سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
شورش تخممرغ علیه انقلاب خربزه!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
نشریه آمریکایی نیویورکر اخیراً تحلیلی را درباره اغتشاشات در ایران منتشر کرد. نویسنده این تحلیل، خانم رابین رایت است که 30سال در این نشریه مشغول تحلیل بوده و به مواضع ضدایرانی شهرت دارد. شروع این تحلیل با نقل قولی از حضرت امام خمینی(ره) است. رایت مینویسد؛ «در روزهای ابتدایی جمهوری اسلامی آیتالله خمینی در پاسخ به اظهار نگرانی یکی از دستیاران خود درباره افزایش تورم به طعنه گفت: اقتصاد برای الاغ است. انقلاب 1979 برای قیمت خربزه نبود.» نیویورکر در ادامه مینویسد چهار دهه بعد، آینده انقلاب اسلامی به قیمت تخم مرغ بستگی پیدا کرده است.
آنچه رابین رایت از قول حضرت امام(ره) نقل میکند سالهاست که از سوی بسیاری از تحلیلگران و رسانههای غربی مطرح و به جملهای کلیشهای تبدیل شده که «اقتصاد برای الاغ است.» اما واقعیت ماجرا چیست و این عبارت کی و در پاسخ به چه کسانی مطرح شد. در ماههای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای مارکسیستی به شدت در سطح جامعه و دانشگاهها فعال بوده و سعی داشتند گفتمان و خوانش خود از قیام مردم علیه رژیم پهلوی را مطرح و مسلط سازند. یکی از عبارتهای مشهور آنان که برگرفته از تفکر مارکسیستی بود و به زبانهای مختلف تبلیغ و ترویج میشد، آن بود که «اقتصاد زیربنای جامعه است.»
حضرت امام(ره) 17 شهریور 1358 در دیدار جمعی از کارکنان رادیو به این تفکر و خط تبلیغی مارکسیستها پاسخ دادند. سخنان ایشان در این مورد برخلاف ادعای دروغین نشریه نیویورکر نه واکنش به دستیار مجهولالهویه ایشان و اظهار نگرانی درباره گرانی و تورم بود و نه سخنانی از سر طعنه و شوخی. از قضا ایشان در همین سخنرانی بهطور مبسوط و مفصل درباره جدی بودن اسلام و حکومت اسلامی سخن گفته و به دستاندرکاران رادیو و تلویزیون میفرمایند برخلاف رادیو و تلویزیون، سینما، نشریات و سایر ابزار رژیم طاغوت که سعی داشتند با هزل و هجو، مردم و به خصوص نسل جوان را نسبت به مسائل اصلی و اساسی مملکت بیتفاوت و بیقید کنند، شما باید در برنامههایتان کاملا جدی بوده و مردم را آگاه کنید؛ « اسلام شوخی ندارد؛ همهاش جدّی است، هزل ندارد؛ لغویات ندارد؛ لهویات ندارد؛ همهاش جدّی است، جدّیات است. هم در امور مادی، که اسلام هر دو جهت را دارد، هم امور مادی و هم امور معنوی، همهاش جِدّ است... اینها میخواهند که ما را به همان حالی که بودیم اسم، جمهوری اسلامی، و رسم و واقعیت، همان مسائل طاغوتی و همان مسائل باشد. ما باید جدیّت کنیم که همان طور که رأی دادیم به جمهوری اسلامی و اسم جمهوری اسلام الآن در ایران است، محتوایش را اسلامیکنیم؛ یعنی رادیو ـ تلویزیون که شما هستید اسلامی باشد؛ لغویات و لهویات و نمیدانم صورتهای کذا نباشد. اصلاح باید بشود اینها.»
و اما درباره قیمت خربزه و نسبت اقتصاد و الاغ! ایشان در این مورد نظری کاملاً روشن و واضح دارند که هیچ منطقی نمیتواند آن را رد کند؛ «هیچ عاقلی نمیتواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش را نمیدهد که خانۀ ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان میخواهند؛ برای خانمانشان میخواهند... آنهایی که دم از اقتصاد میزنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند از باب اینکه انسان را نمیدانند یعنی چه، خیال میکنند که انسان هم یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است! منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب میخورد؛ او کاه میخورد؛ اما هر دو حیوانند. اینهایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند اینها انسان را حیوان میدانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش [است] الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است. اینها انسان را نشناختند اصلا که چه هست.»
تحلیل رابین رایت که یکی از تحلیلگران قدیمی و ثابت مسائل ایران است، به روشنی نشان میدهد چرا آمریکاییها در توطئههای خود علیه ایران شکست میخورند. پاسخ را باید در مفروضات غلط و کلیشهای آنان از انقلاب اسلامی و ملت ایران دانست. وقتی تحلیلگری با سابقه رایت و نشریهای به قدمت نیویورکر این چنین سطحی و با مفروضات غلط به سراغ تفسیر مسائل پیچیده ایران میآیند، از دونالد ترامپ که برخی از نزدیکانش هم – از استیو بنن گرفته تا رکس تیلرسون- در سلامت روانی و عقلی او تشکیک کردهاند، چه انتظاری میتوان داشت که عاقل باشد و آتشبازی چند مزدور کف خیابان را تعبیر رویای تغییر حکومت در ایران نپندارد؟!
البته این کجبینی و کجفهمی در اغلب رسانههای غربی، بخصوص رسانههای جریان غالب، دیده میشود و محدود به آن نشریه آمریکایی نیست. به عنوان یک نمونه دیگر نشریه انگلیسی گاردین در تحلیلی آشوبهای ایران را «انقلاب تخم مرغ»(!) نامیده و به سران کشورهای غربی بهشدت معترض شده بود که چرا بیش از این به آشوبگران کمک نمیکنید. انقلابی که برای قیمت خربزه شده باشد را شاید بتوان با شورش تخم مرغ ساقط کرد اما انقلابی که به نام خدا انجام شده باشد و در این مسیر به راه خود ادامه دهد، بیدی نیست که با این بادها بلرزد. آنچه چهار دهه پیش حضرت امام(ره) در پاسخ به دنبالهروهای بلوک شرق که سعی در تحریف و مصادره انقلاب اسلامی داشتند، فرمودند، پاسخ به مواضع امروز غربیها و شیفتههای آنان نیز هست چرا که اگرچه شرق و غرب در راه و روش با یکدیگر اختلاف و تفاوت داشتند اما در هدف و مقصد نهایی تفاوتی نداشتند. شرق اقتصاد را زیربنای جامعه میدانست و غرب بر اصالت سود و لذت تاکید دارد. مادیگرایی و نفی معنویت الهی، فصل مشترک اصلی هر دو تفکر است.
