گروه فرهنگی مشرق- همه مشاوران خانواده و پژوهشگرانی که درباره زوجها تحقیق کردهاند بر این نکته تأکید داشته و دارند که مهمترین اصل زندگی مشترک بر مبنای محبت و صداقت بنا شده است. بدون داشتن محبت و اعتماد که حاصل همان صداقت و راستگویی است شاید زندگی زناشویی شکل بگیرد اما قطعاً بدون دوام خواهد بود.
به گزارش ایدهآل امیرحسین مدرس و همسرش بهار بهاردوست زوجی هستند که اولویت اولشان برای انتخاب همسر محبت و صداقت بوده و حالا نزدیک به سه سال است در آرامش و خوشبختی در کنار هم زندگی میکنند. این گفتگو نخستین مصاحبه این زوج است
ریسک شبکه نسیم
امیرحسین مدرس: در روزهای عید اجرای مسابقه «هوش برتر» را روی آنتن شبکه نسیم داشتم که در کنار «خندوانه» و سایر برنامههای خوب این شبکه جزو برنامههای پرمخاطب بودند. خوشبختانه این شبکه بسیار هوشمندانه عمل کرده و جای خود را در میان مخاطبان باز کرده است. این شبکه ریسک پذیر است و در روزهای نوروز هم وارد میدان شد و به احترام به خواست و سلیقه مردم برنامههایی را تولید کرد که همه آنها پرمخاطب بودند.
عشق به بازیگری
امیرحسین مدرس: بازیگری را خیلی دوست دارم اما دلم نمیخواهد به هر قیمتی در این عرصه حضور داشته باشم و از آنهایی نیستم که دوست داشته باشم حتما در کارهای تصویری دیده شوم و به اصطلاح از یاد مردم نروم. پیشنهادهایی این اواخر داشتهام اما آنچنان که باید مرا جذب نکردهاند وبا تعریفی که من از حضور خوب و موثر در یک سریال دارم مطابق نیستند؛ ضمن اینکه شرایط مالی پروژهها هم برایم مهم است. دوست ندارم تعهد کاریام یک طرفه باشد. در قراردادی که ما بازیگران آن را امضا میکنیم بندهای متعددی وجود دارد که ما را ملزم میکند در ساعت خاصی بیاییم و برویم، در زمان فیلمبرداری در کار دیگری حضور نداشته باشیم و ... و اگر هر کدام از بندها را رعایت نکنیم باید خسارت بدهیم اما در هیچ جای این قرار داد نوشته نشده است اگر تهیه کننده یا شبکه به تعهداتش سر وقت عمل نکند چه خواهد شد؟ به همین خاطر از نخستین پرسشهای من از تهیه کننده این است که شرایط مالی پروژه چطور است؟
تفاوت اجرا و بازیگری
امیرحسین مدرس: معتقدم اجرا با بازیگری قابل مقایسه نیست. هر کدام از اینها فضا و ویژگیهای خاص و متفاوت خود را دارد. اجراهایم را نمیتوانم با نقشهایی که داشتهام مقایسه کنم و تنها وجه اشتراک اینها این است که در هر دو کار شما قرار است جلوی دوربین قرار بگیرید. من هم اجرا را دوست دارم وهم بازیگری را و در هر زمینه پیشنهاد خوب داشته باشم میپذیرم.
بهار بهاردوست: آشنایی ما به واسطه یک دوست مشترک بود که ما را به هم معرفی کرد. بعد از آن رفت و آمد خانوادگیمان شروع شد و چند ماهی به این شکل معاشرت داشتیم. تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم.
امیر حسین مدرس: سال 92 عقد کردیم ازدواج من و بهار ازدواج دوم ماست و هر دو سالها پس از ازدواج اولمان مجرد بودیم.
ملاکهای انتخاب ما
امیرحسین مدرس: پیش از ازدواج وقتی با بهار صحبت میکردم بارها تاکید میکردم که من به شدت اهل خانوادهام و دلم میخواهد کسی که قرار است مرا همراهی کند هم همین ویژگی را داشته باشد. شغل من به شکلی است که اگر سرکار باشم تمام حواسم معطوف به آن میشود. من برای کارم مطالعه، فکر و ایدهپردازی میکنم و درکل وقت زیادی می گذارم تا کارم با به بهترین شکل انجام دهم. طبیعتا این روال؛ کلی انرژی طلب میکند و ممکن است تا مدتی نتوانم به خانه و خانوادهام رسیدگی کنم. حتی ممکن است کارم در شهرستان باشد و برای مدتی کلا از خانه دور باشم؛ به همین خاطر دوست داشتم همسری کنارم باشد که در نبودم غصه نخورم و با خود بگویم درست است که من در خانه حضور ندارم اما نیمه دیگر وجودم آنجاست و خیالم راحت است.
