گروه فرهنگی مشرق- همانند انیمیشنهای دیگر این استودیو هم چون (رابین هود) یا (جوجه کوچولو)، زوتوبیا هم مجموعهای از کاراکترهای انسان گونه است، یک دنیای خالی از انسان برخلاف فیلمهای دیگر این استودیو، تمام کاراکترهای این فیلم حیوانات هستند، مخلوقاتی که ریشه پیدایش برخی از آنها را در ماقبل تاریخ باید جست و جو کرد و در حال حاضر همه آنها در قلمرویی هستند که شکارچیها و طعمهها همه در کنار هم و در صلح و آرامش زندگی میکنند. زوتوپیا یکی از پر بر انرژیترین، خندهدارترین و لذت بخشترین انیمیشنهایی که تا به حال توسط استودیو دیزنی ساخته شده است.
زوتوپیا یک فیلم دوستانه مملو از احساسات و عواطف است. کاراکترهای اصلی این انیمیشن یک روباه به نام (نیک وایلد) و یک افسر خرگوش جوان به اسم (جودیهاپس) است که برای ثابت کردن خودش به عنوان اولین پلیس خرگوش این شهر بسیار مشتاق است و عزم خود را جزم کرده است. (حقیقت این است که او بسیار خوب در این مجموعه قرار گرفته است «ابتکار گنجاندن پستاندار» طوری که بینندهها متوجه میشوند که حرکات و سکنات او انسان گونه است) به گزارش سینما، زوتوپیا توانسته یک سر و گردن از تمام انیمیشنهایی که به این سبک تا حالا ساخته شده است بالاتر قرار بگیرد.
کاراکترهایی که با هم همخوانی نداشتند تشکیل یک تیم واحد را دادهاند، به یکدیگر احترام متقابل میگذارند، آسیبپذیری آنها برای یکدیگر آشکار است و در نهایت به دوستانی تبدیل میَشوند که ارتباط عمیق عاطفی بین آنها وجود دارد و یکدیگر را حمایت میکنند-اما تمام این ماجراها به صورت خیلی آرام و طبیعی اتفاق میافتد، چون داستان به این اتفاقات نیاز دارد تا شکل بگیرد. به عنوان بهترین فیلم دیزنی، کاراکترها نقش اصلی را به عهده دارند و تغییر این کاراکترها نقش محوری و ستون اصلی داستان را به عهده دارند.
کارگردانهای این اثر (ریچ کور)، (برایان هوارد)، (جارد بوش)، (کلارک اسپنسر) تهیه کننده، (فیل جانسون) نویسنده، و صداپیشگان با استعداد این انیمیشن (جیسون بیتمن) و (جنیفر گودین) همه در میزگردی آماده انجام مصاحبه هستند.
ارتباطی که بین روباه و خرگوش داستان وجود دارد یک ارتباط عاطفی قوی است (هاوارد) فلسفه قصه گویی خودش را برای ما میگوید: شما قطعاً احساس میکنید که آنها در طول روند داستان تغییر میکنند. به همین دلیل است که من معمولا سراغ این گونه فیلمهای دوستانه و خودمانی میروم- این که کاراکترها به تدریج تغییر میکنند و تبدیل به یک جفت عالی میشوند.
بوش میگوید: تیم تولید ما به کنیا سفر کرده تا از نزدیک دنیای وحش را نگاه کند، زندگی هر دو گونه مد نظر یعنی شکارچیان و طعمهها، آنهایی که میخورند و آنهایی که خورده میشوند. بیشتر اتفاقاتی که در دنیای حیوانات اتفاق میافتد در کنار نهرهای آب است. تمام حیوانات در آن جا گرد هم میآیند و حضور دارند. بوفالوها آهوها را هل میدهند و فیلها بوفالوها را هل میدهند و اتفاقات جالب دیگر همه و همه در این مکان اتفاق میافتد. ما متوجه شدیم که شکارچیها و طعمهها همواره و همیشه یک درآمیختگی خاصی با هم دارند. شاید شما فکر کنید که شیرها و گوزنها کاملا از یکدیگر جدا زندگی می کنند ولی آنها معمولا در یک زمان در کنار نهر آب هستند. آنها معمولا با هم خوب هستند تا جایی که یکی از آنها احساس گرسنگی کند.