مشکلات اقتصادی امروز جامعه ایران نیز بیش و پیش از هر چیز به دلیل فاصله داشتن با نگاه عمیق و دقیق اسلام به موضوع اقتصاد و غلبه اقتصاد لیبرالی است. اسلام اگرچه اقتصاد را هدف و زیربنای جامعه نمیداند و اهداف والاتری برای جامعه اسلامی ترسیم کرده است اما در عین حال به هیچ عنوان نسبت به اقتصاد بیتفاوت نبوده و دستورات و راهکارهای جامعی در این زمینه دارد. غایت و هدف جامعه اسلامی کسب ثروت نیست اما در عین حال جامعه فقیر و تهیدست نیز با جامعه اسلامی فاصله دارد که فرمودهاند؛ کاد الفقر ان یکون کفرا.
زندگی اشرافی و مصرفگرا که از سوی رسانههای غربی ترویج و تشویق میشود و در آموزهها و مواضع حضرت امام(ره) بهشدت مورد نکوهش و طرد واقع شده است، چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد؟ شیوه زندگی شخصی آن مرد بزرگ و مقام معظم رهبری چگونه بود و هست؟ رسانههای کشور به خصوص صدا و سیما مبلغ کدام نوع از سبک زندگی و اقتصاد هستند؟ عملکرد دهها بانکی که مانند قارچ از دل برخی ارگانها و سازمانها و بخش خصوصی سربرآوردهاند، در کدام مسیر است و چه نسبتی با فرهنگ اسلامی کار و تولید دارد؟ معضل سپردهگذاران موسسات مالی ناشی از کدام نگاه غلط به اقتصاد و ثروت است؟
نکته مهمی که در این ماجرا وجود دارد راهحل مشکلات اقتصادی است. غرب و شیفتگانش سعی در القای این گزاره دارند که برای زندگی مادی بهتر تنها راهحل دست شستن از برخی اعتقادات و آرمانهای انقلاب و دادن برخی امتیازات به غرب است. آن اقتصاد و رفاهی که بهقول حضرت امام(ره) برای الاغ است، از همین نوع است. الاغ بار میبرد و در قبال این باربری کاه و یونجهای جلوی او میریزند. هیچ الاغی تا کنون نپرسیده چه کسی بارش میکند، چه بارش میکند و مقصدش کجاست. این همان معاملهای است که غرب و در راس آنها آمریکا با متحدان و مزدوران خود در کشورهای جهان سوم میکنند. در مقابل این راه، راه دیگری است که هم زندگی سعادتمند دنیوی را تضمین میکند و هم شرافت و استقلال ملت را. این راه اقتصاد اسلامی است که در آن کار و تلاش و تولید ارزش است و کسب ثروت به هر قیمت و از هر راهی مورد تایید نیست. در این اقتصاد، فساد، اختلاس و ویژهخواری جایی ندارد. راه اصلاح امور روشن است و بیش از تفسیر و تحلیل و همایش، نیاز به مرد عمل دارد.
آن سوی سکه 40 میلیارد دلار فاینانس
محمد حقگو در خراسان نوشت:
برآوردها بیانگر این هستند که اقتصاد ایران برای رسیدن به نرخ رشد متوسط 8 درصدی که در اسناد بالادستی برنامه ششم تاکید شده است، نیازمند جذب سالانه 28 تا 50 میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی است. بر این اساس، یکی از محورهای تلاش دولت و به خصوص بانک مرکزی در سالهای پس از برجام، به جذب سرمایه گذاری خارجی معطوف شده است. مزیت مهم ارتباط مالی با طرفهای خارجی در این زمینه و در قالب قراردادهای دوجانبه، سخت تر شدن امکان مجدد تحریمهای اقتصاد کشور از جمله تحریمهای مالی است. با این وجود، شاید آن چه بیشتر طی این مدت به چشم آمده و در اخبار و رسانهها منعکس شده، تعریف بیش از 40 میلیارد دلار فاینانس با کشورهای دیگر به بیان رئیس کل بانک مرکزی است. از جمله کشورهایی که عمده ترین ارقام فاینانس را برای طرحهای مشترک با ایران در نظر گرفته اند چین با بیش از 10 میلیارد دلار، کره جنوبی با بیش از 9 میلیارد دلار و ایتالیا با بیش از پنج میلیارد یورو هستند. جدای از این کشورها، فاینانس چندی پیش با روسیه که بدون محدودیت است و برخی آن را به چک سفید امضای روسها به ایران تعبیر کردند ، امضا شده است. فاینانس به مثابه وام خارجی است که به اتکای تضمین دولت از سوی بانک خارجی به پروژههای اقتصادی کشور اعطا میشود.
3 دغدغه و ابهام در موضوع فاینانس ها
طبیعی است که ایجاد این مسیری که تاکنون در حوزه فاینانسها باز شده است، نسبت به شرایط قبل از برجام تمایز دارد. چرا که در آن دوران، غیر از بسته بودن کانالهای بازپرداخت تعهدات قبلی کشور، امکان تعریف فاینانسهای جدید برای استفاده از ظرفیت مالی دیگر کشورها نیز عملاً بسته شده بود و این کار عمدتاً از طریق واسطهها و دلالها صورت میگرفت که هزینههای زیادی را برای شرکتهای ایرانی به همراه داشت. با این حال، پس از برجام، تعریف این قراردادهای جدید نشان از گشایشهای اولیه در این مسیر دارد. به خصوص این که هم اکنون به گفته رئیس کل بانک مرکزی، با تسویه تعهدات معوق رتبه اعتباری کشور بهبود پیدا کرده و این خود به افزایش رغبت کشورهای دیگر در تعامل با ایران برای تعریف فاینانس منجر شده است. قراردادهایی که درصورت موفقیت، میتواند به نوبه خود، به بهبود اعتماد و اطمینان دیگر کشورها برای قراردادهای سرمایه گذاری جدید منتج شود. اما با توجه به این شرایط، ابهامات و دغدغههایی کماکان باقی است. دغدغههایی که محصول این قراردادها را به مثابه بذرهای تازه کاشته شده، در معرض تهدید قرار میدهند.
ریسکی که متوجه دولت است
1- اولین موضوع مربوط به اصل فاینانس است. فاینانس اگر چه گام رو به جلویی برای کانالیزه کردن تامین مالی از خارج برای پروژههای داخلی است، با این حال هنوز از اشکال دیگر جذب منابع که مزایای بیشتری دارند، عقب تر است. فاینانس به مثابه وام خارجی میماند که باید در زمان و موعد مقرر و با نرخهای مشخص، به طرف خارجی عودت داده شود. آن گونه که بانک مرکزی در شهریور امسال اعلام کرده است، قراردادهای فاینانسی که در ماههای اخیر مذاکره شده اند، وامهایی هستند که به اتکای تضمین دولت اعطا میشوند. این بدان معنی است که یکی از ارکان ریسک قراردادهای تعریف شده در قالب فاینانس متوجه دولت است. در نتیجه بدیهی است که تشخیص طرحهای مزیت دار، اجرا و به خصوص نظارت بر چگونگی بهره برداری آنها و بازپرداخت سهم طرف خارجی پروژهها از اهمیت خاصی برخوردار است. با توجه به این که نظام مدیریت پروژهها در کشور بعضاً با چالشهای اساسی مواجه است، همچنین وضعیت نامناسب بودجه و درآمدهای دولت، این موضوع یکی از دغدغههای مدیریت اقتصادی کشور خواهد بود تا این تسهیلات به بارهای مضاعف و تعهد آور دولت در دورههای آینده تبدیل نشوند.
