سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
دولت یا چراغ زرد چشمکزن؟!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
کاش دولت محترم که«مذاکره» را یکی از موثرترین راهکارها برای حل مشکلات میداند - و البته در مواردی نیز چنین است- زمینهای هم برای مذاکره با منتقدان داخلی فراهم میکرد. ضرورت انجام این مذاکره از آنجاست که در اینسو، تاکنون بسیاری از پیشبینیهای دلسوزانه منتقدان تحقق یافته و در سوی دیگر، وعدههای دولت محترم و اهدافی که برای اقدامات و برنامههای خود اعلام کرده بود نه فقط تحقق نیافته بلکه در مواردی نتیجه معکوس هم داشته است که مذاکرات هستهای یکی از نمونههای بارز و مثالزدنی آن است.
دولت، اگر مسیری را که طی ۵ سال گذشته پیموده است، صحیح و گرهگشا و در جهت منافع ملی میداند، نباید از روبرو شدن با منتقدان و شنیدن نظر و قضاوت آنان بیمی داشته باشد و به جای آنکه در برنامههای تلویزیونی و یا در سخنرانیها به طور یکجانبه از عملکرد خود دفاع کند و در مواردی هم، منتقدان را با انواع تهمتها بنوازد، میتواند با ارائه شواهد و دلایل منطقی به پرسشها و انتقادات آنها پاسخ گوید! و اگر سخن منتقدان را بر حق و نظرات آنان را مستند و کارشناسانه میداند، فرصت مشاوره با آنان را از دست ندهد. ولی متاسفانه شواهد موجود حکایت از آن دارند که دولت محترم کماکان بر ادامه راه خسارتبار و بیدستاوردی که تاکنون پیموده است اصرار دارد! و در پی آن است که بازهم برای چندمین بار آزمودهها را بیازماید! و در این باره گفتنیهایی هست؛
۱- بعد از بازگشت رئیسجمهور محترم و هیئت همراه از اولین سفر نیویورک به گلایه نوشته بودیم که ایشان همه دولت را به وزارت خارجه تبدیل کرده و برای وزارت خارجه نیز یک دستور کار تک بعدی با عنوان مذاکرات هستهای تعریف کردهاند و سایر وظایف اجرایی دولت را وانهاده و یا در اولویتهای چندم قرار دادهاند. آقای رئیسجمهور که پیش از این و در جریان تبلیغات انتخاباتی خویش معتقد بودند فقط ۳۰ درصد مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهاست و ۷۰ درصد بقیه از سوء مدیریت ریشه میگیرد، از نخستین روزهای پس از نشستن بر کرسی ریاست جمهوری، تمامی مشکلات و ناهنجاریهای پیشروی را به تحریمها نسبت دادند و تنها راه خروج از آن -و یا موثرترین راه- را در مذاکرات هستهای دیدند. تا آنجا که حتی آب خوردن مردم را هم به توافق هستهای با کشورهای گروه ۱+۵ گره زدند! جناب ایشان در جریان مذاکرات نیز، تقریبا به هیچیک از نظرات کارشناسانه دیگران نه فقط وقعی ننهادند بلکه نظرات ارائه شده از جانب آنان را با اهانتها و ناسزاهایی که دور از شأن و جایگاه ریاست جمهوری بود طرد کردند! در این وجیزه اگرچه درپی بازخوانی آن اهانتها نیستیم و تکرار آنها را برای خود ایشان نیز ملالتآور میدانیم ولی از آن میان تنها اشارهای گذرا به نمونههایی را که در شرایط کنونی عبرتانگیز است ضروری میدانیم. جناب روحانی با تعریف و تمجید از توانمندیهای دولت خویش و تحقیر! منتقدان میفرمودند: «مدیریت ما، مدیریت ژنرالهاست نه گروهبانها»، «من دیپلمات و حقوقدانم، سرهنگ نیستم»، «مردم نوکر نمیخواهند، مدیر کاربلد میخواهند»! و در جمع مردم اردبیل (اردیبهشت ماه ۱۳۹۶) گفتند: «بابا جمعه تموم میشه و شنبه میاد. چه جور آب و صابون بیاریم، رویتان را بشوریم؟... کاسبان تحریم! ناراحتید که تحریمها رفت؟ تحریمها دیگر بر نمیگردد. شما میخواهید مذاکره کنید؟ شما زبان مذاکره با دنیا را بلد نیستید»! و...
و اما، امروز و در حالی که برای هیچکس تردیدی باقی نمانده که دولت محترم در جریان مذاکرات هستهای به بیراهه رفته و در پی آب راهی سراب شده است، کمترین انتظار آن است که از مسیر طی شده بازگردد و خطای گذشته را با خطای دیگری درهم نیامیزد! و به عنوان اولین گام، بازهم-به خطا- حل مشکلات را به برجام گره نزند. آیا این خواسته را میتوان انتظاری بیجا تلقی کرد؟! و آیا هنوز هم میتوان به طعنه و ملامت خطاب به منتقدان گفت: «کاسبان تحریم! ناراحتید که تحریمها رفت؟ تحریمها دیگر بر نمیگردد. شما میخواهید مذاکره کنید؟ شما زبان مذاکره با دنیا را بلد نیستید»! و البته منتقدان نمیپرسند، شما که بلد بودید چه کردید؟! ولی انتظار دارند راه طی شده و خسارتبار قبلی را اینبار به جای آمریکا با اروپا ادامه ندهید. همین دیروز خانم موگرینی برای چندمین بار تکرار کرد که اروپا درباره توان موشکی ایران و حضورش در منطقه، با آمریکا اختلاف نظری ندارد! انتظار دارید از این واضحتر بگویند که از اروپا هم آبی گرم نمیشود؟!