(اسپنسر) تهیه کننده کار میگوید: پوست و موی این حیوانات یک موفقیت باشکوه بود. ما آنها به طور قابل لمسی بوجود آوردیم. 64 نوع مختلف مو و خز حیوانات مختلف در این انیمیشن کار شده است. از خرس قطبی گرفته تا گوزن و موش صحرایی که موی بسیار نرمی دارد، حتی خز سمور آبی که چرب و مرطوب است. همه آنها در این فیلم متفاوت هستند. من فکر میکنم که این یک دستاورد و موفقیت بزرگ برای این فیلم به شمار میرود پس این حیوانات واقعی هستند که در فیلم حضور دارند نه فقط از جنبه خز و پوست آنها بلکه از نوع رفتار و شخصیت آنها هم میتوان به این قضیه پی برد.
(اسپنسر) ادامه میدهد: تحقیقات واقعاً به ما کمک کرد. در این فیلم فیلها برای برداشتن اسکوپ بستنی از خرطوم خود استفاده میکنند، و زمانی که ویسل (جانور پستاندار شبیه راسو) در حال دویدن است، سر او دائماً در مرکز باقی میماند حتی وقتی که بدن او به این سو و آن سو تمایل داشته باشد. تمام حیوانات دارای حرکات متفاوتی هستند. حرکات انقابضی بینی (هاپ) تنها در چند صحنه خاص از فیلم اتفاق میافتد. ( او همچنین حالت عصبی زدن انگشت پای خود به یک نقطه از زمین را نیز دارد) تمام این جزئیات برای این که ما احساس کنیم در یک دنیای واقعی از حیوانات زندگی میکنیم حیاتی است، و ما فراموش نکردیم که این حیوانات در حال حاضر در یک شهر مدرن که خودشان آن را ساختهاند در حال زندگی در کنار هم هستند.
(هاوارد) میگوید: تیم ما همچنین یاد گرفت که در این جا یک نسبت ده به یک از طعمهها به شکارچیها وجود دارد. ما فکر کردیم این مسئله میتواند یک حقیقت جالب باشد. اگر حیوانات درگیر ساخت این کلان شهر شوند، آنها بی اعتمادی را کنار خواهند گذاشت و پشت یکدیگر خواهند بود و یا این که همچنان در خفا و زیر پوست این شهر کارهای خود را انجام میدهند؟
داستانهای زیادی در پس خلق این دنیای حیوانات وجود دارد، چالشی که در پیش روی این فیلم سازان قرار داشت تا این که همه چیز را در یک جا جمع کنند بدون این که داستان از ریتم تند و پر جنب و جوش خودش بیفتد. این چیز خوبی بود که در همان ابتدای ساخت زوتوپیا پیش آمد.
داستان از جایی شروع میشود که (جودی) نوجوان و هم مدرسهای او نقش رابطه وحشیانه اجداد خود را بازی میکنند-جودی برای نشان دادن و به تصویر کشیدن شکم دریده خود از روبان قرمز و یک شیشه سس گوجه فرنگی استفاده میکند. از (هاوارد) پرسیدیم که آیا موقعیتی در طول روند توسعه فیلم وجود داشت که همه عوامل دور هم جمع شوند.
او پاسخ داد: «بله، زمانی که ما شخصیت اصلی داستان را در یک سال و نیم پیش تغییر دادیم» ما هر چه را که آماده کرده بودیم برای بینندههای جدید نشان دادیم. ما چیزی را با آنها هماهنگ نکرده بودیم و فقط از آنها خواستیم که آن را ببینند و رک و بی پرده باشند. اندرو استاتتون (کارگردان وال –ای) گفت:شما فیلم را از دریچه چشم (نیک) معرفی میکنید. او کسی است که شهر را دوست ندارد، بنابراین من نمیتوانم دید خوبی از شهر پیدا کنم، من میخواهم که نیک از شهر فرار کند به جای این که او اصلاح شود.
استاتتون پیشنهاد تغییر جریان فیلم را داد. بیایید ببینیم با تغییر کاراکتر اصلی به جودی چه اتفاق خواهد افتاد و با این تغییر ما شهر را از زاویه چشمان کسی ببینیم که مثب نگرتر و خوشبینتر است، و سپس بدبینی (نیک) را پیش بکشید و بعدتر چالشی که در مواجه با فلسفه جودی پیش میآید.
(هاوارد) به این نکته اشاره کرد: این کار واقعاً یک کار زیرکانه بود. این یک تطبیق کاپروپراکتیک بود: بعضی از نشانهها در آن وجود دارد؛ شما تنها کافی است که شروع کنید. سپس همه چیز به جریان میافتد. بسیار خب، ما متوجه مشکل شدیم- حالا ما مجبور هستیم که به گروه بگوییم تا چیزهایی که طی این مدت یک سال و خورده ای کار کردهاند جزء فیلم نخواهد بود. یک وظیفه بزرگ و خطیر برای ما بود که چیز جدیدی را شروع کنیم؛ چشمان آنها شروع به درهم کشیدن کرد ...
