چنان گسترده بود که در یک روز آن نزدیک به 30 حکم از سوی سلطان تازه به تخت نشسته برای شخم زدن میراث عبدالله صادر شد.
در فاز دوم هم «سعود الفیصل» وزیر خارجه عربستان طی 4 دهه گذشته به بهانه بیماری برکنار و «عادل جبیر» سفیر آل سعود در واشنگتن به عنوان وزیر جدید خارجه معرفی شد. تغییر مهم تر کنار گذاشتن «مقرن بن عبدالعزیز» از ولایتعهدی و جایگزینی «محمد بن نایف» برادرزاده سلمان بود. در تغییری دیگر «محمد بن سلمان» 34 ساله فرزند پادشاه و وزیر دفاع کنونی به عنوان جانشین ولیعهد یا همان ولیعهد دوم منصوب شد.
در فضای تحولات داخلی، کارشناسان هدف اصلی عزل و نصب های اخیر را از میدان به در کردن «شمری ها» یا همان جریان نزدیک به پادشاه پیشین از سوی «سدیری ها» به سرکردگی سلمان می دانند. در سال های پیشین بین این دو جریان که از تفاوت در نسل مادری فرزندان «عبدالعزیز بن عبدالرحمن» نخستین پادشاه آل سعود ریشه می گیرند، توازنی از سوی عبدالله برقرار شد. این در حالی است که تحولات اخیر نشان از مصادره قدرت از سوی سدیری های حاکم و به حاشیه راندن غیرسدیری ها دارد.
برکنار از پیامدهای داخلی ای که به صورت غیرمستقیم کنشگری خارجی سعودی ها را تحت تاثیر قرار خواهد داد، تحولات اخیر به صورت مستقیم نیز تاکتیک ها و راهبردهای خارجی عربستان را متاثر می سازد.
یکی از ویژگی های سدیری های ارتقایافته در ساختار قدرت و نیز چهره ای چون «جبیر» نزدیکی بسیار زیاد به آمریکایی ها است تا جایی که کارشناسان به نوعی به رقابت آشکار و پنهان بین این شخصیت ها برای جلب نظر و قرابت با واشنگتن اشاره دارند.
طی سال های گذشته به رغم ضریب بالای همسویی سعودی ها با سیاست های واشنگتن در منطقه و جهان، برخی منافع متعارض در مناطقی چون سوریه و پرونده هایی چون مذاکرات هسته ای سبب اختلاف نظرهایی بین ریاض و واشنگتن شد. در شرایط جدید به نظر می رسد مهره هایی چون جبیر و بن نایف دستورکاری چون همراهی بیشتر آل سعود با آمریکایی ها را به طور جدی تری دنبال کنند.
ویژگی دیگر چهره های قدرت یافته،
ستیزه جویی علیه جمهوری اسلامی ایران است. جبیر پس از طرح اتهام کودکانه
آمریکایی ها مبنی بر تلاش نهادهای نظامی- امنیتی ایران برای ترور وی در
واشنگتن(!) بر موضع گیری های ضدایرانی خود افزوده است و در کنار بن سلمان و
بن نایف به عنوان اعضای حلقه ضدایرانی در حکومت سعودی پروژه ایران ستیزی
را با شدت و حدت بیشتری به پیش خواهند برد.
یکی از مهم ترین نمودهای گسترش تقابل منطقه ای با جمهوری اسلامی ایران، حذف چهره های منتقد حمله نظامی عربستان به یمن و یکدست شدن خاندان پادشاهی برای پیشبرد پروژه تهاجم به همسایه جنوبی است. با برکناری مقرن به عنوان یکی از مخالفان ساکت حمله به یمن، بن سلمان که از زمان روی کار آمدن پدرش با 34 سال سن وزارت جنگ را برعهده گرفته، اجماع بی چالشی را برای یورش به یمن پشت سر خود خواهد داشت.
در این زمینه توصیف رهبر حکیم انقلاب از وضعیت سیاست خارجی عربستان در
دوره جدید را می توان تشریحی دقیق به شمار آورد. به فرموده حضرت معظم له در
حالی که تا پیش از این سیاست خارجی عربستان از ویژگی هایی چون متانت نیز
برخوردار بود، اینک اداره ریاض به دست چند جوان خام افتاده و جنبه وحشیانه
آن بر دیگر جنبه ها سلطه یافته است.
یکی دیگر از گمانه هایی که کارشناسان در زمینه کنشگری خارجی سعودی ها بویژه
در عرصه غرب آسیا در دوره جدید به آن اشاره دارند، احتمال بالای تقویت
گروه های افراطی منطقه است.
به رغم مواضع اعلانی واشنگتن و ریاض در زمینه مبارزه با افراطی گری و گروه های تروریستی چون «داعش»، کارشناسان با توجه به برخی روابط آشکار و پنهان حلقه های درونی خاندان حاکم با سرکردگان گروه های افراطی از گسترش حمایت های عربستان از این گروه ها سخن به میان می آورند؛ اتفاقی که بر ناامنی و بی ثباتی منطقه به شکل چشمگیری خواهد افزود.
در این ارتباط، افزایش رویکردهای متصلّب و غیرمنطقی سعودی ها سطح اصطکاک و تنش را در مناطقی چون سوریه، عراق، یمن، بحرین و لبنان افزایش و منطقه را به سمت گسترش بحران ها سوق خواهد داد. رخدادهای اخیر در ساختار حاکمیت عربستان را از منظر «واقعگرایی راهبردی» نیز می توان مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
از دید برخی اندیشمندان مکتب رئالیسم همچون «توماس شیلینگ»، یکی از مهم ترین الزامات واقعگرایی راهبردی، انعطاف پذیری بازیگران جهانی و منطقه ای در برابر تحولات و دیگر بازیگران رقیب است. این انعطاف پذیری از طرقی چون باز گذاشتن مسیر عقب نشینی خود و بازیگر رقیب، همچنین مذاکره و امتیازدهی و امتیازگیری متقابل تامین می شود و از این رو هرگونه تصلّب مانعی در برابر کنشگری منطقی و قاعده مند در رفتارهای خارجی است.
در شرایط کنونی چینش مهره های ساختار سیاسی حاکم بر ریاض، رفتارهای غیرمنطقی سعودی ها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران و به طور کلی بی ثباتی منطقه ای را تشدید خواهد کرد و به معنای خراب کردن پل های پشت سر و راه های پیش رو برای کنترل بحران های غرب آسیاست.
تداوم تهاجم نظامی سعودی ها به یمن که تاکنون هزاران کشته و زخمی از جمله شمار زیادی کودک و زن بیگناه را به دنبال داشته، از رویکرد جدید خاندان پادشاهی سعودی پرده برداری می کند. این در حالی است که به رغم اقداماتی نظیر مداخله نظامی در بحرین و حمایت از تروریست های فعال در عراق و حوزه شامات، جنایتی به این وسعت، شدت و آشکاری در کارنامه آل سعود طی دهه های اخیر بی سابقه است.
ادامه چنین رویکردی از دید بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان جز به افول قدرت سعودی ها در منطقه و نظام بین الملل نخواهد انجامید. سعودی ها در پی این جنایتگری ها و تندروی ها جایگاه خود را در جهان اسلام از دست داده و بیش از پیش تنفر مسلمانان و افکار عمومی جهان را برخواهند انگیخت.
بالا بردن سطح تقابل با رقبای منطقه ای، بستن باب هرگونه تفاهم و توافق و گسترش کاربرد قدرت نظامی، مولفه هایی است که هزینه های کنشگری عربستان را به میزان کمرشکنی بالا خواهد برد. تجارب و قواعد بین المللی طی سال های گذشته نشان داده است الگوهای رفتاری سخت اینچنینی نه تنها اهداف و منافع تعریف شده را محقق نخواهد ساخت بل سبب نوعی برانگیختگی پیرامونی حول کانون ناامن ساز و غیرمنعطف خواهد شد.
