گروه سیاسی مشرق – محمدرضا تاجیک که این روزها صدایش بیشتر از گذشته به گوش میرسد در جریان اصلاحات قائل به یک تحول شگرف است. تحولی که به قول خودش پس از 18 سال درصدد ایجاد یک گفتمان و مانیفست ثابت و استخواندار است. اما خود تاجیک هم معترف است که جریانی که 18 سال بدون گفتمان زیست کرده و با ماهی گری در فضای سیاسی به حیات خود ادامه داده ثابتقدمی برایش بسیار سخت است.
این تئوریسین جریان اصلاحات بهتازگی با روزنامه اعتماد مصاحبه بلندبالایی در تقبیح رویکرد بی درو پیکر اصلاحات انجام داده و مطرح میکند که « به نام نامي اصلاحطلبي هفتادودوملت وجود دارد و هفتادودو كنش و واكنش انجام ميشود.»[1]
البته بیگفتمانی اصلاحطلبان موضوع جدیدی نیست اما مهمتر این است که تاجیک بیان میکند که این جریان چهارچوب درستی در فضای سیاسی کشور ندارد و همین مسئله را علت اغلب مشکلات آن میداند که هرکسی پابرهنه به داخل این جریان میدود و از آن سواری میگیرد و بعدازاینکه به مطامع خود رسید از این جریان خارج میشود و بعضا در حکم اپوزیسیون ایفای نقش میکند.
تاجیک دراینباره میگوید: «دوش اصلاحات نبايد براي سوار كردن هرکسی گشوده باشد. نبايد جلوي هرکسی دولا شويم تا رویمان سوار شوند. روي دوش اصلاحطلبي نشستن مستلزم داشتن مقام و جايگاهي و منزلتي است؛ هرکسی نميتواند سوار اصلاحات شود. بايد شرايطي را احراز كرده باشد. اما وقتي درها گشوده است و هرکسی سرك ميكشد و پابرهنه وارد ميشود و هر موقع هم دلش خواست خارج ميشود همين ميشود كه امروز ميبينيم.» [2]
و تأکید میکند که « بايد معلوم شود كه اگر كسي از اين مرز عبور كرد ديگر عبور كرده و نام او، اصلاحطلب نيست. نبايد به رقبا فرصت بدهيم تا انگها و تهمتها را به پيشاني اصلاحات بتوانند بكوبند. نبايد اجازه دهيم تا پشت سر اصلاحات حرفوحدیث باشد. اگر اين مرزبندي مشخص شود هرکسی نميتواند در واكنش به هر مسئله كوچكي به دامن راديكالترين اپوزيسيون خارج كشور پناه ببرد كه اگر برد قبل از خروج از حاكميت از اصلاحات خروج كرده است. اصلاحات شخصيتي دارد كه هرکسی نبايد از آن عبور كند.»[3]
البته تاجیک به این موضوع هم معترف است که «بههیچعنوان اين مسئله اصلاً دلمشغولی و دغدغه خيليها نيست. حتي كساني كه شكل حزبي ميگيرند و احزابي كه اخیراً به نام اصلاحطلبي متولد ميشوند از خود مانيفستي ارائه نميكنند تا ببينيم چيزي تعريف كردهاند و دقیقاً چيست، دگرشان كيست و فضاي آنها چيست؟ فقدان اين «نيست»ها هزينههايي را به جريان اصلاحات وارد كرده و ميكند. ما دريچه را براي عبور رقیبمان از خودمان و گفتمانمان باز گذاشتهايم. همين بوده كه رقيب توانسته از دريچه عبور كند و در آنسوی دريچه ما را هوك چپ و راست كند و كف رينگ بخواباند. ما نبايد اجازه بدهيم چنين بلايي بر سر حيثيت و شخصيت اصلاحات بيايد. ما حرمت و حريمي داريم، هر حريمي حرمت دارد. حرمتش را بايد متوليان آن پاس بدارند. بايد حاملان و عاملان گفتمان در ابتدا حرمت آن را پاس بدارند. مگر ميشود حريم داشت و كسي دقالباب نكرده و ياالله نگفته سرش را پايين بيندازد و وارد شود. مگر بدون اذن ورود ميتوان وارد حريمي شد؟ و تازه هرگاه هم دلش خواست خارج شود؟ هر گاه دلش خواست به نام جمع سخن بگويد؟ به نام نامي اصلاحات سخن بگويد؟ ما نبايد موهبتهاي تاريخي و نظري خودمان را بهراحتی در معرض فروش بگذاريم. نبايد اجازه دهيم عدهاي آن را لگدمال كرده و از آن عبور كرده و استفاده ابزاري از آن كنند. خيليها و گروههاي متفاوتي از اصلاحطلبي و اصولگرايي فقط ابزاري استفاده ميكنند. اصلاحات ابزاري براي نيل به قدرت و ورود به سياست است.»[4]
اما این سخنان را اگر مانند یک جورچین کنار هم بگذاریم نکات قابلتوجهی رؤیت میشود؛ نکاتی که در کنار هممعنای واحدی میدهد و آن این است که اصلاحات از معنای اصلاحطلبی خالی است و آنقدر این جریان در ورطه رقابت سیاسی و قدرتطلبی گرفتار آمده که بنا به شرایطی که در آن قرارگرفته است با حضور افراد مختلف که هرکدام در برههای از زمان نقش تئوریسین اصلاحات را بازی کردهاند، راههای مختلفی را پیموده که سرانجام مثبتی برای این جریان نداشته است.
