سرویس فرهنگ و هنر مشرق- از هفته اخیر، اکران فیلم «ملی و راههای نرفتهاش»، تازهترین اثر تهمینه میلانی، در سینماهای کشور آغاز شده است. میلانی یکی از «آیکن»های سینمای شبه روشنفکری ماست که با پرچم فیلمسازی برای حقوق زنان، توانسته در این سال ها، علاوه بر تماشاگر عام سینما که به خاطر جذابیت های سینمایی به دیدن آثاری چون اتش بس رفتهاند، طرفداران ثابتی هم در میان قشر تحصیل کرده طبقه متوسط شهری (به ویژه زنان) برای خود دست و پا کند.
به نظر می رسد که بعد از یک دوره تنفس در روند ساخت فیلم های «فمینیستی رادیکال»، و طبع آزمایی در عرصه سینمای کمدی با مایه های تعدیل شده فمینیستی(که در تجربه اتش بس به خوبی در گیشه جواب گرفت)، خانم میلانی دوباره «توپ» فیلمسازی خود را با خرج «فمینیسم» و «مرد ستیزی افراطی» پر کرده و «ملی و راه های نرفته اش» به شدت به تکرار تجربیات اولیه او در این فاز، به خصوص «دو زن» شبیه شده است.
به بهانه نمایش این فیلم، مشرق مروری بر مهم ترین آثار سینمایی این کارگردان(دو زن، واکنش پنجم، نیمه پنهان، زن زیادی، آتش بس، یکی از ما دو نفر، آتش بس ۲ و ملی و راه های نرفته اش) انجام داده و به تحلیل محتوای سینمایی خلق شده توسط میلانی پرداخته است که در چند قسمت تقدیم مخاطبان مشرق می گردد.
دو زن(۱۳۷۹)
فیلمفارسی «فمینسیتی» به سبک خانم «مهندس»/وقتی «جعلیات» به کمک «مردستیزی» افراطی می آیند
خلاصه فیلم: فرشته نام آور پس از قبولی در دانشگاه برای ادامه تحصیلات به تهران می آید. اما پس از مدتی بدلیل مزاحمت های مکرر فردی به نام حسن نجفی مجبور به بازگشت به اصفهان می شود. فرشته که در اصفهان نیز از مزاحمت های حسن در امان نیست در جریان تعقیب و گریز بر اثر سانحه تصادف باعث مجروح شدن کودکی می شود و حسن نیز به جرم قتل غیرعمد و ایجاد مزاحمت محکوم به ۱۳ سال زندان می شود. فرشته به کمک یکی از آشنایان خود به نام احمد با پرداخت دیه آزاد شده و علیرغم میل خود با احمد که فردی متعصب و بدبین است ازدواج می کند. حسن که پس از آزادی خود درصدد گرفتن انتقام از فرشته است در جریان درگیری با احمد او را با ضربات چاقو مجروح می سازد. فرشته با احمد به تهران آمده و با کمک دوست قدیمی خود، رویا، احمد را بستری می کند ولی احمد به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست می دهد.
مشکل تهمینه میلانی، به سان بخش بزرگی از فیلمسازان وطنی، این است که یک روند پختگی و بالندگی منطقی را در سیر سال های فیلمسازی خود طی نمی کند و مسیر کاری او نه ان چنان که انتظار می رود(با افزایش تجربه و دانش) به صورت خطی، که به صورت دایره ای و تسلسلی است.
به عبارت دیگر، گرچه فیلم «دو زن» ساخته ۱۳۷۷ است، ولی به لحاظ شخصیت پردازی و گره افکنی و ظرایف فیلمنامه نویسی چون «آشنایی زدایی»(کلیشه شکنی از شخصیت ها و موقعیت ها)، همچنان در جا می زند و در سطح اولین فیلم او، بچه های طلاق»(۱۳۶۹) است. سپیدی مطلق و سیاهی مطلق شخصیت ها(که مصداق آن نامگذاری شخصیت اصلی «فرشته» است که درفیلم های بعدی این فیلمساز هم تکرار می شود)، خلاء منطقی و عدم ریشه شناسی رفتار شخصیت ها(که البته عمدتا «تیپ» هستند)، شعارهای گُل درشت، خطابه خوانی رو به دوربین به جای دیالوگ نویسی، تحمیل شعار بر فرم، گاف های منطقی اساسی(چگونه یک جوان لات و آسمان جل پایین شهر تهران، فرشته را در یک شهر بزرگ دیگر یعنی اصفهان به راحتی پیدا می کند و...)، تکرار مفرط کلیشه هایی چون «مهندس» بودن همه آدم های خوب فیلم و....گوشه هایی از مشکلات اساسی فیلم پرادعای خانم میلانی است.