فرجام سخن آنکه تحولات درونی عربستان سعودی جز به افول قدرت و جایگاه این کشور نخواهد انجامید و نزدیکی با آمریکا نیز نخواهد توانست جبرانی بر این افول باشد، زیرا تجربه رفتار آمریکایی ها نشان داده برای رهبران واشنگتن ارتباط معکوسی میان همسویی کامل و وزن و اهمیت شریکان منطقه ای وجود دارد.
خروج از سایه تهدید
دکتر منصور حقیقت پور: هفته گذشته، مجلس سنای آمریکا طرح نظارت کنگره بر توافق هسته ای را به تصویب رساند و بدین ترتیب، نیمی از راه تصویب نهایی آن را طی کرد. قدم بعدی، تصویب این طرح توسط مجلس دیگر آمریکا یعنی «مجلس نمایندگان» است و چنانچه این طرح از نظر آنان نیز تصویب گردد به این معناست که توافق هسته ای با ایران باید پس از 5 روز به کنگره (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) ارائه شود و نمایندگان 30 روز فرصت خواهند داشت تا آن را بررسی کنند. پس از اتمام این بازه زمانی 30 روزه، سناتورهای کنگره برای تصویب نهایی یا لغو آن رای گیری خواهند کرد، در صورتی که کنگره توافق را تصویب نکند، اوباما 12 روز فرصت خواهد داشت تا این تصمیم کنگره را وتو کند، پس از وتوی اوباما نیز، کنگره تنها 10 روز فرصت دارد تا با رای بیش از دو سوم اکثریت کنگره، وتوی اوباما را لغو کند.«گزارش نیم سالانه» از مواردی است که این طرح دولت آمریکا را به آن ملزم کرده است.
بر این اساس رئیس جمهور آمریکا باید نهایتا ظرف «180 روز تقویمی» پس از اجرای توافق هسته ای و پس از آن نهایتاً هر 180 روز به صورت دوره ای گزارشی در مورد وضعیت پایبندی ایران به توافق را به کمیته های مربوطه و سران کنگره ارائه دهد. نمایندگان کنگره همچنین عنوان کرده اند که توافق هسته ای، مسائلی چون پرداخت غرامت به گروگان های تسخیر سفارت آمریکا در تهران، «نقض حقوق بشر و حمایت مداوم از تروریسم در سرتاسر جهان» را حل نمی کند.
در این بخش از مصوبه کمیته روابط خارجی سنا در خصوص اسرائیل، آمده است: «رئیس جمهور باید تصریح کند که توافق به هیچ وجه تعهد ایالات متحده به امنیت اسرائیل یا حمایت از حق بقای اسرائیل را تضعیف نمی کند.»بنابراین، اولین برداشت از این طرح که حدود یکماه در کش و قوس جمهوری خواهان، دموکرات ها و کاخ سفید قرار داشت، تلاش حزب جمهوری خواه برای کارشکنی در توافق هسته ای است؛ به گونه ای که با روی کار آمدن رئیس جمهور بعدی که به احتمال زیاد از جمهوری خواهان است، سند این توافق به نام این حزب زده شود. می توان گفت بخشی از تلاش سخت سناتورها برای تصویب طرح نظارتی کنگره، با هدف استفاده از حقوق و امتیازات قانونی در تقابل با کاخ سفید و بخش دیگر نیز سیاسی و حزبی است. بسیاری از جمهوری خواهان کنگره می خواهند در مقابل کاخ سفیدی بایستند که معتقدند از اختیارات اجرایی خود نه تنها در موضوعات سیاست خارجی بلکه در بحث هایی مثل مهاجرت، قوانین تغییرات آب و هوایی و برخی دیگر از مسائل داخلی آمریکا سوء استفاده کرده است. علاوه بر وجود نوعی بدبینی ذاتی میان جمهوری خواهان به ایران بسیاری از سناتورها می خواهند که نقش مهم تری را در موضوعات مهم سیاست خارجی آمریکا مثل مذاکرات هسته ای ایران ایفا کنند.
گفتنی است باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در ابتدا تهدید به وتوی این طرح کرد اما پس از اعمال تغییرات و مصالحه بین نمایندگان دو حزب اعلام کرد این طرح را در چارچوب جدید امضا خواهد نمود. نکته اینجاست که اگر مقامات کاخ سفید دارای نیابت و مشروعیت از جانب کشور ایالات متحده هستند، لازم است تعهداتش در مذاکرات هسته ای مورد پذپرش قرار گیرد و چنانچه بر اساس قوانین داخلی این کشور هر گونه توافق هسته ای، باید از منظر کنگره آمریکا بگذرد، این امر مسلتزم آن است که ما باید با نماینده ای از کنگره و نه دولت آمریکا مذاکره کنیم. توافقات کشوری های مختلف با یکدیگر، از آن جهت که مذاکره کنندگان، نمایندگان کشورهای خود هستند، نمی تواند و نباید با قوانین بعدی تداخل داشته باشد. مسلم است که توافقات ما نمی تواند بر بسترهای سست بنا گردد و جریانات سیاسی آمریکا، هر روز تصمیم به تصویب قانون جدیدی بگیرند که اعتبار توافقات را زیر سوال ببرد. اگر کنگره (علی الخصوص مجلس سنا) با دولت این کشور اختلافاتی دارد باید پیش از هر گونه توافق نهایی حل شده باشد؛ در غیر این صورت نمی توان به تحقق توافقات امید داشت. به عبارت دیگر مذاکره کنندگان ایرانی لازم است و باید با توجه به نتیجه کلی تصمیمات تمام نهادهای قانونی آمریکا، به امضاء و اجرای توافق نهایی یا عدم اجرای آن مبادرت ورزند. نکته قابل تاملی که در این میان مطرح است، ابراز نگرانی مکرر و چندباره مقام معظم رهبری از روند مذاکرات به شکل جاری است؛ از جمله اینکه اخیراً فرمودند: «من نمی فهمم مذاکره در زیر شبح تهدید چه معنایی دارد؟».
در نتیجه، مجلس شورای اسلامی نیز در پاسخ به گستاخی و زیاده خواهی کنگره و مقامات آمریکایی، طرحی برای مقابله با طرح نظارت کنگره بر توافق هسته ای آماده کرده است. روز گذشته در همین راستا طرح سه فوریتی نمایندگان مجلس برای توقف مذاکرات تا قطع تهدیدات آمریکا را کلید زدند. جواب تهدید - از جانب هر دولت زورگویی که باشد- تهدید است و طرح نمایندگان مجلس شورای اسلامی، یقیناً قدرت بیشتری در مذاکرات هسته ای به نمایندگان کشورمان خواهد داد. از سوی دیگر؛ تصویب طرح نظارت بر توافق هسته ای در کنگره آمریکا در واقع نوعی توهین به مذاکره کنندگان 1+5 نیز به شمار می آید زیرا توافق در جای دیگری صورت می گیرد اما تنفیذ و تصویب آن خارج از اراده مذاکره کنندگان در جلسات کنگره نهایی می گردد که در واقع توهین به مذاکره کنندگان اروپایی است. الزام کنگره آمریکا به تصریح رئیس جمهور این کشور مبنی بر عدم تضعیف تعهد ایالات متحده درباره امنیت رژیم صهیونیستی و یا حمایت از حق بقای آن، پرده از وابسته بودن تهیه کنندگان این طرح بر می دارد.
