گروه سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
******
سعدالله زارعی در یادداشت روز روزنامه کیهان نوشت:
تجربه ما از رفتار سالهای اخیر رژیم عربستان بخصوص در دوره زمامداری «ملک سلمان» بیانگر آن است که مدتی دیگر که ممکن است چند سال به درازا بکشد شاهد افزایش روند خصومت منطقهای و به قولی «تصعید بحران» خواهیم بود بر این اساس به نظر میآید ایران باید به دور از رفتار احساسی و حوائجی که تحقق آن به اراده دو طرف یا چند طرف بستگی دارد، استراتژی حرکت خود را بر مبنای خنثیسازی رفتار تنشزای جبهه مقابل و زدن ضربه اساسی بر آن تنظیم نماید در این رابطه نکات زیر میتواند در ترسیم راه آینده مؤثر باشد.
1- به هیچ وجه نباید گمان کرد که در مقابل انقلاب اسلامی، یک جریان مستقل با محوریت عربستان وجود دارد که بر اساس جمعبندیهای درون سعودی و به قصد مختل کردن روابط فرامنطقهای ایران عمل میکند و آنچه در منطقه با محوریت شکلی عربستان رخ میدهد، ربطی به آمریکا و بقیه کشورهای غربی که در وابستگی دربار سعودی به آنها شکی نیست، ندارد!
ممکن است دیپلماتهای ما در ملاقات با مقامات آمریکا و اروپا بارها شنیده باشند که ما با بحرانی شدن روابط ایران با حوزه عربی مخالفیم و به مقامات سعودی هم مخالفت خود را ابراز کردهایم، اما هر دیپلمات با تجربهاند ک و دانش محدود هم میداند که اساساً رژیمی درحد عربستان قادر نیست وارد یک «بازی بزرگ» شود بدون آنکه از همراهی بزرگان خود برخوردار باشد. این قلم نمیگوید ضرورتاً در همه جزئیات هماهنگی و توافق وجود دارد سخن این است که در «بازی بزرگ» تصاعد خصومت با ایران که در حین آن وقوع هر اتفاق مهمی ممکن است، رژیم منحط سعودی نمیتواند وارد بازی استقلالی و با هویت مجزا گردد. اگر این نگاه در وزارت خارجه ما وجود داشته باشد که عربستان در این به قول خود سعودیها، «بازی بزرگ» مستقل عمل میکند! کشور دچار خسارات سنگین و غیرقابل بازگشتی میشود چرا که در این حالت وقت و انرژي کشور برای مقابله با چنین وضعیتی به انحراف میرود و باعث تقویت و تجری حریف میشود. وقتی دیپلمات ما این بازی را مستقل و هویتی و نه نیابتی ببیند، راه حل را در این جستوجو خواهد کرد که از طریق گفتوگو و توافق با غرب به مهار رفتار سعودی نایل آید! این درحالی است که اساساً درگیر کردن ایران در یک جبهه منطقهای و فرسایش توان رهبری ایران در تحولات منطقهای یک راهبرد اساسی غرب است. واضح است که خطای تحلیلی و محاسباتی دستگاه دیپلماسی ما وقت را از ما میگیرد و در اختیار حریف قرار میدهد و او را در رسیدن به هدف کمک میکند. از این رو باید گفت اگر چنین دیدگاهی در وزارت خارجه ما وجود داشته باشد، تنها مایه تأسف نیست بلکه منشأ «خسارات استراتژیک» برای کشور نیز هست و زدودن آن ضرورت و فوریت دارد.
2- آنچه تا اینجا گفته شد به معنای بزرگ دیدن جبهه مقابل انقلاب اسلامی نیست چرا که این اساساً اتفاق جدیدی نیست. در طول حدود 38 سال گذشته همیشه عربستان و دولتهای دیگری که درست یا غلط، متحد این رژیم خوانده میشوند، بخشی از ساز و کار عملیاتی آمریکا برای مواجهه با جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت بودهاند و تا امروز و از جمله در مقوله «افراطگرایی» همیشه غربیها و رژیمهای عرب و غیرعرب وابسته به آنان همراه بودهاند. این جبهه همانطور که تا امروز شکست خورده است با مقاومت و میدانداری ایران، در آینده هم شکست خواهد خورد کما اینکه در مقوله مقابله توأمان ایران با تروریزم در عراق و سوریه و با توجه به هزینههای کلانی که آمریکا، ترکیه و عربستان برای داعش کرده و آن را به غولی مهارناپذیر تبدیل نموده بودند، انقلاب اسلامی بر این جریان غلبه کرد و غرب هم به آن اعتراف نمود. ما ضعیف نیستیم و میتوانیم بر توطئههای بزرگ غرب و عوامل آن چیره شویم. در اینجا هم بازی فتنه منطقهای علیه ایران- که بنا به اسنادی که منتشر هم شدهاند، سازمان جاسوسی سیا و پنتاگون در نقطه راهبری آن نشستهاند- با شکست مواجه میشود. آمریکا چیز جدیدی به میدان نیاورده فقط مهرههای جورچین خود را جابجا کرده است ما کل این صفحه و رموز آن را شناختهایم و جابهجایی مهرهها از عمق شناخت و توانایی ما نمیکاهد.
3- ما در مواجهه با عربستان و جبهه حامی آن نمیتوانیم راهی را برگزینیم که دشمن به آن علاقهای ندارد. شعار مذاکره با عربستان و حامیان و وابستگان به آن خوب است. ما واقعاً هم دنبال تنش با همسایگان و غیرهمسایگان نیستیم اما وقتی رژیم آمریکا و رژیم آلسعود، سیاست «تصعید بحران» را در پیش گرفته و آن را به عنوان «اصلیترین راهبرد مهار ایران» تلقی میکند، ما چطور میتوانیم با پالسهای مذاکراتی، او را از اصلیترین راهبرد سیاست خارجی خود منصرف گردانیم؟ ما باید بدانیم که در تصاعد بحران، رژیم سعودی هر روز برگ جدیدی را روی میز میگذارد و تلاش میکند با آن اقتدار خود نسبت به ایران را نشان دهد. تأکید ما بر مذاکره در حوزه گفتمانی ضعیف بودن ما را تداعی میکند. در ماجرای سفر رئیسجمهور محترم به ترکیه برای شرکت در اجلاس سازمان همکاریهای اسلامی شاهد بودیم که وقتی در فضای گفتمانی تصعید بحران علیه ایران ما در بالاترین سطح در اجلاسی شرکت میکنیم که همه تار و پود و هویت آن وابسته به آمریکا و عربستان است و بیانیههای آن علیه ایران آماده، نباید تصور میکردیم میتوانیم چنین میزی را تغییر دهیم. شرکت ما در اینجا به این معنا بود که ما تحت هر شرایطی میخواهیم با این کشورها و سازمان رابطه داشته باشیم و برای آن بالاترین هزینه- حضور رئیسجمهور در نشست خصومت علیه ایران- هم میپردازیم. خب طرف مقابل که این را به حساب نجابت و بزرگمنشی و مشی وحدتگرایانه ایران نمیگذارد اینطور میفهمد که ایران آمادگی دارد در یک «برجام منطقهای» امتیازات گرانقیمتی بدهد پس باید بر فشار بیفزاییم تا آنچه ایران به ما تحویل میدهد ارزشی گران و در عین حال بهایی اندکتر داشته باشد.
4- توانایی ما برای اعمال فشار بر آمریکا و عوامل منطقهای آن بسیار زیاد است. ما البته نیاز داریم تا اندکی استراتژی خود را اصلاح کنیم. یک سؤال این است که در شرایط تصعید بحران علیه ایران، چرا باید خلیجفارس، اقیانوس هند، دریای سرخ برای آمریکا و عربستان امن باشد؟ آمریکاییها بر اساس چه منطقی نزدیک به 70 شناور نظامی در حدفاصل بحرین تا دهانه هرمز دارند؟ چرا بیش از 17 پایگاه نظامی آمریکا باید در اطراف ما وجود داشته باشد؟ الان عربستان با صادرات نزدیک به ده میلیون بشکه نفت در روز که حدود دو میلیون آن از تنگه هرمز میگذرد، به حقوق و منافع ایران، عراق و... تجاوز کرده و چندین سال است به ما ضربه میزند، چرا ما نباید در جهت متوقف کردن این اقدام خسارتبار وارد عمل شویم؟ نزدیک به 90 درصد از ساکنان اصلی بحرین، «ایرانیتبار» هستند، چرا ما از ایرانیتبارهای بحرینی دفاع جدی و عملی نمیکنیم مگر نه این است که بارها اروپاییها کشوری که درصد بسیار کمتر اروپایی داشته است را مورد حمله قرار دادهاند و مگر با همین استدلال ترکیه به عنوان عضو ناتو در سال 1353 به قبرس حمله نکرد؟ اگر دشمن در حال تصعید بحران علیه ماست ما نمیتوانیم از این تصعید بگریزیم و آن را نادیده بگیریم و یا در انتظار روزی که به طور طبیعی فروکش کند بنشینیم و کاری انجام ندهیم.
5- اگر خوب به ماجرای سلب تابعیت آیتالله شیخ عیسی قاسم نگاه بیندازیم آن را یک «آغاز» خواهیم دید، آغاز سرکوب خونین هواداران انقلاب اسلامی در کل منطقه به بدترین شکل و جسارتآمیزترین وجه! مگر نه این است که در همین یک سال اخیر آن فجایع علیه شیعیان نیجریه و رهبر مظلوم آن شیخ زکزاکی، حمله به صفوف عزاداران امام حسین(ع) در نارداران آذربایجان، کشتار شیعیان در افغانستان و چندین اتفاق دیگر پیش نیامده است؟ امروز و بر اثر یک خوانش دقیق از میزان نفوذ ایران و رو به گسترش بودن آن، دشمن به طور جدی تلاش میکند با قتل و هدم هواداران انقلاب اسلامی، آنان را بترساند و منزوی سازد ما در این شرایط نمیتوانیم با رویه گذشته کار کنیم باید با استفاده از ظرفیتهایمان چنان ضرباتی به دشمن بزنیم که محاسبات خود را تغییر دهد و سرجای خود بنشیند. ما نباید با بی عملی خود ثابت کنیم که در برابر الگوی آمریکایی «تصعید منطقهای بحران» آسیبپذیریم اگر اینطور شد این «پاشنه آشیل» ما خواهد بود و باید پیدرپی در انتظار حادثه باشیم.