بگذریم از این که در برخی قسمت های فیلم، منطق آن از فیلم ۷ سال قبل تر میلانی(«دیگه چه خبر؟») هم عقب مانده تر و ارتجاعی تر است. اگر در «دیگه چه خبر»، به واسطه لحن کمیک فیلم، فیلمساز مهربانانه تر با شخصیت هایش برخورد می کند و حتی رفتارهای عصبی و قابل ترحم خدمتکار پیر آن فیلم(با بازی مرحومه پروین سلیمانی) در انتها از زبان خودش ریشه یابی می شود و همدلی تماشاگر را به دست می آورد، در فیلم «دو زن» که شروع فاز فمینیسم افراطی میلانی است، کارگردان خطکش به دست گرفته و مرز پلیدی و روشنی را سفت و سخت تعیین کرده است.
در «دو زن»، تقریبا همه مردهای فیلم (پدر، حسن، احمد) چهره هایی متعصب، جاهل، لومپن، غیرمنطقی و دیگرآزار هستند که با هم لبه های یک قیچی را تشکیل می دهند که دور گردن «فرشته» فیلم قرار می گیرد. احمد، شوهر فرشته، آن قدر سادیسم دارد که حتی به مهر پسرانش به فرشته حسودی می کند و یا در صحنه ای مضحک که فرشته شعر معروف سهراب سپهری(صدایم کن. صدای تو خوب است...) را می خواند، از او می پرسد «صدای کی؟». او ان اندازه «بد» است که وقتی ر اواسط فیلم در کنار زاینده رود توسط چند نفر جلوی چشم فرشته کتک می خورد، دل تماشاگر هم همراه همسرش خنک می شود. و االبته باید گفت که این صحنه کتک خوردن مرد «بد» جلوی چشم همسر که در «قرمز» فریدون جیرانی هم تکرار شده(و حتی فیلم آخر میلانی، ملی و راه های نرفته اش) قرار است تسویه حسابی تاریخی را با جنس «خراب» مردهای ایرانی را نمایان سازد!(بگذریم که اصولا میلانی در فیلم «تسویه حساب»، همین صحنه کتک خوری و تحقیر مردها را گسترش داده و به یک فیلم بلند تبدیل کرده است!).
در این میان، تنها مرد خوب فیلم، آقای «مهندس» دارای دفتر مهندسی(شوهر رویا با بازی حسن جوهرچی) است، که با توجه به دیگر فیلم های میلانی، ظاهرا بازتکثیر تصویر مرد ایده ال میلانی(یعنی همسر ایشان، جناب محمد نیک بین) است، که او هم مهندس معمار است و دفتر مهندسی و البته تهیه فیلم و برو بیایی دارد. البته اوج تصویرسازی از مرد ایده آل خانم میلانی در فیلم «نیمه پنهان» است که ظاهرا علاقه سوزان و قابل تحسین ایشان به همسر، دیگر تاب مستوری نمی آورد و جناب نیک بین تبدیل به مرد/اسطوره آن فیلم می شود!
اما یکی از مشکلات اصلی فیلم، شروع روند تصویرسازی های مغرضانه و جهت دار سینمای میلانی علیه انقلاب اسلامی است، آن هم به «رو» ترین و غیرسینمایی ترین اشکال ممکن. برای نمونه، درفضای دانشگاهی که میلانی تصویر می کند، این دیگاه مغرضانه و جعلی به روشنی نظرها را جلب می کند. در این تصویرسازی جعلی، فضای دانشگاه در آستانه انقلاب فرهنگی(بهار ۵۹) فضایی پر از شور و شوق علم آموزی و فعالیت سیاسی «فرشته» و فرشته هاست، ولی(با عرض معذرت) سایه یک «دیو» بر این فضای زیبا و انسانی سنگینی می کند و انقلاب اسلامی دندان تیز کرده تا بساط علم و سیاست را در دانشگاه جمع کند.
به عنوان یک مصداق، در صحنه بعد از تقلب امتحانی رویا و فرشته سر کلاس درس، وقتی این دو در حیاط دانشگاه قدم می زنند، یک سرود معروف گروهک های چپ مارکسیستی با عنوان «سر اومد زمستون» شنیده می شود و دانشجویان گروهکی، خوش و خرّم در حال فروش جزوه و کتاب و پوسترهای «فرهنگی» خود هستند که ناگهان این حزب اللهی های «چماقدار» و «فاشیست» می ریزند و بساط گل و بلبل گروهکی ها را به هم می ریزند.