زوتوپیا به اینگونه پرسشهای بینندهها که به برخی مسائل توجه زیادی میکنند پاسخ نمیدهد: اگر این شهری است که تمام ساکنان آنها پستانداران هستند، خزنده و پرندهها کجا هستند؟
(بوش) میگوید: در حال حاضر ما تنها قارهای از پستانداران را میبینیم اما ما هم چنین در این دنیا چیزهای دیگری را نیز ساختیم. جاهای دیگری هم وجود دارد که ما به آنجاها نمیرویم. ما همیشه فکر میکردیم که دنیای خزندگان متفاوت است و پرنده ها به جاهای مختلف میروند، اما ما مجبور بودیم که به دنیای پستانداران توجه کنیم و تمرکز ما بر این نقطه باشد. آیا شما شهرکهای مختلفی میبینید؟ ما پنج محله و شهرک مختلف داریم ( جوندگان کوچک، توندرا تاون، میدان صحرا، لانه و منطقه جنگلهای استوایی)، اما ما ممکن است که ده تا از این شهرکها ساخته باشیم که به بعضی از آنها نرفتیم، همانند ( جزیره آگوست یک ) و منطقه حیواناتی که شبها زندگی میکنند.
من جزیره آگوست یک را دوست دارم. خیلی زیاد، و میتوانستم از آن در انیمیشن خودمان بهره ببریم جایی که حیوانات کیسهدار و متعلق به استرالیا بیشتر در آن حضور داشتند.
اگر این فیلم تبدیل به یک فیلم موفق شود، بدون شک ( بوش ) از این جزیره برای قسمتهای بعدی آن استفاده خواهد کرد ... زوتوپیا پر از اتفاقات طنز و نامهای جالب است. جایی از داستان که بوفالو پلیس به جودی این اطمینان را میدهد که زندگی او شبیه یک کارتون رنگارنگ نخواهد بود. بسیار جالب و شاید مسخره باشد و همچنین شاهد دی وی دیهایی در فیلم با عناوین ( رنگ لد )، ( رک – ایت رینو ) و ( پیگ هیرو 6 ) هستیم.
پاسخ میتواند بسیار ساده باشد ( هاوارد قبلا توضیح داده بود که چگونه از بازخوردهای پیکسار در فیلم استفاده کرده است )، من از (بوش) میپرسم که آیا رقابتی بین دیزنی و پیکسار است؛ ما در حال حاضر به یکدیگر تکیه داریم. وقتی ما فیلم را برای آنها به نمایش در آوردیم، بسیار خوب بود که چشمان جدیدی که پروسه مشابهی با ما دارند آن را مشاهده کنند.
بوش میگوید: تیم تولید ما به کنیا سفر کرده تا از نزدیک دنیای وحش را نگاه کند، زندگی هر دو گونه مد نظر یعنی شکارچیان و طعمهها، آنهایی که میخورند و آنهایی که خورده میشوند. بیشتر اتفاقاتی که در دنیای حیوانات اتفاق میافتد در کنار نهرهای آب است. تمام حیوانات در آن جا گرد هم میآیند و حضور دارند. بوفالوها آهوها را هل میدهند و فیلها بوفالوها را هل میدهند و اتفاقات جالب دیگر همه و همه در این مکان اتفاق میافتد. ما متوجه شدیم که شکارچیها و طعمهها همواره و همیشه یک درآمیختگی خاصی با هم دارند. شاید شما فکر کنید که شیرها و گوزنها کاملا از یکدیگر جدا زندگی می کنند ولی آنها معمولا در یک زمان در کنار نهر آب هستند. آنها معمولا با هم خوب هستند تا جایی که یکی از آنها احساس گرسنگی کند.
(هاوارد) میگوید: تیم ما همچنین یاد گرفت که در این جا یک نسبت ده به یک از طعمهها به شکارچیها وجود دارد. ما فکر کردیم این مسئله میتواند یک حقیقت جالب باشد. اگر حیوانات درگیر ساخت این کلان شهر شوند، آنها بی اعتمادی را کنار خواهند گذاشت و پشت یکدیگر خواهند بود و یا این که همچنان در خفا و زیر پوست این شهر کارهای خود را انجام میدهند؟
داستانهای زیادی در پس خلق این دنیای حیوانات وجود دارد، چالشی که در پیش روی این فیلم سازان قرار داشت تا این که همه چیز را در یک جا جمع کنند بدون این که داستان از ریتم تند و پر جنب و جوش خودش بیفتد. این چیز خوبی بود که در همان ابتدای ساخت زوتوپیا پیش آمد.