مساله دیگری که همیشه با بهار در مورد آن صحبت میکردم این بود که نگاهی منطقی به اتفاقات زندگی داشته باشیم و با هر مشکل کوچکی آشفته نشویم و صبر را سرلوحه زندگی مان قرار دهیم. اغلب مشکلات با صبر، گفت و گو و گذشت حل میشود و اگر هم نتوان آنها را حل کرد می توان مانند جویبار از کنارشان به آرامی گذشت. جویبار هرگز به خاطر وجود سنگ بر سر راهش از حرکت متوقف نمیشود و بالاخره راهی برای دور زدن مانع پیدا میکند. انسانها هم میتوانند در مقابل مشکلات که به نظر غیر قابل حل هستند همین رویکرد را داشته باشند.
ایمان داشتن و احترام به مسائل مذهبی؛ مدیریت خانه و خانواده، مهربانی، صداقت، تعامل خوب با مردم و اطرافیان و البته دستپخت خوب از دیگر اولویتهایم برای انتخاب همسر بود.
بهار بهاردوست: خواستههای ما از زندگی مشترک کاملا تشابه داشت. یکی از ملاکهایم داشتن آرامش در زندگی زناشویی بود و دوست داشتم با کسی زندگی کنم که در کنارش آرامش پیدا کنم تا پیش از ازدواج حسابی آدم پر شر و شوری بودم(میخندد) اما وقتی کنار امیرحسین مینشستم و صحبت میکردیم آرامش ذاتی او به من هم منتقل میشد؛ به شکلی که میتوانستم تا ساعتها در کنارش بنشینم و گپ بزنیم.
امیرحسین بسیار مهربان و صادق است و به هیچ عنوان حاضر نمیشود حتی به خاطر به دست آوردن دل کسی به او دروغ بگوید.
علاقه به شغل همسرم
بهار بهاردوست: تا پیش از ازدواج با خودم فکر می کردم شغل امیر حسین جوری است که شاید شرایط را برایم سخت کند چون شغل من از این حرفه دور بود و آشنایی زیادی با این حرفه و مشکلاتش نداشتم اما پس از ازدواج خیلی راحت با او همراه شدم و حالا در برنامههایی که در آنها اجرا دارد کنارش هستم حتی خودش اغلب مواقع پیشنهاد میکند با او سر اجرا برم.
از بودن در کنار همسرم لذت میبرم و دیدن امیرحسین وقتی روی استیج در حال اجرای برنامه است جزو بهترین لحظات زندگیام است.
عکسی که به سرقت رفت
بهار بهاردوست: ما صرفا برای اطلاع رسانی به دوستانمان عکس عقدمان را در صفحه فیس بوک قرار دادیم و این عکس در مدت بسیار کوتاهی در شبکههای اجتماعی منتشر شد واقعا میتوانم بگویم آن عکس به سرقت رفت و پس از پخش شدن آن در سایتها ما با موجی از قضاوتهای عجیب مواجه شدیم. ابتدا خیلی ناراحت شدم ولی وقتی با امیرحسین صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نباید به این حرف و سخنها اهمیت داد.
امیرحسین مدرس: ما هیچ مراسمی نگرفتیم فقط یک عقد ساده داشتیم با حضور خانواده درجه یکمان. حتی دوستانمان هم از ازدواج ما خبر نداشتند و ما فقط برای اطلاع آنها عکس عقدمان را روی صفحه فیس بوک قرار دادیم.
بهار بهاردوست: بعضی از مردم منتظرند ببینند در زندگی دیگران و به خصوص قشر هنرمند چه می گذرد تا شروع کنند به حرف زدن در مورد آن و قضاوت کردن. اگر کسی واقعا خدا را قبول داشته باشند به خود اجازه نمیدهد دیگران را به راحتی قضاوت کرده و در موردش حرف بزند. خدا در انحصار قشر خاصی نبوده و متعلق به کسانی است که او را میپرستند و دوست دارند. من همیشه خدا را در زندگی مدنظر داشته ام و خدا هم همیشه به من لطف داشته و تا به حال هر خواستهای داشتم بر آورد کرده است و از این بابت شاکرم.