چند دقیقه جلوتر، بعد از خواستگاری یک دانشجوی دختر از فرشته در سرویس بهداشتی دانشگاه، این «دیو»(حزب اللهی ها) حضور سهمگین خود را نشان می دهد و ما دانشجویان «مظلوم» را می بینیم که با فریاد «فرار کنید، اومدند!» از هجوم آن می گریزند و ما بلافاصله صدای ان «دیو» پنهان فیلم خانم میلانی را که نفس «فرشته»ها را در دانشگاه گرفته، می شنویم: " وای اگر خمینی حکم جهادم دهد"
این تصویرسازی که بیشتر یک نوع عقده گشایی با خاطره انقلاب است، سراسر جعل و قلب واقعیت است. برای علاقه مندانی که می خواهند اصل ماجرای انقلاب فرهنگی را از دید یک شاهد عینی و با جزییات بخوانند، خواندن کتاب «چادر وحدت»(نوشته حمید داوود آبادی) را توصیه می کنیم. در این کتاب به وضوح می بینیم که دانشگاه های کشور به تصرف گروهک های شبه نظامی ضدانقلاب درآمده بود که کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را به انبار اسلحه تبدیل کرده بودند و برای خود دستگاه بگیر و ببند و بازجویی و شکنجه در دانشکده فنی درست کرده بودند.. به واقع دانشگاه تهران به سازمان مرکزی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و گروه های دیگری چون پیکار و فدایی خلق برای برگزاری میتینگ ها و رژه «میلیشیا» تبدیل شده بود. به طوری که سر و سامان دادن به این اوضاع نا به سامان دانشگاه که دیگر «علم» در ان محلی از اعراب نداشت، به دغدغه مشترک همه طیف های وقت جمهوری اسلامی(از حضرت امام تا حتی بنی صدر و قطب زاده لیبرال مسلک و دولت موقت بازرگان) تبدیل شده بود.
خلاصه این که به زعم فیلمساز، فرشتهی فیلم که یک سوم ابتدایی فیلم به مدح و ثنای او از زبان دوستش ناهید می گذرد، به واسطه انقلاب فرهنگی نفله می شود.
و البته نهادهای قضایی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران هم در فیلم های میلانی چیزی جز «لولو سر خرمن» نیستند و هر جا که ورود کنند، خود قوز بالای قوز می شوند. دیالوگ زیر، یک دیالوگ نمونه وار در کلیت فیلم های میلانی است:
"-می خوای به کلانتری خبر بدم؟
-نه فایده ای نداره، بدتر آبروریزی می شه؟!"
جالب این جاست، که همان مقطعی که جوانک جاهل مسلک فیلم(حسن با بازی محمرضا فروتن) شب و روز در کار ایجاد مزاحمت برای فرشته است(سال ۵۹)، زمانی بود که از برکت انقلاب اسلامی و هیمنه «کمیته انقلاب» اراذل و اوباش ماست های خود را کیسه کرده بودند و جرات نُطُق کشیدن نداشتند. اگر فرشته به جای «آپاچی بازی»، فقط یک بار آمار جوانک را به کمیته محل می داد تا چوب در آستینش کنند، دیگر اتفاقات بعدی نمی افتاد و فیلم تمام می شد(وقتی با منطق فیلم اجتماعی و رئال فیلم ساخته می شود، همه این جزییات زمانی و مکانی بر منطق فیلم اثرگذار است). البته در آن صورت دیگر بیانیه آتشین ضد مردسالاری میلانی ادامه پیدا نمی کرد تا شاهد زجرهای فرشته توسط مردهای وحشی، زبان نفهم و جاهل ایرانی(از همه سنخ) باشیم. اصولا معلوم نمی شود که این جوانک جاهل و آسمان جل تهرانی چگونه می تواند در بحبوحه جنگ، به سان یک مامور اطلاعاتی یا کارآگاه، هم خانه پدر فرشته را در اصفهان پیدا کند، هم بعد از ۱۳ سال که از زندان آزاد می شود، خانه فرشته و شوهرش را.
صحنه دادگاه و شکایت فرشته از همسرش بار دیگر به صحنه عقده گشایی با دستگاه قضایی جمهوری اسلامی تبدیل می شود. قاضی سالخورده دادگاه آدم خرفت و کودنی تصویر می شود که حرف سطح بالای فرشته را("این مرد می خواهد منِ من را از من بگیرد") و می گوید چون شوهر فرشته نه او را کتک می زند، نه قمارباز است، نه دوست ناباب دارد، نه از خرجی کم می گذارد و نه...پس تقاضای طلاقش رد می شود. و فرشته باز خطابه می خواند:
" حاج آقا منو نگاه کن...بنویس من انسانم و می خوام مثل انسان زندگی کنم."
