کد خبر 601096
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵

ماشین به حرکت درآمد. خونی که از تن مجروحان در کف ماشین می ریخت، خاک زیر پایمان را سرخ کرده بود. راننده مانند مست کرده ها می راند و ما، خسته و بسته، با هر تکانی، تعادل مان به هم می خورد. مجروحین، مظلومانه زیر دست و پا می ماندند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: هرگز از یادم نمی رود. وقتی اسیر شدیم، دشمن دست های ما را بست و یک ماشین غذا یا «آیفا» را به آنجا آورد.

گنجایش معمول هر آیفا فقط ده نفر بود؛ در حال که ما در آن موقع حدود هفتاد نفر(شاید هم بیشتر) بودیم. در همان حالت دست بسته ما را به داخل ماشین هُل دادند و با قساوت هرچه تمام تر، تن رنجیده ی مجروحان را فشار می دادند تا افراد بیشتری در آیفا جا بگیرند.

 ماشین به حرکت درآمد. خونی که از تن مجروحان در کف ماشین می ریخت، خاک زیر پایمان را سرخ کرده بود. راننده مانند مست کرده ها می راند و ما، خسته و بسته، با هر تکانی، تعادل مان به هم می خورد. مجروحین، مظلومانه زیر دست و پا می ماندند. همگی خدا و پیغمبر را صدا می زدیم و زیر آن همه فشار در خون بهترین دوستان مان می غلتیدیم. بیش از ده ساعت در همین شرایط سخت ماندیم. تا اینکه ماشین متوقف شد. درب را باز کردند، ما را در حالی که دست و پایمان بسته بود به بیرون ماشین هل دادند.

با صورت روی زمین می افتادیم. همین وضعیت موجب شد دو تن از ۱۲مجروحی که همراهمان بود به فیض شهادت برسند و بقیه هم رنگی به رخسار نداشتند. خسته و بی حال، دردمند و تشنه، گرفتار در جایی که کسی پیدا نمی شد تا بر زخم های مان مرهم بگذارد…

راوی: آزاده فرزادبی غم /سایت جامع آزادگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس