سرویس فرهنگ و هنر مشرق - بنیان گروهک تروریستی سازمان مجاهدین خلق با شیمیدرمانی انقلابی دهه شصت به قهقرا رفت و پس از عملیات مرصاد در صفحات تاریخ ناپدید شد. اما این غده چرکین سرطانی، چون هویت سیاسیاش به عنوان اپوزیسون عملگرای نظام رنگ باخت بود، تلاش میکرد با انجام کارهای فرهنگی، مثل تشکیل گروه موسیقی، همایشهای متعدد در کشورهای اروپایی، ساخت برنامههای تلویزیونی، ایجاد یک شبکه ۲۴ ساعته ماهوارهای، دوباره حیات سیاسیاش پررنگ شود. مریم رجوی برای انجام کار فرهنگی در سطح اروپا و آمریکای شمالی اصرار فراوانی داشت. او اعتقاد داشت فعالیت مدیایی بسیار موثرتر از حضور در محافل سیاسی خواهد بود. افراد فعال در تلویزیون این سازمان، بارها اعتراف به انجام فعالیت فرهنگی به جای کار سیاسی کردهاند تا غده سرطانی این سازمان را با فاصله گرفتن از دهه شصت دوباره احیا کنند. آنان اعتقاد داشتند آلترناتیو سیاسی این گروهک، در اذهان انقلابیون دهه شصت و حتی نسل سوم انقلاب بسیار منفور است و توقف فعالیتهای سیاسی عملگرایانه و صبر برای تغییر نسل در ایران بار با اتکا به فعالیت رسانهای و فرهنگی، بار دیگر این گروهک تروریستی را احیا خواهد کرد.
اما در داخل کشور پس از عملیات مرصاد، عدهای بی شماری این گروهک تروریستی که به صورت سیستماتیکتری به انجام امور فرهنگی مشغول بود را آنچنان جدی نگرفتند. ۱۷۲۰۰ شهید ترور، اثر محرز و به جا مانده این سازمان تروریستی است، اما هیچ نهاد فرهنگی و متولی عملگرایی وجود نداشت که حداقل چند فیلم سینمایی در مورد جنایاتهای این سازمان بسازد و از سوی دیگر، هر هنرمندی، اندک تلاش فرهنگی در این راستا انجام میداد با تحکم مدیران بالادستی متوقف میشد. دهه هفتاد فرصت خوبی برای ساخت آثار سینمایی متعدد درباره سازمان مجاهدین خلق بود، اما با پیروزی جنبش سیاسی دوم خرداد در سال ۱۳۷۶، حتی سینمای دفاع مقدس متوقف شد و چندین سناریو درباره این سازمان، توسط مدیران آن دهه رد و متوقف شد و با شعار " نباید این گروهک تروریستی را در اذهان عمومی یادآوری کرد" در مقابل هر سناریو سینمایی داستانی با موضوع سازمان مجاهدین خلق ایستادگی میشد. در این مجال با بررسی آثاری که درباره این گروهک تروریستی ساخته شده، به تقابل اندک فرهنگی در مقابل هجمههایی مدیایی و مستمر این سازمان خواهیم پرداخت.
فیلم توهم ۱۳۶۴
سعید حاجی میری با تلاش گستردهای، با وجود موانع سیاسی مدیران سینمایی دهه شصت اقدام به ساخت و تولید فیلم توهم درباره اقدامات سازمانی منافقین در دهه شصت شمسی کرد. گروه دو نفره سعید حاجی میری و اکبر ثقفی از آن طیفهای انقلابی سینما در دهه شصت بودند که دیگر نمونه و همتایی برایشان نمیتوان پیدا کرد. حتی ثقفی و حاجیمیری امروز، هیچ ارتباطی به ثقفی و حاجی میری دهه شصت ندارند.
