به گزارش مشرق، انقلاب اسلامی ایران انفتاح باب تاریخ الهی یا بازگشت دین به تاریخ در عصر مرگ خدا و امر قدسی در شرایط تاریخی معاصر بوده است. این واقعه در متن تاریخ فعلی نشانگر بحران تاریخ واحد جهانی و عدم غلبه آن تاریخ بر تاریخهای دیگر است. بشریت در حال حاضر در وضعیت بحران تاریخی خود قرارگرفته که از شاخصههای آن درگیری تاریخها و ابهامات هویتی و نیروهای اجتماعی متفاوت است. این حالت وضعیتی از دوگانگی یا بینابینی برای ما بهوجود آورده است، تا جایی که اگر بخواهیم انقلابی باشیم در مقابل نظم جهانی و عقلانیت مدرن هستیم و در جایی که بخواهیم به تثبیت نظام خود فکر کنیم باید غوطهور در عقلانیت جدید شویم! این وضعیت دوگانه و متعارض مساله تاریخی انقلاب اسلامی است. تثبیت ساختاری جمهوری اسلامی با زلف بوروکراتیزه شدن اقتدار سیاسی در ایران گره خورده است. این در حالی است که ماهیت مردمی و انقلابی جمهوری اسلامی و جهتی که دو رهبر انقلاب تاکنون برای آینده سیاست جمهوری اسلامی طرح کرده و میکنند، اگر تثبیت ساختاری را بپذیرد، با بوروکراتیزه شدن قدرت و سپردن زمام سیاست به متخصصان، دیپلماتها و فن سالاران، هم راستا نیست. ما تاکنون نتوانستهایم جهت کلی تدبیر رهبر انقلاب یعنی تثبیت ساختاری و تمشیت امور جاری در عین حفظ حیات انقلابی را بهدرستی نمایندگی کنیم.
سرنوشت انقلاب به حقیقت آن است، این حقیقت در سیاستِ حزب و تکنو کراتی بهدست نمیآید. اگر سیاست را به حزب و تکنوکراتی تقلیل بدهیم انقلاب تمام شده است. سیاست حرفهای که در جهان پسا ماکیاولی بسط یافته است با کنار گذاشتن سیاست غایی و ارزشی و با تشکیل یک الیت قدرت و نخبگانی و پشتیبانی صاحب قدرت یعنی سرمایهداری به حل و فصل امور میپردازد. این نمونه از سیاست و طریق اداره جامعه در نقطه مقابل آن چیزی است که از آن تحت عنوان نظام امت-ولایت نامبرده میشود. رهبری نماد سیاست بهعنوان ارزشها و نظم غایی به همراه جهتدهی به نظم اجتماعی است- آنچه فوکو از آن تحت عنوان معنویت سیاسی یاد میکند- سیاست غایی و ارزشی میتواند سیاست حرفهای را تعدیل کند. سیاست غایی و ارزشی تنها از طریق اجتماع قابل پیگیری است. الیت قدرت در ایران همواره بین مردم و امام ایستاده و اجازه بروز و ظهور گفتمان انقلاب را نمیدهد. تنها با ظهور تودهوار مردم است که انقلاب تجدید میشود، همچون ۹ دی. انقلاب برای تداوم نیاز به تجدید خود در لحظات و رخدادهای ناب دارد اما الیت قدرت اقتصادی- سیاسی همواره با کوبیدن بر طبل تخصصی گرایی و نظم بوروکراتیک سعی در به حاشیه بردن و سیاست زدایی از جامعه داشته است. در طرح انقلاب اسلامی سیاست باید در همه جا باشد، سیاست زدایی بزرگترین خطر انقلاب است. سیاستزدایی به بوروکراتیک شدن انقلاب میانجامد و بوروکراتیک شدن به معنای بیمعنایی و تهی شدن انقلاب است. سخن رهبری که خدا لعنت کند کسانی را که میخواهند دانشگاه را غیرسیاسی کنند از همین روست. جلوگیری از اعتراضات سیاسی اصناف و سندیکاهای مختلف کارگری و دانشجویی و ... را نیز باید در همین منطق سیاستزدایی معنا کرد.
