سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
نقش سه گانه در بدبین کردن مردم
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«ویروس بدبینی را نباید گسترش داد. من به همه دولتها انتقاد داشته و انتقاد کردهام. من اهل مسامحه در برخورد با اشکالات دستگاهها نیستم لکن نوع انتقاد کردن باید جوری نباشد که ]براثر آن[ مردم دچار بیماری بدبینی شوند. این بدبینی را دیگر نمیشود درست کرد جوری نباشد که ]بر اثر تبلیغات دشمن و سخنان ما[ به وضعی دربیایند که هر چه تبلیغات مثبت در یک جهتی انجام بگیرد، برای مردم قابل باور نباشد ]در حالی که[ یک کلمه دروغ از طرف دشمن قابل باور باشد. این چیز خیلی خطرناکی است. این ویروس بدبینی چیز بدی است؛ بدبینی به سپاه، بدبینی به دولت، بدبینی به مجلس، بدبینی به
قوه قضائیه، بدبینی به نهادهای انقلابی... بله انتقاد اشکالی ندارد... گاهی انتقاد باید عمومی هم باشد نه اینکه همیشه در گوشی باشد اما اینکه ما به نحوی انتقاد کنیم که مخاطب بند دلش پاره شود و بگوید دیگر همه چیز از دست رفت، اینجوری نباید انتقاد بکنیم... اینجوری نباشد که ما فقط کارهای منفی را ببینیم. دولت هم کارهای مثبت دارد و هم مشکلاتی دارد، مجلس همین جور، قوه قضائیه همین جور، دستگاههای گوناگون همین جور.»
اگر مجموعه فرمایشات حکیمانه و پر نکته رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دو روز پیش با خبرگان را مرور کنیم، بیتردید آنچه ذکر شد یکی از فرازهای راهبردی آن میباشد و به عبارتی نسخه درمان یکی از بیماریهای مهم امروز جامعهماست. «ویروس بدبینی» به یک خطر اشاره میکند که اگر در وقت خود علاج نشده و راه اثرگذاری آن مسدود نگردد، از پا درآمدن موجودی که- هر چند بسیار توانمند هم باشد- به آن مبتلا شده، حتمی خواهد بود. در این خصوص نکتههایی وجود دارد:
1- «بدبینی» یک فعالیت ذهنی است که ارتباط مستقیمی با ورودیهای ذهن دارد. ذهن آدمی ورودیها را از طرق مختلف میگیرد و سپس به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد و در نتیجه بعضی از ورودیها را قبول و بعضی را رد میکند. آنچه در ذهن بعنوان «ورودی قبول» باقی میماند، تبدیل به «باوری» میشود که فرد براساس آن حکم صادر کرده و رفتار فعالانه یا منفعلانه خود را براساس آن شکل میدهد. خود این موضوع تبدیل به پایهای میشود تا موارد بعدی ورودی ذهن براساس آن مورد «قضاوت سریع» فرد قرار گیرد. یعنی ذهن برخلاف مورد اول که به نوعی با وسواس درباره ورودیها به تجزیه و تحلیل دست میزند، در موارد بعد با سرعت بسیار بیشتر و در واقع بدون تأمل کافی به «نظر» و «حکم» میرسد. در این شرایط، ذهن در واقع راه ورود را بر پارهای از اطلاعات و آگاهیها میبندد و متقابلاً بدون محابا به پارهای دیگر از اطلاعات و آگاهیها و حتی «ضد آگاهیها»- آگاهیهای کاذب- اجازه جولان میدهد. اگر فردی یا جامعهای به این مرتبه برسد در واقع از عنصر «تفکر» جدا شده و در یک فرایند احساسی رفتاری منفعلانه پیدا میکند.
ذهن در ابتدا ورودیها را دستهبندی میکند. پارهای از ورودیها از یک منبع یا منابع بالنسبه قابل اعتمادتر وارد ذهن میشوند و پارهای از ورودیها مربوط به منبع یا منابع بالنسبه غیرقابل اعتمادتر هستند. در اینجا ذهن بطور نسبتاً کامل تحت تأثیر ورودیهای دسته اول قرار گرفته و در اکثر مواقع در برابر ورودیهای دسته دوم مقاومت میکند. اما گاهی این فرایند دچار بحران و آشفتگی میشود و متقابلاً ذهن و کارکرد آن را مختل میگرداند. گاهی منبع یا منابع دسته اول کم و بیش همان آگاهیها و یا ضدآگاهیهای دسته دوم را وارد ذهن میکنند و در واقع مستقیم یا غیرمستقیم به مدد منبع یا منابع غیرقابل اعتماد میآیند و مقاومت ذهن را در برابر منابع غیر قابل اعتماد و نیز ورودیهای آنان میشکنند. در اینجا و از این پس دیگر، ذهن تقسیم ورودیها و منابع به ورودیها و منابع قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد را کنار میگذارد و هر ورودی را «تلقی به قبول» میکند. این فرایند به اینجا هم ختم نمیشود.ذهن به مرور و زمانی که عادت به اعتماد به منابع غیرقابل اعتماد کرد، در ادامه نسبت به ورودیهای تصحیحی منبع یا منابع دسته اول مقاومت کرده و یک سره به ظرف پذیرش منابع و ورودیهای دسته دوم تبدیل میشود. خداوند بر درجات عالی حضرت امام خمینی(ره) بیفزاید که در مواردی- از جمله در مواجهه با مواضع مخرب آقای منتظری در سالهای پایانی قائم مقامی رهبری- بشدت موضع میگرفتند و میفرمودند: بعضی از این حرفهایی که از حنجره اینها بیرون میآید، همان حرفهای منافقین است و البته بسیار «مخربتر از آن» و در جایی دیگر فرمودهاند «کاریتر از آن».
