به گزارش مشرق، مهندس مهدی بازرگان در سال ۱۲۸۶ ش در تهران به دنیا آمد و تحصیلاتش را در رشته دکترای مهندسی ماشین در فرانسه به پایان رساند. وی در ابتدا در مدارس و سپس از ۱۳۲۰ در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. مهندس بازرگان در جریان ملی شدن صنعت نفت وارد مبارزات سیاسی شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ دستگیر و تبعید شد.
بازرگان، پس از آزادی از زندان، جمعیت نهضت آزادی را به اتفاق آیتاللَّه طالقانی و دکتر یداللَّه سحابی بنیان نهاد که در واقع جناح مذهبی جبهه ملی به شمار میرفت. رهبران نهضت آزادی در سال ۱۳۳۴ به بعد، به دلیل فعالیت علیه رژیم شاه، توسط این رژیم دستگیر شدند و بازرگان نیز به زندان محکوم شد.
مهدی بازرگان کمی قبل از انقلاب اسلامی به عضویت شورای انقلاب درآمد و با پیشنهاد این شورا، مأمور تشکیل دولت موقت شد. هرچند در حکم نخست وزیری مهندس بازرگان، حضرت امام خمینی (ره) وی را از گرایشهای حزبی و انتخاب وزرای ملیگرا منع کرده بودند، ولی وی اکثریت کابینه را از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی برگزید.
عمر این دولت بیش از ۹ ماه نپایید. دولت مهندس بازرگان پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران در آبان ماه ۱۳۵۸ دست به استعفای دستهجمعی زد که با پذیرش امام مواجه شد و از آن پس دوران افول سیاسی مهندس بازرگان و همحزبیهایش فرا رسید. بازرگان در اواخر عمر از ایران خارج شد و سرانجام در آخر دی ماه ۱۳۷۳ بر اثر ابتلاء به بیماری قلبی در ۸۷ سالگی در سوئیس درگذشت. درباره مهندس بازرگان با قاسم تبریزی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر به گفتوگو نشستهایم.
کارنامه سیاسی فکری مهدی بازرگان در سه بخش روشنفکر مذهبی، سیاستمدار و رهبر یک حزب تقسیم میشود به عنوان سوال نخست بفرمائید مهندس بازرگان به عنوان روشنفکر مذهبی چه نقشی داشت؟
مهدی بازرگان به عنوان یک روشنفکر مذهبی در جامعه ما مطرح است؛ مسلمان، استاد دانشگاه و سیاستمدار است. اما برای بررسی بعد روشنفکر مذهبی بازرگان باید نگاهی گذرا به جریان روشنفکری داشت.
به طوری کلی جریان روشنفکری را میتوان به سه بخش تقسیم کرد. نخستین جریان، جریان چپ ضد دین بود که عمدتاً مارکسسیست، ماتریالیست و گاهی سوسیالیست بودند. این جریان از اندکی قبل از انقلاب مشرطه در ایران آغاز تا بعد از انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. جریان دوم؛ روشنفکری غربگرا و غربزده بود و روشنفکرانی که «مدینه فاضله» خود را پاریس، لندن و برلین و… میدانستند و به ترجمه مطلق آثار غرب بسیار علاقمند بودند. جریان سوم: جریان مذهبی غربگرایی بود متدین و اهل نماز و عبادت بودند اما فرهنگ غرب را نفی نمیکردند اینان به دنبال بررسی، نقد، تحلیل، رد یا احیاناً قبول بعضی از آموزههای غرب بودند. مهندس مهدی بازرگان در گروه سوم قرار داشت.
مهندس بازرگان تحتتأثیر علوم تجربی غرب قرار گرفته بود معتقد بود انسان با تکیه بر علوم تجربی قادر خواهد بود به جایی که پیامبران رسیدهاند برسند که توسط شهید مطهری نقد شد.