چه توافق هسته ای صورت بگیرد و چه نگیرد، رژیم کودک کش صهیونیستی امنیت نخواهد داشت و اگر شاهدیم که دولت منفور آمریکا با وجود ترسیم چنین خطوط قرمزی از سوی کنگره باز هم بر ادامه مذاکره اصرار می ورزد، مخالفین داخلی را از عواقب شکست مذاکرات برحذر می دارد و می گوید اگر توافق به بن بست برسد، همگان آمریکا را مقصر می دانند، نه از سر دلسوزی برای کشور ما بلکه به دلیل نیاز مبرمی است که در شرایط فعلی منطقه و جهان به تعامل با ایران مقتدر دارند. رئیس جمهور آمریکا در حالی در پیام نوروزی خود وعده گشایش اقتصادی به مردم ما می دهد که کارشناسان برجسته آمریکایی خبر از بحران شدید مالی آمریکا در آینده نزدیک می دهند. طرفه آنکه بر مسئولین ما فرض است که زیر بار مذاکره در شرایط تهدید نروند، نیاز آمریکا به مذاکره با ایران را به طور عمیق و شفاف درک کنند و از دادن پاسخ محکم به دشمن، هراس به دل خود راه ندهند زیرا مجلس شورای اسلامی و مردم غیور ایران همواره از موضع بر حق آنان دفاع خواهند کرد.
چشم هیبت ملی به دیپلماسی ایرانی
محمد اسماعیلی: «محافظت از عظمت و هیبت ملت» یکی
از مطالبات مهمی است که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر معلمان، از مسئولان
سیاست خارجه کشورمان مطرح می نمایند: «... مسئولان سیاست خارجی و مذاکره
کنندگان باید خطوط قرمز و اصلی را به دقت رعایت کنند و همزمان با ادامه
مذاکرات، باید از عظمت و هیبت ملت ایران نیز دفاع کنند و زیر بار هیچ
تحمیل، زور، تحقیر و تهدیدی نروند.»
تصریح و تأکید رهبری بر این نکته سؤالات بسیاری را در ذهن مطرح می کند از
جمله اینکه، مگر صلابت و مهابت جامعه ایرانی به خطر افتاده که معظم له بر
صیانت از آن تأکید می نمایند؟
این بخش از سخنان رهبر معظم انقلاب مبتنی بر کدام رفتار یا مواضع مخاطره آمیز بوده که ایشان را ملزم کرده تا به ضرورت دفاع از چنین مؤلفه ای در دستگاه سیاست خارجه تأکید نمایند؟
نگاه قانون اساسی به چنین مقوله ای چیست؟
برای تبیین چنین دغدغه ای و پاسخ به پرسش های طرح شده باید به نکاتی اشاره کرد:
1- حمایت از جنبش های مردمی منطقه و دفاع از آنها در مقابل نظام سلطه یکی از عناصر مهم «حفاظت از عظمت و هیبت کشور» به شمار می رود و در شرایطی که نهضت های مردمی در کشورهای لبنان، عراق، سوریه، یمن، بحرین و برخی دیگر از کشورها، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار داده اند توقع این است که دستگاه سیاست خارجه حمایت های قانع کننده تری از جنبش های مردمی در بحرین، حزب الله در لبنان، انصارالله یمن و سایر نقاط به عمل بیاورد.
کما اینکه تعرض بی محابای ائتلاف عربی- امریکایی به سرزمین های اسلامی و قتل عام آنها دست اندازی مستقیم به منافع بین المللی کشورمان به شمار می آید و ضرورت حمایت های بهتر و مؤثرتر دولتمردان را گوشزد می کند.
آنچنان که در اصل 154 قانون اساسی هم آمده است: «جمهوری اسلامی ایران... در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند.»
به راستی در شرایطی که مردم بی دفاع یمن زیر آتش موشک های عربستان سعودی به خاک و خون کشیده می شوند، دستگاه دیپلماسی کشور توانسته حمایت قابل قبولی از آنها صورت دهد؛ آیا آنطور که شایسته است از مقامات عربستان سعودی به خاطر تجاوزات بی رحمانه صریح و بی پرده انتقاد کرده ایم یا با ارسال پیام های مکتوب آنها را به خاطر رفتارهای خلاف انسانی و اخلاقی شماتت نموده ایم؟
مگر نه این است که دفاع از مسلمانان سایر کشورها جزو وظایف ذاتی، انسانی و قانونی ماست، پس چرا در قبال حوادث منطقه و کشتار مسلمانان آن طور که اقتضا کرده اعلام موضع نمی کنیم. چرا در شرایطی که ملت مظلوم سوریه در مناطقی مانند «نبل »، «الزهرا» و اخیراً «فوعه » و « کفریا » در آستانه فاجعه انسانی قرار داشته و دارند مقامات رسمی کشورمان تکاپویی برای خلاصی مسلمانان این مناطق از وضع موجود صورت نمی دهند، از جمله اینکه با مقامات ترکیه رایزنی کنند تا حداقل نیازهای اولیه آنها مرتفع شود.
2- دفاع مطلوب از اتباع کشور در مقابل تعرضات سایر کشورها هم می تواند عنصر تاثیرگذاری در «حفظ و دفاع از شخصیت و هویت ملی و بین المللی جامعه ایرانی» باشد.
بر همین اساس انتظار عمومی این است که دستگاه سیاست خارجه در مقابل تعدی و تطاول مقامات، نهادها یا وابستگان کشوری در برخورد با تبعه یا شهروند ایرانی برخورد مصمم و قاطع از خود نشان دهد، توقعی که همچنان با اما و اگرهای فراوان مواجه است.
از جمله اینکه دولت در مواجهه با رفتار خلاف مقررات بین المللی عربستان سعودی با هواپیمایی که حامل کمک های انسان دوستانه بود، موضعی قاطع و شفاف نگرفت آن هم در شرایطی که اگر هواپیمای ایرانی هدف جنگنده های سعودی قرار می گرفت اعتبار و شخصیت بین المللی جمهوری اسلامی ایران را مخدوش می کرد، کمااینکه با سکوت دستگاه دیپلماسی تا حدود بسیاری هم مخدوش شد.
در نمونه ای دیگر در شرایطی که دو تن از مأموران انتظامی فرودگاه جده در اقدامی بی سابقه به دو نوجوان ایرانی تجاوز می کنند وزارت امور خارجه با موضعی دیرهنگام آن هم با ادبیاتی نرم نسبت به این اقدام واکنش نشان داد و تنها به احضار کاردار عربستانی بسنده کرد در شرایطی که توقع عمومی این بود که دولتمردان برخوردی جدی تر از خود نشان دهند.
3- تأمین منافع ملی و بین المللی هم دیگر مولفه بارز و البته اساسی نگهبانی از هویت و هیبت کشور در تعاملات و مذاکرات بین المللی است که در مصادیق بسیاری و از جمله «حفظ دستاوردهای هسته ای» عینیت پیدا می کند، به همین دلیل است که اصل 153 قانون اساسی تصریح می کند: « هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است.»
همان طور که بارها تأکید شده انتظار عمومی این است که دولتمردان یازدهم به موازات مذاکرات با گروه 1+5 خطوط قرمز را رعایت و دستاوردهای چند ساله صنعت هسته ای را محافظت کنند، در غیر این صورت نظام سلطه به کمک رسانه های بی شمار خود الگوی مقاومت انقلاب اسلامی را در افکار عمومی دنیا مخدوش می کند، آنچنانکه طی 20 ماه اخیر هم از تریبون های مختلف بیان کرده اند که تحریم و فشارهای بین المللی ایران را پای میز مذاکره کشانده است. بنابراین تکیه کردن و امید بستن به قطعنامه احتمالی شورای امنیت برای رفع تحریم های هسته ای همان قدر واقعی است که امید داشتن به تصمیم این شورا برای پایان دادن به نسل کشی در یمن و سوریه. آیا این همان شورایی نیست که می خواهد تحریم های ظالمانه کشورمان را لغو کند، آیا شکی هست که مردم بی گناه یمن تاوان قرابت گفتمانی با جمهوری اسلامی ایران را پس می دهند؟ پس چگونه باید انتظار داشت که این شورا با ما رئوف تر از یمن باشد.