فاینانس بهتر است یا سرمایه گذاری خارجی؟
2- قالب قراردادهای فاینانس، با اشکال دیگر تامین مالی از جمله سرمایه گذاری مستقیم خارجی متفاوت است. نهادهای بینالمللی سرمایهگذاری مستقیم خارجی در یک کشور را «سرمایه وارد شده به یک کشور بهمنظور سرمایهگذاری و دخالت موثر و پایدار در اداره یک پروژه یا شرکت (با تملک حداقل ۱۰ درصد از سهام دارای حق رای شرکت مذکور) ازسوی اشخاص حقیقی یا حقوقی خارجی» تعریف میکنند. بنابراین بدیهی است که طرف خارجی درآن صورت یکی از ارکان مسئول در تامین سود سرمایه گذاری صورت گرفته خواهد بود. موضوعی که میتواند وی را مجاب کند به هر طریق ممکن به انتقال فناوری و اداره هر چه اقتصادی تر، رقابتی تر و سودده تر پروژه یادشده بپردازد. با این حال، همان گونه که بر اساس اطلاعات منتشر شده مشاهده میشود، قالب قراردادهای فاینانس الزاماً با این مزایا همراه نیست و این نکته، حرکت دستگاه دیپلماسی اقتصادی کشور در حوزههای دیگر جذب منابع خارجی از جمله سرمایه گذاری مستقیم خارجی را بیش از پیش آشکار میسازد.
دلایل بی رغبتی بخش خصوصی به فاینانس
3- اما موضوع مهم دیگر که شاید بی ربط به موارد فوق نباشد، به کم و کیف استقبال بخشهای اقتصادی به خصوص بخش خصوصی از این شکل تسهیلات مربوط است. اگر چه تاکنون جزئیات قراردادهای فاینانس کشور به دلیل محرمانگی افشا نشده اند و نیز آمار دقیقی از میزان استقبال بخشهای مختلف از این قراردادها تاکنون منتشر نشده است اما هم اکنون فرضیه بی رغبتی بخش خصوصی برای حرکت به سمت استفاده از این وامها وجود دارد. با توجه به این که به احتمال زیاد بازپرداخت این تسهیلات برای فعالان اقتصادی ایرانی، به صورت ارزی خواهد بود، بنابراین در وهله اول باید به فضای پرابهام آینده نرخ ارز برای فعالان اقتصادی اشاره کرد. این شرایط، تردید بخش خصوصی را برای ورود به این قراردادها بیشتر میکند. از سوی دیگر، باید گفت کم هزینه ترین نوع استفاده از این وامها در داخل، قطعاً تعریف پروژههایی با قابلیت صادراتی است. با این حال، آمارهای کلان و جهانی از وضعیت نامناسب مولفههای حاکم بر فضای تولید و کسب و کار در کشورحکایت دارند. طبق اعلام بانک جهانی، وضعیت شاخص کسب و کار در ایران، در سال 2017، از بین 190 کشور دنیا، 120 بوده است. اگر چه این رتبه به هیچ عنوان برای اقتصادی با اندازههای اقتصاد کشور پذیرفتنی نیست اما روند آن بیانگر بهبود نسبی در سالهای پس از برجام است. با این حال، گزارش شماره 15620 مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد که بخش عمدهای از بهبود حاصل شده طی این سال ها، به اصلاح اطلاعات و گزارش دهی کشور به این نهاد بین المللی مربوط است بنابراین نقش مداخله دولت در بهبود این وضعیت، بسیار ضعیف بوده است. از سوی دیگر، طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد، رقابت پذیری اقتصاد کشور در گزارش سال 2017-2018 و در میان 137 کشور، 69 بوده است. این آمار و ارقام نیز میتواند تا حدی فرض مورد اشاره ما یعنی احتیاط بخش خصوصی (چه داخلی و چه خارجی) را برای ورود به این قراردادها توضیح دهد. در مجموع میتوان اظهار کرد به رغم ایجاد جذابیتهای کلان اقتصادی که بیشتر ناشی از رفع محدودیتهای بین المللی برای اقتصاد کشور بوده است، وضعیت نامناسب فضای تولید و کسب و کار کشور، یکی از چالشهای اساسی برای تحقق اهداف این فاینانسها و جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی است. همچنین به رغم تمام مزیتهای فاینانس به ویژه از منظر تاثیرات سیاسی و روانی آن در برهه فعلی که دولت ترامپ به شدت روی عدم امنیت سرمایه گذاری در ایران مانور میدهد، باید اذعان کرد، گزینه اصلی و مفیدتر به حال تامین مالی و تولید کشور، سرمایه گذاری مستقیم خارجی است. در این زمینه نقش فعال دولت در اصلاح ساختارهای کسب و کار کماکان توصیه میشود و صد البته باید یادآور شد ایجاد رقابت در فضای اقتصاد مستلزم قاعده گذاری صحیح و پرهیز از سیاست رهاسازی بخشها به امید سیاستهای کلی و دارای نقطه اثر نامعلوم خواهد بود.
صداوسیما سفره نیست!
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
این روزها هجوم به صداوسیما با ادعای جناحی شدن آن، آنقدر در سخنان رسانهها و چهرههای شاخص اصلاحطلب، پربسامد شده که هر کس نداند احساس میکند مدیر رادیو-تلویزیون، مرحوم هاشمی، آن هم در دهه 80 شمسی است. آن روزها همین حضراتی که این روزها سعی دارند نهایت استفاده را از نام هاشمی به عمل آورند، آنقدر فضا را برای تنفس هاشمی در سپهر سیاسی ایران تنگ کردند که وی مجبور شد از قبول نمایندگی مجلس هم استعفا کند. آن وقتها از دید اصلاحطلبان، مرحوم هاشمی نهتنها نماد خشونت و سرکوب جامعه مدنی به شمار میرفت، که از قتلهای زنجیرهای تا کاهش میانگین بارش در صحرای کالاهاری! همه به او نسبت داده میشد. مشکل اصلاحطلبان با صداوسیما اما قصه امروز و دیروز نیست. آنها در دوره ریاست علی لاریجانی بر صداوسیما نیز معتقد بودند صداوسیما ملی نیست. از عجایب روزگار اما اینکه حالا درباره لاریجانی هم نظر دیگری دارند!