بازرگان در کتاب «پراگماتیسم» به اصالت عمل میپردازد که متأسفانه افکارش در تأسیس سازمان مجاهدین خلق (منافقین) نقش اساسی داشت و هنگامی که حنیفنژاد میخواست کتاب شناخت را تدوین کند، اصل را بر کتاب راه طی شده و ذره بی انتهای بازرگان گذاشت.
بازرگان در دوران دبیرستان تحت تأثیر میرزا ابوالحسنخان فروغی، برادر محمدعلی فروغی از اعضای لژ بیداری قرار گرفت. ابوالحسن خان فروغی تقسیر مادی و ماتریالیستی از قرآن ارائه میکرد که بعدها در کارهای بازرگان این تأثیر را میبینم. با این تفاسیر اگر جامعه ما بخواهد با رویکرد اسلامشناسی، دینشناسی و قرآنشناسی را از منظر مهندس بازرگان تحلیل کند مانند سازمان مجاهدین خلق به بیراهه خواهد رفت.
رویکرد بازرگان بعد از انقلاب مورد انتقاد دوستان دیروزاش قرار گرفت. به طور مثال عباس شیبانی در سالهای ۶۱ ۶۰ که مهندس بازرگان منتقد انقلاب اسلامی شده بود و مطالب نادرست مینوشت و نگاه منفی به جامعه داشت به او یادآور شد: «اگر یادت باشد وقتی جوانی ریش داشت میگفتند او را جذبش کنید. حالا که جامعه به اسلام رو آورده است شما چرا غفلت میکنید و به این راه میروید؟»
بازرگان سیاسی چه نقشی در جامعه داشت؟
اولین رویکرد بازرگان نسبت به سیاست بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ روی داد که مخالف دخالت در سیاست بود. او حتی جزوهای دارد که در آن جوانان را از ورود به سیاست منع میکند. بازرگان در این دوره در برابر جریان حزب توده منفعل بود و نگران بود که هر کس به عرصه سیاست وارد شود به طرف حزب توده کشیده خواهد شد. در این دوران بازرگان معمولاً در حال قلم زدن است.
بعد از سال ۱۳۳۰ که محمد مصدق بازرگان را به عنوان رئیس هیئتمدیره شرکت نفت معرفی میکند، او وارد عرصه سیاسی و جبهه ملی میشود. مهندس بازرگانی از سال ۱۳۳۰ تا ۷۰ به عنوان رجل سیاسی درپنج نقش متفاوت ظاهر شد نخستین نقش سیاسی او به عنوان سیاستمدار ملی و مذهبی که عضو جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی بود. دومین نقش مهندس بازرگان دبیر و مؤسس نهضت آزادی که در آنجا هم سه جریان متفاوت و متضاد (جریان فکری بازرگان سحابی، جریان فکری حسن نزیه و رحیم عطایی و امیرانتظام، جریان فکری آیتالله طالقانی) بود. بازرگان سوم، مؤسس کمیته ایرانی حقوق بشر به همراه طیفی از سیاسیون متضاد، مهندس بازرگان چهارم، به عنوان نخستوزیر دولت موقت، و نقش پنجم و آخرین بعد سیاسی مهدی بازرگان به عنوان دبیرکل نهضت آزادی در عرصه منتقد و مخالف انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی است.
در بدو ورود بازرگان به جبهه ملی در آن مقطع، زمانی هم افراد متدینی حضرات آیات عظام آیتالله سیدباقر جلالی، حاج سیدجوادی، آیتالله سیدحسن انگجی، آیتالله سیدمحمدعلی انگجی، آیتالله کاشانی و… حضور داشتند و هم اشخاص ضددین مانند شاپور بختیار یا افراد لائیکی مثل دکتر کریم سنجابی که اصلاً اعتقادی به دین نداشتند، یا غلامحسین صدیقی که ضددین و ضدروحانیت بود. مهندس بازرگان بیشتر با گروه دوم کار میکند. معلوم میشود که دین در اندیشه بازرگان، دین شخصی است.