۲- این واقعیت قابل درک است که برای دولت بسیار تلخ و ناگوار خواهد بود بعد از ۵ سال پیاپی که همه مقدرات کشور را به مذاکرات هستهای و محصول نه فقط بیخاصیت بلکه خسارتبار و فاجعهآفرین آن یعنی برجام گره زده بود، به بینتیجه بودن راهی که طی کرده است اذعان کند و امکانات و ظرفیتهای فراوانی را که در این راه بیحاصل هزینه کرده است، دود شده و به هوا رفته بداند! ولی جلوی ضرر، از هر نقطهای که گرفته شود سودمند است. به توصیه رسول خدا(ص)، مومن نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود، چه رسد به سه و چهار و... دهها بار!
۳- این روزها، مشکلاتی نظیر بیکاری، گرانی، تورم، تعطیلی تعداد قابل توجهی از کارخانهها و مراکز تولید، فساد اقتصادی، بیبند و باری فرهنگی، رکود کسب و کار و... عرصه را بر بسیاری از مردم و مخصوصا اقشار محروم و مستضعف که صاحبان و ولینعمتهای انقلاب هستند تنگ کرده است و این همه درحالی است که تمامی این نارساییها و پلشتیها راهحلهای تعریف شده و تجربه شدهای دارند ولی دولت محترم چنان در چنبره برجامزدگی گرفتار است که با عرض پوزش از کمترین اقدام موثر و چارهساز برای مقابله با این پلشتیها نیز خودداری کرده و میکند!
میزان نقدینگی به مبلغ فوق نجومی یک تریلیون و چهارصد و هشتاد هزار میلیارد تومان رسیده است و در همان حال کارخانهها و مراکز تولید بسیاری به علت فقدان نقدینگی تعطیل شده و انبوهی از کارگران و کارکنان این مراکز به خیل بیکاران افزوده شدهاند. دولت اما به جای چارهاندیشی و هدایت نقدینگی به تولید، سرگرم ارائه آمارهایی است که با واقعیتها فاصلهای بعضا پر نشدنی دارند! این شرایط در حالی است که آقای دکتر روحانی به درستی تاکید کرده بود که؛
«یکی از راههای مهار و کنترل تورم هدایت نقدینگی به سمت تولید است» و «همین کارخانههای موجود در کشور اگر به جای 20 درصد توان با 60 درصد توان کار کنند، بخش عظیمی از مشکلات اشتغالزایی در کشور برطرف میشود» و «برای ایجاد ثروت ملی باید اقدامات فراوانی انجام دهیم که مهمترین آن بهبود فضای کسبوکار است»، «در ماههای ابتدای آغاز به کار دولت «تدبیر و امید» موانع از سر راه تولید برداشته میشود» و...
۴- واردات بیرویه کالای غیر ضروری عرصه را بر تولیدکنندگان داخلی تنگ کرده است و هر از چندگاه انبوهی از مردم را به خیل بیکاران اضافه میکند. واردات کالایی نظیر فندک، دکمه لباس، مسواک، تشک، لحاف، بوق خودرو، فلفل، دستهجارو، دسته بیل، شورت مردانه، کراوات و... تا کود انسانی از ترکیه!
در این میان واردات کالای لوکس جای ویژه و تاسفآوری دارد! بخوانید!
ریچارد نفیو، عضو سابق وزارت خزانهداری آمریکا که مسئولیت تحریمهای ایران را بر عهده داشته است و عضو اصلی پشتیبان تحریمهای ایران در تیم مذاکرهکننده آمریکا بوده است، اخیرا کتابی با عنوان «هنر تحریمها» -THE ART OF SANCTIONS- منتشر کرده است. نفیو در بخشی از کتاب خود مینویسد درحالی که تحریمهای سختی را به ایران تحمیل کرده بودیم، از تحریم کالای لوکس خودداری کرده و حتی راه آن را باز گذاشته و ترغیب هم میکردیم! او درباره چرایی این تصمیم به دو علت اشاره کرده و مینویسد اول آنکه واردات کالای لوکس نظیر اتومبیلهای گرانقیمت و اشرافی، ارز موجود در کشور را به خارج از ایران منتقل میکرد و دوم اینکه وجود این کالای لوکس و اشرافی در اختیار شماری از ثروتمندان میتوانست مردم را نسبت به عدالت اجتماعی و اقتصادی در ایران دچار تردید کرده و نهایتا بیاعتمادی آنان به مسئولان ایرانی را به دنبال داشته باشد!
۵- قاچاق کالا، رانتخواریها، بیتوجهی به فشاری که مردم از گرانی افسار گسیخته تحمل میکنند و دهها نمونه دیگر از این دست نظیر حقوقهای نجومی، فساد اقتصادی و... از جمله مواردی هستند که مقابله با آنها هیچ ربطی به برجام و نتیجه مذاکرات هستهای نداشته و ندارد و فقط به دست همتی نیاز دارد که از آستین مسئولان بیرون آمده و کاری بکند ولی متاسفانه دولت در مقابله با این پلشتیها حالتی انفعالی داشته و مردم را با این مشکلات به حال خود رها کرده است! انگار چراغهای قرمز و سبز را که نشانههای عبور و یا توقف قانونی است، از چهارراه دولت برچیده و با چراغ زرد چشمکزن، عبور و مرور را به حال خود رها کرده باشد!
نبود قلبی که به درد نیامد...