امیرحسین مدرس: تعریف من از این مقوله تعریفی است که برزگانی ماند امام موسی صدر و سید مهدی قوام دارند. افسوس میخورم به حالی کسانی که خط کش معیارشان تنهای 30 سانتی متر است. کسی که خط کش 30 سانتی دارد از وجود لیزری که اگر آن را به سمت آسمان بگیرد معلوم نیست تا کجا پیش میرود بی خبر است. این آدمها عادت کردهاند همه عالم و کائنات را با همان خط کش 30 سانتی متریشان اندازهگیری کنند اینها همان کسانی هستند که پیامبر اسلام برای هدایتشان مبعوث شد اما حتی پیامبر(ص) را هم با همان خط کش 30 سانتی اندازه گرفتند.
علاقه به تهران گردی
بهار بهاردوست: علایق مشترک زیادی داریم. هر دو عاشق سفر هستیم؛ به خصوص دیدن اماکن تاریخی و شهرهای پرقدمت مورد علاقهمان است . در این سه سال که از ازدواجمان میگذرد ایام عید همیشه تهران بودیم و تهران گردی کردیم و هنوز هم در همین شهر خودمان جاهایی وجود دارد که ندیدهایم و به اصطلاح کشف نکردهایم.(میخندد)
امیرحسین مدرس: همان طور که بهار جان گفتند خیلی اهل سفر هستیم. روزهای عید که تهران گردی میکنیم. از محل امام زاده یحیی(ع) و بازار بزرگ تهران و ...شروع میکنیم تا کاخها و موزههای شمال تهران و به شهرهای مختلفی مثل مشهد، کاشان، اصفهان، شیراز،کیش و ... در این مدتی سفر کردهایم. رستوران گردی هم جزو علایقمان است(میخندد) در انتخاب رستوران هم به غذای خوب فکر میکنیم نه پز خوب (میخندد)
مردم دار و مردمی
بهار بهاردوست: اوایل ازدواجمان به اینکه مدام زیر نگاه مردم باشم عادت نداشتم چون همیشه در محافل عمومی راحت رفت و آمد داشتم و هیچ وقت با چنین مسالهای برخورد نکرده بودم؛ مثلا برایم سخت بود که وقتی به رستوران میرویم همیشه چند چشم مراقبمان باشند و نتوانیم راحت قاشق را ببریم سمت دهان(میخندد) ولی الان کاملا راحت هستم و خودم را معذب نمیکنم.
مردم به ما لطف دارند و امیرحسین هم ارتباط خیلی خوب با مردم دارد و همیشه با گرمی با آنها حرف می زند. حتی گاهی پیش میآید امیر حسین متوجه شخصی که میخواهد با او عکس بگیرد نمیشود و من به او اطلاع میدهم. گاهی خودم با دوربین یا گوشهایشان از آنها عکس میگیرم.
البته یک وقتهایی ما هم دوست داریم حریم شخصیمان را داشته باشم؛ مثلا چند وقت پیش سفری به ابیانه داشتیم و هر قدمی که در این روستا برمیداشتیم امیرحسین را گوشهای میکشیدند تا با او عکس بگیرند(میخندد) تا اینکه من بالاخره گفتم: «خواهش میکنم عینک آفتابی بزن تا راحت بتونیم تو روستا راه بریم»(میخندد)
امیرحسین مدرس: ارتباطم با مردم خیلی خوب است و از بودن در جمع مردم لذت میبرم. من به راحتی وارد قهوهخانه میشوم و چای میخورم یا وارد ساندویچ فروشیهای بدون میز و صندلی میشوم و ایستاده ساندویچ میخورم. به طباخی و کله پاچه فروشی هم میرویم و سیراب شیردان میخوریم(میخندد) من مغز قلم خیلی دوست دارم اگر به رستورانی بریم که در غذایمان قلم باشد آن قدر آن را به قاشق میکوبم تا مغزش را بخورم. این مواقع بهار میگوید:«وای خاک بر سرم زشته»(میخندد)
بهار بهاردوست: با خودم فکر میکنم اگر کسی هنگام کوبیدن قلم به بشقاب یا قاشق از ما کسی عکس بگیرد چه؟(میخندد)
همه بچههای ما
امیرحسین مدرس: من از ازدواج اولم یک پسر 13 ساله به اسم ایلیا دارم که عاشقش هستم. ارتباط ما ارتباطی کاملا رفاقت آمیز است. شاید در بعضی خانوادهها ارتباط پدر و فرزند ارتباطی خشک و رسمی باشد و پدرها از موضع بالا به فرزند خود نگاه کنند اما در خانه ما این طور نیست. من و پسرم با هم شوخی میکنیم و از سر و کول هم بالا میرویم.(میخندد)
بهار بهاردوست: شعار دادن راحت است و هر کسی میتواند بگوید که فرزندم همسرم را مثل بچه خودم دوست دارم ولی به نظرم باید در عمل این حرفها را به اثبات رساند. کسانی که از نزدیک با ما در ارتباط هستند میدانند که من هم عاشق ایلیا هستم و او را فرزند خودم میدانم. اوایل من را بهار جان صدا میکرد و من هیچ وقت از او نخواستم به من مامان بگوید چون معتقد بودم باید خودش حس کند من میتوانم مادرش باشم تا مرا به این نام خطاب کند. خوشبختانه این حس شکل گرفت و پسرم به شدت به من وابسته است و اگر کلمه زیبای «مامان» را میگوید واقعا از صمیم قلب است. من از ازدواج اولم دو پسر به نامهای پژمان و امیرحسین دارم که عاشقشان هستم. خوشبختانه آنها هم ارتباط خیلی خوبی با ایلیا دارند و همدیگر را دادش صدا میزنند.