امیر استکی در سرمقاله امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
در یکی ـ دو سال اخیر در این جریده بسیار درباره وجود یک کاست سیاسی الیگارشیک در ایران سخن گفته شده است. مسالهای که شاید برای مخاطبان به آن وضوح و شفافیتی که نزد نویسندگان و مطرحکنندگان آن وجود دارد، نباشد اما این روزها و با افشا شدن مساله فیشهای حقوقی براحتی میتوان یک فهم بدون واسطه و سلیس از این مفهوم داشت. یک کاست نخبگانی که عهدهدار توزیع منافع میشود و براحتی فاصله بهره خود از بیتالمال را به حداقل 50 برابر یک کارمند معمولی میرساند. آن هم در کشوری که قانونش تاکید کرده است سقف دریافتی در سیستم دولتی در نهایت میتواند 7برابر کمترین حقوق باشد.
آن هم در وضعیتی که هیچ رقابت مفیدی برای تصدی صندلیهای ریاستی در کشور جریان ندارد و نهایت رقابت همان انتخابات است که هر گروهی که اقبال مردم را به خود جلب کند به صورت یکجا بر منابع و روند توزیع آنها مسلط خواهد شد و بعد از آن لکوموتیو و لکوموتیوران و واگنها و مسافران یکجا عوض میشوند. البته در همه جای دنیا رقابت بر سر همین منابع و روش توزیع آنهاست و در عالم سیاست این بیشتر نوعی طنز است که کسی مدعی شود برای چیزی منفک از این تسلط بر منابع پا به عرصه سیاست گذاشته است. چپترین گروههای سیاسی نیز به دنبال تسلط بر روند توزیع منابع برای چیزی هستند که بهاصطلاح «توزیع عادلانه منابع» میخوانندش.
در دنیای اسلام هم ایدهآل تسلط نماینده معصوم خداوند بر این منابع برای اطمینان از رعایت عدالت و رساندن حق به ذیحق است. همانگونه که در تاریخ درباره راه و مرام مولای متقیان حضرت علی(ع) میخوانیم.
از همه اینها که بگذریم در دنیا مرسوم است که سیستمهای کنترل و نظارت برای به خطا نرفتن روند توزیع منابع در نظر گرفته میشود. در کشور ما هم این ساختارها وجود دارد اما به نظر حقیر همه چیز در لفافهای از تجاهل دوستمنشانه و رفاقتی و خانوادگی پیچیده شده است. به نوعی این پندار وجود دارد که خطاهای مختلفالجهت نخبگان سیاسی حاکم نوعی مساله درونخانوادگی یا درونتشکیلاتی یا به عبارتی نوعی سوءتفاهم دوستانه است که باید بین خودمان حلش کنیم و نکته اساسی این است که غریبهها [در اینجا یعنی اندکی کمتر از همه مردم] نباید از این مساله مطلع شوند و اگر هم شدند در نهایت اینها مسالههای ملت نیست. مگر نه این است که رئیسجمهور 26 خرداد همین امسال گفتند این مساله را تبدیل به یک «مساله ملی» نکنید. یعنی در نهایت عدهای خبطی کردهاند که ما خودمان رفع و رجوعش میکنیم و مردم را بهتر است مشوش نکنید (یا به عبارت دیگر دخالتشان ندهید). این هم از جنس همان تجاهل روامدارانه در برخورد با این چنین مسائلی است. البته رسوایی قضیه آنقدر بالا بود که نشود بیشتر از 20 روز روادارانه با آن برخورد کرد و در نهایت رئیس محترم جمهور در دیدار عیدانه با جمعی از مسؤولان کشور تاکید کرد: «مساله فیشهای غیرمتعارف یک مساله ملی است»! چیزی که قرار بود به مساله ملی تبدیل نشود،20 روز بعد یک مساله ملی از آب درآمد.
مسالهای که مردم سالها و بارها آن را بهگونهای در مشاهده اشرافیت حاکم بر زندگی نخبگان سیاسی صاحب قدرت به نوعی درک میکردند، اینبار مستدلا برایشان به یک درک قطعی و محتوم تبدیل شد. درکی که هر کسی براحتی میتواند حدس بزند چه تبعات شومی برای امنیت فکری ملت خواهد داشت. چیزی فراتر از یک مساله بلکه به عبارت دقیقتر نوعی بحران.