و باز قاضی «خشک مغز» او را درک نمی کند و جمله خود را تکرار می کند و پرونده را می بندد تا طبق نیت فیلمساز، مردم به ریش این دستگاه قضایی بخندند و به حال مظلومیت فرشته که اسیر این دستگاه قضایی شده، گریه کنند. اما علی رغم تصویر سیاهی که میلانی از یک دادگاه خانواده در ایران ارایه می دهد، باید بر این نکته تاکید کرد که در نظام قضایی ایران، در مبحث دعاوی زناشویی، اصل بر حفظ کانون خانواده و جلوگیری از فروپاشی آن با بروز نخستین نشانه های مشکلات فیمابین زن و شوهر است. درست است که در دادگاه های خانواده، جدای از مواردی که قاضی دادگاه فرشته برمی شمرد(عدم اعتیاد، دادن نفقه، نداشتن سوء شهرت و شوء معاشرت و امثالهم که مبنای اهلیت شوهر برای ادامه زندگی است)، راهکار قانونی هم برای مواردی از آن دست که فرشته با آن رو به روست(سوء ظن بیمارگون شوهر و سایر مشکلات روانی آزاردهنده) وجود دارد. منتهی اثبات جنون یا نقص روانی همسر، که منجر به صدور گواهی عدم سلامت روانی برای شریک زندگی و در نتیجه تبعات قانونی ان باشد، نه تنها در دادگاه که حتی نزد دکتر روانشناس هم کار راحتی نیست. با همه این اوصاف، مزید اطلاع خانم میلانی، در قانون مدنی جمهوری اسلامی، ذیل دعوای «عسر و حرج» که زن می تواند علیه شوهر مطرح کند،، موردی هم برای این معضل فرشته وجود دارد. بند زیر یکی از مواردی است که زن می تواند از دادگاه تقاضای طلاق کند:
-ابتلاء شوهر به بیماری های صعبالعلاج روانی یا مسری یا هر عارضه صعبالعلاج دیگر که زندگی مشترک را مختل کند.
گرچه گرفتن طلاق زن از این طریق، روند پیچیده تری است و به سادگی انجام نمی گیرد، اما در صورت وجود علایم واقعی جنون و بیماری روانی و وجود پرونده پزشکی که منجر به تحقق علم قاضی در این زمینه شود، حکم طلاق بعد از طی مراحلی صادر می شود.
اما از آن جا که مبنای کار خانم میلانی در فیلم های فمینیستی رادیکال خود، کوبیدن و محکوم کردن مردها، از هر سنخ است، قاضی دادگاه خانواده هم باید مردی خرفت و کودن تصویر شود که در کمال سردی و بی عاطفگی حکم به ادامه شکنجه روحی فرشته توسط همسرش می دهد.
اما مشکل دیگری که در سینمای میلانی با همان اولین فیلم او(بچه های طلاق) شروع شد، در این فیلم اوج می گیرد، و ان تصویر اغراق شده و کاریکاتوری «پدر» در فیلم های اوست. هر اندازه پدر فیلم بچه های طلاق سادیستیک است و سر و صورت دختر نوجوانش را بی دلیل له و لورده می کند، پدر فیلم دو زن گرچه به اندازه او خشونت فیزیکی ندارد، ولی در آزارگری روانی و شکنجه روحی دخترش، دست کمی از نمونه اول ندارد. نخستین حضور پدر(مرحوم رضا خندان) حضوری هیولاوار است. او در صحنه بیمارستان، بعد از مجروح شدن پسرعموی فرشته با اسیدپاشی حسن در فیلم ظاهر می شود و اولین جمله هایش را به سان شلاق بر سر فرشته می زند:
" آخه من به تو چی بگم. اینه تهرون اومدنت؟
گویی او که به عنوان یک «پدر»(که در فرهنگ سنتی ایران نماد تکیه گاه و پناه فرزندان است) باید حامی و پشتیبان ناموس خود باشد، کارویژه ای جز شماتت و نکوهش بیمارگون دخترش با حرکاتی اغراق شده و کاریکاتوری ندارد. از این پدر چیزی جز داد و فریاد و شکنجه روحی و حتی دست بزن در حمایت از دخترش برنمی آید.
و اگر پدر سنتی چنینی آزارگر روح و روان دختر است، وضعیت مادر سنتی هم تعریفی ندارد و کل کُنش مادر فرشته در فیلم این است که با قیافه ای منفعل و حتی کودن رو به او بگوید: «پس حرف مردم چی میشه؟»
متاسفانه فیلمساز ما که داعیه دار فیلمسازی درباره زنان و برای زنان است، حتی ساختار خانواده های سنتی ما را نمی شناسد و خبر ندارد که از قضاء در سنتی ترین اقوام ایرانی، مثلا آذری های ایران، جایگاه حرمت و احترام مادر تقریبا مقدس است و مادر محور خانواده محسوب می شود و معمولا روی کلامش حرف زده نمی شود.
اما خطرناک ترین و مخرّب ترین بخش فیلم میلانی فرا می رسد که به طور تلویحی یکی از بنیان های ارزشی جامعه ایران(بلکه جامعه بشری) را هدف گرفته است.