سیدصادق غفوریان در خراسان نوشت:
طی دو روز گذشته و در پی انتشار خبر جسارت به تعدادی از دانش آموزان در یکی از مدارس تهران ، شاید نبود قلبی که به درد نیامد و ضمیری که اندوهناک نشد؛ نمی توان پذیرفت محیطی که جایگاه رفیع تربیت و آموزش است، به محل جنایت و تعرض به فرزندان عزیز این مرز و بوم تبدیل شود.
بنابر آن چه برخی مسئولان وزارت آموزش و پرورش اعلام کردند زمان این حادثه شنیع به حدود دو ماه قبل برمی گردد و این پرسش مهم مطرح است که چرا تا امروز به نقطه مشخصی نرسیده و آیا تعیین «بازرس ویژه» از سوی وزیر آموزش و پرورش پس از این مدت کمی دیر نیست؟
اگرچه امروز چالش ها و مباحث متعددی در حوزه آموزش و پرورش قابل بررسی است که بی شک بروز چنین اتفاق تلخی را نمی توان بی ارتباط با این مشکلات دانست و طرح و بررسی آن، مجال مفصل خود را می طلبد، اما ذکر چند نکته ضروری و دارای اهمیت است:
1 – در پی دستور مهم رهبر انقلاب به قوه قضاییه در خصوص این «جنایت» اندوهبار، مردم یعنی والدین 13میلیون دانش آموز از دستگاه قضا انتظار دارند، همان طور که رهبری در دستورشان تاکید کردند، پس از محاکمه متهمان «سریعا» حدود الهی درباره محکومان این واقعه تاسف برانگیز اجرا شود و چه آرام بخش است که قبل از پایان سال تحصیلی امسال، اعلام پایان این پرونده سیاه باشد.
2 – در مسیر زندگی هریک از ما طی سال های متعدد، رویدادها و خاطرات فراوانی در ذهن و ضمیرمان به یادگار مانده است که در این میان برخی از آن ها شیرینی بیشتری برایمان دارد. به طور قطع خاطرات معلم های خوب در دوران تحصیل و مدرسه همیشه در شمار احساسات و خاطرات ناب مان در زندگی محسوب می شود؛ من هیچ گاه دلسوزی و بزرگ منشی های دبیر پرورشی مان در دوران راهنمایی را فراموش نخواهم کرد و حتما مهربانی های دبیر ریاضی در دبیرستان را همیشه به خاطر خواهم داشت که چون «او» بود، ما درس سخت ریاضی را دوست می داشتیم.
آن دوران معلم ها مشکلات و دغدغه های روزمره کمتری داشتند و شاید برخلاف امروز مسائل معیشتی چندان به روح و روان شان زخم نمی زد.
معلم ها حواس شان بیشتر به دانش آموزان بود و گاهی فقط حال و هوای پدر و فرزندی بود که در کلاس و مدرسه موج می زد.
معلم ها نه برای ما که برای همیشه تاریخ، همان ها هستند که شغلشان شغل انبیاست و تکریم شان واجب که امام صادق (ع) نیز ما را امر فرمود به خشوع و فروتنی در برابر آن که از او علم و دانش آموخته ایم.
اما دریغ که در این سال ها به ویژه در یک دهه اخیر شرایط معلم، مدرسه و وزارت آموزش و پرورش در وضعیت نه چندان مساعد و مطلوب خود قرار گرفته است و چه بسا
هر از گاهی نیز به بهانه هایی در گود التهاب فرو می رود.
مسئولان این وزارتخانه حالا دیگر به تجمعات صنفی و گاه به گاه معلمان که مطالبات شان را فریاد می زنند عادت کرده اند.
ای کاش هرگز شرایط و زمانه آن گونه رقم نمی خورد که این قشر شریف و نجیب و دوست داشتنی برای حق و حقوقش مجبور به تجمع و تحصن شود.
وجود این همه التهاب، گاهی اجازه نمی دهد نظام آموزش و پرورش همچون گذشته بر تمام ساحت های «معلم» خود حاضر و ناظر باشد. کمبود «معلم» و از سوی دیگر نبود بودجه و اعتبارات کافی، این وزارتخانه را به استفاده از روش های مقطعی وادار کرده که آسیب و خطرهای فراوانی در پی دارد.
امروز دیگر برای این نهاد مهم تربیتی و آموزشی حجت تمام شده است که در مسیر حیاتی ترین نیازش یعنی تامین «معلم» کارآمد باید به تدبیری دوباره متمسک شود که آن را جز در «سند تحول آموزش و پرورش» نمی تواند بیابد.
بنابراین بازنگری در جذب و به کارگیری معلمان بیش از هر امر دیگری لازم و ضروری است و چنان چه رهبر انقلاب نیز در دیدار فرهنگیان در اردیبهشت امسال تاکید کردند، دانشگاه فرهنگیان شایسته ترین بستر معلم سازی است که باید تقویت شود. ایشان در این باره گفتند: «معلمی یک حرفه فنی است، یک کار هنری است، یادگرفتن لازم دارد، این جا [دانشگاه فرهنگیان] شما معلمی یاد می گیرید، آن که در فلان دانشگاه دیگر درس خوانده، او این معلومات شما را که در این جا یاد گرفته اید ندارد؛ چطور می خواهد معلمی کند؟ مراکز تربیت معلم که مهم ترینش فعلا دانشگاه فرهنگیان است، مرکز ثقل اصلی نظام آموزش و پرورش کشورند...» (1397.2.19 بیانات در دانشگاه فرهنگیان)
3 – واژه و مفهوم «مدرسه» از دیرباز برای تمام پدران و مادران این سرزمین جز علم، فرهنگ، اخلاق، انسانیت و امنیت معنای دیگری نداشته است.