4- موضع گیری محکم، قاطع و توأم با شجاعت در مقابل تهدیدات روزافزون مقامات غربی دیگر مؤلفه ای است که در صورت تحقق می تواند از سقوط هیبت و عظمت یک ملت جلوگیری کند، آن هم در شرایطی که مقامات غربی در طول 20 ماه مذاکره هسته ای با کشورمان بیش از دهها بار جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید کرده و از گزینه های روی میز سخن به میان آورده اند. توقعی بجاست مقامات اصلی دولت در واکنش به چنین اظهاراتی پاسخی درخور و هم سطح بدهند و اگر تاکنون چنین اتفاقی حادث می شد، بدون تردید حجم تهدیدات نظامی غرب علیه کشورمان به میزان کنونی نمی رسید.
5- نکته پایانی آنکه هژمونی بین المللی جمهوری اسلامی ایران به راحتی به دست نیامده و حاصل سال ها جنگ، رشادت و خون دل خوردن هاست و مدارا با دشمن به جای مقاومت و ایستادگی روی اصول و دستاوردهای ملی می تواند زمینه مخدوش شدن این هژمونی را فراهم و سقوط پلکانی ملت و نظام را مقدمه سازی کند، چنانکه رهبر معظم انقلاب هم در این دیدار تأکید فرمودند: «بدانید اگر یک ملتی نتواند از عظمت و هویت خود در مقابل بیگانگان دفاع کند، قطعاً توسری خواهد خورد، بنابراین باید قدر هویت و شخصیت ملت را دانست.»
راه های تحقق عزت ایران را گم نکنیم؟!
حمیدرضا عسگری: سال هاست که نام آب های نیلگون جنوبی کشور، میان ایران و همسایگان عربی مورد مناقشه قرار گرفته(ازسال 1964م) و اعراب حاشیه نشین "خلیج همیشه فارس" به دنبال جعل این نام بر اساس هویت خود هستند. دراین راستا اقدامات نسبتاً خوبی از سوی وزارت خارجه و نهادهای رسمی کشور صورت گرفت، تا دیگران بیهوده براین جعل تاریخی مانور ندهند و نام باستانی این محدوده آبی را همانطور که بوده و هست به کارگیرند. اما نام خلیج فارس، مدیون همت و وحدت مردم ایران زمین در طول تاریخ است. در زمان کنونی نیز شاهد بودیم که حمایت ها و وحدت مردم و کاربران اینترنتی چگونه موجب شد تا بسیاری از سایت ها و نهادهای سرشناس در حوزه جغرافیا در مقابل خواسته ایرانیان تسلیم شوند و حتی از اقدام خود عذر خواهی کنند. گرامیداشت چنین روزی برای هرایرانی شیرین و با ارزش بوده و اصالت خلیج فارس، خود برای اثباتش کافی است و تا قرن ها بعد نیز کسی نمی تواند آن را تحریف کند.
آیا عزت و منزلت ایران و ایرانی درحد یک نام و سرگذشت تاریخی محدود می شود؟! مسلماً این چنین نیست، بلکه عزت و نام ایران با ارزش های اخلاقی مردم آن شناخته خواهد شد. وقتی جهانیان مشارکت و حمایت های مردمی را در مناسبت های مختلف ملی و سیاسی مشاهده می کنند، عزت ایران خودنمایی می کند، وقتی شأن و جایگاه ایرانیان به واسطه ارتقای سطح زندگی و معیشت ارتقا پیدا می کند جای بالیدن دارد، وقتی جرم وفساد و بزهکاری از جامعه رخت بربندد، آن روز باید روز جشن عزت ملی باشد.
طی روزهای اخیر رهبرمعظم انقلاب و ریاست جمهوری به طور جداگانه برامر عزتمندی مردم و کشور تاکید داشتند و در فصلی مشترک آن را منوط به تحقق خواسته های مردم در حوزه مشکلات معیشتی، بیکاری و تولید، دانستند. اما مگر دولت و ملت به دنبال عزت و پیشرفت کشور نیستند؟! مگر خواسته عمومی نیست تا سرمایه ها و توان کشور صرف بخش های تولید و افزایش اشتغال گردد؟! پس چه می شود که این نیات و خواسته ها در حیطه عمل محقق نمی شود و هرچه به پیش می رویم، عمق مشکلات و گرفتاری های دولت و ملت افزایش می یابد؟!.
بی پرده و بی ملاحظه برپایه گفته های رهبرمعظم انقلاب، باید عرض کرد که "پدیده فساد و گریز از قانون"، علت اصلی این آفت ها و مسموم سازی افکار و هدررفت پتانسیل های کشور می باشد. امروز آمارهایی باورنکردنی از تخلفات مالی و اداری، که تنها یک قلم آنها چند برابر بودجه عمرانی کل کشور می باشد، از سوی مقامات و نهادهای رسمی اعلام می شوند و جامعه حیران از چنین اخباریست. مسلماً وقتی رخنه ای در یک سد آب ایجاد شود، انتظار داشتن از تجمیع منابع کافی برای آبادانی، انتظاری غیر عملی است، مخصوصاً اگر این ترک و رخنه در زیر سطح آب قرار گرفته باشد!!.
باید به این نکته اشاره کنیم که هویت تاریخی ایران با تحریف و جعل عناوین و نام ها، از بین نخواهد رفت و تغییر نمی کند. اما باید عزت کنونی ایران را به دست و اعمال خودمان بسازیم.
تمیز دادن " هویت و عزت" ایرانی کار زیاد سختی نیست، اما حفظ و ارتقای عزت ایران بسیار مشکل و حیاتی است.
امروز تحقق و حفظ عزت ایران به دست تک تک ما مردم ایران است تا با نوع رفتار و افزایش تلاش خود موجبات رفع نواقص و مشکلات را ایجاد کنیم. اما تا زمانی که رخنه هایی در لایه های زیرین امور اجرایی و حکومتی وجود داشته باشد، هیچ تحول چشمگیری برای این مملکت رخ نخواهد داد.
باید امیدوار بود تا با تاکیدات رهبری انقلاب، گفته ها و شعارهای مبارزه با فساد و دزدی در کشور جامه عمل بپوشند و بحث نظارت به معنای واقعی و بدون اغماض ومصلحت اندیشی در دستور کار قرار گیرد.