عشق به موسیقی
امیرحسین مدرس: سالهاست در زمینه موسیقی فعالیت میکنم و تا به حال 5 آلبوم موسیقی با صدای من منتشر شده است. سهتار، تنبورو دف میزنم. تعداد زیادی تیتراژ برنامه و سریال خواندهام و سال پیش هم در برج میلاد کنسرت داشتم. خوشبختانه از این کنسرت استقبال شد و اجرای خو ب و حرفهای داشتم. مجموعه بچههایی که در آن کنسرت حضور داشتند از دوستان حرفهای بوند و با وجود ناهماهنگیها ومشکلاتی که در سالن برج میلاد برای برگزاری کنسرت وجود دارد این اجرا بسیار موفق بود. بسیاری از افرادی که در عرصه موسیقی فعالیت دارند مهمان ما بودند و نحوه اجرا را دوست داشتند و اگر هم نقدهایی داشتند بسیار سازنده بود. اگر امکانش فراهم شود خیلی دوست دارم باز هم برای دوستداران موسیقی کنسرت داشته باشیم.
بهار بهاردوست: تا بیش از ازدواجمان بیشتر اهل موسیقی پاپ بودم اما بعد از ازدواج بیشتر با موسیقی سنتی آشنا و به آن علاقهمند شدم؛ به صورتی که الان بیشتر موسیقی سنتی گوش میکنم. صدای امیرحسین را هم خیلی دوست دارم همینطور نوای سازش را؛ البته بعضی وقتها بدجنسی میکند و کم ساز میزند.(میخندد)
عشق در امتداد عقل قرار دارد
بهار بهاردوست: ازدواجمان عاقلانه و عاشقانه بود و منطق و عقلمان در یک مسیر موازی پیش رفتند. پیش از ازدواج خوب همدیگر را شناختیم. البته برای من این طور نبود که با خودم فکر کنم چون عاشق امیرحسین هستم باید اگر فلان ایراد را داشته باشد بپذیرم و سعی کردم در مواجهه با همه چیز منطق را هم لحاظ کنم. شاید ازدواج برای خیلی از افراد مسالهای سهل و راحت باشد اما در واقع پروسهای سخت و پیچیده است. اینک شما کسی را انتخاب کنید که یک عمر را در کنار او سپری کنید نیاز به فکر و احساس توام با هم دارد. ارتباط زناشویی وقتی زیباست که طرفین بتوانند برای هم دوستان خوبی باشند و خوشبختانه من چنین حسی نسبت به همسرم دارم.
امیرحسین مدرس: من برخلاف تاریخ ادبیاتمان که عقل و عشق را در برابر هم قرار دادهاند فکر میکنم اتفاقا عشق در امتداد عقل قرار دارد؛ یعنی عشق منزلگاه نهایی عقل است. به این دلیل که شما تا وقتی با عقلتان کسی را انتخاب نکنید و با او آشنا نشوید امکان عاشق شدن میسر نخواهد شد. عقل به شما امکان آشنایی و قدرت تصمیم گیری میدهد. وقتی در نهایت عقلانیت انتخاب کنید میتوانید مدعی باشید که عاشق هم شدهاید.
جعبه گلهای من
بهار بهاردوست: ارزش معنوی هدیهها همیشه برایم مهمتر از بهای مادیشان است. من یک جعبه دارم و تابه حال هر گلی که امیرحسین برایم خریده خشک کرده و در آن جعبه نگه داشتهام و این بهترین هدیهای است که از همسرم گرفتهام.