هیچ کس حق ندارد چنگال ناامنی و بی اخلاقی بر پیکره این بنای مقدس بیفکند که اگر چنین شود حساب او با تمام مردمان غیور این سرزمین است. پس بر متولیان این نهاد مهم تربیتی و آموزشی است که هیچ گاه اجازه ندهند، نه تنها مواردی شبیه این جنایت، که حتی تنبیه بدنی و روحی هم که در روش و منش ایرانی، اسلامی و انسانی نیست رخ ندهد.
4 – به طور قطع شرایط امروز، شرایط رسانه های جدید و دسترسی های گسترده در فضای مجازی است. به تاسف باید اذعان کرد که جامعه ما در اغلب موارد به ویژه در بستر فضای مجازی دچار «تأخر فرهنگی» است، به این معنا که ابزار را در اختیار گرفته ایم بدون آن که فرهنگ آن را فرا گیریم.
در این بستر نسل جوان در معرض وسیع آسیب های فرهنگی و اخلاقی قرار گرفته است که نظام تربیتی از خانواده و مدرسه تا حوزه های دینی چندان نتوانسته اند این نسل را با آموزش های مورد نیازش همراه کنند؛ طبیعی است در چنین شرایطی میزان آسیب پذیری دو چندان خواهد شد. از سوی دیگر بسترهای ارائه آموزش های خانواده و «مراقبت های خصوصی» به دانش آموزان از طریق والدین نیز با چالش هایی همراه است که زمان آن فرا رسیده درباره آن بر اساس مبانی فرهنگ ایرانی و اسلامی تدبیری جامع اندیشیده شود.
پای درس روابط بینالملل رهبری
صادق فرامرزی در وطنامروز نوشت:
1- عالم سیاست را میتوان سیارهای انبوه از پرسشهای متعدد با جوابهای متعددتر دانست، پرسشهایی که براحتی خلق میشوند اما به دشواری جوابی پیدا میکنند و جوابهای آنها خود زمینهساز خلق پرسشهای بعدی میشود تا این سلسله به شکلی تخصصی پیش برود و فضا را برای عمیق شدن سادهترین مفاهیم فراهم کند. با این حال شکی نیست که نخستین پرسشهای سیاسیای که بشریت با آنها مواجه شده، پرسشهایی از قبیل حکومت خوب چه حکومتی است؟ حاکم خوب چه حاکمی است؟ بهترین راه حکمرانی چیست؟ و... بوده است، پرسشهای سادهای که هنوز به سختی میتوان پاسخی واحد برای هر کدام از آنها یافت. الغرض! میتوان در جواب چنین پرسشهای به ظاهر ساده اما در واقع پیچیده به پاسخهایی رجوع کرد که بیشتر مورد اجماع واقع شده است و مقبولیت نسبی این پاسخ زمینهساز آن میشود تا بتوان با چالشی کمتر رو به تطبیق مصداقی آورد.
بر این مبنا و در پاسخ به این سوال که حاکم و حکومت خوب چگونه به حکمرانی میپردازد، میتوانیم اینگونه پاسخ بگوییم که بهترین شکل حکمرانی آن است که فرصتها و ظرفیتهای بالقوه خود را بالفعل و تهدیدهایش را نیز به فرصت تبدیل کند و متقابلا بدترین شکل حکمرانی نیز آن است که نهتنها فرصتها و ظرفیتهای بالقوه را بالفعل نمیکند، بلکه فرصتها را نیز تبدیل به تهدیدی علیه منافع جمعی مردمان میکند؛ فیالمثل الگوی حکمرانی پس از انقلاب شاهد هر دوی این امور بوده است، به گونهای که میتوان جنگ تحمیلی 8 ساله را بزرگترین تهدید برای یک جامعه پساانقلابی تصور کرد که با مدیریتی صحیح تبدیل به بزرگترین فرصت یک نظام تازهتاسیس شد تا علاوه بر رفع تهدید امنیتی، خود را از لحاظ نظامی تقویت کند، نظام معنایی و گفتمانی قوامبخش خود را بسط داده و عینی کند و الگویی از همراهی اجتماعی را نیز خلق کند.
در مقابل میتوان نوع مواجهه و سیاستگذاری کشور نسبت به افزایش جمعیت و طبیعتا نیروی کار جوان در همان دهه 60 را نیز مصداقی از تبدیل فرصتها به تهدید دانست، زیرا در حالی که غالب کشورها اوج شکوفایی اقتصادی خود را در دههای تجربه میکنند که با چنین پنجره جمعیتیای مواجه میشوند اما این نیروی کار نهتنها زمینهساز رشد و پیشرفت ملی قرار نگرفت، بلکه خود با تبدیل شدن به لشکر انبوهی از بیکاران تا حد زیادی در قالب یک تهدید جلوهگر شد. پس عجالتا با مجموعه این تعاریف میتوان بهترین حالت حکمرانی را تبدیل تهدیدها به فرصت و بدترین حالت آن را تبدیل فرصتها به تهدید دانست.