برای ملتی که اکثریتش درآمدی به زحمت بالای یک میلیون دارند؛ این یک شوک بیحسکننده خواهد بود که ببینند همه آن چیزی که برای یک عمر آرزویش را دارند ظرف یک یا 2 ماه به کام یک عده مدیر ریخته میشود. آن هم نه براساس لیاقت و عُرضه و استعداد بلکه براساس پارامترهایی که برای اکثر مردم هیچگاه قابل حصول نیست. بالاخره تعداد رفقا و همپالکیها و کسان و خویشان ذیقدرتان محدود است. در این مملکت روزگاری به انباشت ثروت بر مبنای استثمار ملت تاخته شد و انقلابی برای رهایی از وضعیتی آنچنان رخ داد اما امروز همان بلا به دست میراثخواران همان انقلاب بر سر همان ملت میآید. این مساله علاوه بر همه اینها یک بحران در انقلاب اسلامی نیز هست که با عزل چند عدد مدیر و یک عذرخواهی خشک و خالی فروکش نخواهد کرد. این چیزی است که با بازنشستگی کاست فرتوت الیگارشیک و امکان تحرک سیاسی آحاد ملت در چارچوب نظام ارزشی انقلاب اسلامی محقق میشود. این کافی نیست که رئیسجمهور به نوعی غیر مستقیم اشتباه را بپذیرد، بلکه به یک تغییر اساسی
نیاز است؛ آن هم نه کلیشهوار و مقلدانه در ارزشها بلکه در افراد و ساختار الیگارشیک فسیل مفت خور.
در سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمد سعید احدیان میخوانید:
قرار است در این یادداشت به دو کلیدواژه »امیدها« و »نگرانی« های برجام که در پیام نوروزی رهبری ذکر شده بود بپردازیم، با یادآوری این جمله ایشان که «موافقان و مخالفان برجام هر دو در بیان نظراتشان اغراق می کنند.» شاید منظور این است که عده ای برجام را بی نقص و بی نگرانی می دانند و عده ای حاضر به برشمردن هیچ دستاوردی نیستند.
البته به ظاهر در تیم هسته ای افرادی مثل آقای دکتر ظریف و صالحی بر بیان نگرانی های برجامی افزوده اند اما کمتر دیدیم مخالفان برجام بعد از تذکر رهبری تغییری در رویه خود داده باشند.
امیدهای برجام
1 - 12 سال پیش از توافق برجام، آمریکایی ها و سه کشور اروپایی فرانسه، انگلیس و آلمان ما را تحت فشار می گذاشتند تا تاسیسات هسته ای خود را مشابه کشور لیبی به طور کامل جمع کنیم در حالی که امروز چندهزار سانتریفیوژ فعال داریم و همان کشورها، ناامید از مطالبه اصلی خود، به صورت رسمی و در سندی که آن را امضا کرده اند به ناچار پذیرفته اند که این سانتریفیوژها همچنان بچرخد.
2 - حفظ ، توسعه و به روز شدن صنعت هسته ای به عنوان یکی از استراتژیک ترین و اقتصادی ترین فناوری ها از راهبردی ترین سیاست های ما بوده است و به همین دلیل فناوری هسته ای ایران در طول 12 سال گذشته روندی رو به پیشرفت را طی کرده است. برجام این راهبرد را با در نظر گرفتن امکان تحقیق و توسعه تقریبا متناسب با ظرفیت های مان حفظ کرد لذا صنعت هسته ای ما به توسعه و پیشرفت خود (البته شاید با اندکی کاهش قابل قبول سرعت ) ادامه خواهد داد.
3 - شورای حکام آژانس و شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه های متعدد خود، تعلیق غنی سازی را پیش شرط اقدامات بعدی ایران اعلام کرده بودند. اما ایران بدون اینکه حتی یک روز غنی سازی خود را تعلیق کند، آن قطعنامه ها را لغو و اثبات کرد که این قطعنامه ها غیرقانونی بوده است.
4 - در طول 12 سال، پرونده سازی های زیادی علیه برنامه های هسته ای گذشته ایران صورت گرفت که این موارد در طول مذاکرات 12 ساله یک به یک حل شد و آخرین پرونده سازی موسوم به «پی ام دی» بدون اینکه هیچ کدام از زیاده خواهی ها از جمله مصاحبه با دانشمندان هسته ای ایران اجرایی شود، حل و پرونده ساخته شده علیه ایران به طور کامل بسته شد و برای دنیا معلوم شد که ایران هیچ فعالیت غیرصلح آمیز هسته ای نداشته است.
