سرویس سیاست مشرق - مهدی طالقانی از جمله شاخصترین 10 فرزند آیت الله طالقانی است که بیشتر از سایرین در رسانهها آفتابی میشود و بعضا روایتهای نابی از پدر خود در محافل خبری مطرح میکند. وی اخیرا در مصاحبهای با سایت خبرآنلاین مسائل مختلفی در مورد رفتار سیاسی آیت الله طالقانی و همچنین نوع برخورد مقامات مختلف با وی و خانوادهاش بیان میکند که خواندن آن خالی از لطف نیست و در ادامه شاهد بخشهایی از این مصاحبه خواهید بود.
******
ما یک آقای استثنایی به نام آقای طالقانی داشتیم که قبل انقلاب وضعش بد نبود اما بعد انقلاب از نظر مالی هیچی نداشت. آقازاده هایش هم همین طوری بودند. من آقازاده ای بودم که قبل انقلاب خیلی وضعم خوب بود، ماشین های آخرین مدل سوار می شدیم برای خودمان کار و کاسبی داشتیم بعد از انقلاب ورشکسته به تقصیر شدیم. یعنی الان واقعا آقازادگی خیلی به ما خوش می گذرد و طمعش برای ما گوارا شده است. ما خواهر و برادران کار دولتی نگرفتیم کارهای خصوصی می کردیم چون پدرمان توصیه می کرد خیلی در کارهای دولتی وارد نشویم چون اول داستان فکر می کردند خیلی کار از ما بر می آید و ممکن بود آلودگی هایی پیدا کنیم بنابراین سعی کردیم هیچ کدام دنبال کار دولتی نرویم بنابراین خیلی هم نون آقازادگی نخوردیم. نمی دانیم خلاصه آقازاده بودن یعنی چی؟ بعضی جاها که خودم را معرفی می کنم می نویسم «آقازاده ورشکسته به تقصیر».
مریم ما روسری سر می کرد بیرون می رفت. یک بار به مناسبتی چادر سرش کرد. آقا به او گفت «چرا دکورتو عوض کردی؟ همان طوری که بودی بیا»، حالا یادم نمی آید چه کسی می خواست بیاید که خواهرم مریم چادر سر کرد.
بله دو مرتبه هجمه کردند که به درون سفارت بریزند ولی آن زمان که مرحوم طالقانی زنده بود ما جلوگیری کردیم. بخشی از سفارت دست ما بود. اصلا جمهوری اسلامی مأمور و مراقب ویژه برای آقای سلیوان گذاشته بود. «ماشاءالله» اسم قصاب مراقب ویژه آقای سلیوان بود. یادم است کنسول آمد و به من گفت «این مشاءالله قصاب خُرخُر می کند نمی گذارد سفیر بخوابد یک صحبتی با او انجام بده». ما مراقب ویژه برای سفیر آمریکا می گذاریم ولی وقتی سفیر می رود، بعد یک دفعه می ریزند سفارت را می گیرند. روز اول هم امام مخالف بود بعد معلوم نیست چه اتفاقی افتاد که بعد امام تأیید کرد. آقای مهدوی کنی مصاحبه تلویزیونی کرد و گفت «من هم مخالف گرفتن سفارت آمریکا بودم» منتها اگر مرحوم طالقانی بود حتما جلوی این قضیه را می گرفت.
سال 52 مادرمون ایستاده بود در راه پله ها ساواک ما را گرفت برد. مادرم می گفت «آقا یک چیزی بگو اینها را دارند می برند» آقا گفت «اشکال ندارد می روند آدم می شوند بر می گردند» (خنده).
در سال 54 اکثر روحانیون مثل آقایان مهدوی کنی، منتظری، هاشمی و دیگران را به اتهام حمایت مالی از گروه های مسلحانه علیه رژیم پهلوی مثل مجاهدین خلق گرفتند. البته یکی از اتهامات آنها را این مسئله اعلام کردند. حمایت مالی از مجاهدین داستان دارد. اولا همه سران متدین سازمان مجاهدین خلق سال 50 اعدام شدند. بعد از سال 50 اینها دو دسته شدند یک دسته گروه چپ درست کردند و یک دسته هم اسلامی بودند که رجوی علیه ما علیه مثلا اسلامی شده بود. وقتی آقا دید یک گروه اینها چپ شدند کمک هایی خود را که توسط دوستانش به اینها می رساند قطع کرد. آقای طالقانی را اینها تهدید کردند «اگر به ما کمک مالی نکنی تو را می کشیم و شهید نمایت می کنیم» تا این حد علیه آقا موضع گرفتند. در کل مجاهدین دیگر آن مجاهدین قبل از انقلاب نبودند.