2- امروز جامعه، بطور کاملاً سیستماتیک و موذیانه در معرض «بدبینی مفرط» و «یأس نسبت به نظام اسلامی» است در این میان آنچه این توطئه سیستماتیک که بدون شک دست سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و... پشت آن است را مجال موفقیت میدهد، «زیرپایی داده شدن» توسط اشخاص و جریاناتی در داخل است که بدون شک باید آنان را به دو دسته «مرتبط» و «غیر مرتبط دلسوز» تقسیم کرد. وقتی درست در گرماگرم این منازعه شاهد نامهپراکنی یک عنصر فتنهگر علیه مهمترین عنصر قوام بخش جمهوری اسلامی و تبدیل آن به تیتر اول رادیو فردا، VOA، یورو نیوز، دویچهوله، العربیه، رادیو آزادی و... هستیم، میتوانیم با قاطعیت به این رابطه حکم کنیم. وقتی نمایندگانی در مجلس شورای اسلامی در کنار زیر سؤال بردن توانمندیهای دفاعی و مدافعان امنیتی- نظامی کشور، از لزوم کنار گذاشتن سوءظن نظام نسبت به آمریکا سخن میگویند میتوانیم به این رابطه حکم کنیم. اما همه حرف این نیست، بدون تردید در این میان بعضی دیگر نیز در این ماجرا- بدبینی نسبت به ارکان نظام- نقش دارند بدون اینکه رابطهای بین آنان و اقداماتشان با سرویسها و دولتهای دشمن وجود داشته باشد و بدون آنکه اساساً چنین سوء ظنی به آنان و حتی درباره دلسوزیشان تردیدی روا باشد. از قضا با مراجعه به متن سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی که در دیدار دو روز پیش اعضای مجلس خبرگان بیان شد، درمییابیم که روی سخن ایشان در بخشی از بیاناتشان با برخی از منتقدین دلسوزی است که گاهی جای انتقاد و نوع انتقادشان به بدبین شدن مردم به نظام و توسعه هجوم «ویروس بدبینی» میانجامد و اگر این نباشد به میزان زیادی خط القایی دشمن ناکام شده و جلوی حرکت ویروس و غلبه بر گلبولهای مدافع سد میگردد.
3- تلاش دشمن برای «بدبینسازی مفرط مردم نسبت به نظام جمهوری اسلامی»، همه ارکان نظام و اجزاء موثرتر آن را شامل میشود که در سخنان رهبری هم به آنها اشاره شد ولی از آن جا که در این معرکه، دشمن روی ناکارآمد نشان دادن نظام در «حل مسایل اقتصادی جامعه» متمرکز شده است، بدون تردید «بدبینی نسبت به دولت جمهوری اسلامی» در اولویت دشمن میباشد و از این روست که تمرکز رهبری هم در مقابله با توطئه دشمن و سدکردن حرکت ویروس بدبینی، روی دولت بیشتر از سایر نهادها است.
دولت یک کل است که علاوه بر رئیسجمهور، معاونین، وزرا و معاونین وزرا، طیف وسیعی شامل دهها هزار نفر مدیران میانی که نقش آنان به هیچوجه کمتر از مسئولین اجرایی دسته اول نیست و شاید بیشتر هم باشد را دربر میگیرد و بدون کمترین تردید اکثر آنان و اکثر مسئولین دسته اول از خدومترین عناصر جامعه به حساب میآیند. با یک نگاه منصفانه اکثریت اعضای کابینه از مسئولان دلسوز و افراد و شخصیتهای خدمتگزار ملت و نظام هستند در عین حال این قلم به خاطر پرهیز از سوءتفاهم از ذکر نام آنان خودداری میکند آنان در بخشهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و زیربنایی کشور مشغول فعالیت میباشند.
در این میان منتقدین دولت به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته جناحها و افرادی هستندکه با هدف کاملا سیاسی و قدرتطلبانه به دولت و اجزاء آن میتازند و در حین تاختن، هیچ نقطه روشنی را در دولت نمیبینند. حزب کارگزاران، باز تولیدشدههای حزب مشارکت و نیز سازمان مجاهدین انقلاب که دارای ابزارهای فراوان رسانهای و فضای مجازی و انواعی از تریبونها و جایگاههای دیگر میباشند، در این دسته قرار میگیرند. آنان که تا دیروز مدعی پیروز شدن در انتخاباتهای ریاستجمهوری 92 و 96 و پیروزی در انتخابات اخیر مجلس بودند با این برداشت که مردم این دولت و مجلس را ناکارآمد دانسته و از آن رویگردان شدهاند، به نفی افراطگونه همه اجزاء دولت و همه کارکردهای آن - حتی اعتراض به وزارتخارجه که تا پیش از این، آن را قله افتخار خود و دولت معرفی میکردند- روی آوردهاند اما دسته دوم، منتقد ضعفها و بعضی سوءمدیریتهای دولت هستند و از اول به این دولت رویکرد انتقادی داشتهاند. اکثر آنان و انتقاداتشان در اکثر موارد، نشانهای از سودای قدرت مشاهده نمیشود اما در عین حال این دسته نیز در پارهای از موارد بهگونهای برخورد میکنند که گویی تمام دولت را نقد میکنند و در برخی از موارد ناخواسته به بدبینی مطلق نسبت به دولت دامن زده میشود.
