مشرق -
یک
تو چطور اینقدر خوب توی عکسها ژست میگیری؟! آنجا چیزی به شما یاد میدهند؟
دو
جای تمام بالشهای دنیا روی سر سنگینمان افتاده بود که یکی چنان بهام زل زد که از خواب پریدم.
چشمهای همتیاش را دوخته بود به دوربین، طوری که انگاری توی آتلیه ایستاده است و عکس دامادی میگیرد! نه، این عکس تبلیغاتی است!
ببخشید آقا، شما نماینده مجلس نیستید؟
سه
شمرها همه شبیه هماند! یکی را ببینی انگار همه را دیدی! یک جوری صورتشان را پوشاندهاند که انگاری چیزی کریه را پنهان کنند، با خنجری که یک لبه دارد!
بعضی وقتها غریب که گیر میآورند سر را از پشت میبرند! خدا کند وقت رفتن به جبهه کسی که پشت سرش قرآن خوانده گلوی محسن را نبوسیده باشد!
چهار
عکس خوبی است! عکاس زاویه خوبی انتخاب کرده و سوژهها دارند نقش خودشان را بازی میکنند! اصلن انگار حواسشان به دوربین نیست.
محسن که دارد الا بذکرالله می خواند و گاهی سلام زیارت عاشورا زمزمه می کند. اصلا روی لبش انگار "واو" است. احتمالا "و علی الارواح التی حلت به فنائک" میخواند! یا نه، و "علی علی بن الحسین" است! فرقی هم نمی کند! شاید اصلا میخواهد لبهای خشکاش را زبان بزند.
پشت سری اما ژست مفتبرهای آخر وقت به خود گرفته! آنها که یک نفر را ده نفری دوره میکنند. خیمهها هم که میسوزند! انگار "دارد غروب فرشچیان گریه می کند"
پنج
نگاه کن مادر! به چشمهای سرنیزه خیره شو! سرنیزهها هم چشم دارند! نگاه میکنند و بین همه آنی را انتخاب میکنند که نمیشکند، نمیبُرد! سرنیزهها اصلا کارشان همین است که هرچیزی را که نمیبُرد ببُرند.
اگر گلوی محسنات را بوسیدی که اجرش با اباعبدالله(ع)، اگر نبوسیدی این سرنیزه آخرین کسی است که این گلو را بوسیده است
راستی، جز این عکس چقدر گرفتی مادر؟! سر پسرت را چند حساب میکنند؟! میگویند سپاه قدس خوب پول میدهد. ارزان نفروشی! تازه بچه شیر دوبرابر میارزد!
شش
گوشم دارد سوت میکشد، چند سر بریده دیگر بیاورند که من بیدار شوم؟! چرا وقتی عجله داری همه چراغها قرمزند؟! چرا هیچ وقت نوبت ما نمیشود؟
پ.ن یک
وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
سوره مبارکه صافات، آیه ١٠٧
پ.ن دو
محسن حججی سر به سردار شهیدان تقدیم کرد، در حالیکه دستهای بسته و چشمهای باز داشت.
این تصویر را تا ابد از یاد نبرید
مرتضی درخشان