سیاست یک بام و دو هوای این جریان البته تنها به مورد صداوسیما محدود نمیشود. چهرههای شناخته شده اصلاحطلب، همین حالا هم به فاصله چند روز، ابتدا عوامل اغتشاشات اخیر را به «ستاد رقیب انتخاباتی روحانی» نسبت دادند، سپس ریشه اغتشاشات را در بیرون از مرزها دیده، به جماعتی «کرکس» منسوب کردند و در نهایت طی بیانیهای مفصل، سعی کردند همه چیز را به پای نظام سیاهه کنند! صداوسیما اما چه میکند که خوشایند اصلاحطلبان نیست؟! سخن در این زمینه زیاد است و در ادامه به آن خواهیم پرداخت. جان سخن را اما میتوان با مرور مطلبی که همین چند روز پیش در یکی از سایتهای اصلاحطلب نوشته شده، دریافت. در بخشی از مطلب مذکور میخوانیم: «امروز جریان اصولگرایی آن هم جریان تند این گفتمان دارای یک شبکه مستقل در تلویزیون است. برنامههای شبکه افق را ببینید تا پی به این معنا ببرید!» شبکه افق اما چه میکند؟ نادر طالبزاده، دوست و همکار صمیمی شهید آوینی، توضیح روشنی در این باره دارد.
طالبزاده میگوید: «شبکه افق آرزوی شهید آوینی بود که 23 سال پیش قرار بود چنین شبکهای راهاندازی شود که اجل مهلت نداد».
برای کسانی که برنامههای شبکه افق را دنبال میکنند، واضح است که پخش برنامههای مستند و تبیینی درباره جریانات تکفیری و تاریخ استعمار آمریکا در کشورهای مختلف، شاید مهمترین وجه برنامههای این شبکه باشد. من چند ماه پیش، همین جا مفصل به شرح حمایتهای اصلاحطلبان از جریانات تکفیری طی 6 سال گذشته پرداختم. علاقه دیرین جریان اصلاحطلب به دوستی با آمریکا نیز روشنتر از آن است که نیازمند توضیح باشد! از سویی، فکر نمیکنم کسی در این واقعیت شک داشته باشد که شهید آوینی، چهرهای ملی است و همواره دلش برای این کشور تپیده است. مخالفت با آوینی هم البته حرف دیروز و امروز نیست. به روایت استاد شهریار زرشناس، دیگر دوست و همکار قدیمی آوینی، او همان سالها نیز بارها به دلیل آزارهای رئیس وقت حوزه هنری که از همین جریان اصلاحات است، اشک داغ میریخته است.
زرشناس میگوید: «آوینی نیمه دوم سال ۷۱ بسیار غمگین بود، چون وی را زیر فشار قوی گذاشته بودند و ماههای آخر زندگیاش از دست آزار و اذیتهای مدیر حوزه هنری (محمدعلی زم) واقعا گریه میکرد و اشک میریخت... چهارشنبه قبل از شهادتش هم روزنامه جمهوری اسلامی ایران مطلبی را در انتقاد از شهید آوینی نوشت». آقازادههای مخالفان دیروز آوینی، این روزها سخت به جویدن دلارهای اسرائیلی مشغولند. سرنوشت مخالفان امروز را اما خدا میداند! همه اینها البته به معنای تایید عملکرد صداوسیما از سوی نویسنده نیست و اگر قرار بر نقد باشد، میتوان در این حوزه چند جلد کتاب هم نوشت! بد نیست بدانید شخص شهید آوینی نیز در دوره حیات خود، یکی از سرسختترین منتقدان رویکردهای مدیر وقت صداوسیما (محمد هاشمی) بود و طی نامهای مفصل خطاب به وی نوشته بود: «شما صداوسیما را به بوق مفلوکی تبدیل کردهاید!»
انتقاد از صداوسیما اما آنوقت مثل حالا مجانی نبود و محمد هاشمی، مدیرمسؤول روزنامه منتشرکننده نامه آوینی را به دلیل این خبط مسلم! به دادگاه کشاند تا تقاص خطایش را پس دهد. مخالفت آوینی با صداوسیما البته یک تفاوت اساسی با مخالفخوانی اصلاحطلبان داشت. سیدمرتضی هیچگاه نمیگفت صداوسیما خوب جناح من را تبلیغ نمیکند و سهم ما از کیک، کم است! او اساساً انقلاب را سفره نمیدید و اگر انتقادی داشت، به رویکردهای فرهنگی صداوسیما بود. خلاصه! صداوسیما رسانه ملی است و قرار است رسانه ملتی باشد که 40 سال پای این نظام، برابر جریانات تکفیری و توطئههای آمریکا ایستادگی کرده است. اگر این واقعیت به مذاق کسی خوش نمیآید، نباید به دروغ، آن را به جناحی عمل کردن متهم کند! سفره دیدن صداوسیما هم البته چندان بد نیست. مثلاً با آن عینک، خواهیم دید تنها طی بازه زمانی اول خرداد تا پایان آذر 93، صداوسیما 6000 ساعت در قرق مسؤولان دولت یازدهم بوده و به تشریح خدمات آنها به مردم پرداخته است.
چنانکه برمیآید، وضعیت در دولت فعلی، از این نیز یکطرفهتر شده است. مصادیق متعدد چنین ادعایی را میتوان در حذف چندباره یکی ـ دو برنامه انتقادی صداوسیما از آنتن، انتخاب مجری برنامههای گفتوگو با رئیسجمهور از سوی دولت، تداوم حضور یکجانبه مسؤولان سیاست خارجی در برنامههای صداوسیما و عدم جواز به منتقدان برای حرف زدن در برابر آنان و دهها مورد دیگر مشاهده کرد. در همین فضا اما حمیدرضا جلاییپور، چهره اصلاحطلبی که معتقد است بیشتر مسافران اربعین گرسنه و هواپیماندیدهاند و بهترین امکان مدرنی را که ممکن است در طول زندگی از آن استفاده کنند همان ماشین مدرن بنز حمل جنازه بهشت زهراست! به صداوسیما آمده، روی آنتن زنده تلویزیون با وقاحت میگوید: «انتخابات ٨٨ مشکلدار برگزار شده و اصلاحطلبان و رهبران جنبش سبز نجابت کردند در برابر برخی برخوردها!»
فاعتبرو یا اولی الابصار!
حفظ خط تماس و تحمیل اراده با دیپلماسی برجام
سید عبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:
دو سال از بدعهدی امریکاییها و زیرپا گذاشتن و نقض چندین باره روح و جسم برجام میگذرد اما این روزها ضرباهنگ و بحثهای چالشی شخصیتهای سیاسی و رسانههای داخلی و بینالمللی این بود که آیا ترامپ روز جمعه ۱۲ ژانویه ۲۰۱۸ از برجام خارج خواهد شد یا تعلیق فکاهیگونه تحریمها را مجدداً تمدید خواهد کرد؟!