امیرحسین مدرس: شاید برای دوستانی که این گفت و گو را میخوانند این مطلب جالب باشد. در زندگی هر فردی فراز و نشیبهایی وجود دارد چون در مقاطعیاز زندگی برایم پیش آمده که بیپول بودهام اما برخی تصور میکنند مابسیار ثروتمند هستیم وقراردادهای میلیونی میبندیم و ... ولی واقعا به جز چند نفر که تعدادشان از انگشتان دست هم فراتر نمیرود از این خبرها نیست. پیش آمده مثلا روز زن باشد و من پولی برای خرید هدیه نداشتهام و به بهار جان گفتهام هدیهات باشد طلبت(میخندد)
بهار بهاردوست: بدون اغراق میگویم همین که امیرحسین روز تولدم یا روز زن را به من تبریک بگوید برایم کافی است و بیشتر از هر هدیهای خوشحالم میکند.
به گزارش ایدهآل امیرحسین مدرس و همسرش بهار بهاردوست زوجی هستند که اولویت اولشان برای انتخاب همسر محبت و صداقت بوده و حالا نزدیک به سه سال است در آرامش و خوشبختی در کنار هم زندگی میکنند. این گفتگو نخستین مصاحبه این زوج است
ریسک شبکه نسیم
امیرحسین مدرس: در روزهای عید اجرای مسابقه «هوش برتر» را روی آنتن شبکه نسیم داشتم که در کنار «خندوانه» و سایر برنامههای خوب این شبکه جزو برنامههای پرمخاطب بودند. خوشبختانه این شبکه بسیار هوشمندانه عمل کرده و جای خود را در میان مخاطبان باز کرده است. این شبکه ریسک پذیر است و در روزهای نوروز هم وارد میدان شد و به احترام به خواست و سلیقه مردم برنامههایی را تولید کرد که همه آنها پرمخاطب بودند.
عشق به بازیگری
امیرحسین مدرس: بازیگری را خیلی دوست دارم اما دلم نمیخواهد به هر قیمتی در این عرصه حضور داشته باشم و از آنهایی نیستم که دوست داشته باشم حتما در کارهای تصویری دیده شوم و به اصطلاح از یاد مردم نروم. پیشنهادهایی این اواخر داشتهام اما آنچنان که باید مرا جذب نکردهاند وبا تعریفی که من از حضور خوب و موثر در یک سریال دارم مطابق نیستند؛ ضمن اینکه شرایط مالی پروژهها هم برایم مهم است. دوست ندارم تعهد کاریام یک طرفه باشد. در قراردادی که ما بازیگران آن را امضا میکنیم بندهای متعددی وجود دارد که ما را ملزم میکند در ساعت خاصی بیاییم و برویم، در زمان فیلمبرداری در کار دیگری حضور نداشته باشیم و ... و اگر هر کدام از بندها را رعایت نکنیم باید خسارت بدهیم اما در هیچ جای این قرار داد نوشته نشده است اگر تهیه کننده یا شبکه به تعهداتش سر وقت عمل نکند چه خواهد شد؟ به همین خاطر از نخستین پرسشهای من از تهیه کننده این است که شرایط مالی پروژه چطور است؟
تفاوت اجرا و بازیگری
امیرحسین مدرس: معتقدم اجرا با بازیگری قابل مقایسه نیست. هر کدام از اینها فضا و ویژگیهای خاص و متفاوت خود را دارد. اجراهایم را نمیتوانم با نقشهایی که داشتهام مقایسه کنم و تنها وجه اشتراک اینها این است که در هر دو کار شما قرار است جلوی دوربین قرار بگیرید. من هم اجرا را دوست دارم وهم بازیگری را و در هر زمینه پیشنهاد خوب داشته باشم میپذیرم.
امیر حسین مدرس: سال 92 عقد کردیم ازدواج من و بهار ازدواج دوم ماست و هر دو سالها پس از ازدواج اولمان مجرد بودیم.
ملاکهای انتخاب ما
امیرحسین مدرس: پیش از ازدواج وقتی با بهار صحبت میکردم بارها تاکید میکردم که من به شدت اهل خانوادهام و دلم میخواهد کسی که قرار است مرا همراهی کند هم همین ویژگی را داشته باشد. شغل من به شکلی است که اگر سرکار باشم تمام حواسم معطوف به آن میشود. من برای کارم مطالعه، فکر و ایدهپردازی میکنم و درکل وقت زیادی می گذارم تا کارم با به بهترین شکل انجام دهم. طبیعتا این روال؛ کلی انرژی طلب میکند و ممکن است تا مدتی نتوانم به خانه و خانوادهام رسیدگی کنم. حتی ممکن است کارم در شهرستان باشد و برای مدتی کلا از خانه دور باشم؛ به همین خاطر دوست داشتم همسری کنارم باشد که در نبودم غصه نخورم و با خود بگویم درست است که من در خانه حضور ندارم اما نیمه دیگر وجودم آنجاست و خیالم راحت است.
