به گزارش مشرق، هادی محمدی در روزنامه جوان نوشت: سوم شهریورماه پس از ایام فشردهای از اصرار مسعود بارزانی بر اجرای رفراندوم تجزیهطلبانه در عراق و واکنشهای عراقی، منطقهای، جهانی و رایزنیها، هشدارها و توصیههای خیرخواهانه مسئولان ایرانی، این همهپرسی به اجرا درآمد. نکات مهم و کلیدی در این رخداد در چند عنوان قابل شمارش و تأمل است.
ابتدا اینکه مسعود بارزانی با تکیه به یک تابوی تاریخی و مطالبه در بین بیشتر مردم کرد، جایگاه جدیدی پیدا کرده و شعار استقلال کردی را به نام خود ثبت کرد. مضافاً اینکه بارزانی با اصرار خود بر رفراندوم، پایگاه اجتماعی احزاب کردی دیگر را به چالش کشید. نکته دوم این است که اگرچه استقلالخواهی دارای یک زمینه اجتماعی و با دلایل ویژهای است ولی تمایلات شخصیتی بارزانی از یکسو که نمیخواهد بدون کسب لقب قهرمان استقلال به حیات سیاسی خود پایان دهد و حاکمیت خانوادگی خود را بر کردستان عراق همیشگی کند، باید در کنار پارامترهای مؤثر و محرکهای خارجی که بخشی از راهبرد جدید غربی – صهیونیستی است، نادیده گرفته نشود. توضیح اینکه یک گزاره علنی و آشکار هم از زبان نخبگان
غربی – امریکایی و هم از زبان مسئولان رسمی امریکا شنیده میشود و آن این است که منطقه غرب آسیا در مرحله پساداعش، با نفوذ و قدرت بیشتر محور ایران و مقاومت همراه خواهد بود و لذا رویکرد غربی بر این اصل پافشاری میکند که نباید اجازه داد بهرههای ژئوپولتیکی و معادله قدرت در اختیار ایران باشد که همین رویکرد، رفراندوم تجزیه عراق را با پروژه تکفیری – داعشی در منطقه گره میزند و ماهیت و کارکرد آن را مورد تأکید قرار میدهد. نکته بعدی این است که این رخداد، یک مسئله محدود داخلی در عراق نیست و دارای پیامد و کارکرد و گسترش فرامرزی بوده و کشورهای ایران، ترکیه و سوریه را نیز شامل میشود و این نکتهای است که در نقشههای منتشر شده از کردستان بزرگ و مستقل در مراکز حکومتی اربیل وجود دارد و از زبان مقامات کردی و رسانهای آنها تعمداً مطرح میشود و در نتیجه این رخداد سیاسی، دارای پیامدهای روشن و غیرقابل انکار بر مؤلفههای امنیت ملی و منافع ملی و منطقهای کشورهای درگیر در بحث کردی میباشد.
مسئله جدی این است که از نگاه بارزانی، گام بعدی برای بحرانسازی به سمت ایران خواهد بود، چراکه بارزانی فاقد پایگاه اجتماعی و نفوذ در بین کردهای ترکیه است و رهبری عبدالله اوجالان بلامنازع است ولی در بین کردهای ایران، یک رهبری کاریزماتیک که قابلیت جنبشسازی داشته باشد، در حال حاضر وجود ندارد و این عرصه جدیدی برای بارزانی است و روابط پنهان بارزانی با کردهای ایران و مصرف بودجه مستقل برای آنان، نشان از این رویکرد دارد. نکته بعدی این است که در بین برخی نخبگان و گرایشهای سیاسی ایران تلاش میشود نه تنها این تهدید امنیت و منافع حیاتی کشورمان نادیده گرفته شود، بلکه آن را نتیجه بیداری اسلامی! دانسته و آن را یک فرصت امنیتی تفسیر کنند که نشان میدهد این دسته از نخبگان ایرانی یا از اقلیم کردستان و رهبران آن و رویکرد و مواضع آنها بیاطلاعند یا عامدانه در زمین طراحان و تشویقگران خارجی برای اجرای رفراندوم در عراق بازی میکنند. سادهانگاری این دسته تا حدی است که معتقدند این جریان جداییطلبانه در عراق قابل جذب در پیکره میهن آریایی و ایرانی است و هیچگونه اطلاع و توجهی از مواضع آشکار و مستندات کردهای بارزانی برای تکرار جداسازی سرزمینی از ایران ندارند.
آنچه بدیهی است اینکه فضای افکار عمومی کشورمان و منطقه همانگونه که برخی در ابتدای تحولات منطقهای، جنبش تروریستی داعش را بیداری اسلامی تفسیر کردند و سپس به خطای خود پی بردند، امروز نیز نیازمند روشنگری از ماهیت و عمق تهدیدات رفراندوم در اقلیم کردستان عراق هستند تا نیازمند خیل فراوان شهیدانی همچون حججی نباشیم که برای دفع تهدیدات جدید باید قربانی شوند.