او پاسخ داد: «بله، زمانی که ما شخصیت اصلی داستان را در یک سال و نیم پیش تغییر دادیم» ما هر چه را که آماده کرده بودیم برای بینندههای جدید نشان دادیم. ما چیزی را با آنها هماهنگ نکرده بودیم و فقط از آنها خواستیم که آن را ببینند و رک و بی پرده باشند. اندرو استاتتون (کارگردان وال –ای) گفت:شما فیلم را از دریچه چشم (نیک) معرفی میکنید. او کسی است که شهر را دوست ندارد، بنابراین من نمیتوانم دید خوبی از شهر پیدا کنم، من میخواهم که نیک از شهر فرار کند به جای این که او اصلاح شود.
استاتتون پیشنهاد تغییر جریان فیلم را داد. بیایید ببینیم با تغییر کاراکتر اصلی به جودی چه اتفاق خواهد افتاد و با این تغییر ما شهر را از زاویه چشمان کسی ببینیم که مثب نگرتر و خوشبینتر است، و سپس بدبینی (نیک) را پیش بکشید و بعدتر چالشی که در مواجه با فلسفه جودی پیش میآید.
(هاوارد) به این نکته اشاره کرد: این کار واقعاً یک کار زیرکانه بود. این یک تطبیق کاپروپراکتیک بود: بعضی از نشانهها در آن وجود دارد؛ شما تنها کافی است که شروع کنید. سپس همه چیز به جریان میافتد. بسیار خب، ما متوجه مشکل شدیم- حالا ما مجبور هستیم که به گروه بگوییم تا چیزهایی که طی این مدت یک سال و خورده ای کار کردهاند جزء فیلم نخواهد بود. یک وظیفه بزرگ و خطیر برای ما بود که چیز جدیدی را شروع کنیم؛ چشمان آنها شروع به درهم کشیدن کرد ...
(بوش) میگوید: در حال حاضر ما تنها قارهای از پستانداران را میبینیم اما ما هم چنین در این دنیا چیزهای دیگری را نیز ساختیم. جاهای دیگری هم وجود دارد که ما به آنجاها نمیرویم. ما همیشه فکر میکردیم که دنیای خزندگان متفاوت است و پرنده ها به جاهای مختلف میروند، اما ما مجبور بودیم که به دنیای پستانداران توجه کنیم و تمرکز ما بر این نقطه باشد. آیا شما شهرکهای مختلفی میبینید؟ ما پنج محله و شهرک مختلف داریم ( جوندگان کوچک، توندرا تاون، میدان صحرا، لانه و منطقه جنگلهای استوایی)، اما ما ممکن است که ده تا از این شهرکها ساخته باشیم که به بعضی از آنها نرفتیم، همانند ( جزیره آگوست یک ) و منطقه حیواناتی که شبها زندگی میکنند.
من جزیره آگوست یک را دوست دارم. خیلی زیاد، و میتوانستم از آن در انیمیشن خودمان بهره ببریم جایی که حیوانات کیسهدار و متعلق به استرالیا بیشتر در آن حضور داشتند.
اگر این فیلم تبدیل به یک فیلم موفق شود، بدون شک ( بوش ) از این جزیره برای قسمتهای بعدی آن استفاده خواهد کرد ... زوتوپیا پر از اتفاقات طنز و نامهای جالب است. جایی از داستان که بوفالو پلیس به جودی این اطمینان را میدهد که زندگی او شبیه یک کارتون رنگارنگ نخواهد بود. بسیار جالب و شاید مسخره باشد و همچنین شاهد دی وی دیهایی در فیلم با عناوین ( رنگ لد )، ( رک – ایت رینو ) و ( پیگ هیرو 6 ) هستیم.
پاسخ میتواند بسیار ساده باشد ( هاوارد قبلا توضیح داده بود که چگونه از بازخوردهای پیکسار در فیلم استفاده کرده است )، من از (بوش) میپرسم که آیا رقابتی بین دیزنی و پیکسار است؛ ما در حال حاضر به یکدیگر تکیه داریم. وقتی ما فیلم را برای آنها به نمایش در آوردیم، بسیار خوب بود که چشمان جدیدی که پروسه مشابهی با ما دارند آن را مشاهده کنند.
این کار اجازه میدهد شما به بازخوردهایی که از فیلم دریافت میکنید اعتماد کنید. آنها هم فیلمهای خودشان به دیزنی میآورند و ما هم همچنین نکاتی را به آنها میگوییم. این یک گروه است که احترام در بین ما وجود دارد و ما قدر این موضوع را میدانیم. وقتی که یکی از ماها در حال ساخت یک فیلم هستیم، تلاش ما بر این است که ملاقاتهای متعددی با هم داشته باشیم و این چیزی است که ما مشتاقانه منتظر آن هستیم.