به گزارش مشرق، «حامد حاجی حیدری» طی یادداشتی در روزنامه رسالت نوشت:
قضیه: شکر خدا، اغتشاشات که یک روبنای امنیتی بود، فرونشست؛ اعتراضات هم که عمق اجتماعی داشتند، از بیم بروز اغتشاشات متوقف هستند؛ تمام جناحهای سیاسی کشور، اعم از دولتی و منتقد دولت و حتی اصلاحطلب برانداز، اغتشاشات را محکوم و اعتراضات را بر حق شمردند؛ و دولت دکتر حسن روحانی، از زمستان یورت تا زمستان ۹۶، و بسی پیش از آن، مسیر خویش را در چارچوب دکترین «کو گوش شنوا» ادامه میدهد. هیچ برنامهای برای سفرهای استانی یا حضور حساس دولت در عمق دور دست و نزدیک کشور برای درک مؤثر نیازهای مردم و تسکین این نیازها به چشم نمیخورد.
پرداخت دوم به قضیه: منطقی نیست که دکتر حسن روحانی، خواهان تکرار تجربه دهه ۱۳۷۰ با این همه هزینه باشند، و منطقی هست که بخواهند تغییرات مهمی در سیاست خود اعمال کنند تا فراتر از بالا و پایین شاخصهای نابینای کلان اقتصادی، حرکت برازندهای در تأمین اجتماعی و امداد به اقشار آسیبپذیر صورت دهند؛ باید از سیاستهای زمخت و غیرحساس اعطای یارانه غیر هدفمند به هفتاد و چند میلیون نفر به مقصد حفظ رأی، به سمت حضور هوشمندانهتر در متن مردم حرکت کنند. وزیر اقتصاد پیشین در پارلمان و در همان سال ۹۲ از توان دولت برای شناسایی نیازمندان به یارانه و تخصیص هدفمند یارانه به آنها خبر داد و وزیر رفاه پیشین و پسین، گواهی داد که منصرفان از دریافت یارانه را مورد تشویق قرار خواهد داد.
هیچ یک از وعدهها از جانب دولت راستگویان محقق نشد و اعطای یارانه به شماری هماندازه کل جمعیت ادامه یافت تا بالاخره انتخابات ۹۶ هم گذشت. حالا وقت آن است که دولت به میان مردم برود و نیازمندان واقعی را واقعاً بیابد و به آنها امنیت اقتصادی و امداد اجتماعی عطا فرماید. توقع این است که دولت آماده اعمال تغییرات مهم در دکترین «کو گوش شنوا» باشد، و الا ظاهراً بر همه نیروهای سیاسی، و حتی اصلاحطلبان برانداز هم معلوم است که اعتراضها برحق هستند.
پرداخت سوم به قضیه: هدف از طراحی سیاستهای تعدیل اقتصادی از جانب اقتصاددانان لیبرال، دستیابی به یک اقتصاد خودتنظیم بوده و هست؛ آنها سیستمهای انسانی را مانند سیستمهای بیروح مکانیکی، قابل پیشبینی و خودتنظیم میخواهند و برای دستیابی به این توان فنی برای کنترل، دست به کارهای خشنی میزنند. ولی واقع آن است که چنین اقتصادی در شرایط فعلی جهان که تلاطمی عظیم و پیچشی تاریخی به دلیل حضور فزاینده ماشینها در تولید ثروت ملل را به خود میبیند، نه ممکن است و نه مطلوب.
در واقع، در شرایط غامض فعلی، دولت باید به عنوان نماینده اراده اخلاقی ملی حاضر باشد و بتواند در مواقع بحرانهای مستمر، از منافع ملی و حیثیت انسانی ملت دفاع کند، و این با سودای اقتصاد خود تنظیم که تنها در مقطعی از حیات بیرقیب کمپانی هند شرقی مصداق داشت، سازگار نیست. پس، دکتر حسن روحانی، در حالی که هنوز چند ماه از آغاز دور دوم صدارتشان نمیگذرد، و به سرعت برایشان معلوم گردیده که طراحیهای «جنگ روانی» برای انتخابات تا چه اندازه تاریخ مصرف اندکی دارند، میتوانند با یک طراحی مجدد، مسیری را انتخاب نماید که همان پیام اصلی انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ بوده است؛ مردم به او رأی ندادند تا آرزوهای اقتصادی اقتصاددانان لیبرال را تحقق ببخشد؛ بلکه به ایشان رأی دادند تا «چرخهای سانتریفیوژ و شرف ملت» و «چرخهای زندگی فرد فرد مردم و نه فقط قشر متوسط تهرانی» هر دو بچرخند؛ خب، این چرخها کندتر شدهاند و نه تندتر.