در اواسط یک سوم پایانی فیلم در صحنه ای می بینیم که فرشتهی بچه به بغل رو به اینه با خود واگویه می کند:
" خدایا این بچه منه؟....من امادگی بچه ندارم....احساس توقف می کنم....چیزای دیگهای می خواستم.....می خواستم باشم.....رویاهام....باورم نمیشه.....بچه من....پسر من.....این عادلانه نیست."(تقابل سازی آشکار بین بچه داری و «رویاهای» زن)
و بعد «احمد»(هیولا) وارد می شود و بچه را از دست فرشته می گیرد و چادر نمازش کنار می رود و ما شکم برآمده او ر ا می بینیم. این تصویر با پس زمینه واگویه های فرشته و آخرین جمله او(" این عادلانه نیست") روی شکم برآمده ترکیب می شود و پیام آشکار فیلمساز شکل می گیرد..(آیا نیاز به تفسیر هم هست؟)
این نوع دوقطبی سازی میان مادر بودن-زن بودن شعاری است که سال های فمینیست های افراطی دنیا با آن هویت خانواده را زیر سوال برده اند. نتیجه ان را در شکل گیری فاجعه خانواده های تک والدی، کودکان بی سرپرست و افزایش «حرامزادگی»(به ویژه در کشورهای شمال اروپا که فمینیست ها به محور امور تبدیل شده اند)، شاهد هستیم.
متاسفانه این روند و ترویج سیستماتیک رادیکال ترین عناصر مکتب فمینیسم امری بود که در سینمای میلانی با فیلم «دو زن» به طور جدی شروع شد و در فیلم های بعدی او ادامه پیدا کرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
واکنش پنجم(۱۳۸۱)
خلاصه فیلم: فرشته، معلم مدرسه، همسرش سعید را در یک سانحه تصادف از دست می دهد. پدرشوهرش حاج صفدر مردی ثروتمند و بانفوذ و صاحب یک بنگاه حمل و نقل است. او به فرشته می گوید حالا که سعید مرده، دیگر با خانواده آنها نسبتی ندارد و چون حاج صفدر دو پسر مجرد در خانه دارد و فرشته هم به آنها نامحرم است باید خانه آنها را ترک کند. در ضمن او حاضر نیست سرپرستی دو فرزند سعید را به مادرش (فرشته) بسپارد، مگر اینکه با برادرشوهرش مجید ازدواج کند. فرشته نمی پذیرد و مجبور می شود بچه ها را ترک کند و به خانه پدرش برود. حاج صفدر اجازه می دهد فرشته فقط روزهای پنج شنبه بچه ها را پیش خودش ببرد. در یکی از این روزها پسر فرشته می گوید حاج صفدر قصد دارد آنها را به اصفهان پیش عمه شان بفرستد. فرشته مشکلش را با همکارانش که با هم دوره دیدارهای ماهانه دارند، مطرح می کند. با همفکری آنها تصمیم می گیرد با بچه هایش به دبی فرار کند. بقیه داستان، به تعقیب و گریز حاج صفدر با فرشته و دو کودکش در جاده به سمت جنوب و رویارویی نهایی این دو اختصاص دارد.
فیلم «واکنش پنجم»(۱۳۸۱)، سومین فیلم از فاز فمینیسم افراطی کارنامه تهمینه میلانی است که در زمان اکران(دولت دوم اصلاحات) بحث انگیز شد که به پرفروش شدن فیلم کمک کرد. آن دوره، شروع اوج گیری بحث های فمینیستی زیر پرچم حقوق زنان بود و تحرکات چهره هایی چون شیرین عبادی با همراهی برخی نمایندگان مجلس ششم(کولایی، حقیقت جو، شهربانو امانی و...) برای آن چه که تغییر قوانین «ظالمانه» علیه زنان خوانده می شد، بالا گرفته بود.
فیلم «واکنش پنجم» به سان دو فیلم قبلی این فاز دقیقا یک بیانیه حزبی فیلمبرداری شده است و این مساله از همان سکانس آغازین(حضور فرشته داغدار در جمع دوستانش در رستوران) آغاز می شود. باز هم یک «فرشته» که همسر از دست داده، وقتی در گعده زنانه قرار می گیرد، جلسه نقدهای کوبنده «جنس» مرد آغاز می شود. درست در همان زمانی که ترانه(مریلا زارعی) در حال ماله کشی بر زندگی نابه سامان خود با شوهر است و به دروغ از خوبی های همسرش می گوید، شاهد از غیب می رسد و «شوهر-هیولا»ی او به نام حسین، همان لحظه در همان رستوران با منشی جوان خود ظاهر می شود که وسط روز قرار ناهار گذاشته اند. نکته جالب این که برای اولین و آخرین بار در فیلم های میلانی، یک «مهندس» هم جزو همان شوهر-هیولاهاست! نکته این جاست که درفیلم های میلانی «مهندس» نماد همه مردهای خوب است که آرام و ناز و ملوس و عاشق پیشهی خوش خیم هستند(شاید به این علت ساده که همسر محترم خانم کارگردان، جناب محمد نیک بین، و البته خود میلانی «مهندس» هستند).