در حالی که اکثر قریب بهاتفاق نشریات معتبر خارجی (و بهویژه امریکایی نظیر «جیمز جتراس»، «والاستریت ژورنال»، «بنیاد و اندیشکده کارنگی»، «نشریه پولیتیکو») با قوت تمام از عدم خروج (ظاهری) امریکا از برجام مینوشتند ؛ اما دیپلماتها و مسئولان سیاسی ایران (مرتبط با موضوع برجام) تصریحاً یا تلویحاً از خروج امریکا از برجام سخن میگفتند و ترامپ را به خویشتنداری و عدم خروج از برجام دعوت میکردند. در این میان نظرات آقای سیدعباس عراقچی بحث برانگیزتر از سایرین بود. وی در نشست امنیتی تهران روی سه نکته تأکید کرد: اول اینکه «تلاشهای ترامپ ممکن است (نشان میدهد) در چند روز آینده به نقطهای برسد که واشنگتن بهطور کامل از برجام خارج شود». دوم اینکه «در صورت خروج امریکا از برجام و از بین رفتن برجام منطقه ما (و ما) بیشترین ضرر را خواهد کرد!؟. و بالاخره آقای عراقچی تأکید میکند که «برجام باید به تجربه موفق و بینالمللی تبدیل شود. برجام در حقیقت تنها تجربه! حل و فصل مسالمت آمیز یک بحران، درگیری و اختلاف در زمان معاصر است که توانسته بحرانی پیچیده با سابقه ۱۰ ساله را از طریق مذاکره حل کند»!؟
صرف نظر از اینکه دیپلماسی مذاکره نه اولین تجربه نظام سلطه بلکه یک راهبرد بنیادین و فراگیر است و نه تجربه موفقی است بلکه نظام سلطه مانند سایر مدلهای مشابه نظیر کمپ دیوید بهدنبال اهداف بلندمدت و به تسلیم کشاندن طرف مقابل است و نه مشکلات ما را حل کرده بلکه طی دو سال گذشته بر حجم مشکلات و تحریمها افزوده هم شدهاست اینگونه موضعگیریها به منزله تهدید ملتمسانه و عاجزانه برای عدم خروج امریکا از برجام است که به هیچ وجه زیبنده نظام مقتدر اسلامی ایران نیست. به عکس نظر سیاستمداران و دیپلماتهای ایرانی، تمامی پیشنهادات شخصیتها، مؤسسات مطالعاتی و تحقیقاتی، جراید و مطبوعات بیگانه و از جمله بنیاد کارنگی بر حفظ خط تماس از طریق «دیپلماسی برجامی» بهمنظور تحقق ٤ راهبرد: «مهار»، «اعمال فشار»، «تعامل» و «براندازی» تأکید داشته و دارند. راهبردهای امریکا همگی بر این سیاست که با حفظ خط تماس همراه با قلدری، انتظارات خود را بر ایران تحمیل کنید تأکید داشته و مدعی هستند که نهتنها باید برجام بهعنوان خط تماس حفظ شود بلکه نباید پایان مسیر دیپلماتیک با ایران باشد. این توافق (بهعنوان دیپلماسی برجامی) آغاز راه و سنگ زیربنایی برای راهبرد گستردهتر و بلندمدت برای مهار ایران و کاهش رفتارهای تهدیدآمیز! ایران است. آخرین گزارش «بنیاد کارنگی» به ساکنان کاخ سفید توصیه میکند که امریکا باید ضمن حفظ ظاهری برجام و ادعای اجرای آن و تلاش برای اثبات عدم پایبندی ایران به روح و جسم برجام، قویاً از تمامی عناصر قدرت خود برای مقابله با اقتدار منطقهای ایران استفاده کند. این اندیشکده (که تمامی نسخهها و پیشنهاداتش در دولت ترامپ تا این لحظه مو بهمو اجرا شدهاست) ادامه تعلیق تحریمها و در عین حال افزودن به حجم و شدت کمی و کیفیت تحریمها همراه با ژست حفظ لاشه برجام توسط کاخ سفید را در تحقق سیاستها و رویکردهای زیر مؤثر و حیاتی میداند:
۱ - حفظ خط تماس و تسلط و کنترل و راستیآزمایی مستمر در باره صنعت هستهای ایران از طرق فراقانونی و پروتکل الحاقی. ۲ - کنترل و اعمال فشار بر روسیه و چین مبنی بر عدم کمک به ایران در چارچوب برجام. ۳ - محدودسازی قدرت راهبردی ایران بر منطقه غرب آسیا. ٤ - کمکردن فشار محور مقاومت بر رژیم صهیونیستی. ۵ - ممانعت از شکلگیری اتحاد منطقهای علیه رژیم صهیونیستی. ۶ - مدیریت منازعه بین ایران و دولتهای عربی منطقه غرب آسیا. ۷ - امکان اعمال سیاست راهبردی هویج و چماق و واداشتن ایران به قبول مذاکره در حوزههای مورد علاقه نظام سلطه. ۸ - تلاش برای ایجاد جبهه متحد بینالمللی علیه ایران از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحد. ۹ - رسیدن به یک رژیم منطقهای در غرب آسیا برای مدیریت فعالیتهای چرخه سوخت هستهای. ۱۰ - افزایش و بالابردن هزینه مقاومت در برابر غرب و بهتسلیم کشاندن ایران. ۱۱ - کشاندن مجدد پرونده به سمت شورای امنیت سازمان ملل متحد بهمنظور نامحدود کردن زمانی تعلیق و تعطیل فعالیتهای هستهای ایران. ۱۲ - تلاش برای بر سر کار آوردن عناصر و احزاب متمایل به غرب و امریکا در ایران. ۱۳ - امتیازگیری اقتصادی و سیاسی از کشورهای عربی غرب آسیا (همسایه ایران و رژیم صهیونیستی) از طریق تقویت پروژه ایرانهراسی. ۱٤ - پوشش دادن به ضعف و ناکارآمدی و مشکلات داخلی امریکا و مدیریت افکار عمومی مردم امریکا با پروژه ایران هراسی. ۱۵ - مشغولسازی ایران و انحراف افکار عمومی از راهبردهای منطقهای امریکا نظیر اعلام رسمی قدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی. ۱٦ - اعمال فشار متمرکز و هوشمند از طریق عملیات نظامی، فعالیتهای اطلاعاتی و تحریمهای هدفمند. ۱۷ - پیشبرد سیاست نفوذ و دوقطبیسازی در ایران و تحقق پروژههای براندازی در ایران. ۱۸ - ترمیم مسیر موسوم به «پل زمینی از ایران تا مدیترانه» که هماینک با شکست و اضمحلال داعش به کنترل محور مقاومت درآمده است. ۱۹ - تحمیل اراده خود در باره گشودن باب مذاکره در سایر حوزههای مورد علاقه نظیر «حقوق بشر» و «قدرت دفاعی و موشکی». ۲۰ - امکانسنجی نسبت به راهاندازی جنگ نیابتی علیه ایران در منطقه غرب آسیا و تعقیب پروژه مشغولسازی و تضعیف قدرت دفاعی ایران.