جامعه ما- بر اساس تجربه 200 ساله خود- به غرب بدبین است و آن را دشمن خود میداند و بر این اساس در برابر قضاوتهای سیاسی و تبلیغات زهرآگین آنان مقاومت میکند. اما زمانی که همان داعیهها را از درون جامعه خود میشنود، سرگردان شده و در نهایت تحت تاثیر تبلیغات دشمنان خود قرار میگیرد. پس در این میان افراد و دستههای سیاسی هرچه به نظام مقدس جمهوری اسلامی نزدیکترند باید نسبت به این موضوع حساس توجه بیشتری نشان دهند باید این نکته که همین دولت هم علیرغم اشکالاتی که دارد میتواند برای اداره کشور کاملا کارآمد باشد، مدنظر و عمل قرار گیرد.
پیام های نشست تهران
امیر مسروری در خراسان نوشت:
نشست روسای جمهور ایران،روسیه و ترکیه در تهران علاوه بر مذاکرات درباره چگونگی نبرد در ادلب که البته حواشی نیز داشت ، از چند نکته حائز اهمیت برخوردار است. علاوه بر تاکید دوباره بر حفظ تمامیت ارضی سوریه مسئله تشکیل کمیته قانون اساسی و حل پرونده سوریه بدون دخالت غیر سوری ها، موضوع بازگشت آوارگان ، بحث خروج آمریکا و هر دولتی که بدون اجازه دمشق وارد سوریه شده ، از جمله موضوعات مطروحه در این کنفرانس بود. بیانیه نشست تهران را شاید بتوان برای کشور های حاضر در این نشست و سوریه از جهات گوناگون تحلیل کرد .
برای ترک ها بخش آخر یعنی خروج کشورهای متجاوز یک باخت سیاسی محسوب می شود. ترک ها تمایل داشتند در مذاکرات، ادلب را خط قرمز خود نشان دهند و حتی اردوغان ادلب را امنیت ملی ترکیه اعلام کرد. او که چندروز قبل در مصاحبه با خبرنگاران، سعی کرده بود حضور تروریست های شناخته شده در این منطقه را کم رنگ کند گفته بود : «حدود 3.5 میلیون نفر آن جا هستند. روسیه و آمریکا مسئولیت را به یکدیگر پاس میدهند. اما اگر موشکها این منطقه را هدف بگیرند، قتل عام وحشتناکی رخ خواهد داد.»این ادعای اردوغان در حالی است که جبهه النصره مشخصا در ادلب است و از سوی دیگر حتی بر اساس طرحهای توافقی و قطعنامههای شورای امنیت، این گروه به همراه داعش در لیست تروریستها حضور دارد. لذا مبارزه با آن حتی در مناطق کاهش تنش، امری پذیرفتهشده است. با این حال ایران و روسیه درنشست دیروز مانع از شکل گیری سدی برای نبرد در ادلب شدند.
موضعگیری رئیسجمهورروسیه نیز بهگونهای بود که عزم او را برای جنگ بیش از پیش نشان میداد. پوتین از تهدیدهای آمریکا و غرب به شدت عصبانی است و میخواهد در ادلب انتقام بگیرد.افزون بر این، هرچند با طعنه روحانی و زرنگی او مبنی بر آتش بس در شرایطی که تروریست ها اسلحه را زمین بگذارند، این تنش لفظی فیصله یافت اما مشخص است هیچ گاه تروریست های مستقر در ادلب، سلاح های خود را بر زمین نخواهند گذاشت و نبرد ادامه دارد.
دیگر موضوع مطرح شده که در بالا نیز به آن اشاره شد، مسئله حضور آمریکا و پیش دستی ایران و روسیه برای خروج واشنگتن از سوریه در هر شرایط محیطی و سیاسی است. اخباری پیش از این نشست منتشر شد که آمریکا با روسیه برای استقرار در چند منطقه پرتنش به توافق رسیدند که بیانیه دیروز نشان دهنده جدی نبودن این خبر و توافق است. از طرفی پرونده آوارگان و موضوع بازگشت شان مطرح شد که مورد توجه روسیه و ایران قرار گرفت و می تواند اتحادیه اروپا را هم به سمت حمایت از توافق آستانه و نشست تهران جلب کند.