مساله دیگری که همیشه با بهار در مورد آن صحبت میکردم این بود که نگاهی منطقی به اتفاقات زندگی داشته باشیم و با هر مشکل کوچکی آشفته نشویم و صبر را سرلوحه زندگی مان قرار دهیم. اغلب مشکلات با صبر، گفت و گو و گذشت حل میشود و اگر هم نتوان آنها را حل کرد می توان مانند جویبار از کنارشان به آرامی گذشت. جویبار هرگز به خاطر وجود سنگ بر سر راهش از حرکت متوقف نمیشود و بالاخره راهی برای دور زدن مانع پیدا میکند. انسانها هم میتوانند در مقابل مشکلات که به نظر غیر قابل حل هستند همین رویکرد را داشته باشند.
ایمان داشتن و احترام به مسائل مذهبی؛ مدیریت خانه و خانواده، مهربانی، صداقت، تعامل خوب با مردم و اطرافیان و البته دستپخت خوب از دیگر اولویتهایم برای انتخاب همسر بود.
امیرحسین بسیار مهربان و صادق است و به هیچ عنوان حاضر نمیشود حتی به خاطر به دست آوردن دل کسی به او دروغ بگوید.
علاقه به شغل همسرم
بهار بهاردوست: تا پیش از ازدواج با خودم فکر می کردم شغل امیر حسین جوری است که شاید شرایط را برایم سخت کند چون شغل من از این حرفه دور بود و آشنایی زیادی با این حرفه و مشکلاتش نداشتم اما پس از ازدواج خیلی راحت با او همراه شدم و حالا در برنامههایی که در آنها اجرا دارد کنارش هستم حتی خودش اغلب مواقع پیشنهاد میکند با او سر اجرا برم.
از بودن در کنار همسرم لذت میبرم و دیدن امیرحسین وقتی روی استیج در حال اجرای برنامه است جزو بهترین لحظات زندگیام است.
عکسی که به سرقت رفت
بهار بهاردوست: ما صرفا برای اطلاع رسانی به دوستانمان عکس عقدمان را در صفحه فیس بوک قرار دادیم و این عکس در مدت بسیار کوتاهی در شبکههای اجتماعی منتشر شد واقعا میتوانم بگویم آن عکس به سرقت رفت و پس از پخش شدن آن در سایتها ما با موجی از قضاوتهای عجیب مواجه شدیم. ابتدا خیلی ناراحت شدم ولی وقتی با امیرحسین صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نباید به این حرف و سخنها اهمیت داد.
امیرحسین مدرس: ما هیچ مراسمی نگرفتیم فقط یک عقد ساده داشتیم با حضور خانواده درجه یکمان. حتی دوستانمان هم از ازدواج ما خبر نداشتند و ما فقط برای اطلاع آنها عکس عقدمان را روی صفحه فیس بوک قرار دادیم.
بهار بهاردوست: بعضی از مردم منتظرند ببینند در زندگی دیگران و به خصوص قشر هنرمند چه می گذرد تا شروع کنند به حرف زدن در مورد آن و قضاوت کردن. اگر کسی واقعا خدا را قبول داشته باشند به خود اجازه نمیدهد دیگران را به راحتی قضاوت کرده و در موردش حرف بزند. خدا در انحصار قشر خاصی نبوده و متعلق به کسانی است که او را میپرستند و دوست دارند. من همیشه خدا را در زندگی مدنظر داشته ام و خدا هم همیشه به من لطف داشته و تا به حال هر خواستهای داشتم بر آورد کرده است و از این بابت شاکرم.
امیرحسین مدرس: تعریف من از این مقوله تعریفی است که برزگانی ماند امام موسی صدر و سید مهدی قوام دارند. افسوس میخورم به حالی کسانی که خط کش معیارشان تنهای 30 سانتی متر است. کسی که خط کش 30 سانتی دارد از وجود لیزری که اگر آن را به سمت آسمان بگیرد معلوم نیست تا کجا پیش میرود بی خبر است. این آدمها عادت کردهاند همه عالم و کائنات را با همان خط کش 30 سانتی متریشان اندازهگیری کنند اینها همان کسانی هستند که پیامبر اسلام برای هدایتشان مبعوث شد اما حتی پیامبر(ص) را هم با همان خط کش 30 سانتی اندازه گرفتند.