بنیاد کارنگی توصیه میکند که خروج امریکا از برجام به هیچ وجه به نفع امریکا نبوده و به منزله فروپاشی رسمی امکان اعمال هر گونه فشار بر ایران و پایان عمر ائتلاف بینالمللی علیه ایران (۱+۵) است، به همین دلیل امریکا میتواند با حفظ (ظاهری) برجام و صرفاً تمدید تعلیق تحریمها، به بهترین نحو منافع استراتژیک کوتاه مدت و میان مدت خود را حفظ کند چرا که پایان دادن به برجام نهتنها به بازگشت تحریمها نخواهد انجامید بلکه قویاً به حذف محدودیتهای کنونی در برنامه هستهای و افزایش اقتدار منطقهای ایران و تبدیل این کشور به یک همپیمان قوی برای کشورهای قدرتمند آسیایی و روسیه خواهد انجامید. پایان دادن به برجام بدون شواهد معتبر و شفاف (مورد پذیرش ۱+ ۵) از نقض برجام توسط ایران، موجب تضعیف موضع امریکا برای مقابله با ایران شده و امریکا بهخاطر لغو برجام بهشدت سرزنش خواهد شد و جلب حمایت جامعه بینالمللی علیه ایران در شورای امنیت بدون برجام را بسیار سخت خواهد کرد.
بنیاد کارنگی مانند بسیاری از مراکز مطالعاتی و پژوهشی و شخصیتهای حقیقی و حقوقی سیاسی امریکایی در گزارشهای خود همواره بر این نکته تأکید کرده که دیپلماسی برجام همراه با افزایش کمی و کیفی اعمال تحریمها و تشدید فشار بر ایران سبب تغییر سیاست خارجی ایران و افزایش فشار غربگرایان داخلی ایران بر نظام اسلامی ایران و تلاش برای زمینهسازی جهت مذاکره در سایر زمینهها شدهاست. امریکاییها معتقدند با سیاست مذکور و در صورتی که در انتخابات بعدی غربگرایان ایرانی از طریق رأی مردم موفق به تبدیل «میل به مذاکره با امریکا در سایر زمینهها» به «مطالبه مردم ایران برای مذاکره در همه زمینهها» شوند، جمهوری اسلامی ایران عملاً تسلیم خواستههای امریکا (نظام سلطه) شده و دومینوی تسلیم ایران در مسیر تحمیل اراده امریکا بر ایران به حرکت درآمده ست. با این اوصاف دولتمردان ایران با درک صحیح واقعیات و با اجتناب از تکیه به برجام و دلبستگی به همراهی غرب با ایران از طریق برجام باید قبل از آنکه ما متهم به نقض برجام شویم با هوشمندی مسیر آینده بدون برجام را برای پیشرفت ایران ترسیم نمایند.
«آچمز» برجامی ترامپ
حشمتالله فلاحت پیشه در روزنامه ایران نوشت:
هدف ترامپ از نوع تصمیماتی که در دو حیطه تمدید تعلیق تحریمها و تأیید پایبندی ایران به برجام اتخاذ میکند بیش از هر چیز آن است که در عین آنکه برجام به عنوان عاملی برای نظارت بر فعالیتهای هستهای ایران و جلوگیری از تحقق ادعای دستیابی ایران به سلاح هستهای باقی بماند؛ مانع از انتفاع ایران از برجام شود. بر اساس چنین سیاستی است که حتی تمدید تعلیق تحریمها در عمل با اعلام تحریمها علیه شرکتها یا اشخاص حقیقی ایرانی از سوی امریکا همراه میشود. تحریمهایی که بر اساس ادعاهای تروریستی، حقوق بشری و موشکی مطرح میشود تا جمهوری اسلامی ایران کماکان در کانون هدف باقی بماند.
اما چرا رئیس جمهوری امریکا نمیتواند به طور کامل زیر تعهد کشورش به برجام بزند؟ دلیل اصلی این است که میداند اگر این کار را انجام بدهد تنها میماند و کشورهای اروپایی حتماً با او همراهی نخواهند کرد. زیرا اروپاییها برای ماندن به پای برجام دلایل متعددی دارند.
دلیل نخست اروپاییها یک دلیل سیاسی است. اروپا میداند که برجام نخستین دستاورد دیپلماتیک اتحادیه اروپایی در دوران بعد از 1990 میلادی در میان موضوعات مختلفی مانند فلسطین، بالکان و... است که اروپاییها ورود کردند اما شکست خوردند، اما حضور آنها در مذاکرات هستهای در نهایت به یک توافق منتهی شد. به همین دلیل آنها از نظر سیاسی میخواهند که این توافق حفظ شود تا اتحادیه بتواند خود را در عرصه تحولات دنیا به اثبات برساند. دلیل دوم دلیلی امنیتی است. کشورهای اروپایی میدانند که اگر ایران نبود، داعش به مرزهای اروپا میرسید. برای همین نمیخواهند که رابطه مثبت با ایران آسیب ببیند و ایران در مناسبات خارجی خود به سیم آخر بزند. زیرا در این صورت دیگر خاکریزی در مقابل عوامل ضدامنیتی منطقه غرب آسیا وجود نخواهد داشت.
دلیل سوم اقتصادی است. ایران در قالب برنامه ششم توسعه پیشبینی کرده است که 200 میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب کند و 50 درصد این رقم یعنی100 میلیارد دلار پیشبینی شده که با موافقتنامههای تجاری با کشورهای اروپایی تأمین شود. چنان که قراردادهایی را که با فرانسه و ایتالیا بسته شد شاهد بودیم. اروپاییها ضمن اینکه اوضاع و تحولات اقتصادی دنیای عرب را کاملاً متزلزل میدانند، روی بازار 80 میلیونی ایران حساب باز کردهاند.
دلیل چهارم اهمیت استراتژیک ایران در بازار انرژی است. ایران در شاهراه انرژی دنیا قرار دارد و اروپاییها در حوزه انرژی بویژه در مقابل روسیه و بعد از مسائل کریمه و بالکان خطوط ناامنی دارند. لذا سعی دارند مناسبات انرژی خاصی را با ایران داشته باشند. این دلایل درکنار هم باعث میشود که اروپاییها کماکان از برجام حمایت کنند و میدانند که ترامپ اگر برجام را بهم بزند، بهترین شرایطی که پیش خواهد آمد، شکلگیری کره شمالی جدیدی است، کما اینکه ایران نسبت به کره شمالی از توان بسیار بالاتری برای برهم زدن معادلات برخوردار است.
با وجود این واقعیتها، ترامپ بهدلیل مواضع شدید ضد برجامی در دوران انتخابات ریاست جمهوری و تمایل به گریز از تصمیمهای کارشناسی، درصدد خروج از برجام است. ولی ساختار واقع بینی دیپلماسی امریکا که اطرافیان رئیسجمهوری ایالات متحده نیز در شمار آن هستند؛ او را از اعلام این تصمیم هیجانی و نامنطبق با منافع امریکا برحذر میدارند. حال باید دید ترامپ برای گریز از این «آچمز دیپلماتیک» امروز چه موضعی اعلام میکند.