حتی یکی از بازیگران نقشهای اصلی فیلم نیز، هیچ شباهتی به امروزش ندارد. محمدرضا عالیپیام به عنوان یک انقلابی دو آتشه، که با شعار اعتلای سینمای انقلابی، در سال ۱۳۵۸ در جنگ اطهر (محمد علی نجفی) حضور پیدا کرد، فعالیتش را در سینما ادامه داد. عالیپیام در این فیلم یکی از نقشهای اصلی را ایفا میکند. عالی پیام در سریال ماندگار سربداران، نقش موذن جامعه سبزوار را ایفا میکرد. او سالها پس از حضور در این فیلم، گرایشاتی شبیه سازمان مجاهدین خلق پیدا کرد و با عنوان " هالو"، اشعاری در مخالفت بنیادین با حاکمیت سرود.
به همین دلیل او در این فیلم نقشی را ایفا را میکند که سی سال بعد افکارش به همان شخصیت منافق شباهت پیدا میکند. جلیل فرجاد برای نخستین بار، قبل از حضور در دستنوشتههای مینویی، در فیلمی درباره سازمان مجاهدین حضور پیدا کرد که بعدها توسط این سازمان مورد تهدید قرار گرفت. بهروز افخمی روایت شنیده نشده جالبی را در مورد جلیل فرجاد در سینهاش پنهان کرده است. در روایت این فیلم دو تن از اعضای «سازمان مجاهدین» در یک خانه تیمی پناه گرفتهاند. یکی از آنها نسبت به مواضع فکری و سیاسی سازمان تردید دارد، اما دیگری همچنان بر ادامه راه راسخ است آن دو به دنبال حادثهای خیال میکنند که به محاصره نیروی انتظامی گرفتار شدهاند و تلاش میکنند تا اسناد درون سازمانی را در آتش بسوزانند تا با نیروهایی که به آنها هجوم آوردهاند مقابله کنند. در این کشاکش آن که نسبت به سازمان در تردید است، میگریزد و دیگری دوست رابط خود را که وارد خانه شده است به اشتباه از پا درمیآورد.
فیلم دست نوشتهها ۱۳۶۵
در دهه شصت تعداد اندکی فیلمی درباره این سازمان ساخته شد. دومین فیلمی که در تاریخ سینمای ایران با موضوع سازمان مجاهدین خلق ثبت شده، فیلمی ساخته مهرزاد مینویی با عنوان "دست نوشتهها" است. مینویی از سینماگرانی به معنی واقعی انقلابی بود که در کسوت تدوینگر فعالیت میکرد. روزی اتفاقی مینویی و بهروز افخمی با یکدیگر ملاقات میکنند و افخمی که حسابی درگیر پروژه میرزاکوچک خان جنگلی بود و فرصت فیلمسازی نداشت، سناریویش را به مینویی میدهد و تدوینگر فیلم «وصل نیکان»، فیلمی متفاوت را در تاریخ سینمای ایران خلق میکند. فیلمی که بشدت فضای معمایی دارد و از اکشن فوق العادهای بهره میبرد. فیلم در گیشه با استقبال فوق العادهای مواجه شد، علی رقم اینکه مدیر وقت سینما، نوعی سینمای پاراجانفی و تارکوفسکیواری را از سینماگران مطالبه میکردند. فیلم روای داستان حسین معتمد است، که قبلاً در کمیته انقلاب اسلامی عضویت داشته و به دلیل نقض مقررات از کمیته اخراج میشود.