این دو عبارت کلیدی، معنا و مفهوم اصلی دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر بودند و رئیس جمهور باید برای جلوگیری از مواجهه با یک سرخوردگی ملی، به این دو پیام اهمیت بدهند، و در تحقق آن بیش از این فرصت از دست ندهند و وارد حاشیههایی از سنخ «الفاظ حقوق شهروندی» نشوند.
متد حل و فصل قضیه: برای سیاستمداران بزرگ در دنیای پویای امروز، مسئله تغییر امری بسیار طبیعی و معمول محسوب میشود، اما، سؤال مهم و اساسی این است که چگونه میتوانیم طی مسیر تغییری که جبراً پیش رو داریم به موفقیت دست یابیم. لازمه برخورد موفقیت آمیز با تغییرات، وفق دادن خود با اصول، همراهیهای معنادار مردم، کارگزاران مهم تغییر، و کسب به موقع رفتارها و افکار جدید است. پس، آنچه بیش از هر چیز لازم است، ذهن روشمند و پایبند به اصول است. اغلب سیاستمداران امروز، هنگام ضرورت تغییرات، دچار مشکلات عدیدهای میشوند که ریشه همه آنها در «تردید» و «تذبذب» و «سروشیسم» در انتخاب مسیر صحیح است، و آنچه کمک میکند «متد» و «قواعد روش» است. در این زمینه چند توصیه به دکتر حسن روحانی و تیم فکری و عملیاتی ایشان داریم:
نخست این که توصیف درست و دقیقی از وضعیت حال حاضر مردم داشته باشید؛ این، بخش مهمی از حل مسئله است. معمولاً اعمال تغییر در سیاستهای کلان، فرآیندی بسیار پیچیده است. دلیل این پیچیدگی هم آن است که معمولاً، عوامل بسیار متعددی در تغییرات دخیل هستند و همچنین، اینکه فاکتورهای متعددی را برای سیر موفقیتآمیز تغییرات باید در نظر گرفت. به همین جهت، عامه مردم در مواجهه با تغییرات دچار سردرگمی میشوند، ولی سیاستمدار باید به اتکاء تجربه و پختگی خویش، در اطراف موضوع کاوش کند و ضمن حضور در میان مردم اطلاعات حساس و تعیین کننده را از قعر جامعه کشف نماید و معمول دارد.
سیاستمدارانی که در مقابل وضعیتهای پیچیده، به جای حضور فعال در متن حادثه، بیشتر دستور تحقیق میدهند، سرسام دوچندانی خواهند یافت. بنا بر این، چنین سیاستمدارانی معمولاً، یکی از این دو راه را در پیش میگیرند یا کلاً از بر خورد با تغییر اجتناب میورزند تا وضعیت سابق خود را حفظ کنند یا اینکه با ساده انگاری سعی دارند تا به جوانب صعب تغییر کمتر بیندیشند. اگر میخواهیم در برخورد با تغییر، موفق شویم و به راحتی با آن کنار بیاییم، باید بدانیم که هر دو این راهها نادرست هستند.
برای رسیدن به تغییر درست، باید آگاه باشیم که حیطههای حساس واقعیت اجتماعی در کجاها هستند، و با حضور مستمر در این حیطهها، با تدبیر هوشیارانه به استقبال مشکلات برویم. باید محیط اطراف خود و عوامل مؤثر بر تغییر را به طور دقیق بررسی و تحلیل کنیم و همچنین، از مشورت با مردمی که به طور ملموس مشغول حل مسائل عمق زندگی خود هستند، بهرهمند شویم.
توصیه بعد ما به دکتر حسن روحانی، «شفافسازی واقعی» است. باید با تمامی عواملی که اضطراب و نگرانی مردم را پدید آوردهاند، رویاروی شد، و هیچ چیز را سانسور نکرد. نباید سؤالهای ذهنی مردم را با «جنگ روانی» سرکوب کرد. باید «دلواپسی»های مردم را شناسایی و آنها را طبقهبندی و اولویتبندی کرد. هر چه این شفافیت بیشتر باشد، و هر قدر دولت به جای انگ زدن به منتقدان منطقی خود، وارد گفتگوی «شفاف واقعی» با آنها شود و به جامعه پاسخهای دقیق و قابل فهم بدهد، اضطراب جامعه و به تبع آن ، اضطراب تصمیمگیران کمتر میشود. «شفافسازی واقعی»، فقط با تفکر و گفتگوی عمیق در مورد واقعیتها با منابع مناسب عینی محقق میشود. این دولت، بویژه در این نقطه، یعنی در حیطه «شفافیت واقعی» ضعف مفرط دارد و یکی از محرمانهترین دولتهای قابل تصور محسوب میشود.