«نه»ی تنها، «نه» ولی
احمد غلامی در شرق نوشت:
اعتراضات مردمی روزهای اخیر دور از انتظار نبوده است؛ آن هم برای دولت روحانی که بیش از آنکه به سیاست داخلی بپردازد، درگیر مسائل جهانی و منطقهای است. این درگیری موجب شده روحانی نتواند در سیاست داخلی کارایی و نقش لازم را داشته باشد. از سوی دیگر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی روحانی هم بهگونهای است که میل به سیاستزدایی از جامعه دارد. وزیران و حلقه دور روحانی، کارشناسان اقتصادی لیبرال و سیاسیون معتدل نیز بیشتر از روحانی در کار سیاستزداییاند. هرچه جامعه از سیاست تهی شود، کارشناسان دولتی و جناحهای مرتبط با دولت با هزینه کمتری در بدنه دولت جا خوش کرده و هزینه پیشنهادها و تصمیمات آنان را نه خودشان که دولت روحانی میپردازد. طبقه کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی در آن شرکت دارند، بیش از آنکه صدای مردم باشند، حافظ منافع دولت و خودشان هستند و هنگام ضرورتهای سیاسی، کارایی لازم را ندارند و مهمترین دستاوردشان پشتیبانی از دولت است؛ پشتیبانیای که چندان اثری هم ندارد. اعتراضات اخیر مردم نشان داد طبقهای در سیاست داخلی ایران مفقود است؛ همان طبقهای که در کنار اصلاحطلبانِ بیرون از قدرت میتوانند محرک اصلی سیاست شده و بدون درنظرگرفتن منافع خود و طبقهشان صدای واقعی مردم باشند. اگر اصلاحطلبان به مدت دو دهه توانستند صدای مردم باشند، اینک باید یاری برسانند که طبقه دیگری از روشنفکران که بعد از انقلاب به حاشیه رانده شدهاند، به صحنه سیاست داخلی ایران بازگردند تا وظیفه تاریخی خود را که همانا ایجاد مزاحمت برای بوروکراسی سیاسی و دولتی است، انجام دهند. اصلاحطلبان بیش از هرکسی میدانند جای خالی این روشنفکران مستقل را خواسته یا ناخواسته طبقه کارشناسان دولتی پر کردهاند؛ کارشناسانی که مستقل نیستند و بیش از آنکه صدای مردم باشند، صدای دولت هستند. پس بدیهی است آنان پس از بروز حوادثی چون حوادث اخیر، جانب احتیاط را گرفته و بیش از هر چیز نگران منافع خود و آینده حضورشان در قدرت باشند. این کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی کشور در آن عضویت دارند، تمایل چندانی به حضور روشنفکران و اصلاحطلبان بیرون از قدرت در صحنه سیاست داخلی ندارند. جای خالی روشنفکران بیش از هر زمان دیگری در سیاست ایران محسوس است؛ روشنفکرانی که میتوانند آرایه یک جامعه سیاسی باشند یا واسطه مردم با نهادها یا مقوم حرکتهای مردمی. با حضور این کارشناسان، دولت روحانی بیشازپیش از سیاست تهی میشود؛ یعنی اینکه منافع و مقاصد به شفافیت و حقیقت ارجحیت پیدا میکند. بیدلیل نیست که شاعری کاتالونیایی به فرزندانش گفت: «من برای نجات این سه زیستهام؛ عشق، عدالت و آزادی». این معادله، معادله پیچیدهای نیست. چه کسی یا چه کسانی و چه گروههای سیاسیای به این سه واژه باور دارند و به آن عمل میکنند یا مهمتر از همه شرایط آنان توان عمل به این ایدهها را برایشان ممکن میسازد.
در پیروی از این گفته شاعر کاتالونیایی است که جایگاه گروههای سیاسی در بین مردم تعین مییابد و دیگر فرق نمیکند این گروهها اصلاحطلب باشند یا اصولگرا... . با پیروی از این ایده است که عملکرد جناحهای سیاسی در پایبندی به این آرمانها عیان میشود. اینها مفاهیمی هستند که اماواگر برنمیدارند. در اعتراضات اخیر جناحهای سیاسی تأکید کردهاند که اعتراضات اخیر منشائی معیشتی دارد. بله، بخشی از حقیقت در این گفته نهفته است، اما نه همه حقیقت. کارشناسان دولتی آموختهاند که به شرایط موجود «نه» بگویند تا شرایط موجود را تغییر دهند. اما «نه»ی آنها «نه»ی تنها نیست با «نه ولی» همراه است. آنان از تغییر بدشان نمیآید اما همیشه اماواگرهایی وجود دارد که نمیگذارد و آن چیزی نیست جز رعایت الزامات دولت. کارشناسان دولتی بیش از آنکه به شرایط موجود اعتراض داشته و ماشین بوروکراتیک دولتی را مورد حمله و انتقاد قرار دهند، با تظاهر به اعتراض و انتقاد و ژست اپوزیسیونمآبانه به آن خدمت میکنند. کارشناسان دولتی امتیاز دوگانهای دارند؛ نخست در خدمت دولتاند و دیگر اینکه آنان فرصت دارند تا در شرایط حساس از دولت فاصله بگیرند؛ ازاینرو است که آنان ناگزیر میشوند در بیشتر مواقع از «نه ولی» استفاده کنند و محکومکردنشان بیش از آنکه عملگرایانه باشد، موضعگیری اخلاقی است. آنان وضعیتهای نابسامان معیشتی مردم فرودست و معضلات اجتماعی و سیاسی را اخلاقا محکوم و از توسعه آزادی و آزادی بیان به شکلی اخلاقی دفاع میکنند. حال آنکه همه این ایدهها بیش از هر چیز نیاز به اهتمام پیگیر دارد، نه توصیههای اخلاقی. واقعبینانه این است که نباید از جناحهایی که خطمشی آنان روشن و شفاف است و اذعان دارند با سازوکارهای دولتی درصدد تحول هستند، انتظاری بیش از این داشت. بعید است مردم، دانشجویان و طبقه متوسط هم بیش از این از آنان انتظار داشته باشند. آنچه کار اصلاحطلبان را سخت کرده، غیبت طبقهای به نام روشنفکران است که نبض جامعهاند. باید روشنفکران را صدا زد. نباید مسئولیت آنان را به کارشناسان دولتی محول کرد. خاصه آنکه روشنفکران اینک بهلحاظ وضعیت اقتصادی و معیشتی با مردم فقیر نزدیک و چسبندگی بیشتری دارند و از سوی دیگر همچون برخی مردمِ بیصدا به حاشیه رانده شدهاند. همین خصیصه موجب شده تا آنان مردمی شوند و توان آن را دارند که نگذارند توان مردم از دست برود. اعتراضات اخیر نشان داد که جریان سومی در کشور شکل گرفته است و با اینکه درخواست و مطالبات متنوعی دارند اما یک روح جمعی بر آن حاکم است؛ این مردم، مردم این کشورند و بیتردید دلشان برای این وطن میتپد و همین نکته برای دولت روحانی مهم است. روحانی با مردمی روبهرو است که نیازهای فوری دارند و اکنون فرصتی دست داده تا به مطالبات آنان توجه شود. روحانی کاری را باید بکند که پیش از این باید میکرد؛ ایجاد فضای باز سیاسی در سطوح روشنفکری و دانشگاهی و مهمتر از همه گوشفرادادن به اقتصاددانان غیرلیبرال که چندان با او همفکر و همرأی نیستند و برخاسته از همین جریان روشنفکریاند که شرایط «حذف و ادغامی» آنان را به مردم و نیازهای واقعیشان نزدیک کرده است. تا دیر نشده باید آنان را صدا زد، راههای رفته بیسرانجام است و انگار در این روزگار سخت، کاری هم از دست اصلاحطلبان برنمیآید. سؤال اینروزهای مردم و صاحبنظران سیاسی این است که وضعیت موجود خاصه سیاستهای ترامپ که مخالف سرسخت قدرتگرفتن ایران در منطقه است، فرصت آن را میدهد تا روحانی عاقبتبهخیر شود؟
نگاهی به عوامل واگرایی
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
جامعه ایران مدتی است دچار واگرایی شده است. ریسمان اتحادِ آن، شُل شده است. به هنجارهای رسمیِ آن، اقبال نمیشود. مناسباتِ آن، ترک برداشته است.