الغرض، هیولای مورد نظر (حسین آقا) به ثانیه نکشیده ذات اهریمنی و پلید خود را رو می کند و در حالی که هنوز از دلدار ۲۰ ساله درست و حسابی جدا نشده، به سراغ زنش در جمع دوستان می آید تا مثلا تمام بی ادبی، بی شعوری، طلبکاری و پرمدعایی «مردهای» ایرانی را به صورت تماشاگر پرتاب کند:
" به شما هم می شه گفت زن؟ (و بلافاصله کد مورد نظر خانم کارگردان را می گوید تا دوقطبی زن-مادر همان عندالورود شکل بگیرد) به شما هم میشه گفت مادر؟...و قس علی هذا"
همین جا باید این سوال را از میلانی و طرفداران فمینیست او پرسید، که فارغ از هر تفسیر جامعه شناسی و روانشناسی و فلان و بهمان، انصافا چند مرد ایرانی را سراغ دارند که زمانی که مچشان در لحظه دیدار با یک «معشوقه» پنهان توسط همسر گرفته می شود، به جای تلاش برای تعدیل و توجیه ماجرا، سه سوته سر اسلحه را به سمت همسرش بگیرد و خطابه ضد-زن بخواند؟ شجاع ترین و با شهامت ترین مردها هم در چنینی شرایطی، تلاش می کنند جان خود را از طریق فرار از اولین خروجی که می یابند، نجات دهند، چرا که حتی شیر هم توان رویارویی با خشم آتشفشانی یک خانم که مچ شوهر و رقیب عشقی و احساسی خود را گرفته ندارد!(به تیپ و طبقه بانوان محترم هم ربطی ندارد و تقریبا در این زمینه خاص قاطبه زنان یک نوع واکنش نشان می دهند).
و این چنین، در همان سکانس افتتاحیه قرار است کاملا شیرفهم شویم که ماجرا خیلی خیلی «فمینیستی» است و شوخی هم ندارد! و البته قرار است حساب دستمان بیایید که ۸۵ دقیقه بعدی شاهد جدال «فرشته-هیولا» و انواع و اقسام رذالت های ضدزن مردها و صبوریها، مظلومیت ها و جان فشانی های زنان را بر پرده خواهیم بود.
این جا دیگر خانم میلانی با آقای «مهندس» فیلم خود هم شوخی ندارد و «حسین» آقای فیلم او در لومپنیسم و جهالت دست «حسن» آقای چاقوکش فیلم دو زن را هم از پشت بسته است.
و زن در همان ۵ دقیقه اول فیلم توسط شوهر-هیولا جلوی دوستانش لگدمال و لجن مال می شود تا جوشش نفرت علیه هر چه جنس «مرد» هست، در همان آغاز در دل تماشاگر کلید بخورد، تا در ادامه از کنف شدن و ضایع شدن آنتاگونیست اصلی فیلم (حاج صفدر) حسابی لذتش را ببرد.
میلانی اصطلاحا " گربه را دم حجله می کشد" تا خیلی زود بفهمیم که خوشبخت ترین زن فیلم همان خانم میانسال (با بازی آفرین عبیسی) است که اصولا «شوهر» نکرده است.!
و باز خطابه پشت خطابه (از صحبت های جمع زنانه رستوران در آغاز فیلم):
" فهیمه راست می گه...همیشه یه کاری می کنن(مردها) که آخرش ما محکوم بشیم. تا فکر کنیم ما (زنان) اشتباه می کنیم."
" من به خاطر خودم اومدم این جا...اومدم تا رنجی رو که توی «خونه» و «جامعه» می کشم، فراموش کنم."
(و این خطابه ها به عقده گشایی کارگردان با یک خلبان اسیر ۱۲ ساله دفاع مقدس هم می کشد)
"(از زبان همسر یک آزاده که در این جمع زنانه حضور دارد)۱۲ سال منتظر مردی بودم که سر سوزنی نمی شناختمش....این اون مردی نبود که من و بچه سه ماهه را گذاشت و رفت(کجا رفت؟ جبهه)وقتی رفت عاشقش بودم.....یک خلبان خوش تیپ و مهربون....ولی الان چی؟...ناصر عوض شد...یه جور دیگه....یه غریبه...یه ادمی که اصلا نمی شناسمش."
(و همین همسر آزاده در پاسخ این پرسش که «چرا طلاق نمی گیری؟»، می گوید) طلاق؟ از یک آزاده؟ از یک قهرمان جنگ که ۱۲ سال اسیر بود؟"
و البته این عقده گشایی ها از کارگردانی که در فیلم «دو زن» و «نیمه پنهان» خود جوانان حزب اللهی دهه ۶۰ در دانشگاه را یک مشت جاهل، لمپن و عقده ای تصویر می کند، بعید نبود.
و هر چه می گذرد، تازه سر درد دل زن های دور میز باز می شود و می فهمیم که همسران آن ها(مهندس، تاجر، خلبان آزاده و...)همه هیولاهایی هستند که خون به دل «فرشتگان» کرده اند. و حوصله خانم کارگردان در همان ۵ دقیقه اول سر می رود و بی خیال درام، شخصیت پردازی، گره افکنی و ...می شود تا شعارهایش را به سوی تماشاگر پرتاب کند:
" ما زن ها باید کاری بکنیم."