2- فرجام برجام و سرنوشت نهایی آن را میتوان مصداقی عینی از شیوه صحیح و غلط حکمرانی دانست، شیوهای که از یکسو ظرفیتها و فرصتهای متعددی را برای «تقریبا هیچ» سوزاند و شیوه دیگری که سعی داشت از این تقریبا هیچ تهدیدآفرین، فرصتی ملی برای تغییر و اصلاح رویه خلق کند. اگر امروز در برابر محدودیتهای متعدد و بیسابقه و زمان طولانیمدت از دست رفته با متن بیمحتوایی در برجام مواجه شدهایم که عایدی چندانی ندارد، میتوان آن را مصداقی از تبدیل فرصتها به تهدید دانست اما اگر در کنار این متن بیمحتوا بتوانیم فرامتن پرمحتوایی که تکاملبخش عقلانیت سیاسی باشد خلق کنیم، قطعا موفق شدهایم یک تهدید را تبدیل به فرصتی بیبدیل کنیم. به زبان ساده آنچنانکه دولت تصور میکرد و تصور بخش عمدهای از جامعه را نیز چنین طراحی کرد که توافق هستهای میان ایران و1+5 حلال همه مشکلات امروز ما خواهد بود و برای اثبات این گزاره هزینههای زیادی را به کشور تحمیل کرد و سرانجام به کامیابی نرسید اما الگوی صحیح حکمرانی چنین اقتضا میکند که این تهدید و محرومیت را تبدیل به فرصتی سیاسی برای ارتقای سطح سواد سیاسی جامعه کنیم. سخنان رهبر حکیم انقلاب از زمان آغاز مذاکرات در تیم جدید و تاکید بر آنکه به احتمال قریب به یقین مذاکرات نتیجه مطلوبی کسب نخواهد کرد ولی بصیرت سیاسی مردم را در شناخت دشمنان کشور تقویت خواهد کرد، نمونهای ملموس و مشهود از چنین واکنشی است.
به عبارت دیگر به موازات آنکه الگوی غلط حکمرانی دولتمردان هزینههای بیثمری را به کشور تحمیل میکرد رهبری سعی خود را بر آن میگذاشتند تا این هزینهها خود تبدیل به فرصتی سازنده در میدانی دیگر شود. با این توصیفات میتوان فرامتن برجام را که تجربیات کسب شده آن است به مراتب از متن معیوب و ناکارآمد برجام پرمحتواتر و غنیتر یافت و سعی کرد از غنای معرفتی آن ظرفیتی سیاسی برای مردم خلق کرد.
3- دوگانه آرمانگرایی/ واقعگرایی که بارها چه با این لفظ و چه با الفاظ دیگر از جانب جریان غربگرای داخلی مورد استفاده قرار میگرفت تا فضا را به آن سمت و سو ببرد که نظرات جریان انقلابی را خلاف واقعیتهای بینالمللی و در جهتی عکس عقلانیت بازنمایی کند، از کاذبترین دوگانههای سیاسی کشورمان بود که متاسفانه تا حد قابل توجهی نیز بر روند تصمیمگیریهای عمومی جامعه تاثیرگذار بود. آینه برجام میتواند به عنوان یک نمونه کامل و ملموس در نقض این دوگانه مورد استفاده قرار گیرد و زمینهساز آن باشد تا چنین فضای تبلیغاتیای خلع سلاح شود. واقعیت آن است که هرقدر دوگانه آرمانگرایی/ واقعگرایی برای یک جریان سیاسی نان و آب داشته، برای متخصصان در عرصه روابط بینالملل فاقد اعتبار بوده است و آنچه نیز در صحنه حقیقی سیاست ایران وجود داشت، نه دعوا و جدل بر سر اصالت آرمان یا اصالت واقعیت که بر سر دو خوانش جداگانه از واقعیتهای نظام جهانی بود. هرقدر غربگراها سعی کردند اینگونه جا بیندازند که جریان انقلابی با رویهای ضد عقلانی مسیری مبتنی بر اصالت آرمان را طی میکند اما در واقع امر آنچه در حال وقوع بود سرزنش اعتمادی بیجا و از قضا خلاف واقعبینی در باب کنشگری بازیگران بینالمللی بود.
میوه برجام اثبات حقانیت نگاه و تفسیری از روابط بینالملل بود که اتفاقا با واقعبینی محض مسیر معامله با آمریکا و باقی شرکایش را در مسیری جدا از عقبنشینی جستوجو میکرد. آنان که پشت نقاب واقعبینی خود را پنهان کرده بودند، هیچگاه متوجه نشدند آرمانهای مبتنی بر حقوق بینالملل بشدت ماهیتی سیال و نسبی دارد تا هرگاه نیاز شد در مسیر منافع استکبار و امپریالیسم رنگ عوض کنند و جایگاه بدهکار و طلبکار را جابهجا کنند. آرمانها ریشه در بایدها دارند و واقعیات ریشه در هستها و عقلانیترین تصمیم قطعانه در برابر هم قرار دادن این دو که در طول هم تعریف کردن آنهاست. آرمانگرایی انقلابیون که مبتنی بر واقعیتهای موجود است همواره ترسیمگر مسیری بوده که در آن با بیشترین شناخت و بینش نسبت به سایر بازیگران بینالمللی تصمیمگیری شده است.
هشدارهای رهبر انقلاب و مشروط ساختن برجام به شروطی که مانع دور زدن این توافق شود، هرچند از جانب نیروهای غربگرا با جدیت تایید و پیگیری نشد اما امروز مبتنی بودن آن بر واقعیت بر همگان روشن و واضح شده است. آنها که فکر میکردند آرمانهای مبتنی بر حقوق بینالملل مانع از آن خواهد شد تا آمریکا در برابر توافق شکل گرفته قرار گیرد، امروز به حقانیت سوءظن رهبری نسبت به برجام و مشروط کردن آن پی بردهاند. قطعا در شرایط فعلی که برجام تبدیل به جسدی به اغما رفته شده است، مهمترین شگرد صحیح حکمرانی تبدیل تهدید برجام به عنوان توافقی حقوقی به فرصتی گفتمانی در جهت تقویت سواد و تحلیل سیاسی جامعه است و در این میان قطعا نخستین نقطه ابهام عمومی که باید مورد روشنگری واقع شود، دوگانه کاذب آرمانگرایی/واقعگرایی است که از سمت نیروهای غربگرا تبدیل به اهرمی تبلیغاتی شده بود.