5 - خواسته اصلی آمریکا به عنوان محور نظام سلطه «بازکردن پیچ و مهره های صنعت هسته ای ایران» بود. در یک رویارویی 12 ساله که اخبار آن ناخواسته توسط تمام رسانه های غربی دنیا منتشر می شد، بدون پذیرش درخواست های غیرقانونی مانند تعلیق غنی سازی، خواسته های اصلی ما در برجام تثبیت شد و این یعنی شکست نظام اقتدارگرای بین المللی توسط کشوری مستقل و آزاد با مبانی اسلام سیاسیِ عقلانی. بر اساس مبانی نظریات«سازه انگاری»این پیروزی که دربرابر چشم تمامی نخبگان عرصه بین الملل صورت گرفت، زمینه ساز تغییر هنجارها و قاعده های تثبیت شده نظام بین الملل در جهت عادلانه شدن آن و کاهش قدرت سلطه گری کشورهای قدرتمند خواهد شد. ایران به دنیا نشان داد اگر بر سر گرفتن حق با رویکرد آرمان خواهی واقع بینانه استقامت به خرج داده شود، می توان به آن رسید.
6 - در زمان امضای توافق این نگرانی وجود داشت که به بهانه برجام زمینه پذیرش اجتماعی دشمنی زدایی از آمریکا توسط مردم ایجاد شود، اما آمریکایی ها خیلی زودتر از پیش بینی، ماهیت دشمنی و غیرقابل اعتماد بودن خود را به مردم ایران نشان دادند لذا امروز می توانیم به جای نگرانی، شناخت هرچه بیشتر ماهیت آمریکا توسط مردم را در ستون «امیدها» ذکر کنیم.
7 - آمریکایی ها توانسته بودند در طول سال ها در پروژه «امنیتی سازی» خود درباره ایران موفق شوند (برخی اشتباهات ما هم در این راه به آن ها کمک کرد) و در نتیجه اجماعی کامل میان کشورهای غربی علیه ایران ایجاد کنند. مذاکرات هسته ای به بسیاری از کشورهای اروپایی که با ایران تضاد منافع استراتژیک نداشتند، نشان داد که ذهنیت ساخته شده از ایران مطابق واقع نیست به گونه ای که نه تنها ایران مشکل امنیتی برای جهان غرب نیست بلکه مهمترین و شاید تنها کشور قابل اتکا در برابر خطر امنیت امروز جهان یعنی تکفیری های وهابی است. برجام زمینه شکاف در جبهه غرب علیه ایران را ایجاد کرده است که اگر هوشمند باشیم از این زمینه می توانیم استفاده های فراوان ببریم.
8 - دو سال مذاکره مستقیم با 6 کشور قدرتمند دنیا و خبر اول رسانه های جهان شدن، باعث ضریب پیدا کردن دیگر مولفه های اقتدار ایران مانند نظام مردم سالار مبتنی براسلام و قدرت منطقه ای، شد. مذاکرات هسته ای می تواند آغازی باشد بر ظهور این قدرت جدید و گرفتن سهمی مهم در نظم آینده جهانی که دوران گذار خود را طی می کند.
9 - برخی این نگرانی را داشتند که برجام مانع آزمایش های موشکی ایران و حمایت از محورمقاومت به عنوان خط مقدم جبهه امنیت ساز ایران شود، اما آزمایش های موشکی و ادامه حمایت از حزب ا... لبنان نشان داد، برجام نه تنها از این حیث نگرانی ایجاد نمی کند، بلکه شاید بتواند حمایت اقتصادی، نظامی و سیاسی ما را نیز تقویت کند.
10 - رفع تحریم های هسته ای یکی از امیدهای جدی برجام بود. بخشی از این امید مانند امکان فروش نفت، تجارت با کشورهای غیرغربی، داد وستد از طریق بانک های اروپایی کوچک و... محقق شده است اما بخش مهم و تاثیرگذار این تحریم ها همچنان رفع نشده است لذا رفع تحریم ها را هم در بخش امیدها و هم در بخش نگرانی ها ذکر می کنیم.
نگرانی های برجام
1 - با اینکه مجلس محترم شورای اسلامی در تصویب برجام شرطی اطمینان زا گذاشته است، اما همچنان این نگرانی وجود دارد که طرف مقابل از ضعف مهم برجام که اجازه می دهد دشمن از طریق آژانس ما را مجبور به بازدید بی دلیل از مراکز نظامی غیر مرتبط با فعالیت های هسته ای بکند، سوءاستفاده کند. ما نگران نفوذ امنیتی نیستیم چرا که مطابق مصوبه مجلس این بازدیدها ممنوع است مگر این که به تایید شورای عالی امنیت ملی برسد، اما نگران پرونده سازی مجدد طرف مقابل برای ناقض برجام معرفی کردن و بازسازی پروژه امنیتی سازی مجدد ایران هستیم.
2 - اینکه ایران تبدیل به کشوری خاص در نظارت بر فعالیت های هسته ای اش شود، در برجام نقطه ضعفی مهم محسوب می شود. به عنوان مثال وجود نظارت های طولانی مدت حتی بیشتر از طول دوران ده ساله برجام، اگر چه از حیث صنعت هسته ای یا نفوذ اطلاعاتی جای نگرانی زیادی ندارد، اما اولا ما را به کشوری خاص تبدیل می کند که این مطابق با قاعده های منطقی حاکم بر «ان پی تی» نیست و ظلمی روشن محسوب می شود ثانیا همیشه زمینه ساز بهانه گیری و پرونده سازی های احتمالی است.