گزینه هایی برای آینده سوریه
محمد علی سبحانی: پروسه تبدیل اعتراضات مدنی به جنگ داخلی که سرانجام منجر به حضور نیروهای تروریستی القاعده و داعش در سوریه شد، عامل اصلی وضعیت آشفته ای است که در منطقه به وجود آمده است و مشخصا غم انگیزترین آن در سوریه نمود دارد. در این خلاصه بنا بر این است که نگاهی به گذشته و حال و آینده سوریه داشته باشیم. اعتراضات و مطالبات مردم: شکی نیست که علت اصلی اعتراضات مردمی، حکومت های غیرانتخابی، فضای بسته، زندانی کردن مخالفان و فقر و فساد در سیستم اداری است؛ حوادثی که از ٢٠١١ شروع شد و بسیاری از حکومت های عربی را در بر گرفت، در سوریه نیز استمرار یافت. در این اعتراضات حکومت ها خود را در مقابل مردم دیدند و معلوم شد که دولت های عربی تا چه حد با مردم خود و خواسته های آنان بیگانه اند. منصفانه است اگر بگوییم در ابتدا فقط مردم در صحنه اعتراضات بهار عربی بودند، اما پس از برخورد نادرست حکومت ها، فضا عوض شد و استفاده از سلاح، جای فعالیت مدنی را گرفت و در نهایت برخی از دولت ها سرنگون شده و بعضی با چنگ و دندان و با کشتار باقی ماندند، اما مشکل تازه شروع شده بود. همه شاهد بودیم زمانی که مسئولان حکومت های قبلی کنار زده شدند شکاف های عمیق خود را نشان دادند و جنگ های خانمان سوز جای آرزوهای مردم در میدان های «تغییر» و «تحریر» را گرفت. جهان هرگز زیبایی آن روزها در پایتخت های برخی از کشورهای عربی را از یاد نخواهد برد که مردم عرب و در رأس آنها جوانان، اعتراضات مسالمت آمیز را با خواسته های دموکراتیک و اصلاح طلبانه به نمایش گذاشتند. فقط برای یادآوری، عنوان های برخی از مقالات روزنامه های عرب در سال های ٢٠١١ و ٢٠١٢ را ذکر می کنیم که بیان کننده اراده و خواسته های ملت های عرب در آن روزهاست:
- این انقلاب ها برای دموکراسی است.
- آزادی و عدالت را در کنار هم می خواهیم.
- دولت دموکراتیک عربی، دولت همه مردم است.
- عدالت بدون حاکمیت قانون ممکن نیست.
- مردم، همه شهروندان عرب و غیرعرب، مسلمانان و غیرمسلمانان را شامل می شود.
- مخالفان باید به مبانی دموکراتیک پایبند باشند.
- توازن بین آزادی و عدالت بر اساس حقوق شهروندی و حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی شکل می گیرد.
- خواست ملت ها، استقلال قوا و انتخابات آزاد است.
- آمده ایم از دموکراسی دفاع کنیم، نه آنکه به دنبال پست های سیاسی باشیم.
در همان مقطع، مقالات زیادی در مورد برابری زن و مرد نوشته شد و زن ها دوشادوش مردان در فعالیت های مدنی حضور یافتند.
آن سرباز یمنی در میدان تغییر، که گفت من آمده ام در اعتراضات شرکت کنم تا سرباز وطن باشم نه سرباز شخص، نیز از جمله زیبایی های آن دوران بود. باید تأسف خورد که امروز از این شعارها هیچ خبری نیست. میدان های تغییر و تحریر به میدان های جنگ تبدیل شده و همان نسل جوانی که با همه وجود، دغدغه دموکراسی و توسعه داشت، امروز در باتلاق نفرت و کینه و جنگ فرو رفته است. از خانم کرمان در یمن که صلح را از آن خود کرد و از حضور زنان خبری نیست. برادران آن گونه همدیگر را می کشند که گویی اهالی بهشت و جهنم هستند.
در سوریه چند گروه مخالف دولت هستند که هم با دولت می جنگند و هم با خودشان؟
این همه گروه هایی که به نام اسلام می جنگند، آیا واقعا دغدغه اسلام و
اخلاق دارند؟ قاعدتا همه ما پاسخی مشابه برای این سؤالات داریم. همه
معتقدیم که باید دولت و گروه های سوریه ای که تروریست نیستند، دست از توهم
برداشته و بدانند که هیچ کس نمی تواند به تنهایی اوضاع را تغییر داده و
مسیر مردم سالاری را زنده کند. اما عمق فاجعه اینجاست که در سوریه و در
منطقه، صدای جنگ سالاران بلند است، به گونه ای که گوش جهان را کر می کند و
صدای اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان ضعیف است.
رئیس جمهور دوران اصلاحات به عنوان رئیس مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها اخیرا در یک سخنرانی به بررسی این پدیده پرداخته و گفته است باید راهی پیدا شود تا صدای اصلاح طلبی و تعادل را بیشتر بشنویم تا بتوانیم امید را در دل و ضمیر ملت های منطقه زنده نگه داریم و اگر چنین نشود، دود سیاه همچنان آسمان سوریه را تاریک تر خواهد کرد. قبل از اینکه سناریوی محتمل برای آینده سوریه را در این مجال مطرح کنم، باید تأکید کنم در ارزیابی مقصران این تراژدی غم انگیز، نمی توانیم تنها و تنها دولت سوریه را مقصر بدانیم بلکه باید عملکرد نیروهای موجود در صحنه و رفتار برخی دولت های منطقه ای را نیز در به وجودآمدن این وضعیت مؤثر بدانیم. به طورکلی وضعیت فعلی محصول دو اشتباه بزرگ است:
الف( خطای دولت سوریه:
در سال ٢٠١١ با شروع تظاهرات در چندین شهر سوریه، مردم و گروه های موجود در
صحنه اعتراضات که بهترین آنها اخوان المسلمین بودند، درخواست های اصلاح
طلبانه ای را مطرح کردند. به طورمثال تقاضای اصلاح نظام را در چندین جمعه
تکرار کردند. در یکی از بیانیه ها اعلام کردند که خواهان برکناری نخست وزیر
و تغییر قانون اساسی مبنی بر امکان مشارکت بیشتر مردم و احزاب در قدرت
هستند. اما برخورد صورت گرفته، خواسته های مردم را بالا برد و خواستار
ایجاد تغییرات بنیادین شدند. امید به اصلاح، جای خود را به ناامیدی داد.
نیروهای مسالمت جو به نیروهای مسلح تبدیل شدند. کمتر از یک سال پس از آغاز
اعتراضات، سلاح های سبک و سنگین به میدان های شهرها و روستاها آمد و جنگ
داخلی آغاز شد.
سؤال جدی همین جاست؛ این سلاح ها از کجا آمد؟ قبول دارم ارتش آزاد، بخشی از سلاح خود را از پادگان ها به دست آورد، اما سلاح های بیشتر و آموزش های نظامی نیروهایی که هیچ شناختی روی آنها نبوده است، سبب شده به جای یک ارتش منظم با هدف ایجاد امنیت و ایجاد نوعی از توازن، خلأ امنیتی ایجاد شده و همین شرایط، سوریه را به مرکز اصلی تربیت تروریست تبدیل کرده است.
ب( خطای بازیگران منطقه ای:
خطای دوم و بزرگ تر در سوریه را در میان بازیگران داخل و خارج، همه کسانی
مرتکب شدند که جنگ سالاران را در مقابل ارتش قرار دادند و سلاح های سبک و
سنگین، پول و امکانات زیادی را به داخل سوریه روانه کردند. همه ما می
دانیم ارتش ها سرمایه ملی هستند و باید به عنوان سرمایه ملت ها باقی
بمانند. باور نگارنده این نیست که نیت همه کشورهایی که مرتکب این خطا شدند،
توطئه آمیز بود. شاید خطای محاسبه، آنان را به این وضعیت کشاند، اما در
مورد کشورهایی چون عربستان سعودی که نقش تخریبی آن در جلوگیری از پیشرفت
دموکراسی در جهان عرب بر هیچ کس پوشیده نیست، چگونه باید باور کرد که این
کشور از مردم سوریه برای دموکراسی حمایت می کند؟! نمونه یمن و بحرین دلیل
روشنی است که عربستان سعودی دلارهای نفتی خود را چگونه برای انحراف انقلاب
های عربی به کار گرفته و این انقلاب ها را در نطفه خفه کرده است. در حقیقت
کشورهایی که از تروریست به طور مستقیم یا غیرمستقیم یا بر اثر خطای محاسبه
حمایت کردند.