شروط رهبری همان شروط متن برجام است
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
پس از سخنان اخیر رهبر انقلاب درباره شروط ادامه برجام با اروپا، برخی فعالان سیاسی در داخل با اشک ریختن برای برجام، گفتند معلوم است که اروپا این شروط را نمیپذیرد و برجام از دست میرود! اما شروط رهبری چیزی غیر از متن برجام نیست، پس چگونه یادآوری آنها میتواند علیه برجام باشد؟!
این به خوبی نشان میدهد که برخی غربزدهها فقط طرفدار کوتاه آمدن در مقابل غرب هستند و حتی اگر معاهدهای را که با غرب بستهایم، یادآوری کنیم، به غربزدهها بر میخورد تا به غرب!
در واقع رهبری با تعیین برخی شروط، از جمله تضمین خرید نفت ایران و برقراری روابط بانکی و به میان نکشیدن بحثهای موشکی و منطقهای، از اروپا خواستهاند به متن برجام متعهد باشد و خروج امریکا از برجام را بهانه نکند زیرا در این صورت، حضور و امضای اروپا در برجام، فاقد معنی است. اما تعجب از کسانی است که همه چیز خود را برجام میدانند، اما یادآوری متن برجام به غرب را برنمی تابند!
ممکن است کسی دقتی به خرج بدهد و بپرسد کجای متن برجام آمده است که اگر امریکا در فروش هر میزان از نفت ایران خللی وارد کرد، اروپا باید خرید آن میزان را تقبل کند، زیرا برای مثال بخش قابل توجهی از نفت ایران را چین میخرد و چین خود یک طرف برجام است. حالا اگر با فشار امریکا، چین خرید نفت ایران را کاهش داد، چرا اروپا باید این خسارت را جبران کند و نه خود چین؟! و لذا این یک تکلیف مالایطاق برای اروپا است و نپذیرفتن آن حق اروپاییها است.
این پرسش، پاسخی بسیار دقیقتر دارد که نشانه هوشمندی درطرح شروط جدید برای ادامه برجام با اروپا است؛ در حال حاضر این اروپا است که ۱- برای ماندن ایران در برجام اصرار میورزد، ۲- قراردادهای مهم تجاری با بخشهای مختلف اقتصاد ایران بسته است و ۳- طرف فشار و طرف حساب امریکا برای قطع روابط تجاری با ایران و ترک برجام است. پس این اروپا است که باید برای حفظ قراردادهای پرمنفعتی که با ایران بسته و برای منافع سیاسی و امنیتی که از برجام برای خود متصور است، پای برجام بایستد و هزینههای خروج از برجام را تقبل کند. اگر دقیقتر بنگریم، اروپا برای ادامه برجام قرار نیست کار خاصی هم بکند؛ انجام مراودات بانکی و خرید نفت ایران یا تضمین فروش کافی آن، چیزهایی نیست که تکلیف جدیدی برای اروپا باشد، مگر آنکه صریحاً اعلام کنند حاضر نیستند مقابل امریکا بایستند که در آن صورت کل برجام بیمعنی میشود و البته اروپا برای چنین اظهارنظری دو مشکل پیش رو دارد؛ اول اینکه اگر اروپا اعلام کند دربرجام کارهای نیست، باید توضیح دهد در زمان مذاکرات، چگونه به خوبی نقش پلیس بد را بازی میکرد، اما حالا میگوید قادر نیست نقش مستقل خود را بازی کند؟! دومین مشکل، مسئله هویتی خود اروپا است و به همین خاطر میبینیم که اروپا در بیان نقش خود در برجام پساامریکا، از اظهار نظر صریح معذور است و یکی به نعل و یکی به میخ میزند.
سه ماه و اندی پیش که امریکا در سررسید یکی از موعدهای سه ماهه از برجام خارج نشد و به اروپا برای تغییر برجام مهلت داد، در جلسهای از یکی از مذاکره کنندگان ایرانی شنیدم که اروپا در نامهای از ایران خواسته است در صورت خروج امریکا از برجام، بلافاصله عمل متقابل انجام ندهد و به اروپا فرصتی داده شود تا شاید مجموعه امتیازهای پیشنهادی جدید اروپا، ایران را برای ماندن در برجام راضی کند. این حرکت اروپا گواهی است که تروئیکای اروپایی خود به وظیفه خویش برای حفظ برجام، معترف و متضمن است و البته برجام از جنبههای گوناگون یک دستاورد برای اروپا بود و اروپا نیز در قدرتی نیست که مانند امریکا تن به بدمستیهای خروج از برجام بدهد یا هزینه خروج را پیشاپیش از اعراب گرفته باشد!
به نظر میرسد شروط جدید ایران برای ادامه برجام، هوشمندانهترین و منصفانهترین راه برای ادامه احتمالی آن خواهد بود. عباس عراقچی دیروز در نخستین جلسه ایران با ۱+۴ به اروپا یک هفته فرصت داد بسته پیشنهادی خود را برای تضمین خرید نفت و روابط بانکی ارائه دهد. اگر ممکن باشد، ایران ضرر زیادی نکرده است و اگر ناممکن شود، ایران از برزخ بودن یا نبودن در برجام و این قرارداد برزخی خارج میشود و تکلیف خود را برای اداره کشور بدون برجام و حفظ استقلال کامل یکسره میبیند. در آن صورت تکلیف غربزدههای داخلی نیز به نظر میرسد روشنتر از اکنون باشد.