3 - ما بخشی از فعالیت های هسته ای خود را متوقف و جمع آوری کرده ایم. از لحاظ فنی عمده این فعالیت های متوقف شده به دلیل اینکه برای روزآمدی و اقتصادی شدن صنعت هسته ای، باید روزی جمع آوری و با فناوری مدرن جایگزین می شد، لطمه ای به صنعت هسته ای محسوب نمی شود اما واقعیت این است که از لحاظ سیاسی ما این عقب نشینی ها را در قبال رفع کامل تحریم های هسته ای انجام دادیم و حال که طرف مقابل به تعهد خود کامل عمل نکرده است، ما نگران نامتوازن بودن هزینه منفعت بازگشت پذیری هستیم. اگر تحریم ها به طور کامل رفع می شد بعد از گذشت مدتی هزینه منفعت بازگشت پذیری به نفع ما بود چرا که منافع اقتصادی که ما از دوران اجرای برجام می بردیم و به روز شدن صنعت هسته ای ما بعد از بازگشت پذیری بسیار بیشتر از منافعی بود که طرف مقابل می برد اما اکنون این مسئله یکی از نگرانی ها است چرا که ما از منافع رفع تحریم ها هنوز بهره کافی نبرده ایم.
4 - متاسفانه ضعف های چند ده ساله ما در حوزه اقتصاد و استفاده نکردن از فرصت های گذشته در ایجاد اقتصاد درون زا(مخصوصا زمانی که درآمدهای کلان نفتی داشتیم) باعث شد، تحریم ها اهرم فشاری شود علیه ایران و گرچه اقتصاد کشور فلج نشد به گونه ای که از هم بپاشد(شبیه اقتصاد ونزوئلا) اما به اندازه ای دارای اهمیت شد که مسئولان کشور را به این تصمیم برساند که در قبال رفع آن ها امتیازاتی بدهند(با حفظ اصول استراتژیک و حیاتی). به عبارت دیگر دلیل اصلی دادن امتیازات، رفع تحریم های هسته ای بود و با اینکه از نظر حقوقی مطابق برجام تحریم ها برطرف شده است اما در عمل این تحریم ها به طور کامل برداشته نشده است.
ما از ابتدا برای رفع تحریم های غیرهسته ای مذاکره نکردیم اما وقتی از تحریم های هسته ای سخن می گوییم یعنی تقریبا همه تحریم های موثری که در سال های اخیر ایجاد شده است که با رفع آن عملا تحریم های غیر هسته ای باقی مانده قدرت تاثیرگذاری جدی نخواهند داشت. واقعیت این است که در عمل بخش مهمی از این تحریم ها به خصوص تحریم های مرتبط با فعالیت بانک های بزرگ اروپایی و بخش جدی از تراکنش های مالی که نیاز به تبدیل دلاری دارند، باقی مانده است. در نتیجه بسیاری از فعالیت های اقتصادی علی رغم میل فعالان اقتصادی خارجی نمی تواند اجرایی شود. بنا نیست زیاد وارد جزئیات شویم اما می توان گفت نگرانی اصلی مرتبط با برجام رفع نشدن تحریم های هسته ای مورد اشاره است که قرار بود در برجام برطرف شود.
5 - اگر براساس قاعده حق گرفتنی است و با قوی شدن و تلاش مسئولان مربوط، آمریکا مجبور به دادن حق مردم ایران در رفع باقی مانده تحریم های هسته ای شود، این نگرانی ایجاد می شود که عده ای خیلی زود بدعهدی های غیرقابل انکار آمریکایی ها را(که مرد اول برجام یعنی آقای ظریف هم به آن تصریح کرده است) خواسته یا ناخواسته فراموش کنند و زمینه پذیرش مجدد دشمنی زدایی از آمریکا ایجاد شود. دشمن ندانستن آمریکا اشتباهی راهبردی محسوب می شود که نتایج بس سنگینی به دنبال خواهد داشت، نتایجی از قبیل آنچه در مصر می گذرد که بر اساس آخرین آمار اعلام شده در طول دوران السیسی 1200 نفر کشته و 40 هزار نفر دستگیر شده اند و البته هیچ صدایی از کشورها و رسانه های "حقوق بشر دوست" بلند نشده است.
سخن آخر
امیدها و نگرانی های برجام با چگونگی اجرای برجام ارتباط دارد. امیدها در برجام با عدم دقت در عمل می تواند به نگرانی و نقطه ضعف تبدیل و نگرانی ها در اجرای برجام با اقدامات جدی و حساب شده می تواند تبدیل به امید و دستاورد شود.
متن برجام با وجود داشتن نقاط ضعف، توافقی قابل قبول با برایندی مثبت است اما متناسب با چگونگی اجرا می تواند به «فرصتی تاریخی» یا «خسارتی محض» تبدیل شود.