اتحادیه اروپا با مسئله آوارگان مشکل دارد و یکی از سیاست های جدی آن بازگشت دادن آوارگان سوری از خاک اتحادیه اروپا به کشورشان است. مسئله ای که به چالش چندین ماهه میان آنکارا و بروکسل تبدیل شده و دعوای سیاسی اردوغان با بسیاری از کشورهای مهم اروپایی را به یک تنش سیاسی تبدیل کرده است. با توافق بر سر بازگرداندن آوارگان قطعا آمریکا شانس حمایت اروپا را از دست می دهد و بروکسل مجبور خواهد بود برای موضوع امنیت محیطی خود به سمت روسیه و ایران بیاید. این مسئله در توافقات دیگر هم موثر است و این فرصت را پیش پای اروپا قرار داده تا پرونده امنیتی خود را در قبال مسائلی چون حضور در برجام حل کند. البته به کاهش تنش میان دمشق و بروکسل هم کمک می کند.نشست تهران، بیش از یک توافق سیاسی برای عملیات در ادلب بود و نشان داد که ادلب آخر خط بسیاری از تروریست هایی است که پس از تهاجمات قبلی ارتش سوریه به این منطقه منتقل شده اند.
در این میان البته نشست تهران یک پیام مهم دیگر نیز داشت .از ابتدای بحران در سوریه، تحلیل گران معتقد بودند چالشی ترین نقطه حضور ایران در پرونده سوریه، مسئله رژیم صهیونیستی است. به طوری که به ادعای مراکز مختلف مطالعاتی ،ایران در سوریه برای مبارزه با اسرائیل تلاش می کند و موضوع دفاع از دولت مرکزی سوریه و مبارزه با تروریسم در کنار پرونده مبارزه با رژیم اشغالگر قدس در جریان است. در شرایط کنونی که همه به نشست شورای امنیت به ریاست ترامپ چشم دوخته اند، تهران میزبان دو رئیس جمهور بود. دکتر حسن روحانی در نشست سه جانبه تهران برای پرونده سوریه ضمن اشاره به مبارزه با تروریسم نکته ای گفت که نشان می دهد، موضع گیری آینده ترامپ بدون واکنش باقی نخواهد ماند. دکتر روحانی در صحبت هایش مهم تر از درخواست برای پایان حضور غیرقانونی آمریکا در سوریه، از همه اشغالگران خاک سوریه، بهویژه رژیم صهیونیستی خواست تا برای پایان اشغال سرزمینهای سوری اقدام کنند.وی با اشاره به تمامیت ارضی سرزمین سوریه گفت: « رژیم صهیونیستی به عنوان رژیمی اشغالگر و مبتنی بر تبعیض قومی و دینی که موجودیتش با اشغال، تجاوز و بی ثباتی شکل گرفته است نمیتواند مدعی مبارزه با تروریسم باشد و خروج فوری این رژیم اشغالگر از سرزمینهای اشغالی سوریه، خواسته مشترک همه آحاد مردم سوریه و منطبق بر مصوبات بین المللی است. » این جملات در حالی بیان شد که مذاکرات تهران به نبرد احتمالی در ادلب اشاره داشت و اردوغان با پوتین در این زمینه به اختلاف بر خورده است.
پیش دستی روحانی برای طرح موضوع رژیم صهیونیستی هرچند در مذاکرات تهران برجسته نشد اما مهم ترین پیامش به ترامپ بر سر پرونده معامله قرن در نشست شورای امنیت است. ایران با زبان دیپلماسی و طرح اشغالگری رژیم صهیونیستی به ترامپ این را نشان داد که هر نوع سازش بر سر پرونده فلسطین یا اشغال قطعی جولان بدون واکنش تهران و به هم ریختگی امنیت منطقه ای و آسیب دیدن منافع آمریکا نتیجه ای به دنبال ندارد. هرچند تا به امروز ایران برای حضور در نشست شورای امنیت سازمان ملل به ریاست آمریکا اعلام آمادگی نکرده اما این جملات نشان داد، استراتژی ایران در دوران پسا تروریسم در سوریه، مبارزه با رژیم صهیونیستی و آزاد سازی جولان همانند ادلب است. طرح آزاد سازی جولان در شرایطی از سوی روحانی بدون ذکر مصداق مشخص و تاریخ آغاز عملیات بیان شد که بسیاری از تحلیل گران حتی عملیات ادلب را با این سرعت و وسعت در چنین شرایطی محال می دانستند. به ویژه آن که این عملیات در نیمه دوم سال قرار گرفته و شرایط منطقه نمی تواند به نفع یگان زمینی باشد. با این حال این عملیات در میدان دنبال می شود. مشابهت سازی جولان با ادلب نشان از اهتمام جدی ایران در پرونده سوریه برای آزاد سازی همه خاک این کشور دارد.
شاید باید به این موضوع اشاره کرد که ایران با زرنگی تمام می خواهد پیروز مبارزه با تروریسم در سوریه و ناجی آن شود. روس ها با ورود به پرونده سوریه تبلیغات زیادی انجام دادند که خود را ناجی ملت سوریه نشان دهند اما سوری ها می دانند بخش مهمی از خاکشان در اشغال دوست راهبردی مسکو است. در حالی که آزادی ادلب همراه با آزادی جولان شیرینی وصف ناپذیری برای ملت سوریه به ارمغان می آورد و این نکته می تواند ایران را به عنوان قهرمان و شریک راهبردی برای تمامی نسل های سوریه تبدیل سازد. همان نکته ای که با آزادی جنوب لبنان در این کشور رخ داد و ایران از آن به بعد برای مردم لبنان به عنوان یک دوست و شریک راهبردی شناخته می شود. این راهبرد پیش دستی ایران در پرونده سوریه نسبت به دیگر بازیگران است.