بعد از تشکیل نهضت مقاومت ملی و سقوط دولت مصدق توسط کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط کودتای آمریکایی-انگلیسی بازرگان در کنار افرادی مثل شاپور بختیار قرار میگیرد که ضددین است. بازرگان در کتاب خاطراتش که در دانشگاه هاروارد منتشر کرده است اشاره دارد که من از اول دین را قبول نداشتم. بازرگان در همکاری با افراد ضددین هیچ مشکلی با آنها ندارد. حتی یک مورد انتقاد از بازرگان نسبت به مجموعه افرادی که در نهضت مقاومت ملی بودند دیده نمیشود.
در این دوران بازرگان مدت کوتاهی دستگیر و بعد آزاد میشود. در سال ۱۳۳۶ انجمن اسلامی مهندسین را با معینفر و طاهری قزوینی و عدهای دیگر تشکیل میدهد که به موازاتش انجمن اسلامی پزشکی هم تشکیل میشود. اینها محافل مذهبی هستند و هیچ ربطی به جبهه ملی ندارد، اگر چه برخی از اعضای آن گرایش به جبهه ملی داشتند. بازرگان تا سال ۴۰ هیچ مشکلی با جبهه ملی ندارد. در شورا هم اعضا هیچگونه ارتباطی با دین ندارند. در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ انشعاب میکند و نهضت آزادی را تشکیل میهد.
بازرگان در صحبت افتتاحیه طی سخنانی اعلام میکند «ما مسلمان، ایرانی و مصدقی هستیم و در چارچوب قانون اساسی مشروطه حرکت میکنیم؛ نهضت آزادی در برابر جبهه ملی نیست بلکه یکی از ارکان و تشکیلات حاشیه جبهه ملی است.»
در سال ۱۳۴۲ بازرگان، یدالله سحابی و آیتالله طالقانی و بعضی از اعضای نهضت آزادی دستگیر و چهار سال بعد در سال ۴۶ آزاد میشوند. از آن سال تا سال ۵۶ جز انتشار دو یا سه کتاب، فعالیت خاصی از او نمیبینیم.
این سکوت، علت خاصی داشت؟
در آن مقطع تاریخی ساواک بر جامعه مسلط است و اجازه فعالیت را نمیداد اما در همان زمان بسیاری از روحانیون در عرصه مبارزه به افشاگری علیه رژیم میپرداختند. اما شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی در سال ۱۳۵۶ حرکتهایی را در جامعه مذهبی ایجاد میکند. اما از طرف این دوستان فعالیت سیاسی خاصی را سراغ نداریم؛ فقط در اواخر سال کمیته ایرانی حقوق بشر را تشکیل میدهند.
با دقت در در نگاه سیاسی بازرگان پی به این نکته میتوان برد که او اعتقادی به مبارزه ندارد. به همین دلیل با سرنگونی رژیم پهلوی موافق نبود. در مبانی فکری نهضت آزادیها انقلاب جایی ندارد بنابراین نهضتآزادی پنجه در پنجه رژیم پهلوی نیانداخت. بیشتر سیاست انتظار را برگزید.
بازرگان از سال ۱۳۳۰ که وارد جبهه ملی شد و حتی بعداً که انشعاب کرد تا سال ۱۳۷۰ علیه جبهه ملی سخنی را مطرح نمیکند و حتی با افراد ضد دینی مانند شاپور بختیار، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و حتی با خلیل ملکی، رهبر جامعه سوسیالیستها و مجموعه رضا شایان، داریوش آشوری، حسین ملک و … هم قادر است همکاری کند. چون مبانی فکری شبیه به هم دارند. اما وقتی به مبانی دینیای مثل شهید آیتالله بهشتی و شخصیتهای دینی و در رأسش امام خمینی میرسد، تعارض بنیادی پیدا میکند. به تعبیر حضرت امام اینها از مدرسه آمدند و ما از حوزه؛ این تعارض در شورای انقلاب اسلامی (۱۳۵۹-۱۳۵۷) خودش را نشان داد.