" بارها از خودم پرسیدم که این قانون که به زن ها اجازه ازدواج مجدد می ده، واقعا توان و ظرفیت و استعداد من رو به عنوان یک زن در نظر می گیره؟"
" خب معلومه که نه....چون اون قانون رو مردها نوشتن."
(و جانمایه کلام خانم میلانی در این فیلم و همه فیلم هایش، یک نوع فمینیسم مبتذل، سطحی و بازاری)
" مریم تو برو خدا رو شکر کن که شوهر نکردی...سر خودتی و همسر خودت....آقای خودت و نوکر خودت."
احتمالا اگر این تز خانم فیلمساز همه گیر می شد، انسان ها باید به طریقه بکرزایی و قلمه زنی(به سان نباتات) تولید مثل می کردند تا دست کم برای فیلم های فرهیخته نما، ولی باطنا آبکی و زرد، خانم فیلمساز مشتری پیدا می شد!
تنها کسی که در این میان شوهر خود را دوست دارد، «فرشته» است(این قضیه «فرشته» بودن همه شخصیت های اصلی فیلم های خانم میلانی، مثل «مشرقی» بودن آدم خوب های آثار فریدون جیرانی، دیگر خیلی «خز» شده بود و خوشبختانه ایشان این بساط پیام دهی به شکل بسیار رو و گل درشت را تا حدی، دست کم در اسم گذاری، تعدیل کرده اند). اما شوهر فرشته که ظاهرا آدم خوبی بوده، «مرده است! آیا به زعم میلانی، «شوهر خوب، شوهر مرده است»؟
اما آنتاگونیست(بدمن اصلی) فیلم، «حاج صفدر» است(با بازی عالی جمشید هاشم پور). فیلمساز هیات و رفتار او را جوری پردازش کرده که به نوعی نماد حاکمیت(یاد دست کم مردسالاری غالب بر حاکمیت) باشد. حاج صفدر که استثنائا جزو معدود شخصیت های فیلم های میلانی است که به قول مسعود فراستی «درآمده»است. قوی است، پرنفوذ است(در جاده با یک گوشی موبایل کار تعقیب و مراقبت از عروس فراری و نوه هایش را اداره می کند)، سنتی است، متشرع است، بازاری است.....
اما این «آدم بد» فیلم میلانی چه حرف ناحسابی می زند که باید به عنوان یک «هیولا» به تماشاگر قالب شود: حاج صفدر یک مرد با «اصول» است. یعنی برای زندگی خود قانون و قاعده ای دارد که سرش برود این قواعد نمی رود. او انسانیت سرش می شود، معرفت دارد، و حرف هایش هم(اگر با گارد فمینستی و سیاه اندیش دیده نشود) منطقی و منصفانه است. او به فرشته می گوید که " اگر می خواهی در خانه من زندگی کنی، باید با اصول من زندگی کنی"، و چه کسی می تواند انکار کند که این حق اخلاقی، قانونی و شرعی و حتی عرفی هر کسی است که قواعد خانه خود را خود تعیین کند. حاج صفدر به فرشته می گوید " وقتی برگشتی خونه پدرت هر کاری که می خواهی بکن، ولی خانه من قاعده خاص خود را دارد." یا در جای دیگر به فرشته می گوید:
" تو شوهر نداری، سر کار می ری، با رفقات قرار می ذاری، دو تا پسر عزب تو خونه من هستن....نه با این وضع نمی شود ادامه داد."
حال باید پرسید که کجای این مساله بد است که پدر یک خانواده نگران اخلاقیات جاری در خانه خود است و می خواهد زمینه احتمالی به گناه افتادن جوانان نامحرم خانه اش را بگیرد؟ آیا چنین کسی باید «بدمن» فیلم خانم میلانی باشد؟
حاج صفدر آدمی متشرع است و حلال و حرام برایش مهم است، از همین رو حاضر می شود که تمام حق و حقوق مادی عروسش را(حتی اضافه بر آن چه هست) بدهد،. او در مجادلاتش با فرشته، جمله ای می گوید که احتمالا قرار است به کیفرخواست او نزد کارگردان اضافه شود:
" گل توی گلدون، نون توی سفره، زن بیوه خونه باباش"
علی رغم ظاهر غلط انداز و فمینیست-ناپسند این جمله، کجای این حرف ناحساب است؟ به کجای آن می توان اشکال وارد کرد؟ کدام مامن و پناهگاه برای یک خانم بیوه، با آلام روحی که دست به گریبان اوست، بهتر از خانه پدری و نزد خانواده؟ از دید خانم کارگردان «خانه پدری» با ارزش های فمینیستی جور در نمی آید؟
به هر حال صفدر ان اندازه جوانمرد و انسان است که حتی پیشنهادی قابل تامل به فرشته می دهد تا او بدون محدودیت شرعی و عرفی کنار فرزندانش در خانه او بماند. او حاضر است پسر جوان و عصای دست خود را(مجید با بازی شهاب حسینی) که خوش سیما و سر به راه است، بدون حق انتخاب برای مجید، به عنوان همسر به او پیشنهاد می دهد(چه دارایی برای یک پدر سنتی و متشرع بالاتر از یک فرزند عاقل و سر به راه). او به قول خود پسر جوانش را به فرشته «پیشکش» می کند تا «اصول» خود را حفظ کند، و همین اتهام او از منظر کارگردان فمینیست است.