ضرورت توجه به لکوموتیوهای اقتصادی
عباس شریفی در وطن امروز نوشت:
اگرچه مشکلات بیرونی، مانعی برای حرکت و پیشرفت محسوب میشود و امکان دارد سرعت حرکت کشور را کند کند اما کارکرد اصلی آن هدف قرار دادن نقاط آسیبپذیر است. بدون وجود نقاط آسیبپذیر، ضربه زدن توسط عوامل بیرونی بسیار سخت خواهد شد، چرا که وسعت و پیچیدگیهای روابط بینالملل فرصت و قدرت کافی را به معدود کشورهای قلدرمآب امروزی برای تحت فشار گذاشتن کشورها نمیدهد. این کشورها تنها با سوار شدن بر نقاط ضعف موجود قادر به پیاده کردن اهداف مستکبرانهشان هستند و تجربه رفع نقاط ضعف حکایت از پوچ بودن ادعاهای بزرگ آنها دارد.
مثلا در قضیه حاکم کردن ظالمانه دلار، برخی کشورها با درک آسیبپذیری غیرقابل جبران در این حوزه، بازنگری اساسی در مبادلات تجاری خود را در دستورکار قرار دادند و لاجرم تدبیری برای رهایی از این سلطه خاموش اتخاذ کردند. از آنجا که هیچ حربهای، بدون راهحل نیست، شکستن چنین سلطهای نیز هرچند سخت و زمانبر است اما نقطه شروعی لازم داشت که بالاخره باید طی میشد، لذا کشورهای شرق آسیا با ابداع پیمانهای پولی دوجانبه، پاسخی مناسب به چنین حربهای دادند و با جانشینی ارزهای محلی برای تسویه تجاری بین خود، استفاده از دلار و یورو را به حداقل رساندند تا جایی که ادعا میشود در این منطقه ارز غالب وجود ندارد و از همه ارزها در تجارت فرامرزی استفاده میشود.
وضعیت فعلی اقتصاد کشور نیز با همه مشکلات موجود، قطعا به بنبست ختم نمیشود اما شرط لازمش خودباوری برای وسط میدان آمدن و آستینها را بالا زدن است؛ مسالهای که متاسفانه در دولت فعلی بسیار کمرنگ است.
تحریم باشد یا نباشد، عقل، انسان را به اولویتها هدایت میکند و از بیتحرکی برحذر میدارد. برای تحول اقتصادی باید اولویتها را شناخت. اولویتهایی که لکوموتیوهای اقتصادی کشورند و در صورت حرکت آنها، سایر اجزای اقتصاد نیز به حرکت درمیآید.
به طور مثال با وجود تحریمها و ایجاد موانع در تعاملات اقتصادی ایران با سایر کشورها، در حالی که با کاهش سطح رفاه کشور و طبیعتا افزایش رکود و نرخ بیکاری مواجهیم، بخشهایی از اقتصاد که کمترین میزان وابستگی را به خارج از کشور دارند، نقشی ویژه و حیاتی پیدا میکنند. در این بین، به جای دست روی دست گذاشتن و تجویز ریاضت اقتصادی برای مردم باید به امکانات و فرصتهای در دسترس رجوع کرد. به طور مثال کشاورزی، یک بخش پیشران اقتصادی و مانند لکوموتیوی برای کشاندن سایر بخشهای اقتصادی است و در صورت ناتوانی این بخش، سایر بخشها نیز پیش نخواهد رفت. طبق آمار مرکز آمار ایران سهم بخش کشاورزی از اشتغال در سالهای اخیر بین ۱۸ الی ۲۵ درصد بوده است و با احتساب بخش صنایع غذایی و احتساب خدمات وابسته، این سهم به بیش از ۳۵ درصد میرسد.
همچنین بخش کشاورزی در مقایسه با دیگر مشاغل، به سرمایهگذاری کمتری برای ایجاد شغل نیاز دارد. به گفته معاون علمی و فناوری رئیسجمهور در سال ۱۳۹۲ (در شرایط تحریمی کشور)، متوسط هزینه تولید هر شغل در کشور ۱۶۰ میلیون تومان1 و بنا به گفته وزیر وقت کار، هزینه تولید هر شغل ۲۰ تا ۷۰ میلیون تومان2 بود. در حالی که در همان سال بخش کشاورزی کمترین میزان سرمایه را برای ایجاد شغل نیاز داشته و به طور متوسط ۳۰ میلیون تومان سرمایهگذاری برای ایجاد شغل در این بخش کافی بوده است. این میزان در مقایسه با برخی شاخههای سرمایهبر و تخصصی مانند پتروشیمی که به ۲ میلیارد تومان سرمایهگذاری برای ایجاد یک شغل نیاز دارند بسیار کمتر است.
علاوه بر نقش ویژه اشتغالزایی بخش کشاورزی که ناظر بر طرف عرضه است، طرف تقاضای این بخش نیز جذابیتهای ویژهای دارد. بیش از ۴۰ درصد هزینه خانوارهای ایرانی صرف غذا میشود و این حجم بزرگ بازار داخلی زمینه را برای رونق این بازار فراهم میکند. طبیعتا هیچ عقل سلیمی از دست دادن این بازار و واگذار کردن آن به تولیدکننده خارجی را نه از جهت اقتصادی و نه از لحاظ امنیتی نمیپذیرد.