دکتر محمد مهدي انصاري در سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
موضوع افشاي فيش هاي حقوقي جمعي از مديران و کارگزاران اجرايي کشور که با بي عدالتي و رانت خواري و فقدان نظارت هاي موثر مبالغ هنگفتي را به عنوان حقوق ماهيانه برداشت کرده اند اين روزها هم حساسيت افکار عمومي را بر انگيخته و هم تذکر جدي و هشدار بزرگان نظام را در پي داشته است.
اين مسئله بار ديگر اهميت حياتي بحث چگونگي انتخاب مديران و کارگزاران سياسي و اجرايي را در ساختار جمهوري اسلامي به اثبات رسانيد. آيا ما توانسته ايم پس از 38 سال از استقرار نظام سياسي جمهوري اسلامي الگو و مدلي روشن و کارآمد براي نحوه انتصاب مديران و مسئولان در اين نظام که براساس انديشه ديني قبول مسئوليت در آن قبول يک امانت سنگين است، طراحي کنيم؟ به هر حال قرار بوده و هست تنها شايستگان امانت دار و نخبگان واجد اهليت در اين سيستم سياسي و اجرايي عهده دار مناصب و مسئوليتها باشند.
اين مسئله بار ديگر ضرورت مطالعه در باب کم و کيف انتخاب افراد به عنوان «نخبگان و کارگزاران» و طراحي الگويي سامان يافته در «شناسايي، پرورش، جذب و به كارگيري» نخبگان شايسته و متعهد را آشكار نموده است.
اين مسئله بار ديگر ضرورت مطالعه در باب کم و کيف انتخاب افراد به عنوان «نخبگان و کارگزاران» و طراحي الگويي سامان يافته در «شناسايي، پرورش، جذب و به كارگيري» نخبگان شايسته و متعهد را آشكار نموده است.
هر نظام سياسي تلاش ميكند كارگزاران، مديران و نخبگان سياسي خود را بر مبناي چارچوبهاي نظري و مطلوبهاي خود شناسايي و پرورش دهد. چگونه افراد با تقوا، شايسته و متعهد و واجد دانش مديريتي، تربيت معنوي، آموزشهاي لازم و... در تراز نظام ديني و ايدئولوژيك جمهوري اسلامي شناسايي و سپس بهكار گرفته شوند؟
مفهوم نخبهپروري عبارت است از يك برنامه يا فرآيند چند مرحلهاي كه طي آن افرادي از ميان نخبگان و شايستگان «شناسايي» ميشوند و براساس سوابق، تجربيات، توانمنديها، شايستگيها و استعدادهاي مختلف در فضاي فعاليتهاي سياسي و تشكيلاتي، «پرورش» مييابند و «آموزش»هاي لازم را طي ميكنند تا بتوانند از اهليت لازم براي تصدي مقامات و مناصب مختلف اجرايي و سياسي جمهوري اسلامي برخوردار باشند. بنابراين هدف نخبهپروري، كادرسازي براي حكومت است و بهعنوان يك سياست، در پي پروراندن و تربيت كردن نخبگان گزينش شده براي تصدي مسئوليتهاي مديريتي و تصميمسازي كشور است. بديهي است در اين سياست يا فرآيند ، نهادهاي متفاوت و متنوعي دخيل هستند كه با همافزايي نقش آنها نتيجه مطلوب، مورد انتظار خواهد بود. احزاب سياسي، مطبوعات، نظام آموزش و پرورش كشور، دانشگاهها و نظام آموزش عالي، حوزههاي علميه، تشكلهاي مدني و دانشجويي، مساجد و حتي خود نخبگان سياسي و مقامات سياسي ميتوانند در فرايند نخبهپروري ايفاي نقش كرده و به كادرسازي و مديرپروري براي نظام سياسي بپردازند.
حکومت و مسئوليت، در انديشه سياسي اسلام به مثابه امانت است که در دست کارگزاران قرار گرفته و طبق قانون اساسي، نظام اسلامي در پي رشد دادن انسانهاست. شايستگي و تقواي كارگزاران نظام اسلامي تا بدان جا اهميت دارد كه از مجراي امانتداري و تدبير آنها، جامعه اسلامي در مسير رشد و تعالي قرار ميگيرد.
در نظام جمهورياسلامي كه الگوي «مردم سالاري ديني» از سوي رهبران آن مطرح گرديده، كارگزاران علاوه بر اينكه به تناسب جايگاه و مسئوليت از برخي صلاحيتهاي ديني لازم (فقاهت، عدالت درايت) برخوردارند و به واسطه اهليتي که پيدا ميکنند، از طريق انتخاب مردمي و با اراده عمومي به روي كار ميآيند و بعد از انتخاب و عهدهدار شدن مسئوليت نيز در عمل، كارآمدي و توانايي خود را براي اداره نظام سياسي نشان ميدهند. به عبارت ديگر نظام مردمسالاري ديني نظام مشروعي است كه كارگزاران آن، از اهليت مشخص شده در دين برخوردار بوده و به قدرت رسيدهاند و بايد با امانتداري، توانايي و شايستگي هم داشته باشند تا اهداف مورد نظر حكومت اسلامي را دنبال نمايند.
