به گزارش مشرق، کتاب حوای سرگردان مجموعه ۹داستان کوتاه از محمدقائم خانی است. اسم کتاب برگرفته از یکی از همین نه داستان است و عنصری مشترکی که باعث گردِهم آمدن این نه داستان شده است، جغرافیاست. جغرافیای مشترک وقوع قصه. جغرافیایی که با درونمایه کلی داستانها همسو است و با فکر انتخاب شده است. نویسنده (با هوشیاری) اولین داستان مجموعه را طوری انتخاب کرده که این جغرافیا در آن پُررَنگتر باشد. لبخندِ محوِشالی هم از نظر درونمایهکلی و هم از نظر نشان دادن این جغرافیا، داستان قدرتمندی است. لبخندمحوشالی نقدی است بر شتاب سرسامآور مدرنیته برای تولید هرچه بیشتر. آقای مهرجو (قهرمان داستان) کارشناس اداره کشاورزی است. او یک عاصی از شتاب و سرعتی است که چرخدندههای مدرنیته برای انسان ساخته است. سرعتی که کمیت را جایگزین کیفیت میکند و تمام هدفش تولید بیشتر است. یک ولع جنونآمیز برای تولید و مصرف. او در پیِ کسی است که با سم و کود شیمیایی کمیت را بالا نبرده و کیفیت در این اضافه محصول گم نکرده باشد. فضا سازی و توصیفات در همه داستانها به سمتی است که این دغدغه را پررنگتر میکند. زندگی روستایی در همه داستانها، آرام و کند روایت شده و راه نجات مردمان، بازگشت به آرامشی است که طوفان مصرفگرایی آنرا از انسان گرفته است. همه نه داستان هر چند تم و درونمایه متفاوتی با هم دارند ولی وصف ِآرامشِ جفرافیای روستایی در آنها مشهود است و تعمد و دغدغه نویسنده در آن دیده میشود.
استفاده از زبان محاوره در داستان یک ریسک است. در یک داستان باعث قوی تر شدن اثر و ارتباط بهتر مخاطب و در داستانی دیگر باعث شلختگی و آشفتگی در متن میشود. خانی از زبان محاوره جلوتر رفته و گویش محلی را برای شخصیتهایش انتخاب کرده است. شاید برای مخاطب ناآشنا به گویش ابتدا کمی گیج وکسل کننده به نظر برسد اما دیالوگهای پخته و قدرتمندِ داستانها انقدر خوب هستند تا مخاطب را درگیر قصه کند. به نظر میرسد مخاطب صبور درنهایت مغلوب پختگی نویسنده در دیالوگنویسی میشود و در داستانهای بعدی این اصرار نویسنده بر گویش شمالی را میپذیرد. انتخاب سرودِ خون به عنوان آخرین داستان مجموعه که استفاده از گویش محلی در آن پررنگتر از بقیه داستانها است، به همین دلیلِ پذیرشِ گویش از سمت مخاطب است. خوانندهای که در هشتداستان قبلی با این گویش کنار آمده است در داستان نهم این آمادگی را دارد که یک تکگویی بلند به گویش محلی را بپذیرد. به هر حال انتخاب این گویش جرات می خواهد و نویسنده ریسک استفاده از گویش بومی را به غرق کردن مخاطب در فضای جغرافیایی داستان کرده است و با دیالوگهای پخته، مخاطب را وادار به پذیرفتن زبان دلخواهش کرده.
کتاب حوایسرگردان ادای دین و نوشتن از جفرافیایی است که نویسنده به خوبی آنرا میشناسد و به آن تعلقخاطر دارد. در این ستودنِ زیستِ روستایی و محیط به دور از جنجال و صوت اضافه و فرار از سرعت دهشتناک زندگی شهری نوعی تعمد وجود دارد که حتماً ناله نویسنده است از شهر و گرفتاریهایش. همین کشاندن قصه به جغرافیای روستایی هم جرات میخواهد. چون اکثر داستاننویسان و خوانندگان داستان، رمان و داستان کوتاه را پدیدهای شهری میپندارند و با داستان روستایی ارتباط خوبی برقرار نمیکنند. در داستانهای ایرانی هم جز چند نمونه بسیار موفق که جفرافیای روایت قصه در روستا ست، بقیه داستانهایی که در روستا روایت میشوند، موفقیت چندانی پیدا نکردهاند و گاهی چنان کسل کننده شدهاند که خواننده را به کُل از داستان روستایی فراری دادهاند، اما در حوای سرگردان، قصه خوب و انتخاب فرم متناسب با درونمایه باعث شده که مخاطب وارد فضا و جغرافیای روستایی داستانها شود و به خوبی با آن ارتباط برقرار کنند. هرچند که روستاهای حوای سرگردان آنقدرها هم روستا نیستند و انگار روستاهایی نمادین هستند. روستاهایی که خلق شدهاند تا تضادشان با شهر وشهرنشینی را نشان بدهند.
از نظر سبک، کتاب حوای سرگردان نوعی آزمودن توان نویسندگی است. خانی در مجموعه داستانش هم داستان مدرن دارد و هم از برخی از تکنیکهای داستان پستمدرن استفاده کرده است. برخی داستان ها تاریخی است و برخی اسطوره محور. این تنوع سبکی و فرمی برای هر نویسنده یک امر واجب است. تجربهای که هر نویسنده تا رسیدن به سبک منحصر به فردش باید آنرا انجام دهد. خانی به خوبی از این کار استفاده کرده و البته همین موضوع باعث میشود که هر خوانندهای، چند داستان خوب در سبک مورد علاقه اش در کتاب پیدا کند و کتاب به نظرش کسلکننده نرسد.
بالاخره اینکه همه نه داستان کتاب حوای سرگردان در هر سبک و فرمی که باشد یک خصیصه مشترک دارند و آن قصه گو بودن آنهاست. احترام نویسنده به قصه در همه نه داستان پررنگ است. خانی پُز روشنفکری نمیدهد و از عناصر لذتبخش مثل تعلیق و رمانس در داستان هایش به خوبی استفاده میکند. لایههای روایی در داستانها به خوبی رعایت شده و از تکنیکهای متظاهرانه و مقلقنویسی برای جلب توجه مخاطب خاص خبری نیست و این نشان از فهم درست خانی از داستان کوتاه است. فهمی که بی شک باعث میشود از حوای سرگردان لذت برد و امیدوارانه منتظر داستان های جدید نویسندهاش بود.
*علیرضا میرمالک