آموزش خود مراقبتی بدآموزی نیست
فرید براتی سده در ایران نوشت:
آزار و اذیت جنسی عدهای از دانشآموزان در غرب تهران را میتوان از ابعاد مختلف بررسی کرد. شاید این پرسش مطرح شود که دلایل بروز چنین وقایعی چیست و چه باید کرد؟ در این خصوص میتوان در بروز علل چنین حوادثی از منظرهای فردی، روانشناختی اخلاقی و زیستی و همچنین شرایط حاکم بر نظام آموزشی کشور پرداخت. بهعبارتی از منظر کلان اجتماعی در این نکته تردید نیست که متأسفانه در جامعه ما هنوز آنگونه که شایسته است و انتظار میرود به کودکان و حقوق آنان توجه جدی نمیشود، درحالیکه تنها کافی است به این مسأله توجه کنیم که قانون حمایت از کودکان سالها است در کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی دست به دست میچرخد و تاکنون با گذشت 8 سال، از تصویب و اجرای آن خبری نیست. حال اگر بخواهیم ماجرای تکان دهنده اخیر را از جنبه فردی و روانشناختی بررسی کنیم باید به دو موضوع اساسی توجه کرد.
نخست ابعاد شخصیتی فرد خاطی و دوم مشکلات و علائم کودکان مورد آزار. بر اساس آمارهای اعلام شده در حال حاضر بیش از 24 درصد از افراد جامعه دچار مشکلات سلامت روانی و انواعی از اختلالات روانشناختی و روانپزشکی هستند. به همین دلیل طبیعی است که درصدی از مبتلایان دچار انحرافات جنسی و از جمله تدوفیلیا (تمایل به داشتن ارتباط جنسی با کودکان) هستند. تدوفلیا یا آنگونه که در زبان عمومی گفته میشود(بچه بازی) یک بیماری روانی است و نیازمند درمانهای خاص خود است، بنابراین به افراد خاطی باید از این منظر و بهعنوان یک بیمار نگریست اما فارغ از این نگاه به فرد مهاجم، بعد مهم دیگر توجه به روانشناسی کودک و کودکان پس از آزار و اذیتهای جنسی است.
در منابع علمی، چنین کودکانی، افرادی با حداکثر ضربه روانشناختی قلمداد میشوند. موضوعی که باعث به هم ریختگی دنیای کودکان، ترس بیحد و اندازه آنها، پیدایش علائمی چون اضطراب، افسردگی، تنش و برانگیختی به هم ریختگی فیزیولوژیکی مانند، به هم ریختگی خواب و تغدیه آنها، تشدید ضربه روانی به همراه فشار طاقت فرسای ناشی از آن، یادآوری مکرر حادثه در خواب و بیداری و ناتوانی در درک حادثه و معنادهی به آنها میشود.
این وضعیت موجب میشود تا کودکان اعتماد اساسی خود را به دیگران و به محیط و افراد از دست بدهند و اگر در سن و سال شکلگیری هویت باشند دچار هویتی سردرگم، مغشوش و ناکامل میگردند. در مواردی که این کودکان مورد حمایتهای جدی و روانی اجتماعی قرار نگیرند این خطر وجود دارد تا مشکل در آنان پایدار مانده و حتی درآینده خودشان به افرادی متجاوز تبدیل شوند(مورد مشهور به بیجه سالها پیش در یکی از مناطق استان تهران گویای این وضعیت است.)
به هر ترتیب از منظر اجتماعی نیز در کنار این ترس و ناامنی فردی بیاعتمادی به ساختارهای جمعی چون آموزش و پرورش هم قابل تأمل است. در سوی دیگر واقعه اما شرایط مرتبط با نظامات آموزشی مستقر را نیز باید منظور کرد. بیآنکه قصد باشد تا تمام قصور مربوط به این واقعه به آموزش و پرورش نسبت داده شود. بنابراین نباید فراموش کرد که عدم سنجش دقیق روانی شخصیتی کسانی که قرار است تا در مدارس فرزندانمان را به آنها بسپاریم نقصی جدی در ساختارهای انتخاب و گمارش در مدارس ما است.
رابطه معلم، ناظم و دانشآموز رابطهای نابرابر و از موضع قدرت و بیقدرتی است و چنانچه بیتوجه به این ضابطه دانشآموزان را به دست کسانی بسپاریم که در انتخابشان چندان دقت کافی نکرده باشیم جز این حاصلی درو نخواهد شد. اما نظام آموزشی ما(چه رسمی و غیر رسمی) از منظر دیگر در این باره دچار نقص و قصور است و از این جا است که باید در پاسخ به پرسش دوم که چه باید کرد، به تأمل پرداخت. از یک سو نباید نقش والدین را نادیده گرفت چرا که اگر با فرزندانمان رابطهای صمیمانه نداشته باشیم و در جریان فضای عاطفی و در جریان زندگی روزمره آنها قرار نگیریم، آنها نمیتوانند براحتی آنچه را که برسرشان میآید با ما در میان بگذارند.
البته در جامعهای 80 میلیونی با 23 درصد از مشکلات روانی بسیار طبیعی و قابل انتظار است که باید کودکانمان را با نحوه مراقبت و محافظت از خود در این زمینهها واکسینه کرده و به آنها آموزش دهیم، آموزشهای محافظت و پیشگیری از آزارهای جنسی نه بد آموزیهای انحرافی است و نه آموزش مسائل غیر اخلاقی. بلکه این بخش از آموزش در دنیای در حال تغییر ، از ضرورتها است و در این زمینه تقصیر آنان که این آموزشها را مایه انحراف دانشآموزان و شامل بدآموزی تلقی کرده و میکنند اگر بیشتر از خاطیان نباشد کمتر نیست.
