این تبهکار حیلهگر که اصغر نام داشت از کارکنان یک بنگاه معاملات ملکی بود در جریان خرید و فروش خانهای با مرتضی ـ کارمند بانک ـ آشنا شده بود و میدانست او برای خرید خانه پول قابل توجهی دارد.
وی برای به چنگ آوردن چنین پولی به دیدن مرتضی رفت و به او گفت: در شهرستان بیجار ملکی سراغ دارم که میتوانی به قیمت نازلی بخری و با فروش آن سود سرشاری ببری.
اصغر وقتی موافقت کارمند بانک را برای سفر به بیجار جلب کرد به او گفت: بهتر است همسر و فرزندانت را هم به این سفر بیاوری که هم آنها گردشی کنند و هم ما ملک مورد نظر را معامله کنیم.
روز بیستم اردیبهشت سال 92 مرتضی همراه با همسر و دو پسر دوقلویش راهی این سفر شدند و از افراد این خانواده، فقط مریم دختر کوچکشان به خاطر امتحانات آخر سال در خانه ماند. چند روزی از این سفر گذشت اما از آنها خبری نشد.
مریم که نگران اعضای خانوادهاش شده بود هر چه با تلفن همراه پدر و مادرش تماس میگرفت جوابی نمیشنید تا اینکه در محل زندگیشان – ملارد - به پلیس مراجعه کرد و گفت:پدر و مادرم و دو برادر دو قلویم، همراه با مردی برای خرید ملک به بیجار رفتهاند که قرار بود یک روز بعد برگردند اما هیچ خبری از آنها نیست.
مأموران آگاهی ملارد تحقیقات را آغاز کردند و پس از دو روز اجساد اعضای این خانواده به صورت پراکنده در گندمزارهای شهرستان بیجار و درون گودالی در آبیک قزوین پیدا شد.
اما این سفر مرگ برای اعضای خانواده کارمند چگونه انجام شد.
مرتضی پدر خانواده با رسیدن به بیجار همسر و پسران دوقلویش را به مسافرخانهای سپرد تا استراحت کنند مرد تبهکار هم از «مرتضی» خواست با هم سر قرار فروش عتیقههایی دروغین بروند، مرتضی که به خاطردوستی قدیمی با اصغر به وی اطمینان داشت همراه این مرد به سر قرار رفت و وقتی چاقو را زیر گلویش دید وحشتزده تسلیم دستورات اصغر و سه همدستش شد، آرام روی زمین خوابید و همدستان وی شروع به بستن دست و پاهای این کارمند بانک کردند.
مرتضی ابتدا برای رهاییاش 10 میلیون تومان پرداخت کرد و سپس در تماس با برادرش اعلام کرد به گروگان گرفته شده است و خواست به حسابش پول واریز کند که در این مرحله شش میلیون تومان دیگر در اختیار اصغر قرار گرفت و همدستان وی با گرفتن 500 هزارتومان صحنه را ترک کردند.
اصغر در گام بعدی برای پایان دادن به این سناریوی هولناک مرتضی را نیمهشب به قتل رساند، سپس جسد او را در گندمزارها رها کرد.
اصغر که نمیخواست سرنخی بر جا بگذارد سراغ خانواده کارمند بانک رفت و به بهانه اینکه مرتضی کارش طولانی است خواست سوار بر خودرو نزد پدر خانواده بروند.
در بین راه «فاطمه» که به ادعاهای اصغر شک کرده بود از سوی اصغر خفه شد . او سپس سراغ پسران دوقلو به نام محمدرضا و محمد مهدی رفت. دست و پا و دهانشان را بست و آنها را در صندوق عقب خودرو انداخت.
اصغر که پس از کشتن زن، جسد وی را نیز داخل گندمزارها انداخته بود همراه دو پسر هشت ساله به سمت تهران حرکت کرد و در منطقه آبیک قزوین متوجه خفه شدن بچهها شد و اجسادشان را در بیابان انداخت.
مریم دختر 16 ساله خانواده در تحقیقات اعلام کرد پدر، مادر و برادرانش همراه مردی به نام اصغر راهی سفر شدهاند و پس از گذشت 20 روز مأموران با اطلاعات پلیسی، اصغر را در بیجار دستگیر کردند و وی با اعترافات تکاندهندهای قتل اعضای خانواده کارمند بانک را پذیرفت و سرانجام در مهرماه سال93 در دادگاه جنایی تهران به اعدام محکوم شد.