پس اخراج از کمیته به عنوان راننده تاکسی فعالیت میکند. جرم او این بوده که در جریان یک تعقیب و گریز، از اتومبیل شخصی یک رهگذر استفاده کرده و بعد همین موضوع منجر به خسارات جانی و مالی شده است. از یک خانه تیمی سندی به دست می آید که نشان می دهد نقشه ترور حسین معتمد کشیده شده است. کمی قبل از آن، جوانی به نام منصور انتصاری به معتمد مراجعه می کند و می گوید که مأمور اجرای طرح ترور اوست، اما چون خودش از سازمان بریده، حاضر به کار نیست. او قصد دارد اطلاعاتش را در اختیار معتمد بگذارد، اما آنچه می داند، کمکی به یافتن سرنخ مطمئنی نمی کند. معتمد اجازه می دهد که منصور به نقش خود در سازمان ادامه دهد تا با تعقیب او بتواند سرنخ های بیشتری پیدا کند. در همان حال، کمیته نیز که در تعقیب ماجراست، معتمد را از دخالت در موضوع برحذر می دارد تا قانون، خود به موضوع رسیدگی کند. منصور توسط سازمان کشته، و معتمد دستگیر و به یک خانه تیمی برده می شود. خانه توسط مأموران کمیته محاصره می شود. معتمد به کمک یکی از توابین که در خانه تیمی نفوذ کرده از داخل و مأموران کمیته از خارج، عده ای را کشته و بقیه را دستگیر و خانه را تصرف می کنند. یک بخشی از بچههای انقلابی در نوع نگارش تاریخ سینمای ایران از قلم افتادهاند. کسی باور نمیکند مینویی در شرایطی که تهدیدات سازمانی منافقین قابل اجرایی شدن بود، اقدام به ساخت فیلمی ماندگار کرد و بابت عملکرد ماندگارش هیچگاه مورد تقدیر قرار نگرفت. مینوییها و افرادی از جنس افخمی همواره در تیررس حذف از جریان اصلی سینما بودند.
تعقیب سایه ها ۱۳۶۹
تعقیب سایه ها علی شاه حاتمی درباره بمبگذاری در دهه شصت است اما فیلم به صورت مستقیم این بمبگذاریها را به سازمان منافقین نسبت نمیدهد و بیشتر از آنکه به جنایت این سازمان بپردازد، تریلری حادثهای است. فیلم پادزهر بهرام کاظمی، اثری مشابه ساخته علی شاه حاتمی است که به صورت مستقیم به این سازمان تروریستی اشارهای نمیکند. این دو فیلم آثار بسیار متوسطی هستند که فاقد ماندگاری تاریخیاند و ابعاد مخوف سازمان این گروهک تروریستی را افشا نمیکنند. همانطور که فیلم انتهای قدرت (کریم آتشی) اطلاعات جامعی را درباره تروریستها به مخاطبان ارائه نمیدهد.
«نفوذی» ۱۳۸۸
پس از ساخت فیلم «نفوذی» احمد کاوری و مهدی فیوضی به لیست فیلمسازان ناموفق سینما اضافه شدند، اما اثر مشترکشان، یکی از بهترین و هیجانانگیزترین آثاری است که درباره ابعاد مخوف سازمان مجاهدین خلق ساخته شده است. نفوذی قبلا از بیانات صریح مقام معظم رهبری درباره پروژه نفوذ، ساخته شد و شاید به نوعی تلاش صادقانه جمال شورجه برای ساختن آثاری درباره این سازمان مخوف پس از سه دهه با این فیلم احیا شد.
کمتر کسی تصور میکرد فیلمی با ترکیب دو کارگردان بتواند اثر موفقی باشد، اما داستان فیلم، فاقد هر گونه پردهپوشی از جنایاتهای این سازمان است و صراحت لهجه فیلم بسیاز گزنده است ... فیلم تبدیل به اثر کالت موفقی شد و جنبش ساخت فیلم درباره سازمان منافقین را احیا کرد. اما بدنه غالب در جریان اصلی سینما، نگذاشت فیلم آنچنان که شایسته است دیده شود.
قلادههای طلا ۱۳۹۰
با اینکه اسناد بسیاری نشان میدهد در حوادث ملتهب سال ۱۳۸۸ سازمان مجاهدین خلق نقش عملیاتی داشتند اما قلادههای طلا ابولقاسم طالبی، جهت دهی آشوبها را به سوی عوامل نفوذی هدایت و اهرم منافقین در فتنه ۸۸ را، محرکی فرعی معرفی میکند و تصویر بسیار دوری را به مخاطبان ارائه میدهد.
امکان مینا ۱۳۹۵
کمال تبریزی به فیلمساز زیر متوسطی بدل شده است و نمیتواند توفیقات گذشته را تکرار کند. فیلم امکان مینا درباره سازمان مجاهدین خلق، روایت مغشوشی را از این سازمان ارائه میدهد و ضعفهای مشهود سینمایی گریبانش را میگیرد و عنوان بدترین فیلم ساخته شده درباره این گروهک تروریستی را یدک میکشد.
