به گزارش مشرق، شهرها و پشت جبههها در دورانی که سایه جنگ بر کشورمان افتاده بود پایگاه اصلی پشتیبانی جنگ بودند و علاوه بر این مسئله یکی از صحنههای جالب توجه در ارتباط با جنگ بود که تصاویری ناب را به خود دیدند.از همین رو آنکه سراغ روایت جنگ و شرایط جنگی از پشت جبههها و شهرها رفته برای بازگویی اتفاقات و حوادث مبسوطالید است و میتواند جذابیتهای روایی بیشتری را خلق کند. شرایطی که در دوران جنگ به خصوص شهرهایی که فاصله کمتری با جبهههای نبرد داشتند سبب میشود نویسنده بتواند در پرداخت داستانی میدان عمل بیشتری داشته باشد.
رمان «آواز بلند» علیاصغر عزتیپاک یکی از رمانهایی است که به همین مسئله پرداخته و تصویری از وضعیت شهرها در دوران جنگ را به تصویر کشیده است. در این رمان خواننده پیوسته از بمباران شهرها و مناطق مسکونی میخواند. حتی در بخشهایی به مراد رژیم بعث از بمباران شهرها نیز اشاره میکند و خواننده متوجه میشود که شکست در جبهه نبرد، سبب خشمگین شدن صدام و انتقام گیری در شهرها شده است.
عزتیپاک در فضاسازی بسیار موفق بوده برای نمونه وقتی مشغول روایت تبعات ناشی از بمباران انبار نفت شهر است و به دوده حاصل از آتش گرفتن مخازن نفت اشاره میکند، خواننده خود را در میان دودهها میبیند. وقتی شخصیت اصلی کف پایش دود زده میشود به خوبی خواننده آن را لمس میکند. از این رو باید در فضاسازی رمان «آواز بلند» را یک اثر موفق دانست.
زیرا نه تنها در خلق موقعیتهای جنگی بلکه از تشویش و اضطرابی که در شخصیتهای مختلف هست نیز این فضاسازی بیرون میآید و خواننده خود را در موقعیت هرکدام از شخصیتها قرار میدهد. اضطراب و تشویشی که به آن اشاره شد حاصل یک شخصیت پردازی منطقی است که نویسنده کوشیده در هرکدام از افراد رمانش به آن بپردازد و همین سبب میشود که هیچکدام از شخصیتها سطحی نباشند و عمق داشته باشند.
شخصیت «حبیب» که راوی رمان نیز هست؛ جوانی در آستانه کنکور است که عشقی جوانانه نیز در وجودش پا گرفته که در کنار علاقه «حجت» (جوان روستایی) به خالهی حبیب (مهناز) نمادی از جریان داشتن زندگی در کنار جنگ و درگیری است. این مسئله یکی از همان ویژگیهایی است که در روایتهایی از شهرها در دوران جنگ بسیار حائز اهمیت است و عزتیپاک به آن بی توجه نبوده است. رمان «آواز بلند» اثر علیاصغر عزتیپاک را باید رمانی دانست که تصویری از جریان داشتن زندگی در کشاکش جنگ ارائه میکند.
نگرانیهای مادران رزمندگان و شهدا یکی دیگر از وجوهی است که در رمان عزتیپاک به چشم میآید. چشم انتظاریهایی که باز هم در ادبیات مغفول مانده و نویسنده کوشیده با خلق یک داستان تنها گوشهای از این موضوع را برای خواننده عیان کند. «عزیز خانم» یا همان شخصیت «فهیمه» مادری است که فرزندش به جبهه رفته و خبری از او نیست. او که مادربزرگ راوی است بسیار مضطرب و دلنگران است و این در رفتارها و واکنشهای او به خوبی بازنمایی شده و خواننده با رنجهایی که این مادران متحمل شدند به صورت ملموس آشنا میشود.
حتی شخصیت «آقاجان» که پدربزرگ حبیب است نیز تصویری از ایستادگی و تحمل پدران شهدا را به خوبی نشان میدهد و تلاشهای پدران شهدا برای یافتن سرنخی از فرزندانشان را به خوبی روایت کرده است.
«آواز بلند» رمانی است که عزتیپاک در روایت آن دست به خلاقیت زده و با وجود اینکه زمان به صورت خطی پیش میرود اما بخشهایی در ذهن راوی به گذشته رفت و برگشت میکند و در روایت رویدادها خواننده با شکست زمان روبرو میشود و همین پازل روایت نویسنده را تکمیل میکند از این رو این مسئله سبب میشود خواننده در مواجهه با قصه حواسش را جمع کند.
رمان «آواز بلند» از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار کتاب شده است.