من خیلی اصولگرا هستم!. (خنده) سید حسن آقای خمینی یک حرفی درباره من می زند، او داشت من را به آقای بجنوردی معرفی می کرد و گفت «ایشان مهدی طالقانی است، اصولگراست ولی خاتمی باید برود ته صفش بیاستد.» حالا این حرف را ترجمه کنید ببینید معنی اش چه می شود (خنده).
یک اشکالی که من با اعظم خانم دارم همین است اعظم بعضی مواقع اطلاعیه هایی که می دهد به عنوان سخنگوی خانواده طالقانی این کار را می کند، من به این کار او اعتراض دارم. همین دهمین دوره انتخابات مجلس شورای سلامی که شد اطلاعیه داد که بیت آیت الله طالقانی به لیست امید رأی می دهند. من هم اطلاعیه دادم گفتم «من هم جزء بیت آیت الله طالقانی هستم و لیستی رأی نمی دهم.» من برای چه باید به ری شهری، دری نجف آبادی و دختر آقای صفدر حسینی رأی بدهم، واقعا هم روز انتخابات رفتم و از بین لیست ها اسامی را انتخاب کردم و رأی دادم.
آقای طالقانی اول انقلاب از نهضت آزادی خارج شد و اعلام کرد «اگر قرار باشد در چارچوب یک حزب به صحنه بیایم مردم با من راحت نیستند ضمن آنکه آنچه حزب به من دیکته می کند را باید عمل کنم.» البته این کار را به توصیه مرحوم بازرگان انجام داد. بعد آقای ابراهیم یزدی افاضاتی داشت که «آقای طالقانی با نهضت آزادی گُنده شد اما بعد از پیروزی انقلاب، از نهضت آزادی خارج شد» من هم جوابش را دادم چون آدم باید یک ذره عقل داشته باشد. وقتی مرحوم طالقانی فعالیت سیاسی داشت نهضت آزادی کجا بود؟ نهضت آزادی سال 1340 تأسیس شد، طالقانی از سال 1318 فعالیت سیاسی داشت. بعد به توصیه آقای جعفری و مرحوم مهندس بازرگان از نهضت آزادی خارج شد چون آنها می گفتند «طالقانی باید در خانه اش به روی همه باز باشد نمی تواند خود را در چارچوب حزب نگه دارد».
البته آن زمانی که آقا زنده بود به آقا می گفتند «مهندس طالقانی» و به آقای بازرگان می گفتند «آیت الله بازرگان» یعنی اعتقاد داشتند مرحوم بازرگان مذهبی تر است. هفته اول شهریور امسال خدمت آیت الله خامنه ای بودم، ایشان یک تعریف هایی از آقای طالقانی می کرد که من نشنیده بودم. می گفتند «وقتی از شهرستان به تهران می آمدم و به خانه مرحوم طالقانی می رفتم اینقدر ایشان جاذب و خوب صحبت می کرد که 2 ساعت پای صحبت های آقای طالقانی می نشستیم ... یک بار دادگاه آقای طالقانی رفتم او اعتنایی به هیأت رئیسه دادگاه نداشت و آنها را با بی اعتنایی خوار می کرد. آقای طالقانی که با هیأت رئیسه دادگاه آن طور برخورد می کرد وقتی من را به او معرفی کردند که سیاسی و زندانی بودم و حالا به دیدن ایشان آمدم آنچنان من را بغل کرد و بوسید که حاضران تعجب کرده بودند». بله، هیأت رئیسه دادگاه نظامی از ژنرال های ارتشی بودند وقتی وارد می شدند همه باید به احترام آنها بلند می شدند، مرحوم طالقانی عصایش را زیر بغلش می گذاشت مثل اینکه دارد چرت می زند بلند نمی شد یا وقتی هیأت رئیسه دادگاه از او می پرسید اسمت چیست یا جواب نمی داد یا می گفت «تو اسم من را می دانی». در مجموع ندیدم کسی درباره مرحوم طالقانی بد بگوید. مگر برخی سیاسیون اول انقلاب که به آیت الله طالقانی حسادت کردند که در زمان حیات ایشان جرأت نداشتند حرفی بزنند یا اینکه مشکلاتی با مرحوم طالقانی داشتند.