سیانور ۱۳۹۵
فیلم سیانور همزمان با امکان مینا ساخته شد. امکان مینا به دهه ملتهب شصت میپرداخت، اما وضعیت ملتهبی در متن آن به نمایش گذاشته نمیشد. فیلم سیانور با اینکه وجه تاریخی ملتهبی از این سازمان را به مخاطبان ارائه میدهد، مستقل از نگره ایدئولوژیک بهروز شعیبی، یکی از فیلمهای خوش نقش و نگار را به مخاطبانش هدیه میدهد. فیلمی که جدا از مباحث تاریخی مطرح شده درباره این سازمان، اثر مانا و ماندگاری است. داستان فیلم درباره چرخش ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در دهه پنجاه است.
این فیلم نمایش دهنده اختلاف میان تقی شهرام و مرتضی صمدی لباف و مجید شریف واقفی در متن یک داستان عاشقانه دل انگیز است. اما اگر تاریخ را درباره این سازمان مرور کنیم، فیلم تصویر سینمایی اما وفادارانهای را از مرتضی صمدی لباف و مجید واقفی به مخاطبان عرضه میکند. در واقع جنبشی که با فیلم نفوذی احیا شد با فیلم سیانور به صورت مستمر ادامه حیات داد. فیلم سیانور اطلاعات بشدت جامعی را از سازمان مجاهدین خلق پس از تغییر ایدئولوژی به مخاطبانش ارائه میدهد و این وجه از جامعیت تاریخی فیلم، آنرا در مرتبه بالاتری از فیلم متفاوت ماجرای نیمروز قرار میدهد. فیلم اثر خوش ساختی بود اما پیامدهای عجیبی برای کارگردانش داشت و آنچنان تحت فشار قرار گرفت که شعیبی برای تبرئه خودش فیلم بسیار سیاه «دارکوب» و سریال نازل «گلشیفته» را ساخت.
ماجرای نیمروز
بهترین فیلم سینمایی محمد حسین مهدویان درباره ترورهای دهه شصت و عملیات گسترده ماموران اطلاعاتی برای یافتن بزرگترین قاتل سازمانی مجاهدین خلق، موسی خیابانی است. فیلم بسیار زیبا و دلنشین است، به شرطی که مخاطب اثر، تاریخ آن دوران به دقت مرور کرده باشد و با شخصیتهای تاریخی و موسی خیابانی قاتل، آشنایی داشته باشد. اما اگر مخاطب نسل سوم و چهارم انقلاب، آنرا تماشا کند، اطلاعات جامعی درباره این سازمان مخوف دریافت نمیکند.
ماجرای نیمروز ۲
ماجرای نیمروز ۲ درباه عملیات مرصاد است و مهدویان تصمیم دارد همراه با سید محمود رضوی این فیلم را بسازد و همچنان این پرسش بزرگ درباره این فیلم مطرح است که این فیلم آیا اطلاعات جامعی درباره قاتلان خلق ارائه خواهد کرد یا در نهایت فیلم به اثری کماندویی - جنگی تبدیل خواهد شد.
با این همه در مورد این سازمان مخوف با ثبت ۱۷ هزار و ۲۰۰ مورد ترور شهری، همچنان غفلتی فرهنگی در فضای کشور ساری و جاری است و چند فیلم ساخته شده، بر اساس همت فردی افرادی نظیر جمال شورجه و سید محمود رضوی به سرانجام رسیده است. هیچ مدیر و متولی خاصی بانی ساخت آثار سینمایی که اطلاعات جامع و کاملی را در مورد قاتلان این سازمان ارائه کند، نشده و این پرونده با ذکر یک سئوال بنیادین همچنان مفتوح است " در مقابل هجمه عظیم مدیایی این سازمان تروریستی، صنعت سینمای مدعی ایران، چند گام جدی برداشته است؟ "