اگرچه در کشاورزی نیز همانند سایر بخشها، وابستگیهایی به بیرون وجود دارد اما نسبت این وابستگیها بسیار کمتر از سایر بخشهای اقتصاد است. طبق آمار بانک مرکزی، سهم بخش کشاورزی در کل تولید ناخالص داخلی ایران در سالهای اخیر بین ۱0 الی ۱۶ درصد در نوسان بوده است. در سال ۱۳۹۱ (اوج تحریمها) سهم این بخش از کل تولید ناخالص داخلی بیش از ۱۵ درصد بوده است. همچنین در صورتی که سهم ۳ درصدی صنایع غذایی که در ادامه زنجیره تولیدات کشاورزی فعالیت میکنند ولی در حسابهای ملی در بخش صنعت لحاظ میشوند و همچنین سهم آن بخش از خدمات که به طور مستقیم و غیرمستقیم به بخش کشاورزی وابسته است (چون حملونقل، توریسم کشاورزی، بازرگانی و...) را نیز در بخش کشاورزی در نظر بگیریم، سهم این بخش از کل تولید به حدود ۲۵ درصد میرسد.
در سال ۱۳۹۱ ایران رشد اقتصادی 8/5- درصدی را تجربه کرد، در حالی که رشد بخش کشاورزی 3/6 درصد بوده است. در نتیجه میتوان گفت بخش کشاورزی میتواند رشدی پایدار و بدون تأثیر قابل توجه از تحولات بینالمللی را برای کشورمان در شرایط کنونی رقم بزند.
آزمونی برای مدعیان ولایتمداری
در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
اظهارات و رهنمودهای رهبری نظام چه جایگاهی در شرایط کنونی کشور دارد؟ بدیهی است که برخی از این رهنمودها خطاب به مقامات اجرایی و مسئولان کشوری است که به طور طبیعی باید اجرایی شود. هر کس هم که نمیتواند یا نمیخواهد چنین کند، میتواند یا میباید خود را از مسند مسئولیت کنار بکشد. طبیعی است که برای اجرای این موارد نیز سازوکارهای مشخصی وجود دارد که در این یادداشت مورد بحث ما نیست. آنچه مورد توجه است، مربوط به افراد و نیروهایی است که در عرصه سیاسی و حتی اجرایی حضور دارند و در عین حال نه کنار میروند و نه به این رهنمودها ملتزم میمانند. آنها نیروهایی هستند که میکوشند خود را در زیر پرچم ولایتمداری پنهان کنند و از آنجا به سایر نیروها حمله کنند و خود را مطیع دستورات و رهنمودهای معظمله معرفی کنند، و دیگران را به صف مخالفان و معارضان سوق دهند. سخنان اخیر مقام معظم رهبری در دیدار خبرگان رهبری فصلالخطابی بود برای سنجش میزان صداقت این جماعت که آیا در ادعای پایبندی خود به ولایت صادق هستند یا خیر؟ و اگرنه تا چه حد در مسیر خلاف این رهنمودها گام برمیدارند؟
اولین نکته این رهنمودها نفی کارهای موازی با دولت است. آنان که همه توان خود را صرف انجام فعالیتهایی موازی با دولت میکنند، نه تنها مرتکب امر خلاف قانون میشوند و بودجه کشور را تلف میکنند، بلکه به صراحت سخنان ایشان، این کار آنان زیانبار است. اگر چنین فعالیتهایی در واقعیت وجود نمیداشت، دلیلی بر بیان آن از طرف مقام معظم رهبری نبود. نفی این مسأله بویژه با ارجاع ایشان به تجربه گذشته، مسأله بسیار مهمی است که باید نیروهای مدعی ولایتمداری آن را آویزه گوش کنند. نکته بسیار مهم دیگر، کوشش برای برائت از مسئولیتپذیری در برابر وضعیت موجود است. وضعیت موجود نه تنها متأثر از عملکرد مجموعه نیروهای درون حکومت است، بلکه به نوعی متأثر از نیروهای سیاسی غیر حاضر در مدیریتهای حکومتی نیز است. هرچند هرکدام به تناسبی. ولی مهمتر از همه اینکه این وضعیت محصول گذشته تاریخی ما نیز است. شاید لازم باشد در یک زمان به داوری و قضاوت تاریخی نشست ولی این کار اکنون پاسخگو نیست. اکنون زمان حل مشکلات و داشتن نگاه به آینده است. اگر دوستان ولایتمدار همین توصیه ایشان را آویزه گوش خود کنند، بسیاری از مسائل حل خواهد شد. نکته سوم مورد تأکید ایشان، پرهیز از دعوا کردن است. اگر مواضع این بخش از اصولگرایان را نسبت به دولت رصد کنیم، چه چیزی جز دعوا و منازعه بر آن میتوان نامید؟ از شعارهای تهدیدآمیز در قم تا اتهامات عجیب و غریب در مجلس و رسانههایشان، همه و همه نه فقط در قالب دعوا، بلکه در قالب ستیز و دشمنی باید فهمیده شوند.