تز اصلاحات تا به اینجا قدرتطلبی صرف بوده است که باعث شده تا از
بسیاری از خط و خطوط بهراحتی عبور کند. مثال جالب شرایطی عمل کردن اصلاحات نیز
مربوط به رویهها و رویکردهای این جریان در برهههای مختلف تاریخ عملکردی آن در
فضای پس از انقلاب میشود. جریان اصلاحات در زمانی که بخشی از قدرت حاکمه را در
اختیار داشت با تندرویهای خاص خود طرح «خروج از حاکمیت» را به اجرا گذارد. این
نظریه بنابر شرایط و غرور شکلگرفته در این جریان بر اساس قدرتطلبی عناصر آن شکل
گرفت. با این باور که نظام به این جریان احتیاج دارد و در سال 88 نیز قدرتطلبی در
جریان اصلاحات به سمتی پیش رفت که ساختارهای مختلف ازجمله انتخابات را زیرپا
گذاشتند و برای رسیدن به قدرت سعی کردند از تاکتیکهای براندازانه و انقلابهای
رنگی استفاده کنند که سبب شد تا بر اثر خطری که به وجود آورند توسط مردم کنار
گذاشته شوند.
حال نیز بر اساس همین شرایطی عمل کردن است که خود را در داخل نظام جمهوری اسلامی تعریف میکنند؛ چراکه بهخوبی میدانند که قدرت لازم برای حضور مستقل در فضای سیاسی کشور را ندارند و به همین جهت که تا حدی قدرت را ازدستدادهاند از فضا عصیان و طغیان دوری میکنند. تاکتیک «چانه زنی از بالا و فشار از پایین» نیز یکی از مهمترین تئوریهای اصلی است که در چهارچوب رویکرد قدرتطلبی به اجرا گذارده شد.
جالب اینجاست که محمدرضا تاجیک بهعنوان یک تئوریسین بسیاری از موارد و عملکردهای این جریان را نادیده میگیرید و همه مراتب را به عدم ثابتقدمی و ایدئولوژی واحد این جریان نسبت میدهد درحالیکه مشی اصلاحات در سپهر سیاسی کشور، مشی قدرتطلبی صرف بوده است که کنش و واکنشهای مختلفی را در این عرصه از سوی آنان رقمزده است که تاجیک نیز در این فرایند دور از این مطلب نبوده است که از آن بی خبر باشد.
تاجیک بهطور غیرمستقیم از وجهه اپوزیسیونی این جریان سخن میگوید اما وی بهعنوان یک تئوریسین هیچگاه خود تعریفی از اصلاحطلبی ارائه نمیدهد. بیگفتمانی در جریان اصلاحات به جایی رسیده است که این جریان مانند لیبرالها خود را در مقابل رقیب تعریف میکنند؛ یعنی تا رقیبی برای این جریان وجود نداشته باشد این جریان از تاکتیک و ایدئولوژی لازم خالی و تهی است. از این روست که ماشین پروپاگاندای رسانههای و رسانههای زنجیرهای این جریان همیشه برای بمباران کردن طرف مقابل آماده هستند و یکی از ستون اصلی اصلاحات را توپخانههای رسانهای آن تشکیل میدهند.
لیبرالها نیز در دورههای مختلف ازجمله پس از جنگ جهانی دوم و وقوع انقلاب اسلامی ایران، کمونیسم و با فروپاشی شوروی و پایههای این نظام فکری اسلامستیزی را وجه تقابلی ایدئولوژی خود قرار دادند. جریانی که نتواند بدون حس رقابت و دشمنسازی برای خود ایدئولوژی طراحی کند یقیناً اساس فکری خود را نمیتواند بر سازندگی و توسعه استوار سازد. بر این اساس است که جریان اصلاحات که از لحاظ لغوی به هرس کردن درخت نزدیک است، بیشتر اهتمام خود را به براندازی نهادها و تیشه زدن به ریشه درخت نظام جمهوری اسلامی ایران متمرکز ساخته است.
قدرتطلبی و وابستگیهای سیاسی اصلاحات به لیبرالیسم به خاطر شباهت
مبنایی که به این ایدئولوژی دارد نیز نوعی آنارشیسم سیاسی را در این جریان به وجود
آورده که در یک چارچوب نمیگنجد.
