به گزارش مشرق، این مهندس جوان وقتی در یک جشن عروسی با دختری آشنا شد، به او دل بست و پس از گذشت مدتی از آشنایی قول و قرار ازدواج گذاشتند. اما هنگامی که خانواده پسر برای خواستگاری آماده میشدند ناگهان اتفاق هولناکی رخ داد.
ماجرای این آشنایی به هشت سال قبل بازمیگشت. زمانی که اشکان و پرستو در یک جشن عروسی همدیگر را برای نخستین بار دیدند و یک دل که نه صددل عاشق هم شدند.
ماجرای این آشنایی به هشت سال قبل بازمیگشت. زمانی که اشکان و پرستو در یک جشن عروسی همدیگر را برای نخستین بار دیدند و یک دل که نه صددل عاشق هم شدند.
در این مدت اشکان حسابی درس خواند و مهندس نرمافزار شد. پرستو نیز لیسانس گرفت.
اشکان پس از پایان تحصیلاتش راهی سربازی شد. اما در تمام این مدت با پرستو ارتباط تلفنی و تلگرامی داشت. هر از گاهی نیز که به مرخصی میآمد به دیدن پرستو میرفت.
اشکان در طول دوران سربازی لحظه شماری میکرد تا هر چه سریعتر دوران خدمتش تمام شود و به خواستگاری پرستو برود. سرانجام نیز 10 روز قبل از پایان دوره سربازیاش وقتی به آخرین مرخصی آمد با پدر و مادرش درباره ازدواج با پرستو صحبت کرد. بعد هم قرار شد برای خواستگاری به خانه پدر پرستو در شمال بروند.
بدینترتیب اشکان در تماس تلفنی با دختر موردعلاقهاش به او گفت که تصمیم دارند برای خواستگاری به خانه آنها بروند. اما آنروز ناگهان پرستو خبر ناباورانهای به اشکان داد و کاخ رؤیاهایش را یکباره فروریخت.
«اشکان من چند روز قبل با یکی از همکارانم نامزد کردهام و قرار است به زودی هم ازدواج کنیم!»
پسر جوان که با شنیدن این حرف شوکه شده بود ابتدا تصور کرد پرستو شوخی میکند. اما در گفتوگوهای بعدی مطمئن شد که او نامزد کرده است ناگهان تمام رؤیاهای هشت سالهاش را برباد رفته دید.
در این میان پرستو که متوجه شده بود اشکان حسابی به هم ریخته ناگهان صحبت از خودکشی به میان آورد و با ارسال تصویر تیغی گفت که میخواهد به زندگیاش پایان دهد.
مهندس جوان با شنیدن این حرف سعی کرد او را از این تصمیم منصرفکند اما پرستو تأکید کرد که این تصمیم را عملی میکند. بالاخره اشکان نیز دراوج نابسامانیهای روحی، روانی وقتی دختر مورد علاقهاش را مصمم دید به پرستو گفت: «حالا که تو میخواهی به این عشق پایان دهی زندگی برای من هم بدون تو رنگ و بویی ندارد پس من هم این زندگی را نمیخواهم! و...»
دختر و پسر جوان سر گرم ارسال پیامهای تلگرامی بودند که ساعتی بعد اشکان عکسی از خودش ارسال کرد که طناب دار دور گردنش حلقه زده بود. بعد هم آخرین پیام خداحافظی ارسال شد و...
پرستو که بادیدن این عکس و پیامها بشدت ترسیده بود خیلی سریع پیامی برای اشکان فرستاد و نوشت: «تمامی 71 دقیقه «چت» دروغ بوده است.» و...
اما زمانی که این پیام ارسال شد که پسر جوان عاشق پیشه به زندگیاش پایان داده بود.
هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که مادر اشکان به خانه برگشت هرچه زنگ در را به صدا درآورد کسی پاسخ نداد. مادر که حالا دلآشوب شده بود با کمک همسایهها قفل در را شکست. وقتی وارد آپارتمان شد از پسرش خبری نبود او سراسیمه خودش را به حیاط پشتی خانه رساند. اما در کمال ناباوری با صحنهای هولناک روبهرو شد. بعد هم فریاد زنان از همسایهها کمک خواست و بیحال روی زمین افتاد.
دقایقی بعد امدادگران اورژانس به محل حادثه رسیدند اما آنها پس از معاینات لازم اعلام کردند از مرگ پسر جوان ساعتی گذشته است. اما روز بعد و زمانی که یکی از نزدیکان اشکان به سراغ گوشی تلفن همراهش رفت ماجرای هولناک فاش شد.
پیغامهایی که حکایت از ترغیب خودکشی داشت، آنها دختری که پیغامها را ارسال کرده را بخوبی میشناختند.
بلافاصله خانواده پسر جوان از پرستو شکایت کردند. بدینترتیب او برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران احضار شد. اما دختر جوان مدعی شد که در مرگ اشکان هیچ دخالتی نداشته است.
این در حالی بود که خانواده قربانی ادعای دیگری مطرح کردند. آنها گفتند: «پرستو همزمان با اینکه با اشکان در ارتباط بوده با یکی از همکارانش نیز رابطه دوستی داشته است.
او چند روز بعد از مراسم خاکسپاری اشکان با پسر جوان عقد کرده و این موضوع نشان میدهد مرگ اشکان با برنامه قبلی طراحی شده است. از طرفی طبق اطلاعاتی که بهدست آوردیم مشخص شد آخرین نفری که با اشکان تماس گرفته پرستو بوده است. پس او میتوانست موضوع را به ما اطلاع دهد و از تصمیم اشکان با خبرمان کند. اما...
با توجه به اظهارات خانواده اشکان؛ مدارک موجود در پرونده و بررسیهای پلیسی بازپرس ایلخانی از شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران برای دختر جوان قرار وثیقه 200 میلیون تومانی صادر کرد و تحقیقات جنایی در این باره با بررسی پرینت مکالمات و پیامهای تلگرامی تا کشف حقیقت ادامه دارد.