نکته چهارم در ضرورت امیدوار کردن مردم نسبت به آینده و پرهیز از کاشتن بذر یأس و ناامیدی نسبت به آینده است. آیا کسی هست که یک مرور کوتاه بر کارنامه تندروهای اصولگرا بنماید، و مطالب آنان را جز در قالب ناامید کردن مردم و کاشتن تخم کینه و نفرت تحلیل کند؟
هیچ نیروی سیاسی نسبت به یک نیروی بیگانه و خارجی نیز تا این حد بیپروا و غیر مسئولانه سخن نمیگوید که این جماعت در برابر دولت سخن میگویند. نکته بعدی در توصیف جنگ رسانهای علیه کشور است. این مسأله بسیار مهم است که رسانههای فرامرزی به طور کامل همسو با رسانههای منتقد داخلی دولت، در این جنگ رسانهای شرکت کردهاند. مسأله این نیست که انتظار داشته باشیم این رسانهها به مقابله با جنگ رسانهای بیگانگان علیه کشور و دولت بروند، فعلاً باید بکوشیم که آنان هیزمبیار آتش این معرکه و جنگ نباشند! اگر بتوان آنها را در این جنگ از همسویی با رسانههای عربستان و اسرائیل و امریکا منع کرد، اقدام مؤثری شده است.
اگر همین چند نکته و فراز سخنان ایشان را آویزه گوش قرار دهیم، خیلی از مشکلات حل خواهد شد. این فرازها و نکات و تذکرات برآمده از وضعیتی است که در جامعه وجود دارد. به علاوه مهم نیست که عدهای این رفتار را علیه دولت پیشه کردهاند، این امر چندان غیر طبیعی نیست، آنچه باعث تأسف است این که این جماعت در عین حال که خود را متعهد به ولایت فقیه میدانند و حتی دیگران را به آن فرا میخوانند، در عمل کمتر از هر کس دیگری به این توصیهها پایبندی نشان میدهند. فراموش نکنیم که این نکات یک بسته جامع است و تقریباً همه راهها را برای توجیه اقدامات خصمانه علیه دولت بسته و بعید است که کسی بتواند مفری از آن پیدا کند. روزهای آینده بهترین زمان برای ارزیابی میزان التزام این مدعیان ولایتمداری به ادعاهایشان است. امیدواریم که آنها را آویزه گوش قرار دهند و به بهبود فضای عمومی کمک کنند.
میزان، رای ملت است
محمدمهدی انصاری در رسالت نوشت:
طی چند ماه اخیر که اوضاع اقتصادی نابسامان در کشور حاکم شده، انتقادهای زیادی متوجه دولت شد و برخی افراد در فضای رسانهای یا محافل سیاسی بحث «استیضاح» و «عدم کفایت» دولت و شخص رئیسجمهور را مطرح ساختند. هر چند سازوکار قانون اساسی برای برکناری رئیسجمهور در صورت ناتوانی یا عدم کفایت سیاسی و اجرایی پیشبینی شده است و وضعیت بیثبات بازار ارز و طلا، تورم فزاینده، رکود و برخی مفاسد اقتصادی و مدیریتی در مدیران ارشد دولت، شائبه جدی بودن بیکفایتی دولت را در رتق و فتق امور جاری کشور در اذهان متبادر ساخت اما این نوشتار فارغ از این مباحث در پی دقت نظر در یک نکته بسیار راهبردی در نظام «مردم سالاری دینی» است.
رهبر معظم انقلاب در شرایط فوق الذکر با بیان خود مبنی بر اینکه «دولت باید به کار خود ادامه دهد» در نقش حامیترین مقام «دولت مستقر» ظاهر شدند وتاکید کردند که دولت باید به تعهدات خود عمل کند و وعدهها و شعارهایی که داده به بوته اجرا بکشاند. در حقیقت، رهبری اصلیترین حامی و مدافع اصل «میزان، رای ملت است» میباشد. رهبر انقلاب هر چند بعضا منتقدترین مقام نسبت به برخی مسائل جاری کشور بودهاند اما انتقادی همراه با انصاف، دلسوزی و امیدواری به اصلاح داشتهاند و حاضر نیستند دولتها با روشهای خاص یا غیرمعمول تضعیف و تخریب شوند بلکه رویکرد رهبری صرفا حمایت و تقویت دولت منتخب و برآمده از «رای مردم» است. مردم اگر کسی را برای یک دوره خاص در مجلس یا دولت برگزیدهاند باید طعم انتخاب و نتیجه گزینش خود را بچشند و منتخبان نیز موظفند به تعهدات و وعدههای خود عمل کنند...
