به گزارش مشرق، محمدرضا شرفیخبوشان، نویسنده در مطلبی نوشت:
جلال آلاحمد در حوزه داستان، بهویژه داستان کوتاه، تاثیر قابلتوجهی داشت؛ چه در همان عصر، چه حال حاضر. جلال آلاحمد یک نثر خاص دارد که هم در مقالات و هم در داستان، نشانههایی از این خاص بودن را میبینیم. زمانی که جلال نوشتن داستان کوتاه را شروع کرد، ما نیازمند این بودیم که از نثر فارسی و زبان روز در داستان کوتاه استفاده کنیم، چون در همان زمان داستانهای کوتاه زیادی ترجمه میشد. از این جهت نوشتن داستان کوتاه با قلم جلال با نوشتاری که مختص خودش بود، باعث شد نگاه نویسندگان معطوف به نثر و قابلیتهای زبان زنده و همه امکاناتی که زبان فارسی دارد در این داستانها شود.
بسیاری از داستانهای جلال با ترکیبها، گفتوگوها و امکانهای روایی نشان داده شده است. تاثیرگذاری آثار جلال آلاحمد را غیر از موردی که گفتیم، باید از نظر محتوایی هم بررسی کرد؛ محتوای داستانهای او معطوف به اجزایی است که وضعیت اجتماعی و فرهنگ آدمهای زمان خودش را نشان میدهد و برای رسیدن به درک و دریافت جامعه از خویشتن در جهت مبارزه با تبعیض و بیعدالتی تلاش میکند. اینها نمونههایی است که در داستانهای جلال شاهدش بودیم. شاید همگام با جلال بودند افرادی که در آثارشان به این موضوعات میپرداختند، اما داستانهای جلال، با آن نثر خاص خودش، مخاطب را همراه میکرد و این تاثیرگذاری را داستان کوتاه پدید میآورد.
جلال یک مشخصه ویژه هم دارد و آن تلاش برای ایرانی ماندن است. تلاش جلال بهخصوص در دوره رجعت و بازگشت او به مذهب و توجه به قابلیتهای مذهبی و نگرشهای او در اندیشه و جهان پیرامونش هم در مذهب و هم جنبههای فرهنگی بهگونهای است که انسان ایرانی، خیلی برایش اهمیت دارد. داستانهایش جوری بود که یک انسان ایرانی در آن نمایان بود، محتوای داستانش این انسان ایرانی را با شرایط و فرهنگی که در آن نفس میکشید، نمایش میدهد.
فکر میکنم جلال حتی نسبت به نویسندگان قبلتر از خودش هم تاثیر بیشتری دارد، چراکه داستانهای شاخص جلال کم نیستند؛ داستانهایی کامل که از نظر فرم و محتوا میتوان بهعنوان یک نمونه اصیل از آنها یاد کرد. غیر از اینها، جلال به خاطر توجه به ابعاد مختلف در داستانهایش باعث شده بود یک داستاننویس شاخص شود. او تکنگاری دارد، مقاله درمورد نقاشی نوشته است و حتی در مورد موضوعات ادبی و سینمایی و اندیشه و فکر و حتی تاریخ، آثار مختلفی را ترجمه کرده است. روی ادبیات عامیانه کار کرده، سفرنامه نوشته است و مجموع این چندوجهی بودن جلال دانش او را گسترده کرده است. چیزی که یک داستاننویس لازم دارد، همین مساله است که نگاه گسترده و عمیق داشته باشد و جلال با توجه به همه این تجربیاتش آن را کسب کرده و باعث شده است تا داستاننویس ویژهای شود.
جلال در زمان خودش هم سعی میکرد این تاثیر را روی شاگردان و اطرافیانش بگذارد. او یک معلم خوب بود و همنشینی جلال و نیما در اواخر عمر نیما، باعث شده بود روی نوشتههای او تاثیرگذار باشد و این همنشینی ادبی را در نثر جلال هم میبینیم. داستانهای جلال و نوشتههایش به نثر ما کمک کرد تا غنی باشد و جسارتی را در نویسندگان بعد از خودش ایجاد کرد که نثر از آن حالت قید و بند و چارچوب خودش بیرون بیاید و به زبان روایی نزدیک شود. جلال این بستر را مهیا کرد تا از همه واژههای روز استفاده شود و داستانها به مردم نزدیک شوند. او ما را به یک زبان روایی که مناسب روایت کردن است، نزدیک کرد. همه اینها خدمت جلال است به داستان و نثر ما.
*فرهیختگان