علاقه به تهران گردی
بهار بهاردوست: علایق مشترک زیادی داریم. هر دو عاشق سفر هستیم؛ به خصوص دیدن اماکن تاریخی و شهرهای پرقدمت مورد علاقهمان است . در این سه سال که از ازدواجمان میگذرد ایام عید همیشه تهران بودیم و تهران گردی کردیم و هنوز هم در همین شهر خودمان جاهایی وجود دارد که ندیدهایم و به اصطلاح کشف نکردهایم.(میخندد)
امیرحسین مدرس: همان طور که بهار جان گفتند خیلی اهل سفر هستیم. روزهای عید که تهران گردی میکنیم. از محل امام زاده یحیی(ع) و بازار بزرگ تهران و ...شروع میکنیم تا کاخها و موزههای شمال تهران و به شهرهای مختلفی مثل مشهد، کاشان، اصفهان، شیراز،کیش و ... در این مدتی سفر کردهایم. رستوران گردی هم جزو علایقمان است(میخندد) در انتخاب رستوران هم به غذای خوب فکر میکنیم نه پز خوب (میخندد)
مردم دار و مردمی
بهار بهاردوست: اوایل ازدواجمان به اینکه مدام زیر نگاه مردم باشم عادت نداشتم چون همیشه در محافل عمومی راحت رفت و آمد داشتم و هیچ وقت با چنین مسالهای برخورد نکرده بودم؛ مثلا برایم سخت بود که وقتی به رستوران میرویم همیشه چند چشم مراقبمان باشند و نتوانیم راحت قاشق را ببریم سمت دهان(میخندد) ولی الان کاملا راحت هستم و خودم را معذب نمیکنم.
مردم به ما لطف دارند و امیرحسین هم ارتباط خیلی خوب با مردم دارد و همیشه با گرمی با آنها حرف می زند. حتی گاهی پیش میآید امیر حسین متوجه شخصی که میخواهد با او عکس بگیرد نمیشود و من به او اطلاع میدهم. گاهی خودم با دوربین یا گوشهایشان از آنها عکس میگیرم.
البته یک وقتهایی ما هم دوست داریم حریم شخصیمان را داشته باشم؛ مثلا چند وقت پیش سفری به ابیانه داشتیم و هر قدمی که در این روستا برمیداشتیم امیرحسین را گوشهای میکشیدند تا با او عکس بگیرند(میخندد) تا اینکه من بالاخره گفتم: «خواهش میکنم عینک آفتابی بزن تا راحت بتونیم تو روستا راه بریم»(میخندد)
امیرحسین مدرس: ارتباطم با مردم خیلی خوب است و از بودن در جمع مردم لذت میبرم. من به راحتی وارد قهوهخانه میشوم و چای میخورم یا وارد ساندویچ فروشیهای بدون میز و صندلی میشوم و ایستاده ساندویچ میخورم. به طباخی و کله پاچه فروشی هم میرویم و سیراب شیردان میخوریم(میخندد) من مغز قلم خیلی دوست دارم اگر به رستورانی بریم که در غذایمان قلم باشد آن قدر آن را به قاشق میکوبم تا مغزش را بخورم. این مواقع بهار میگوید:«وای خاک بر سرم زشته»(میخندد)
بهار بهاردوست: با خودم فکر میکنم اگر کسی هنگام کوبیدن قلم به بشقاب یا قاشق از ما کسی عکس بگیرد چه؟(میخندد)
همه بچههای ما
امیرحسین مدرس: من از ازدواج اولم یک پسر 13 ساله به اسم ایلیا دارم که عاشقش هستم. ارتباط ما ارتباطی کاملا رفاقت آمیز است. شاید در بعضی خانوادهها ارتباط پدر و فرزند ارتباطی خشک و رسمی باشد و پدرها از موضع بالا به فرزند خود نگاه کنند اما در خانه ما این طور نیست. من و پسرم با هم شوخی میکنیم و از سر و کول هم بالا میرویم.(میخندد)
بهار بهاردوست: شعار دادن راحت است و هر کسی میتواند بگوید که فرزندم همسرم را مثل بچه خودم دوست دارم ولی به نظرم باید در عمل این حرفها را به اثبات رساند. کسانی که از نزدیک با ما در ارتباط هستند میدانند که من هم عاشق ایلیا هستم و او را فرزند خودم میدانم. اوایل من را بهار جان صدا میکرد و من هیچ وقت از او نخواستم به من مامان بگوید چون معتقد بودم باید خودش حس کند من میتوانم مادرش باشم تا مرا به این نام خطاب کند. خوشبختانه این حس شکل گرفت و پسرم به شدت به من وابسته است و اگر کلمه زیبای «مامان» را میگوید واقعا از صمیم قلب است. من از ازدواج اولم دو پسر به نامهای پژمان و امیرحسین دارم که عاشقشان هستم. خوشبختانه آنها هم ارتباط خیلی خوبی با ایلیا دارند و همدیگر را دادش صدا میزنند.