جالب اینجاست که کسانی همچون تاجیک که اینک بر طبل وحدت نظری و چارچوب سازی ایدئولوژیک میکوبند، بعضاً به رویکردهای قدرتطلبانه دامن میزند و مسائلی چون پوپولیسم را در زمانی که رقیب از آن بهره میبرد تقبیح و بلافاصله با استفاده این روش از سوی جریان همراه آن را عادیسازی میکنند. [5] وی که صراحت لهجه بیشتری نسبت به دیگر همقطاران خود در جریان اصلاحات دارد به تشریح پوپولیسم در اصلاحات میپردازند و از این موضوع گلایه میکند که چرا باوجوداینکه این جریان سیاسی پوپولیسم را به عنوان ابزار قدرتطلبی مورداستفاده قرار میدهد، نگرشی دهه شصتی به آن دارد.
وی در همین باب یکی از اقتضائات دوران حاضر را پوپولیسم میداند و در مورد آن میگوید: «اگر میخواهیم در این جامعه حرکت کنیم، نمیتوان انتظار داشت که بنشینم پشت لپتاپ با آنها (مردم) حرف بزنم. دراینصورت باید صبر کنم تا همه دکترا بگیرند و حرف من را بفهمند. ما در ذهنمان هنوز همان مفهوم پوپولیسم دهه ۶۰ است. این در حالی است که حتی هنوز بعضی از این مفاهیم در فضای روشنفکری را هم درنمییابیم. بروید پوپولیسم لاکلائو را بخوانید و ببینید چقدر مفهوم پوپولیسم فرق کرده است.»[6]
عدم برائت از فتنه سال 88 و فتنهگری عناصری که حال به سرحلقههای اپوزیسیون خارج نشین پیوسته و زیر لوای براندازی نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکنند نیز به همین روش و منش قدرتطلبی و ابزارگرایی اصلاحات بازمیگردد که از هیچ ابزاری برای رسیدن به قدرت دریغ نمیکنند و به قول خود تاجیک تحولاتی که اخیراً در این جریان ذیل اصطلاح نواصلاحطلبی که خود وی مبدع آن بوده است ایجاد شده به خاطر همین روش ابزارگرایی است. وی در باره استفاده جوانان در قدرتیابی انحصارطلبان قدرت در جریان اصلاحات میگوید: «كسي برنامهاي نداشت و فرش قرمزي براي اين بچهها نينداخت. كسي براي آنها آموزش و كلاسي نگذاشت. فقط موقع انتخابات به صورت سیاهیلشکر از آنها استفاده ميشد. بعد از انتخابات نيز عدهاي در فضاي قدرت قرار ميگرفتند. همانها نيز اين بچهها را فراموش كردند.»
وی در همین مصاحبه به صراحت بیان میکند که « وقتي اين اتفاق نيفتاده ديگر راه چارهاي باقي نمانده و بايد هزينه هر گرايش و كنشي به نام اصلاحات را بپردازيم. از كسي كه به نام اصلاحطلبي ميرود و با فرح پهلوي ملاقات ميكند تا كسي كه با خارج از كشور ميبندد، تا كسي كه در پشت تريبون رسانههاي خارجي ميخواهد نظام را براندازي كند همهاش را مياندازند گردن اصلاحطلبان، پس از ماست كه برماست.»[7]
تاجیک همچنین هیچ اشارهای به معاندین داخلی نمیکند و نمیگوید رییس اصلاحطلبان خود یکی از عوامل فتنه بوده و هست بر همین اساس، پافشاری بر ریاست
این اشخاص نه تنها هزینهزا بوده بلکه سبب میشود مردم و نظام، بیش از پیش
از ورود چنین جریانی به داخل میادین اجرایی جلوگیری کنند.
البته بیشتر از اینکه به گردن اصلاحات انداختن باشد این موضوع به گردن اصلاحات است چراکه حمایت از جریان برانداز تا جایی پیش رفته که مرز و خط مشخصی در جداسازی این جریان با اپوزیسیون خارج نشین وجود ندارد و هیچگاه اصلاحات از کسانی که در حلقه اپوزیسیون خارج نشین حضور دارند به طور واضح برائت نجسته و حتی بعضا آنان را مورد حمایت قرار داده است.
بدن جهت ابزارگرایی که حتی عناصر این جریان نیز از آن در امان نیستند و جوانان[8]، زنان[9]، دانشجویان و صنوف مختلف ازجمله معلمان و دکتران و ... را به ابزاری برای رسیدن به قدرت برای این جریان تبدیل کرده است، رویکرد اصلی اصلاحات در قدرتطلبی است.
بر این اساس اگرچه این جریان نام اصلاحات را یدک میکشد اما به نظر نمیرسد که با توجه به وجهه طمع گونه قدرتطلبی و ابزارگرایی و تنوعطلبی که گسترده آن از داخل و خارج و بیگانه و ... زیاده رفته، بتوان این مجموعه را ذیل یک گفتمان واحد جمع کرد و بتوان انتظار داشت که با این شیوه و رویکرد به چارچوب گفتمانی واحدی دست یابد.