در این شرایط وظیفه فرد انقلابی دفاع از جامعه در مقابل بوروکراتهاست. بوروکراتها در شرایط فعلی از مسیر اقتصادی و ایدئولوژی نئولیبرالی سعی در به قبضه در آوردن تمام سیاست دارند. نئولیبرالیسم هر آنچه را استوار است تخریب میکند، هر آنچه را قدسی است، عرفی میکند و هر آنچه را اخلاقی است، غیراخلاقی میکند. نئولیبرالیسم یک اخلاق میسازد یک اخلاق عرفی و زمینی. آنچه پس از چند دهه از انقلاب رویداده، فرایندی در جهت عرفی شدن نظام اجتماعی ایران است. منظور از فرایند عرفی شدن اصلاحگریهای مذهبی که روشنفکران دینی در تزهایی چون اسلام رحمانی دنبال میکنند نیست بلکه مراد از فرایند عرفی شدن یک سازوکار به اصطلاح اقتصادی است. آرمان نهاییِ نظریه رحمانی نیز تبدیل ایران به یکی از کشورهای اقماری نظام سرمایهداری و انحلال و هضم شدن در لیبرالیسم اقتصادی جهانی است. هدف نهاییِ اسلام رحمانی، جهانی شدن است و به نظریهای مستقل و متفاوت از اقتصاد لیبرال باور ندارد. نیروی پیشرانِ اقتصاد بازار در ایران را تکنوکرات ها و روشنفکران نئولیبرالی تشکیل میدهند. نئولیبرال های ایرانی برای پیشبرد اهداف خود به نهادسازیهای گسترده اقدام کردهاند. اتاق بازرگانی بهعنوان موتور محرکه این جریان و حلقه نیاورانیها و دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه شریف بهعنوان کارخانههای نظریهپردازی وجود دارند.
اقتصاد بازار آزاد مبتنی بر دو ایده بنیادین اصالت سود و رقابتجویی است. پیروی از این منطق اقتصادی به شکلگیری یک انسان جدید و اخلاقزدایی از جامعه میانجامد. انسان سودجو و سرمایهسالار، استیلا یابی عقل ابزاری و شکلگیری انسانهای اتمیستی منفردِ رقابت جو از مقومات انسان جدید در نظم سرمایهداری است. در باب فهم وضعیت اخلاقی جامعه نیز تنها کافی است جامعه زمان جنگ که در آن مفاهیمی چون ایثار، از خود گذشتگی، جهاد و همبستگی معنا داشت با تهران امروز که ایدهآل تایپ جریان نئولیبرال داخلی است مقایسهای انجام داد. انسان نئولیبرالی دیگر کنش و رفتار خود را بر اساس منطق غایت نگرانه و ارزشی که در آن مفاهیمی چون ایثار و شهادت معنا دارد مشخص نمیکند بلکه بر اساس عقلانیت بازار یعنی به حداکثر رساندن سود و رقابت با همنوعان برای میل به این هدف انجام میدهد. منطق نئولیبرالی نه تنها اجازه بروز و ظهور حقیقت انقلاب را نمیدهد بلکه با اخلاقزدایی از جامعه به عرفی سازی انقلاب و با تکیه بر تکثرگرایی و فردگرایی افسارگسیخته سعی در پست شمردن هر عمل جمعی دارد.
در نقد فرهنگ زدگی
پس از وقایع سال ۸۸ این تلقی به وجود آمد که دلیل ناآرامیها و شمشیرکشیها علیه کلیت نظام و آرمانهای امام (ره) را در فرهنگ جستوجو میکرد. این تلقی هر چند درست اما ناکافی بود، دلیل این ناکافی بودن نیز، ذهنگرایی در تعریف فرهنگ بود که باعث به حاشیه رفتن توجهات به ساختارهای عینی و انضمامی فردی و اجتماعی شد. برای مثال نمیتوان ادعای دغدغه مند بودن آموزش را داشت و درعینحال به خصوصیسازی و پولیسازی آموزش در ایران اعتراضی نداشت. مساله فرهنگ و دغدغههای فرهنگی جز از کانال اجتماع و مقتضیات آن قابل پیگیری نیست. فیالمثل در باب حجاب و ترویج فرهنگ حجاب چگونه میتوان به نظامات اجتماعی ایران از گیلان تا چابهار بیتوجه بود و یک نوع حجاب را به عنوان مرجع معرفی کرد؟ این نادیده گرفتن تاریخی حجاب و پوشش در ایران و فراموشی نحوه پوشش در هر خردهفرهنگ ایرانی فقط و فقط با ملغی کردن امر اجتماعی ممکن است و ما متأسفانه تأثیرات این بیتوجهی را میبینیم! ایرادی که ما همواره به جریانات روشنفکری داشتیم، امروز گریبانگیر خودمان شده است- جدا افتادن از مردم و یک نوع اشرافیت فرهنگی بدون توجه به تکثرات فرهنگی- این اشرافیتزدگی ذهنی باعث شده است تا حزباللهی، اولاً زبان مردم را نفهمد و دوما مردم نیز از او بریده باشند و فضای عمومی نسبت به او نگرش مثبتی نداشته باشد. به نظر میآید پیوندی میان امر فرهنگی و امر اجتماعی است که توان باز تولید حقیقت انقلابی را دارد. در سطح اجتماعی ما به باز تولید انقلاب اسلامی و آرمانهایش در چارچوب جنبشهای اجتماعی نیاز جدی داریم. جنبشهای اجتماعی در سطوح کارگری، زنان، معلمان، دانشآموزان، هنرمندان و اهالی رسانه و دانشجویان و طلاب.
منبع: صبح نو