......
اما همه این نکاتی که تا به این جا گفته شد، مربوط به زمانی است که ما یک «جعل» بزرگ را که مبنای «واکنش پنجم» قرار گرفته بپذیریم و یا نادیده بگیرم و وارد فیلم شویم، وگرنه کُمیت بیانیه ضدمرد و ضدسنت و حتی ضدانسانیت خانم میلانی که فیلم سینمایی نام گرفته، از اساس لنگ می زند.
ماجرا از این قرار است که فیلمساز «مهندس» ما که خیلی «روشنفکر» است و به قول آن ترانه عامیانه معروف محمد صالح علاء " سواد دارد، لیسانس دارد، روزنومه خون است، با بزرگون می نشیند و همه چیز می داند"، برای ساخت این «بیانیه حزبی تصویری»(که داعیه دار پرداختن به مسایل زنان است) حتی یک تحقیق ساده هم انجام نداده که بفهمد، مفهوم «ولایت» با مفهوم حضانت» متفاوت است، و «حاج صفدر»، به عنوان جد پدری، قیم فرزندان پسر مرحوم خود است و «حضانت»۰به مفهوم نگهداری و تربیت»، طبق فقه و قانون ما حق «مادر» بچه هاست. در زیر عین متن قانون مدنی ایران را در این زمینه می اوریم:
در صورت فوت پدر طفل طبق قانون حضانت طفل با مادر خواهد بود و کسی حق ندارد مادر را از این حق محروم کند مگر به حکم قانون و مادر نیز نمیتواند از نگهداری و تربیت طفل خود پس از فوت پدر طفل امتناع کند مگر با عذر قانون.
پدر در حضانت فرزند خود اولویت دارد و پس از مرگ پدر حق حضانت به مادر داده می شود و هیچ کس نمی تواند این حق را از وی بگیرد مگر آنکه در دادگاه صالح عدم صلاحیت مادر اثبات شود.
نکته قابل توجه این است که حتی ازدواج مجدد مادر نیز خللی در حضانت وی ایجاد نمی کند.
بنابراین حتی جد پدری نیز نمی تواند به دلیل ازدواج مجدد مادر حضانت را از وی بگیرد مگر اینکه در دادگاه اثبات کند وی صلاحیت نگهداری فرزند را ندارد و پس از مادر حضانت با جد پدری است.
تنها در صورتی که با شکایت قیم قانونی(عمدتا جد پدری)، یکی از موارد زیر احراز شود، دادگاه می تواند به سلب حضانت از مادر رای دهد:
- اعتیاد زیان آور به الکل، موادمخدر و قمار.
- اشتهار به فساد اخلاق و فحشاء.
- ابتلا به بیماریهای روانی با تشخیص پزشکی قانونی.
- سوء استفاده از طفل یا اجبار او به ورود در مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد و فحشاء تکدی گری و قاچاق.
- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.
یک استفسار ساده از پیشنماز مسجد محل، یا یک سوال ساده از دفتر یکی از مراجع، می توانست فیلمساز باکمالات ما را از جهل در بیاورد. و یک شقّ دیگر هم مطرح می شود، و ان این که خانم میلانی قاعدتا نمی توانسته نسبت به این مساله ساده جاهل باشد، ولی چون اگر این ماجرا را می پذیرفت، دیگر نمی توانست بیانیه فمینیستی خود را به عنوان فیلم سینمایی به ملت حقنه کند. به بیان دیگر، طبق قانون مدنی این مملکت(که مزید اطلاع فمیسنیست های وطنی کلیات ان مصوب دوران علی اکبر داور وزیر عدلیه پهلوی اول است و البته در طول همه این سال ها و به ویژه بعد از جمهوری اسلامی نکات مثبتی در جهت مصلحت طفل به ان اضافه شد)، از ابتدا کسی نمی توانسته بچه های فرشته را از او بگیرد که او بخواهد برای فرار به دوبی، سر به بیابان بگذارد و «وسترن» فمینیستی-جاده ای خانم مهندس شکل بگیرد، چرا که «حضانت» فرزندانش طبق قانون بر عهده او بوده است. البته این جهل به قانون(یا چشم پوشی مزوّرانه نسبت به آن) مختص خانم میلانی نیست و در نمونه های زیادی، از جمله فیلم «من مادر هستم» فریدون جیرانی هم تکرار شده است.
پس از دو حال خارج نیست: خانم میلانی محترم، شما یا جاهلید یا دروغگو.....
***سهیل رویگر