در کنار نظام اسد که به درخواست مردم سوریه برای اصلاحات پاسخ کافی نداد، مانند دو تیغه یک قیچی عمل کردند و آمال و آرزوهای دموکراسی خواهانه و پیشرفت در سوریه و برخی دیگر از کشورهای عرب به محاق رفت.
١-سناریوهای محتمل برای آینده سوریه:
٢-استمرار شرایط کنونی برای مدتی طولانی
٣-تجزیه سوریه به دولت های محلی کوچک و بزرگ
٤-شکل گیری ائتلاف بین المللی و اشغال سوریه
راه حل سیاسی توسط گروه های غیرتروریست در داخل با حمایت یک ائتلاف منطقه ای و بین المللی
لازم است در اینجا به یک نکته توجه کنیم که شرایط سوریه به ویژه پس از ظهور
داعش به قدری پیچیده و دشوار شده که اولویت دادن و پیش بینی در مورد هریک
از احتمالات ذکر شده را غیرممکن کرده است و نگارنده از میان این احتمال ها
آنچه را مشخصا مناسب تر می پندارم و احتمال می دهم اشتراک نظر بیشتری در
سطح منطقه ای در مورد آن وجود دارد، مطرح می کنم:
١- اولویت اصلی و فرعی در مرحله کنونی خلع سلاح نیروهای تروریست و داعش است
و یقینا این اقدام بدون یک سازوکار منطقه ای و بین المللی امکان پذیر
نخواهد بود. سؤال مهم دراین باره این است که ترکیب این سازوکار و اختیارات
آن چه باشد؟ این سازوکار در درجه اول به هماهنگی منطقه ای و سرانجام به یک
قطع نامه شورای امنیت نیاز دارد.
آیا امکان دستیابی به این قطع نامه که متحد سوریه، یعنی روسیه را راضی نماید وجود دارد؟ جای دولت سوریه در این سازوکار چیست؟ چه کسی جایگزین مطلوب خواهد بود؟ آیا دولت سوریه پذیرفته خواهد شد؟ و ده ها سؤال دیگری که به دلیل تعدد بازیگران در صحنه داخلی و منطقه ای و بین المللی پاسخ به هر کدام از آنها دشوار است.
پیشنهاد می شود داعش - خطرناک ترین گروه تروریستی در جهان که سوریه را مرکز آموزش و صدور تروریست قرار داده است – را اولویتی برای گفت وگو و هماهنگی قرار دهیم.
٢- پس از نابودی یا تضعیف نیروهای تروریست است که می توان از همه گروه های غیرتروریست یا حتی غیرمسلح سوری و نیز دولت سوریه دعوت کرد و آنان را تحت فشار یا به اختیار، در کنار هم نشاند و سازوکار یک انتخابات آزاد را فراهم کرد. در آن صورت، نماینده اکثریت که بسیاری از آنان امروزه آواره شده اند، رأی خواهند آورد.
هرچند این چشم انداز امروزه بیشتر به یک آرزو شبیه است، اما می توان به اجرائی شدن آن تا حدودی امید داشت، خصوصا در صورتی که قدرت های تأثیرگذار منطقه ای با اعتقاد و هماهنگی، این راه را دنبال کنند. در غیر این صورت ملت سوریه با جنگ و کشتار مواجه خواهند بود و گروه های مسلح، هرکدام در نقطه ای به کانونی که خون مردم را در شیشه خواهند کرد، تبدیل شده و درنهایت به سوی تجزیه و نابودی پیش می روند.
حقوقی که از بازنشستگان فرهنگی مغفول ماند
منصور فرزامی: دریغ از یک جمله ، حتی یک واژه از حقوق فوت شده بازنشستگان فرهنگی ، آن هم در هفته بزرگداشت مقام معلم ! گویی اینان از تبار قوم ایرانی نیستند . انگار که این فراموش شدگان هیچ نقشی در پروردن معلمانی که امروز بازار تکریمشان گرم است ، نداشته اند . باور کنید که عزیزان امروز ، خوشه چین خرمن همین بزرگانی هستند که برخی گمان می برند که درخت خشک بی حاصل اند و نبایدشان آب داد در حالی که اینان حقوقی که حق مسلم آنان است و قانون و عرف و منطق و مهم تر از همه عدالت اسلامی ، بر آنان مقرر کرده، می خواهند .
باور کنید که این بازنشستگان فرهنگی هم مثل سایر بازنشستگان، ایرانی اند . اهل همین کشورند . با همان پای بندی راستین به اصول و سنت ها و نجابت و مدنیت ایرانی . تنها عیبی که دارند، فرهیختگی و متانت و خویشتن داری و فروخوردن بغض است و بیتی که بدان معتقدند:
گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
این ز یاد رفتگان، همان صف اولی ها هستند که طاغوت را فروکوفتند . این عاشقان بی جیره و مواجب، همان کسانی هستند که تا از کلاس درس و بحث بیرون نیامدند، چرخ انقلاب به راه نیفتاد . حال چه کسی است که این حقیقت را کتمان کند ؟ مگر اینها همان کسانی نیستند که استادان برجسته داخل و خارج، آرزو دارند که یکبار دیگر، زمان به عقب برگردد تا در محفل گرم عشق و هنر و درس آنان حضور یابند . آیا سزای این قشر عاشق و مخلص که چشم و توش و توان خود را بی دریغ نثار فرزندان برومند این آب و خاک کرده اند، همین است . آیا جوانمردی است و عمل به حق است که تحصیلکرده آن زمان دانشگاه که عیار دانشش مایه دارتر از «پی اچ دی» امروزی هاست، دریافتی اش کمتر از خدمتگزار درس نخوانده فلان سازمان باشد ؟ اگر چنین نیست، احکام را کنار هم در رسانه ها منتشر کنید .
مگر این سخن رهبر انقلاب به حکمت نیست که : «بازنشسته ها، آینه شاغلان اند «. اگر حکیمانه و به سزا، پس چرا تصمیم گیران در مجلس و دولت به این آینه با تدبر و تعمق نمی نگرند تا حقایق و واقعیت ها و فرداها را ببینند و بدانند که اگر هزینه کردن در آموزش و پرورش، سرمایه گذاری است پس این، بازنشستگان، نه بدترین سرمایه های منقح، که بهترین ذخایرند . ذخایر مولد، ذخایری که اندیشه و فرهنگ و حکمت تولیدکرده اند و بزرگانی چون دولتمردان را بر مسند نشانده اند که همین همت دلیلی است به این که نباید از زحماتشان بی توجه گذشت و بی وفایی کرد.
اگر امروز، افت تحصیلی هست. اگر امروز هوش و حواس نوباوگان و نوجوانان و جوانان به جای دیگری معطوف است، برای این است که: «جهان، تهی است ز رندان» برای آن است که امروز چون گذشته نخبگان به کسوت معلمی درنمی آیند . بدان جهت است که مسند عشق و هنر و تعلیم، قدر نمی بیند، برای آن است که آبشخور فرهنگ امروز آن صفای صافی گذشته را ندارد برای این است که این در پای تخته سیاه ایستاده ها نمی خواهند به درد اسلاف خود گرفتار شوند. به همین سبب می کوشند تا اگر نمی توانند آخرت خود را آباد کنند، آبادانی دنیای خود را از دست ندهند و اتفاق این که ریشه ناهنجاری ها و بی دانشی ها و مدرک گرایی ها و کمرنگ شدن ارزش کار و خدمت به همنوع و کشور و فرهنگ، همین جاست. برای این است که بیت قابل تامل زنده یاد دکتر حمیدی را در گوش دارند که:
نفرین بر آن کسی که در این ره چو من برد زجری بدین گرانی و اجری بدین کمی
حال اگر هزینه در آموزش و پرورش «سرمایه گذاری» است. این سرمایه گذاری بی توجه به گذشته جواب نمی دهد چون امروزی ها هم به زودی جای دیروزی ها را می گیرند . چون گذشته چراغ آینده است . هم وزیر محترم رفاه که خود از سربازی به سرداری رسیده و هم رئیس جمهور ارجمند حقوقدان باید مفاد قانون خدمات کشوری و حقوق هماهنگ را مطمح نظر قرار دهند چون عمل به قانون در شرح وظایف قانونی ایشان است . بی اعتنایی به موادی از قانون، این قانون مداری و حقوق مندی را زیر سوال می برد . این درست که مناعت طبع و وقار این طیف وسیع و خدوم به آنان اجازه اعتراض معمول نمی دهد اما سکوت و دم فروبستن آنها آتش زیر خاکستر مجموعه فرهنگ است و بی مایگی می آورد و بی مایگی فرهنگ به صلاح حال و آینده کشور نیست.