در واقع، به یک معنا، مقوماتِ این جامعه آسیبِ جدی دیده است. مهمترین عاملِ آن، بیاعتمادی به کارکردِ نهادهای اجتماعی است. دامنه این بی اعتمادی، هم نهادهای رسمی و هم نهادهای غیررسمی را دربر میگیرد. اساسا بحرانِ کارکردی و کارآمدی، بسیاری از نهادهای اجتماعی ما را فرا گرفته است. این بحران کارآمدی، بحران اعتماد را آفریده است. بیاعتمادی مهمترین بحرانِ این روزها است. نباید صورت مساله را بد فهمید؛ حمله و هجمه به نهادهای رقیب، اعتبار و آبرو برای ما نمیآورد. دیوار اعتماد جامعه به همه نهادهای رسانهای، حکومتی، غیرحکومتی، درون مرزی یا برون مرزی، ترک برداشته است. هُل دادنِ دیوارِ رقیب، ترک دیوار ما را ترمیم نمیکند. به همین سبب از همان ابتدای اعتراضات، هشدار دادیم که هر عاملِ فاعلیِ بیگانه هم که در تحریک مردم نقش داشته باشد، فرقی نمیکند. حمله به آنان، اعتماد عمومی را ترمیم نمیکند. موجسوارانِ داخلی و خارجی نزد مردم آبرویی ندارند که بخواهیم آنان را افشا کنیم. وانگهی، افشای آنان، در اصلِ بیاعتمادیِ مردم به نهادهای رسمی تغییری ایجاد نمیکند. باید فکری به حالِ کارکردِ نهادهای خود کنیم. این بحران، حتی دامنِ گروههای مرجع را نیز گرفته است. مردم نسبت به همه بدبین شدهاند. لذا جامعه دارد روز به روز واگراتر میشود. در یادداشت هفته گذشته به پارهای از عواملِ بحران آفرین، و پارهای از راهحلهای خروج از بحران اشاره کردم. به نظر میآید، مستقل از آن عوامل کلی، عوامل منطقهای و بومی نیز در این بحران نقش داشتهاند. به طور مثال در مناطق لرنشین سطح اعتراضات و عوامل آن متفاوت از پارهای از بچهپولدارهای موجسوارِ تهراننشین بود. سالهاست که باوجود همه وفاداریهای مردم قوم لر نسبت به انقلاب و نظام، اما گونهای با آنان رفتار شده است که حس تبعیض، تحقیر، نادیده گرفته شدن و بیعدالتی به آنان دست داده است. این قوم همیشه کمربند محافظ امنیتی نظام بوده است اما زیر نگاههای تبعیضآمیز، سر و رویشان را گَردِ فقر گرفته است. شورشِ این مناطق، فوران این بغضهای فروخورده بود. به عبارت دیگر، این اعتراضات عوامل متفاوتی داشتند. اگر در برخی مناطق خاص، خیلی از «لاکچری»ها، موجسواری میکردند، در مناطقی مانند لرستان، خوزستان و... بیکاری جوانان و ناامیدی از دیدهشدن، عامل اصلی بود.
در هرحال باید فکری جدی کرد. شیشههای شکستهی بانکها و پمپ بنزینها را میتوان ترمیم کرد. باید فکری به حال دیوارها و سنگرهای اعتمادی که در ذهن مردم فروریخته کرد. ما تا وقتی مشروعیت داریم که در میدان وجدان مردم، سنگر اعتماد داشته باشیم. این روزها بیش از هر زمان جای خالی مرحوم هاشمی حس میشود. او همیشه دلهره همین سنگر را داشت. همیشه، مهمترین سرمایه نظام را اعتماد مردم میدانست. به همین سبب گاه از ابروی خود میگذشت تا آبروی نظام و انقلاب در ذهن مردم آسیب نبیند. امروز به شدت نیازمندِ تدبیر و ایثارِ هاشمیگونه هستیم.
اعتقاد عمیق
در سرمقاله روزنامه "صبح نو" آمده است:
اداره جمهوری اسلامی از ابتدا مبتنی بر یک نظریه مبنا بوده است: مردم سالاری دینی. این ایده که از برساختهای ماندگار حضرت روح الله است در دوره رهبری پس از ایشان، قامتی کاملاً اجرایی و تحقق یافته به خود گرفته است. سه جریان داخلی (منهای معارضان برانداز و نظام سلطه) در موضع مخالفت با آن قرار داشته و دارند؛ اول آنهایی که مشروعیت را تشریعی میدانند و رأی مردم را تشریفاتی و زینتی، دوم آنهایی که غرب را معیار میدانند و تنها الگو را دموکراسی و سومی، دیگرانی را که به مهندسی در رأی مردم اعتقاد دارند و دموکراسی یا مردم سالاری را فرعی. همه این دیدگاهها در 40 ساله اخیر در دورههایی بدنه اجرایی را از آن خود کردهاند اما نتوانستهاند اندکی در اراده کلی نظام در پیشبرد مردمسالاری دینی خلل ایجاد کنند؛ چه با فشار از پایین و هیاهوی خیابانی و شورش و... و چه با چانه زنی در بالا و قهر و آشتی. به این معنا شاید بتوان مردمسالاری دینی را مهمترین پروژه جمهوری اسلامی دانست که در عالم واقع، تعین یافته و چون مکانیزمی پویا متعهد به چرخش قدرت، تحول در دولتها، پاسخگویی به درخواستهای عمومی، تضمین مقبولیت نظام سیاسی و... بوده است.
آنچه رهبری انقلاب در بخش پایانی سخنان هفته پیش خود درباب اعتقاد عمیق به این مفهوم گفتند، حامل دو پیام ضمنی بود؛ اول آن که دولت سر کار، برآمده از آرای عمومی است و به او باید کمک کرد تا کارش را به سرانجام برساند و دوم این که چون انتخاب مردم است باید تحمل و صبر دربرابر انتخاب خویش را داشته باشد.