مردم ما براساس نظام دموکراتیک و مردمسالار جمهوری اسلامی در اردیبهشت 1396 برای «دوازدهمین « بار در معرض تصمیم و انتخاب رئیسجمهور قرار گرفتند و از باب تمرین دموکراسی. «دوازده گام» بسیار مهم است و علی القاعده مردم باید فارغ ار هیجانات، احساسات و تحت تاثیر روشهای غیر معمول انتخاباتی، در فرآیند انتخابات شرکت کنند و رأیی آگاهانه، هوشمندانه و آینده نگرانه داشته باشند. این مسئله انتظاری گزاف نیست که مردم ما باید از بلوغ سیاسی قابل قبول برخوردار باشند که وقتی دولتی چهار سال بر سر کار بوده با تحلیل و ارزیابی دقیق و چشم باز به «انتخاب مجدد» همان دولت بپردازند و همه ابعاد و جوانب و ثمرات کار و تلاش دولت حاکم را ببینند و سپس او را برای یک دوره مجدد انتخاب کنند... بنابراین وقتی انتخابی داشتند دیگر نمی توان آن را نکوهش کرد که چرا انتخابی احساسی داشتید؟ چرا تحت فریب فلان سوژه جنگ روانی قرار گرفتید؟
چرا باور کردید که مثلا اگر فلان نامزد سرکار بیاید در پیادهروها دیوار میکشند؟ چرا یک اشتباه را دوباره «تکرار» کردید؟! ... زیرا «میزان، رای ملت است». مردم ما، 24 میلیون رای به آقای روحانی در سال 96 دادند یعنی سیاستها و تیم مدیریتی و برنامههای او را قبول داشتهاند. اگر امروز از اوضاع اقتصادی نابسامان و معضلات مدیریتی کشور همه نگران و آسیب پذیریم باید به این مسئله بیندیشیم که این امر، یک دستاورد بسیار بزرگ برای ما خواهد داشت وآن این است که مردم نسبت به رای و انتخاب خود در روز انتخابات حساسیت بیشتری نشان دهند و واقعا بدانند که «سرنوشت» خود را چگونه رقم بزنند. مردم و رایدهندگان باید بدانند که نباید هیجانی و احساسی و از روی لجبازی انتخاب داشته باشند و بعد هم بگویند ما بین «بد» و «بدتر»، «بد» را انتخاب کردیم ! این یک استدلال کاملا سطحی و فریبکارانه است هر چند که مردم ممکن است «بدتر» را انتخاب کردهباشند.
همین که به این دستاورد فکری سیاسی در جامعه برسیم که مردم بدانند رای آنها واقعا تعیین سرنوشت میکند و وضعیتی اینچنینی در کشور حاکم میسازد یک دستاورد بزرگ برای سیستم مردم سالاری است. آری! میزان، رای ملت است و رای ملت، شاید سبب این وضعیت تلخ در کشور شده باشد اما رای ملت و اراده آنان باید دولت و دولتمردان را یاری کنند تا از این شرایط عبور کنیم و دولت با تمام توان به قول و تعهد خود عمل کند و کشور را نجات دهد. ایران عزیز ما هرگز در بن بست قرار نخواهد گرفت و ملت، آگاهتر و هوشمندتر در موسم انتخابات بعدی ظاهر خواهند شد.
دستاوردهای سفر
محمد کاظمی در اعتماد نوشت:
سفر پوتین و اردوغان به ایران از این وجه که کشورهای منطقه در پی حل مسائل و مشکلات خاورمیانه هستند، باید مورد استقبال قرار گیرد. اینکه سه کشور موثر در موازنه قدرت منطقه در مورد مسائل مختلف به بحث و بررسی نشستهاند از سه منظر بسیار حائز اهمیت است و تعاملات بین سه کشور را افزایش خواهد داد.
اول اینکه بحث سوریه و بازگشت تمامیت ارضی سوریه در آینده نزدیک خواه ناخواه به امنیت منطقه مربوط است. امنیت منطقه برای همه کشورهای خاورمیانه مسالهای حیاتی است. اینکه هر سه کشور تصمیم گرفتهاند که در مورد سوریه سیاست واحدی را اتخاذ کنند و یک حرکت منطقی و قوی داشته باشند، بسیار مهم است. حضور امریکا در سوریه حضور مطلوب و مفیدی نیست. امریکا اخیرا در مورد اتحاد کشورهای ایران، روسیه و ترکیه موضعگیری منفی داشته است و این امر نشان میدهد که این اقدامات منافع امریکا را به خطر انداخته است.
از منظر دوم این سه کشور نهتنها میتوانند در مورد مسائل سوریه به تفاهم برسند بلکه در مورد تبادلات تجاری و مسائل اقتصادی میتوان به نتایج خوبی رسید. به هر حال تحریمهای اعمال شده علیه ایران، مشکلات اقتصادی زیادی را به وجود آورده است. ایران برای عبور از این بحرانها باید بتواند روابط تجاریاش را با دو کشور ترکیه و روسیه افزایش دهد. روسیه به عنوان یکی از قدرتهای جهانی و ترکیه به عنوان همسایه ایران اهمیت استراتژیک برای ایران دارند. همین که در این نشست استفاده از پول رایج دو کشور در مبادلات مالی و تجاری بین ایران و ترکیه مطرح شد، میتواند گام موثری در مباحث ارزی ما باشد.
از منظر سوم روسیه به عنوان کشوری که منابع زیادی دارد و میتواند مبادلات ارزی ما را تسهیل کند، باید مورد توجه قرار بگیرد. ما نیازمند همکاری و همراهی موثر روسیه و ترکیه هستیم که میتوانند در خصوص میزان اثرگذاری تحریمها بر کشور کارساز باشند. مرز ترکیه میتواند مبادلات بازرگانی را برای ایران تسهیل کند و هم در مباحث ارزی و مسائل مالی و تجاری روسیه کمک مهمی میتواند به ایران بکند. به هر حال طی این دیدارها دستاوردهای مهمی به دست آمده و امیدواریم که روابط سه کشور هرچه بیشتر تقویت شود تا بتوان هرچه بیشتر منافع ملی کشور را تامین و تضمین کرد.