گروه فرهنگ و هنر مشرق - صدای پسرک داخل کتابفروشی پیچیده بود و همه نگاهشان میکردند. با مادرش آمده بود تا کتاب بخرد اما انگار اختلاف سلیقه با مادرش باعث شده بود تا همان وسط کتابفروشی بایستد و روی حرفش اصرار کند و همان کتابی را که در دستش بود بخواهد. نزدیکشان میشوم و از زن علت این حرفها و صحبتهای پسرش را میپرسم.
زن سری به تأسف تکان میدهد و میگوید: «کتاب زیاد میخواند. از همان بچگی عادتش دادیم به کتاب خواندن و برایش کتاب میخریدیم. تا زمانی که به سن مدرسهرفتن رسید و خودش کتابهایش را انتخاب میکرد. البته با مشورت من و همسرم. هیچوقت مجبورش نکردیم که کتابی را بخواند یا نخواند. اما خب باز هم نظارت داشتیم کتابهایی که مناسب سنش نیست نخواند. سعی میکردیم بیشتر کتابهای تالیفی بخواند. اما از زمانی که کلاس سوم رفته است، در مدرسه با چند تن از دوستانش خیلی در مورد کتاب بحث میکنند و کتابهای مختلف را بین خودشان تقسیم میکنند. از همان زمان نوع کتابهایی که میخواند تغییر کرده است.»
پسرک بین کتابها میگردد اما باز حواسش به صحبتهای مادرش هست. نگاهی به من میاندازد و میگوید: «خانم شما به مامان من بگو. من الان ژانر ترسناک را دوست دارم؛ آنقدر کتابهای خارجی خوب در این ژانر داریم. رامین دوستم از من بزرگتر است و این کتابها را برایم میآورد؛ خیلی هیجان دارد. من به مامانم اینا میگم هم این کتابها رو میخونم، هم کتابهایی که اونها برام میگیرن.» پسر این حرفها را میزند و دوباره به سمت قفسهها برمیگردد. میگویم: «چه اشکالی دارد که این کتابها را بخواند؟»
زن نگاهی به پسرش میاندازد و میگوید: «اشکالش در این است که کتابهایی را میخواند که مناسب سنش نیست و شما اگر در همین کتابفروشی هم نگاهی بیندازید دقیقا کتابهایی در دسترس قرارگرفتهاند که اولا کتابهای ترجمه هستند و ثانیا رده سنی ندارند؛ همین باعث میشود که نگران باشم.» زن حرفهایش را تمام میکند و به سمت پسرش میرود.
دهه 70 اوج شکوفایی تالیفات حوزه کودک
به یاد حرفهای نادر قدیانی، مدیر انتشارات قدیانی میافتم که میگفت: «در دهه 70-60 که دوران اوج و شکوفایی نویسندگان و مولفان کودک و نوجوان بود خیلی از ناشران وارد این عرصه شدند، اما در ادامه با افول آن جریان درخشان، اغلب ناشران جدی از این حوزه فاصله گرفتند و جایگزین آنها ناشرانی شدند که اولویتشان فرهنگ نبود و آمده بودند که کار اقتصادی و تجاری کنند، امروز متاسفانه شاهد جولان قهرمانهای بیگانه و کارتونی در قالب کتابهای نازل، پازل و رنگآمیزی هستیم که هیچ ربطی به ادبیات کودک و نوجوان ما ندارد، خود ما در انتشارات قدیانی تعداد کتابهایمان از مرز 2500 عنوان عبور کرده است اما تاکید داریم که در عرصه قصه و شعر و داستان اولویت با کار تالیفی باشد و در موضوعاتی مانند علمی و... سراغ ترجمه میرویم. آثاری داریم با محتوای آموزش اصول دین، قصههای پیامبران و... که استقبال خوبی هم میشود.» وارد کتابفروشی بعدی میشوم، خیلی شلوغ نیست به سراغ بخش کودک و نوجوان میروم. عکسهای مختلف از قهرمانهای خارجی روی قفسهها چسبانده شده که بچهها را ترغیب میکند تا به سراغ کتابها بروند. آنقدر تنوع کتابهای خارجی زیاد است که من هم دوست دارم مثل بچهها کتاب بخرم؛ چه برسد که بچههایی که این رنگها جذبشان میکند. دختری بین قفسهها میچرخد و به مشتریها توضیحاتی میدهد، نزدیکش میشوم و میپرسم: «کتاب کودک میخواهم اما تالیفی؛ چه داستان چه شعر.»
دختر کمی بیحوصله قفسهای را نشان میدهد و میگوید در آن قفسه کتابهای ایرانی هر چه که بخواهید هست.
خاک خوردن کتابهای تالیفی در قفسه ها
به سمت قفسه میروم و کتابها را نگاه میکنم، به نسبت قفسههایی که کتابهای خارجی هستند، اینجا کتابهای کمی وجود دارد و با توجه به خاکی که روی کتابها مانده است، مشخص است که خیلی وقت است کسی نزدیک کتابها نشده.