نکته بعد، لزوم اطمینان و اعتماد به نفس ملی است. این دولت از ابتدا با نیروهایی کار میکرده است که برای جراحی گوش خود به آلمان رفتهاند و به اطبای ایرانی اعتماد نداشتهاند. یکی دیگر از آنها آن قدر به ما بیاعتماد است که سطح توانمندی ما را در سطح تولید آبگوشت بزباش تقلیل داده است. آن یکی معتقد است که باید مدیر وارد کنیم.
این روحیه فارغ از «امید» به «ظرفیتهای ملت»، به درد اداره کشور و انجام تغییرات بزرگ نمیخورد. مدیری که در حال مواجهه با تغییر است باید اعتماد به نفس شخصی و ملی داشته باشد و باور کند که به اتکاء ملت خویش، قادر به انجام تغییرات بزرگ هست. البته، این اعتماد به نفس باید در حد متعادل باشد، ولی این حد تعادل در مورد فرهنگ و مکتب و اقتصاد در تمدن ایران اسلامی، ابداً کم نیست، و واقع آن است که دولت یازدهم و دوازدهم، همواره از این جهت دچار مشکل بوده است. تا حدی، میزان اعتماد به نفس در هر فرد متأثر از تاریخچه زندگی افراد هم هست.
مع الاسف برخی از دوستان ما در دولت، زندگینامه درخشانی در فهم توش و توان ملت خویش نداشته و ندارند. مقایسه کنید برخی از این افرادی که مدام راجع به ملت سخنان ناامید کننده میزنند، را مثلاً با دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی که سابقه حضور در جبهه و فعالیت مستقیم در متن مردم را دارد و هنوز هم عاداتی را در این ارتباط حفظ کرده است؛ از این مقایسه معلوم میشود که افراد خودکمبین و ملتناامیدکن، اغلب، سالهاست که در طبقات ساختمان نیاوران گیر افتادهاند و سابقه خوبی هم از حضور میان مردم نداشتهاند. آنان، در حالی ما را تحقیر میکنند که ما را و ظرفیتهای عظیم ما را نمیشناسند.
دست آخر آن که، توصیه ما به دولت این است که از نیروهای توانمندی که سطح مناسبی از خلاقیت، تعهد، ثبات را با هم دارند، به عنوان نیروهای پیشرو دولت استفاده کنند. خلاقیت، عامل اصلی موفقیت در سیر تغییرات است، و به ویژه در حیطه اقتصادی که جهان نزدیک به دو دهه است که نسخه عملیاتی واقعی ندارد، چسبیدن به دگمهای روشنفکری لیبرال خطاست، و نیاز به خلاقیت بسیار مهم است. وقتی با مشکلات اقتصادی روبهرو میشویم، اعم از مسائل بزرگ یا کوچک و مورد انتظار یا غیر منتظره، باید برای حل آنها راههای خلاقانه، ولی، در عین حال، واقعگرایانه پیدا کنیم. در ضمن، باید استراتژیهای قدیمی خود را تغییر دهیم و راهبردهای جدید تدبیر نماییم، و برای آن که این تغییرات، سر و شکل پخته و برنامهداری به خود بگیرد، تعهد به اصول لازم است.
در دنیای متلاطم فعلی، شخصیتهای پایبند به اصول لازم است تا در میان راه، قاطعیت خود را در برخورد با حوادث و خودبزرگبینی قدرتهای ستمگر، خود را نبازند. این تلاش متعهدانه سختترین گام در مسیر کنار آمدن با هر نوع تغییری است و بدون آن «تغییر نتیجهبخش» میسر نیست، و خوب که بنگریم، آنچه سردار قاسم سلیمانی را به بزرگمرد این روزهای کشور تبدیل کرده، دقیقاً همین عامل است.
عامل سوم هم ثبات نام دارد؛ در اثر این عامل، باید آرامش فریبندهای را که پیش از تغییر داشتیم به فراموشی بسپاریم تا جا برای موقعیت و شرایط جدید باز شود. بدین ترتیب آمادگی خواهیم داشت که خود را در موقعیت جدید تعریف کنیم. باید به تغییر به عنوان یک عامل تکامل نگاه کنیم؛ عاملی که انسان را در معرض موقعیتهای جدید پیشرفت با اصول سازگاری بیشتری دارند قرار میدهد (توأم با اقتباسهایی از لیندا بریم).