در دهه نود فیلمسازی چون کوئنتین تارانتینو با ساخت فیلم "سگ های انباری" 1992 ارائه دهنده نوعی نگاه پست مدرن در نسبت با جریان اصلی سینمای هالیوود بود.مهمترین ویژگی این جریان توجه ویژه به مسائلی همچون تبهکاری،بزهکاری،فحشا،فقر و بحران اقتصادی و خانوادگی بود.جامعه بحران زده امریکا از نیمه دوم قرن بیستم به ویژه از آغاز جنگ ویتنام در سال 1955 به سوی خشونتی افسارگسیخته حرکت نمود که ظهورات آن در فرهنگ امریکایی نیز عیان گردید.
شکست امریکا در ویتنام شمالی اگر چه همراه با کشتار وسیع مردم آن سرزمین بود اما سرخوردگی بهت آوری را در جامعه به وجود آورد.در سال های اخیر ظهور فیلم سازانی همچون دیوید میکود با فیلمی چون animal kingdom و یا آندری دومینک با فیلمی چون killing them softly نمایانگر فاجعه بزهکاری در جامعه ای بحران زده و سود پرست امریکایی دارد.
حال اگر نگاهی به سینمای هومن سیدی (پس از ساخت سه فیلم) بیاندازیم متوجه تاثیر پذیری او از این جریان خواهیم بود که تا حدودی رنگ و بوی جامعه ای سنت زده اما در حال گذار را دارد.بحران اقتصادی چند دهه اخیر در کنار تهاجم فرهنگ مصرف گرایی و فردانگاری که موجب تزلزل جایگاه خانواده گردیده تاثیر بسیاری در آثار او گذاشته است که فیلم "سیزده" را می توان مصداق بارز آن دانست.
"اعترافات ذهن خطرناک من" نیز در این مسیر حرکت می کند،اتکا روایت به جریان ذهن روان پریش یک بزهکار اجتماعی در کنار سبک و سیاق هالیوودی آن فیلم را بیش از پیش مبدل به اثری انتزاعی می کند که قصد ارائه پیامی اخلاقی که در ترادف با آگاهی بخشی باشد را ندارد و مخاطب را در نسبت سوبژکتیو شخصیت اصلی فیلم با جهان بیرونی آن مستغرق می گرداند.(منظور از این نسبت سوبژکتیو یعنی نظاره جهان از دریچه ذهنی شخصیت اصلی فیلم است) در این هنگام است که "اعتراف ذهن خطرناک من" مبدل به اثری منفعل می گردد که نگاه درونی(برداشت های ذهنی) شخصیت اصلی فیلم را به مثابه واقعیت بیرونی برای ما عرضه می دارد.این دقیقا انگاره ای ست که مارتین اسکورسیزی در فیلم "راننده تاکسی" 1976 به خوبی با آن همراه گردید.در این دست از آثار،ساختار ایدئولوژیک فیلم (ایدئولوژی آن چیزی ست که اجازه درک واقعیت را به ما نمی دهد زیرا برداشتی تخیلی و ناواقع از آن را به خورد ما می دهد) به مثابه یک برداشت مفهومی و یا پیام مستقیم (همچون سینمای کلاسیک) برای مخاطب ارسال نمی گردد،بلکه یک درک ذهنی منفعل و تا حدودی بی معنا به مثابه واقعیت بیرونی ارائه می گردد.
"اعترافات ذهن خطرناک من" همچون دو اثر پیشین فیلمساز آن "سیزده" و "آفریقا" برآمده از برداشتی ناواقع و وابسته فرم (البته باید پذیرفت هنر مدرن تنها فرم است) از واقعیت بیرونی است هر چند بزهکاری مضمون اصلی آن است اما ساختار ایدئولوژیک آن مانع از درک واقعی جامعه ای مصرف گرا و فردانگار می شود.محوریت بزهکاری و بحران اجتماعی در فیلم بیش از آن که کمک به آگاهی بخشی مخاطب کند در مسیر ارائه شمایلی دفرمه و اغراق گونه برای جذب تخدیر گونه مخاطب در حیطه یک جذابیت تبلیغاتی قرار دارد.
شکست امریکا در ویتنام شمالی اگر چه همراه با کشتار وسیع مردم آن سرزمین بود اما سرخوردگی بهت آوری را در جامعه به وجود آورد.در سال های اخیر ظهور فیلم سازانی همچون دیوید میکود با فیلمی چون animal kingdom و یا آندری دومینک با فیلمی چون killing them softly نمایانگر فاجعه بزهکاری در جامعه ای بحران زده و سود پرست امریکایی دارد.
حال اگر نگاهی به سینمای هومن سیدی (پس از ساخت سه فیلم) بیاندازیم متوجه تاثیر پذیری او از این جریان خواهیم بود که تا حدودی رنگ و بوی جامعه ای سنت زده اما در حال گذار را دارد.بحران اقتصادی چند دهه اخیر در کنار تهاجم فرهنگ مصرف گرایی و فردانگاری که موجب تزلزل جایگاه خانواده گردیده تاثیر بسیاری در آثار او گذاشته است که فیلم "سیزده" را می توان مصداق بارز آن دانست.
"اعترافات ذهن خطرناک من" نیز در این مسیر حرکت می کند،اتکا روایت به جریان ذهن روان پریش یک بزهکار اجتماعی در کنار سبک و سیاق هالیوودی آن فیلم را بیش از پیش مبدل به اثری انتزاعی می کند که قصد ارائه پیامی اخلاقی که در ترادف با آگاهی بخشی باشد را ندارد و مخاطب را در نسبت سوبژکتیو شخصیت اصلی فیلم با جهان بیرونی آن مستغرق می گرداند.(منظور از این نسبت سوبژکتیو یعنی نظاره جهان از دریچه ذهنی شخصیت اصلی فیلم است) در این هنگام است که "اعتراف ذهن خطرناک من" مبدل به اثری منفعل می گردد که نگاه درونی(برداشت های ذهنی) شخصیت اصلی فیلم را به مثابه واقعیت بیرونی برای ما عرضه می دارد.این دقیقا انگاره ای ست که مارتین اسکورسیزی در فیلم "راننده تاکسی" 1976 به خوبی با آن همراه گردید.در این دست از آثار،ساختار ایدئولوژیک فیلم (ایدئولوژی آن چیزی ست که اجازه درک واقعیت را به ما نمی دهد زیرا برداشتی تخیلی و ناواقع از آن را به خورد ما می دهد) به مثابه یک برداشت مفهومی و یا پیام مستقیم (همچون سینمای کلاسیک) برای مخاطب ارسال نمی گردد،بلکه یک درک ذهنی منفعل و تا حدودی بی معنا به مثابه واقعیت بیرونی ارائه می گردد.
"اعترافات ذهن خطرناک من" همچون دو اثر پیشین فیلمساز آن "سیزده" و "آفریقا" برآمده از برداشتی ناواقع و وابسته فرم (البته باید پذیرفت هنر مدرن تنها فرم است) از واقعیت بیرونی است هر چند بزهکاری مضمون اصلی آن است اما ساختار ایدئولوژیک آن مانع از درک واقعی جامعه ای مصرف گرا و فردانگار می شود.محوریت بزهکاری و بحران اجتماعی در فیلم بیش از آن که کمک به آگاهی بخشی مخاطب کند در مسیر ارائه شمایلی دفرمه و اغراق گونه برای جذب تخدیر گونه مخاطب در حیطه یک جذابیت تبلیغاتی قرار دارد.
مسعود قدیمی