میخواهم دوباره به سمت آن دختر بروم که میبینم آقایی نزدیک آن قفسهها، پشت کامپیوتری نشسته است به سمتش میروم و میگویم: «آن قفسه کتابهای ایرانی چقدر مهجور است.»
پسر سرش را از کامپیوتر بالا میآورد و با خنده میگوید: «چون قهرمانهای بچهها این طرف هستند.»
میگویم: «خب. شما جوری چیدمان اینجا را طراحی کردهاید که هرکس ناخودآگاه وارد شود به سمت کتابهای خارجی برود.» پسر باز به حرفم لبخندی میزند و میگوید: «ببینید، چیدمان اینجا تقریبا یک سالی است که عوض شده است. آن هم با توجه به نوع خواستههایی که از مخاطب میگرفتیم. در این یک سال، شاید هم دوسال اخیر تعداد زیادی از نوجوانان کتاب بازی تاج و تخت را از ما میخواستند. فکر میکنم در نمایشگاه کتاب دو سال پیش بود که این کتاب بسیار پرفروش شد. شاید روزی چندبار از ما تقاضای این کتاب میشد. حالا این کتاب را بگذارید در کنار کتابهای دیگر این حوزه که اکثریت هم ترجمه هستند. باید به سلیقه مخاطب هم احترام گذاشت.» صحبتهای پسر که تمام میشود میگویم: «حرفم این نیست که نباید بچهها به سراغ این کتابها بروند چون بالاخره خوب است اما این همه حجم از ترجمه در بازار کتاب کودک نگرانکننده است.»
70 درصد بازار کتابهای کودک ترجمه است
براساس جدیدترین آمار خانه کتاب ایران در سال 96، حدود 70 درصد بازار نشر، کتابهای ترجمه و حدود 30 درصد کتابهای تالیفی در حوزه کودک و نوجوان هستند. این آمار را اگر با آمار سال 93 مقایسه کنیم در سال 93، 60 درصد کتابهای منتشره برای کودکان ترجمه و40 درصد مابقی تالیفی بوده است. همین نشان میدهد که این آمار در حال رشد است و این رشد برای نویسندگان داخلی نگرانکننده است. صدایی توجهم را جلب میکند. دختر آرام با مادرش صحبت میکند اما آنقدر داخل کتابفروشی ساکت است که صدایشان شنیده میشود. دخترک میگوید: «مامان اینا خیلی داستانهاش راحته. کتاب را که شروع میکنم خودم حدس میزنم که چطور تموم میشه؛ دوست ندارم این کتابها را بخرم.» مادرش در حال صحبت با او است که نزدیکشان میشوم. دختر حدودا 10 ساله است و به قول مادرش کتاب زیاد میخواند. امروز با تشویق معلمشان آمده تا کتابهای ایرانی بخرد. وقتی میپرسم از چه چیزی به مادرش گله میکرد؟ میگوید: «ببینید فرق کتابهای خارجی با ایرانی در این است که کتاب خارجی را که شروع میکنم حتما یک نکته غافلگیرکننده برایم دارد. اما در کتابهای ایرانی اصلا این مساله نیست و کتاب خیلی ساده روایت شده است؛ خب این اصلا برای من جذاب نیست.»
منعکس نشدن کودک امروز و دغدغههایش در داستانها
ناصر نادری، نویسنده کودک و داور جایزه «غنیپور» درباره مشکلات این حوزه میگوید: «مهمترین آسیب در این حوزه این است که کودک امروز ما در آینه ادبیات ما منعکس نمیشود. ما در تربیت نویسندگان جدید با نوعی کمکاری مواجه هستیم. در سالهای اخیر چهرههای جدید به صورت محدود مطرح میشوند و اگر هم چنین باشد، بیشتر مربوط به حوزه نوجوان هستند تا کودک. خودباوری کمتر به جریان ادبیات کودک تزریق شده است. در این سالها بیشتر نویسندگان و چهرههایی که اوج بالندگیشان در دهه ۶۰ بوده، جریان ادبیات کودک را به پیش میبرند. ما متاسفانه در این سالها کمتر با نویسندگان نسل امروز مواجه هستیم؛ به همین جهت کمتر شاهد طرح دغدغههای کودک امروز در آثار هستیم.»
اوضاع کتابهای تالیفی حوزه کودک در کتابفروشیها چندان اوضاع خوبی نیست. اما نمایشگاه کتاب و بخش کودک و نوجوانش همیشه جزء پرمخاطبترین بخشهای نمایشگاه بوده است و این حجم از جمعیت به ما یادآوری میکند که باید دغدغهها و آرزوهای این بچهها را جدی بگیریم. شاید اولین قدم هم برای من نویسنده یا من ناشر این باشد که بدانیم چرا کتابهای تالیفی برای بچههای این دوره و زمانه دیگر جذاب نیست.
*فرهیختگان