فاجعه بازی
کامبیز نوروزی درشرق نوشت:
درباره بازتاب خبر کودکآزاری و رفتار خلاف اخلاق معاون یک دبیرستان پسرانه تهران در فضای مجازی چند نکته مهم شایانتوجه است. سخن در این باب بسیار است و ناگزیر به اختصار و اشارهام:
1-وزارت آموزشوپرورش بهعنوان وزارتخانه مسئول، در کار خبررسانی کاملا منفعل عمل کرده است. عناصر این خبر نشان میداد که بهسرعت موجی بلند خواهد ساخت. اگر مسئولان این وزارتخانه درک رسانهای داشتند، به دلیل تسلط و اختیارات اداری میتوانستند بهسرعت اخبار موثق را از همان مدرسه گرفته و با انتشار اخبار درست و دقیق در آشنایی افکار عمومی با واقعیت اثرگذار باشند.
2-تلویزیون رسانهای است که میتواند به فوریت نسبت به مسائل مختلف واکنش نشان دهد. باوجوداین درحالیکه از حدود غروب دوشنبه موج این خبر فراگیر شده بود، اما تلویزیون نیز منفعل برخورد کرد. بیعملی وزارتخانه مسئول و تلویزیون در همان مدت طلایی دیشب تا الان که این یادداشت نوشته میشود (عصر روز سهشنبه)، میدان وسیعی برای «خبربازی» در فضای مجازی باز کرده است.
3-در اطلاعرسانی از اخبار مربوط به حوادث، خصوصا موضوعات خلاف اخلاق، رعایت حقوق قربانی یا قربانیان و حتی وابستگان آنها بسیار مهم است. بهویژه وقتی قربانی یا قربانیان کودک باشند، بیشتر باید از این نظر حمایت شوند. روزنامهنگاری حرفهای به این اصول آگاه است و آن را رعایت میکند.
کمااینکه در اولین خبری که از این حادثه بهوسیله یک خبرگزاری رسمی منتشر شد، این نکات رعایت شد اما فضای مجازی محیطی عمومی است که هرکس میتواند در آن مطلبی بگذارد یا خبری منتشر کند. گاه ممکن است به خاطر هیجانات یا ایجاد کشش بیشتر یا جلب توجه یا دلایل دیگر، پیرایههایی هم به خبر اضافه شود یا ساخته شود. در این صورت کشف حقیقت دشوارتر خواهد شد. درحالیکه هنوز جزئیات مهم و اصلی حادثه معلوم نبوده است، در خیلی از مطالب فضای مجازی حتی عنوان جرم را هم معلوم کردند. جرائمی سنگین که مجازات آنها ممکن است مرگ باشد و آثار روانی و اجتماعی ناگواری برای قربانیان هم درپی داشته باشد.
4- وقتی ما نتوانیم تصویری درست و واقعی از حادثهای- آن هم با خصوصیات حادثه مورد بحث- داشته باشیم، طبعا در تحلیل علل و عوامل حادثه، گرهگشایی از حادثه، یافتن راهحلهای مبارزه با بزه و حتی دفاع و حمایت از قربانیان موفق نخواهیم بود. در انواع جرائم یا رفتارهای نابهنجار یا خلاف اخلاق، خصوصیات متفاوتی وجود دارد و هرکدام آثار فردی و اجتماعی مختلفی تولید میکند. کاستن و افزودن به عناصر یک خبر، مانع از شناخت واقعیت و مواجهه با آن است. خبر هرچه به مرز فاجعه نزدیک تر باشد، مهمتر و جذابتر است اما نمیتوان وقتی هنوز چیزی به دقت روشن نیست، بر اساس عنصر خیال خبر را مهمتر و جذابتر کرد.
5-شاید در این فضای پرتب و هیجان، خواندن اینکه حتی حقوق شخص متهم هم باید محفوظ بماند، کمی برای خواننده محترم نامأنوس باشد. دفاع از قربانیان نمیتواند به قیمت نقض حقوق اولیه متهم تمام شود. او هر جرمی مرتکب شده باشد، باید پس از دادرسی عادلانه به هر مجازاتی که لازم است محکوم شود؛ درحالیکه حیثیت و حقوق او نیز محفوظ بماند.
6-وقتی سوژه خبر انسانهایی هستند که دچار آسیبهای روانی و جسمانی شدهاند، شیوه انتشار خبر بسیار سختتر و پیچیدهتر است. ممکن است افشای همه چیز در عرصه عمومی، بیشتر به آنها آسیب بزند. به همین دلیل است که در پروندههای خلاف عفت عمومی دادگاه غیرعلنی برگزار میشود. بازی خبری با فاجعه، در این قبیل موارد چه بسا موجب آسیب بیشتر آسیبدیدگان شود.
7-نکته آخر اینکه اگر تلویزیون بهعنوان رسانهای بسیار مهم و اثرگذار به وظایف حرفهای خود بهدرستی عمل کند و بگذارند مطبوعات کشور در آزادی و استقلال و امنیت فعالیت کنند، با قدرتگرفتن دوباره فضای رسانهای حرفهای و رسمی کشور، از سهم فضای مجازی در اطلاعرسانی کاسته شود و روزنامهنگاری حرفهای و آزاد حتما ظرفیت آن را دارد که فضای رسانهای کشور را در اختیار خود بگیرد.