اگر آقا زنده بود دیگر آقای منتظری قائم مقام نمی شد. اول انقلاب که سپاه بیانیه می داد و راجع به آقای طالقانی بود می نوشت رهبران انقلاب (منظور آیت الله طالقانی و آیت الله خمینی بود) بنابراین طالقانی قطعا نفر دوم انقلاب بود. خوب بعد از فوت آقا، آقای منتظری قائم مقام رهبری شد.
گاهی وقت ها روی صندلی ها می نشست ولی خیلی وقت ها می آمد و روی زمین می نشست. آقای بهشتی هم می گفت «آقا جریمه می شوید». آقا می گفت هر کس با من کار دارد بیاید روی زمین بنشیند و حرف هایش را بزند. آقایان هم همین کار را می کردند. روزی هم که برای انتخاب ریاست مجلس خبرگان ثبت نام داشت می شد آقا نماند. جلوی در آقای هاشمی، آقای بهشتی و آقای طاهری اصفهان آمدند و خواستند که آقای طالقانی برای ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی ثبت نام کند اما او گفت «من حاضر نیستم برای ریاست مجلس ثبت نام کنم» که بعد وقتی خارج شد آقای منتظری برای ریاست مجلس خبرگان انتخاب می شود.
بی جهت افراد که تخریب نمی شوند. آقای هاشمی رفقای خودش را زندان فرستاد، مثلا آقای سحابی را زندان کرد و گفت «می خواهم روی او کم شود». اینقدر قدرت عزیز است. ثانیا آقای هاشمی بعد از انقلاب بسیار بسیار روحیه ارباب منشی اش را حفظ کرده است. فرق می کند با مرحوم طالقانی که بعد از انقلاب خانه اش را در اختیار همه مردم گذاشت و یک آپارتمان 80 متری به او دادند و رفت آنجا زندگی کرد. این همه به او گفتند کلی کاخ و خانه های مجلل مسئولان رژیم گذشته آماده است اما قبول نکرد و گفت «ابدا ما نیامدیم که کاخ نشین شویم». آقا ماشین نداشت و هرجایی می خواست برود از ماشین ما استفاده می کرد. هنوز به سفارت حمله نشده بود آمریکایی ها ماشین های شان را حراج می کردند یکی از رفقای ما رفت و از این آمریکایی ها یک ماشین کادیلاک مدل قدیمی خرید، تر و تمیزش کرد و در خانه آورد تا آقا هر جا می خواهد برود از این ماشین استفاده کند. آقا از من سئوال کرد «ماشین داری؟» گفتم «علی آمده ماشین دارد» از خانه خارج شد و دید یک کادیلاک ضد گلوله جلوی در خانه است، علی گفت «بفرمایید سوار شوید» آقا گفت «غلط کردی این ماشین را اینجا آوردی، هنوز ما چهار روز نیست که سرکار آمدیم بعد نمی گویند آخوند سوار ماشین کادیلاک مدل فلان شده است، ما نباید خجالت از مردم بکشیم؛ برو نه خودت و نه ماشینت دیگر این طرف ها پیدات نشود».
یک روز آقا و من برای دیدار با امام به قم رفتیم، قبل از دیدار منزل حاج احمد آقا رفتیم که رو به روی منزل امام بود، آقای خلخالی هم حضور داشت. یادم است آقا بسیار عصبانی با آقای خلخالی صحبت کرد و گفت «آشیخ همه قرآن رحمان و رحیم است تو این قاصم الجبارینت را از کجا آوردی که بی جهت مردم را اعدام می کنی؟» ولی متأسفانه آقای خلخالی حمایت می شد.