راستی دلخوشی سیری چند؟
غلامرضا کمالی پناه: بزرگنمایی قلم کوچکنمایی قلم بازگشت صبح که از خانه بیرون می آیی چشمت به گوشه ای می خورد که در میان چند کارتون آدمی دارد لول می خورد و به خود می پیچد، بدنش را می خاراند، ناگهان از خودت می پرسی واقعاً این انسان است و من هم انسان هستم؟ مگر نگفته اند که، «بنی آدم اعضای یک پیکرند،» آن چنان با وجدان خود درگیر می شوی و نمی توانی کاری بکنی که انگار تمام غمهای عالم ر ا بر دوش خویش حمل می کنی. هنوز چند قدمی فاصله نگرفته ای، به کیوسک روزنامه فروشی می رسی، هر روزنامه ای را که نگاه می کنی، از اخبار و مطالب ناخوشایند و غم افزا پر است.لذا غمی بر غمهای تو افزوده می شود.
کامپیوتر خود را روشن می کنی و سری با سایتها میزنی می بینی که هر چه به چشم تو می خورد، خبر و مطلب غم انگیز است. در جمع همکاران قرار می گیری، در اتوبوس می نشینی، به میهمانی می روی، تلویزیون را نگاه می کنی، خلاصه شب و روز به هر چه و هر کس میرسی فقط و فقط اخبار و گزارشهای ناخوشایند به گوش می رسد. انگار وارد دالانی تاریک ، طویل و عریض و عمیق شده ای که در آن کورسویی ازامیــد و خـوشی به چشم نمی خورد. از هر طرف صداهای گوش خراش و آه و ناله های کودکان و زنان و پیران در زیر بمباران وحشیانه متجاوزان به گوش می رسد، صحنه دلخراش قتل دختری در مهاباد و یا هر جای دیگری در زیر چکمه ها و چاقوی های تیز بی رحمان خون به چشم می آورد. وقتی می خوانی کره شمالی موشک بالستیک آزمایش می کند تن آدم می لرزد. جنایات داعش در سوریه ، کشتار روزانه مردم در یمن، ازدواج زوری دختران، بیکاری 7 میلیون فارغ التحصیل، خودسوزی دانشجویی در شیراز، آلودگی بنزین پتروشمی، پایین بودن ضریب ایمنی پل های عابر پیاده، داستان طولانی روغن پالم، نداشتن تعامل، پرونده های 32 میلیارد تومانی، انتقاد وزیر بهداشت از پزشکان تهران، کشته های سقوط هواپیما، قطع آرد یارانه ای در بیشتر استانها، نادیده گرفتن حقوق مسافران هوایی، قتل به خاطر چک برگشتی، کشته شدن یک روزنامه نگار در عراق، تخریب شبکه ارتباطی صعده، ناپدید شدن یک رئیس جمهور، کشتار غیر نظامیان صعده و... تا خبر "برگشت احمدی نژاد به ریاست جمهوری” اینان تنها بخشی از اخبار یکی از سایتهای خبری مشهور تهران است. به جرات می توان گفت بیش از 60 درصد اخبار و مطالب این سایت و سایر سایتها و خبرگزاریها و روزنامه ها همه بر پاشنه غم و اندوه، زشتی و بدی می چرخد، انگار اصلاً خبر خوشی در شهر نیست، واقعاً نیست یا اینکه ما نمی بینیم و یا نمی خواهیم ببینیم؟ از شما چه پنهان ما روزنامه چی ها هم خار خارِ پیدا کردن یک نقطه سیاه را داریم که از آن خال حالی بسازیم.
غافل از اینکه داریم حال خلق الله را می گیریم اگر چه نقاط کور و سیاه در عملکردها و تصمیم گیری ها کم نیست اما حقیقتاً میان سیاه و سفید پهنه وسیعی از رنگ خاکستری وجود دارد، که رسانه ها به آن نمی پردازند و یا اصولاً خوش ندارند آن را ببینند انگار چندان جذابیتی ندارد. چنان به نظر می رسد که هم برای نویسنده و هم گویندگان و هم برای خوانندگان خبر "دزدیدن یک کودک” از خبر "اهدای کلیه یک معلم به دانش آموزش در اردبیل” جذاب تر است. حادثه تخریب یک ساختمان از خبر ساخت یک مدرسه توسط خیری خواندنی تر است.
خبر قتل به خاطر چک برگشتی جاذبه اش از آزادی زندانیان چک توسط خیرین بیشتر است. اخبار خوش کم نداریم اما چرا فقط ناخوشی ها را انعکاس می دهیم؟ روزانه صدها ازدواج در همین تهران صورت می گیرد از آنها خبری نیست اما وقتی شنیدیم زوجی به زندگی خود پشت پا زده اند فوراً از آن یک کوه می سازیم. به نظر می رسد "بدبینی” و "زشت نگری” برای ما هنر شده است. این نوع نگرش در لایه های زیرین شخصیت ما ایرانیان نفوذ کرده است و لذا قطره قطره اخبار غم انگیز و ناخوشایند در ذهن و روح ما چنان جمع گشته که به مردابی بد بو تبدیل شده است که هیچ گلی از کنار آن نمی روید و هیچ پرنده امیدی بر فراز آن بال نمی زند طاووس به آن زیبایی را می بینیم ولی به پاهای زشت آن اشاره می کنیم و پاهای زیبای کلاغ را رها می کنیم و سیاهی پر و بال آن را سرزنش می کنیم انصافاً در چنین شرایطی «دل خوش سیری چند؟»
ضرورت تفکیک برنامه از قانون برنامه
پرویز خسروشاهی: تهیه برنامه های توسعه هفت ساله یا پنج ساله یکی از مشخصه های اصلی نظام برنامه ریزی کشور در 70 سال گذشته است، اما به جرات می توان ادعا کرد هیچ گاه روند امور اقتصادی و اجتماعی کشور مطابق با آنچه این برنامه ها ترسیم کرده اند پیش نرفته و در مقاطع معدودی نیز که میان عملکردها و برنامه ها هماهنگی نسبی برقرار شده این امر عمدتا به عواملی خارج از پایبندی مخاطبان برنامه ها به آن مربوط بوده است. در بروز این مسأله عوامل متعددی را می توان دخیل دانست که یکی از مهم ترین آنها، عدم تفکیک میان دو مقوله متفاوت «برنامه توسعه» و «قانون برنامه توسعه» است. برنامه توسعه به طور کلی اهداف، سیاست ها و اقدامات مورد نظر قوای مجریه و قضائیه و سایر سازمان های اجرایی مستقل برای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور در یک دوره زمانی معین است.