عشق به موسیقی
امیرحسین مدرس: سالهاست در زمینه موسیقی فعالیت میکنم و تا به حال 5 آلبوم موسیقی با صدای من منتشر شده است. سهتار، تنبورو دف میزنم. تعداد زیادی تیتراژ برنامه و سریال خواندهام و سال پیش هم در برج میلاد کنسرت داشتم. خوشبختانه از این کنسرت استقبال شد و اجرای خو ب و حرفهای داشتم. مجموعه بچههایی که در آن کنسرت حضور داشتند از دوستان حرفهای بوند و با وجود ناهماهنگیها ومشکلاتی که در سالن برج میلاد برای برگزاری کنسرت وجود دارد این اجرا بسیار موفق بود. بسیاری از افرادی که در عرصه موسیقی فعالیت دارند مهمان ما بودند و نحوه اجرا را دوست داشتند و اگر هم نقدهایی داشتند بسیار سازنده بود. اگر امکانش فراهم شود خیلی دوست دارم باز هم برای دوستداران موسیقی کنسرت داشته باشیم.
بهار بهاردوست: تا بیش از ازدواجمان بیشتر اهل موسیقی پاپ بودم اما بعد از ازدواج بیشتر با موسیقی سنتی آشنا و به آن علاقهمند شدم؛ به صورتی که الان بیشتر موسیقی سنتی گوش میکنم. صدای امیرحسین را هم خیلی دوست دارم همینطور نوای سازش را؛ البته بعضی وقتها بدجنسی میکند و کم ساز میزند.(میخندد)
عشق در امتداد عقل قرار دارد
بهار بهاردوست: ازدواجمان عاقلانه و عاشقانه بود و منطق و عقلمان در یک مسیر موازی پیش رفتند. پیش از ازدواج خوب همدیگر را شناختیم. البته برای من این طور نبود که با خودم فکر کنم چون عاشق امیرحسین هستم باید اگر فلان ایراد را داشته باشد بپذیرم و سعی کردم در مواجهه با همه چیز منطق را هم لحاظ کنم. شاید ازدواج برای خیلی از افراد مسالهای سهل و راحت باشد اما در واقع پروسهای سخت و پیچیده است. اینک شما کسی را انتخاب کنید که یک عمر را در کنار او سپری کنید نیاز به فکر و احساس توام با هم دارد. ارتباط زناشویی وقتی زیباست که طرفین بتوانند برای هم دوستان خوبی باشند و خوشبختانه من چنین حسی نسبت به همسرم دارم.
امیرحسین مدرس: من برخلاف تاریخ ادبیاتمان که عقل و عشق را در برابر هم قرار دادهاند فکر میکنم اتفاقا عشق در امتداد عقل قرار دارد؛ یعنی عشق منزلگاه نهایی عقل است. به این دلیل که شما تا وقتی با عقلتان کسی را انتخاب نکنید و با او آشنا نشوید امکان عاشق شدن میسر نخواهد شد. عقل به شما امکان آشنایی و قدرت تصمیم گیری میدهد. وقتی در نهایت عقلانیت انتخاب کنید میتوانید مدعی باشید که عاشق هم شدهاید.
جعبه گلهای من
بهار بهاردوست: ارزش معنوی هدیهها همیشه برایم مهمتر از بهای مادیشان است. من یک جعبه دارم و تابه حال هر گلی که امیرحسین برایم خریده خشک کرده و در آن جعبه نگه داشتهام و این بهترین هدیهای است که از همسرم گرفتهام.
امیرحسین مدرس: شاید برای دوستانی که این گفت و گو را میخوانند این مطلب جالب باشد. در زندگی هر فردی فراز و نشیبهایی وجود دارد چون در مقاطعیاز زندگی برایم پیش آمده که بیپول بودهام اما برخی تصور میکنند مابسیار ثروتمند هستیم وقراردادهای میلیونی میبندیم و ... ولی واقعا به جز چند نفر که تعدادشان از انگشتان دست هم فراتر نمیرود از این خبرها نیست. پیش آمده مثلا روز زن باشد و من پولی برای خرید هدیه نداشتهام و به بهار جان گفتهام هدیهات باشد طلبت(میخندد)
بهار بهاردوست: بدون اغراق میگویم همین که امیرحسین روز تولدم یا روز زن را به من تبریک بگوید برایم کافی است و بیشتر از هر هدیهای خوشحالم میکند.