در ارتباط با آن بخش از اهداف، سیاست ها و اقدامات برنامه توسعه که اجرایی کردن آنها نیاز به تمهیداتی دارد که برای عملی کردن آن موافقت مجلس شورای اسلامی لازم است ضروری است احکامی تدوین و برای تصویب به مجلس شورای اسلامی تقدیم شود. این احکام، نهایتا قانون برنامه توسعه را تشکیل خواهند داد و فقط بخشی از برنامه توسعه هستند و نه کل آن. به عبارت دیگر قانون برنامه توسعه، همه برنامه توسعه نیست؛ بلکه فقط دربرگیرنده اصلاحات مورد نیاز در قوانین موجود یا کسب اجازه از مجلس برای انجام برخی امور است که در جهت تحقق اهداف، سیاست ها و اقدامات برنامه توسعه مورد نیاز است. برنامه توسعه، خواسته ها و شعارهای قوای مجریه و قضائیه و سایر سازمان های اجرایی است، اما قانون برنامه توسعه، چارچوب قانونی عملیاتی کردن آن خواسته ها و شعارها و در واقع برطرف کننده موانع قانونی و فراهم کننده مجوزهای قانونی به منظور تحقق اهداف، سیاست ها و اقدامات برنامه توسعه است نه چیز دیگر.
ویژگی حکم قانونی این است که شخصی حقیقی یا حقوقی را از انجام عملی منع می کند یا اینکه انجام عملی را برای وی الزامی یا مجاز می شمارد. طبعا اقدام بر خلاف حکم قانونی مستوجب مجازات است؛ بنابراین امری را می توان به صورت حکم قانونی درآورد که انجام یا عدم انجام آن امر دارای قابلیت تشخیص و مهم تر از آن دارای قابلیت انتساب به شخص حقیقی یا حقوقی مورد نظر باشد؛ بنابراین به منظور حفظ انسجام و جامع و مانع بودن احکام قانونی برنامه لازم است این احکام با رعایت اصول کلی فوق تهیه و تدوین شود.
در قانون آوردن اموری که خواسته و شعار قوای مجریه و قضائیه و سایر نهادها و سازمان های اجرایی مستقل بوده و از اختیارات آنها است یا اینکه انجام یا عدم انجام آن امور قابلیت تشخیص و مهم تر از آن قابلیت انتساب به شخص حقیقی یا حقوقی مشخصی را ندارد؛ نه منطقی است نه ضروری. اما مروری گذرا بر برنامه های توسعه کشور در دهه های گذشته نشانگر عدم توجه به این دو اصل اساسی است. در غالب این برنامه ها مرز میان مفهوم «برنامه» و «قانون» خلط شده و موارد زیادی که نه ماهیت قانونی داشته و نه نیاز به اخذ مصوبه برای اجرا، وارد لوایح قانونی شده و به تصویب رسیده است و برنامه توسعه معادل قانون برنامه توسعه تصور شده است. درحالی که قانون برنامه، جزء کوچکی از کل برنامه است. به عنوان نمونه، برنامه پنجم توسعه کشور شامل 235 ماده است. با رعایت اصول پیش گفته این موارد به راحتی می توانست تا یک چهارم کاهش یابد.
ما در طول دهه های متمادی تهیه برنامه های توسعه با عبور از مرز میان «برنامه» و «قانون»، به طور کلی خواسته ها و شعارهای دولت ها را بدون اینکه الزامی در میان باشد با تبدیل به قانون برنامه، به خواسته های مجلس تبدیل کرده و به این ترتیب آن را برای دولت های بعدی که ممکن است سلایق دیگری داشته باشند نیز لازم الاجرا کرده ایم. به این ترتیب تفاوت نگاه و سلیقه میان مجلس ها و دولت ها از یکسو و تفاوت شعارهای دولت های متفاوت از سوی دیگر، اجرایی شدن برنامه های توسعه را به چالش کشیده و با موانع جدی روبه رو ساخته است. وارد کردن همه مفاد برنامه توسعه مورد نظر دولت ها در قانون برنامه فارغ از ماهیت برنامه ای و قانونی آن با هدف اینکه موضوع مهمی تکلیف قانونی شود نتیجه اش اتلاف منابع، عدم شفافیت و اصطکاک در محیط های سیاست گذاری خواهد بود ضمن آنکه ضمانت اجرایی نیز ندارد.
ضمانت اجرایی برنامه های توسعه، اعتقاد قوه مجریه به آن است. وقتی برنامه توسعه ای نوشته و از سوی دولت مطرح می شود فرض بر این است که دولت به آن اعتقاد دارد و مصمم به محقق کردن آن است. همچنین راه حل ایجاد ثبات اقتصادی و مقرراتی، محدود کردن دولت ها به مصوباتی که دولت های قبلی آن را به تصویب رسانده اند، نیست؛ بلکه باید اجازه داد دولتی که مستقر می شود به سهولت و سرعت و امکان و انعطاف کافی برنامه مورد نظر خود را تبدیل به سیاست کرده و به اجرا درآورد.
عدم تفکیک میان برنامه توسعه و قانون برنامه باعث شده طی سال های طولانی در جریان تصویب برنامه های توسعه کشور، بخش هایی از خود دولت برای بخش های دیگری از دولت تعهد قانونی ایجاد کنند یا اینکه برای بخش های خود اختیارات و امتیازات قانونی دست و پا کنند بدون آنکه این تعهدات یا اختیارات و امتیازات ارتباط چندانی با اهداف و سیاست های برنامه ها داشته یا حتی با موافقت دولت ها همراه باشد. از این طریق سادگی، شفافیت، انسجام، سازگاری درونی و کارآمدی برنامه ها لطمات جدی خورده است.
سرعت تغییرات و تحولات اقتصادی و اجتماعی در جوامع امروزی بسیار بالاست و بسیاری از ابعاد پویایی های آن برای سیاست گذاران قابل شناسایی و پیش بینی نیست؛ بنابراین دستیابی به آنچه برنامه می گوید لزوما با دقتی که در برنامه درج می شود عملی نیست و امکان تغییر در مفاد برنامه بر حسب شرایط زمانی و مکانی خاص امری اجتناب ناپذیر است. بر این اساس تبدیل کل مفاد برنامه های توسعه به احکام قانونی، هم برنامه را از کارآیی می اندازد و هم اعتبار مقررات قانونی را خدشه دار می کند. فرآیند تغییر در قانون بسیار سخت و زمانبر است درحالی که انعطاف پذیری در فرآیند برنامه ریزی از اصول پذیرفته شده در این زمینه است.
در صورت وجود چنین نگاهی به ساز و کار تهیه برنامه های توسعه، بحث تطابق زمان تصویب و اجرای برنامه توسعه با تقویم دولت ها نیز مرتفع می شود. همچنین با توجه به کاهش شدید حجم احکام قانونی، اصلاح در قوانین مربوطه نیز هزینه کمتری داشته و با سهولت انجام می شود. بدیهی است در این صورت، برنامه توسعه با تمامی اجزا و جزئیات باید حتی قبل از روی کار آمدن دولت ها تدوین و منتشر شود تا قوه مجریه بر اساس آن مورد ارزیابی و قضاوت افکار عمومی قرار گیرد و پاسخگو باشد. ممکن است ادعا شود با اتخاذ چنین رویکردی در ارتباط با برنامه های توسعه، تحقق اهداف و سیاست های بلندمدت کشور چون چشم انداز بیست ساله و سیاست های کلی نظام دچار مشکل می شود. نظر به اینکه سیاست های کلی نظام علی القاعده با مدنظر قراردادن تحقق چشم انداز تدوین می شود و برنامه های توسعه نیز باید در چارچوب سیاست های کلی نظام تهیه شود؛ بنابراین از این جهت نیز جای نگرانی نخواهد بود.