شايسته کيست؟ و شايستگي چيست؟ اصل شايستهسالاري، متضمن شناخت فرد شايسته و تعريف شايستگي است، لذا شايستهسالاري يعني فرد را در منصب و شغل مرتبط قرار دادن. خصوصياتي مانند دانش، تخصص، تجربه و تعهد اخلاقي از جمله ويژگيهايي است که فرد شايسته با آن تعريف ميشود. ارتباط ظريفي بين دو مقوله «نخبگي» و «شايستگي» وجود دارد: نخبه عموماً واجد ويژگيهاي ذاتي و اکتسابي است اما فرد شايسته بيشتر استعدادها و تواناييهايش را به نحو تجربي و اکتسابي به دست آورده است.
عليابنابيطالب (ع) در جاي جاي نهجالبلاغه و در سفارش به استانداران، حُكام و امراي خود همچون مالكاشتر، عثمان بن حنيف و... هدف اصلي از حكومت را اقامه حق و عدل و ايجاد امنيت و آرامش بيان ميدارد.
مقوله تقوي در انديشه سياسي اسلام و بالاخص در باب كارگزاران و نخبگان سياسي از اهميت ممتازي برخوردار است. ريشه كلمه تقوي، «وقي» ميباشد. «تقوي» از نظر نحوي يك صفت محسوب ميشود كه با به دست آوردن اين صفت، فرد، «متقي» و «باتقوي» ميشود. همانگونه كه علم و فن و هنر در جان فرد مينشيند، تقوي نيز بايد با تربيت كسب شود.
در كنار اين دو شرط اساسي، يعني تقوا و عدالت، بر توان مديريتي و سياستورزي عالمانه و مدبرانه تأكيد شده است.
از منظر دين فرد ناشايست و ناتوان اگر هم به دلايلي در مسند امري قرار گيرد، چنانچه اين نااهلي و ناشايستي در او احراز شود از مسئوليت و مقام خود مُنعَزِل است، يعني اساسا او ديگر در اين سمت و جايگاه مشروعيتي ندارد و بايد خود كنارهگيري كند و اگر لحظهاي در اين امر درنگ كند، بهعنوان غاصب و ظالم شناخته ميشود. چنين رويكردي منبعث از همان گفتار ديني است كه هرگونه مسئوليت و مقام را يك «امانت» ميداند كه بايد به اهلش سپرده شد.
طبق آموزههاي ديني، اگر مراتب تقوا و خودساختگي دروني در فرد تقويت شود چنانچه احساس كند او در منصب و مقام اشغال شده از كارايي لازم برخودار نيست، امانت را خود او به ديگري ميسپارد. (ملعون من تكفل امراً لايقدر عليه)
در يك نظام سياسي مبتني بر انديشه ديني و قرآني، داشتن تقوا در انتخاب و انتصاب افراد «بالاترين سطح اهليت داشتن» است، چرا كه ساير شاخصهاي شايستگي و توانمنديهاي فردي در ذيل عنصر تقوا قرار ميگيرند؛ اگر ساير اوصاف و تواناييها به بهترين وجه در يك شخص جمع باشند بدون داشتن تقوا فاقد ارزش هستند، همچنانكه داشتن تقواي صرف، فرد را در راهيابي به گردونه مديران و نخبگان سياسي قرار نميدهد. بنابراين بُعد كنترلي و نظارتي در نخبگان سياسي براي حفظ و پايش آنها بهعنوان كارگزاراني كه براي نظام جمهورياسلامي پرورش يافتهاند و مسئوليتهاي خطير به ايشان سپرده شده، اهميت والايي دارد.
در يک جمع بندي اوصاف و ويژگيهاي کارگزاران و مديران شايستهاي كه در تراز نظام سياسي جمهورياسلامي باشند، از اين قرار است:
1. تعهد كاري و تخصص لازم داشتن در حوزه مسئوليتي كه قبول ميكند؛
2. مباني فكري و ديني صحيح و متقن داشتن (عدالت، انصاف، خداترسي، رأفت، گذشت، ...)؛
3. امانتداري و پاكدست بودن؛
4. تقواي سياسي و اخلاق سياسي (متقي بودن و متخلق بودن)؛
5. پايبندي به اهداف و فلسفه وجودي نظام سياسي جمهوري اسلامي؛
6. جوهره سياسي و شم تحليلي داشتن؛
7. بينش قوي و قدرت فهم مسائل گوناگون داخلي و بينالمللي؛
8. به روز بودن اطلاعات و آگاهي از تحولات تاريخي و فرهنگي گذشته و حال؛
9. قدرت كتابت، آداب سخنوري و يكسري فنون و مهارتهاي لازم در مديريت (صلابت، اقتدار، شجاعت، ...) ؛
10. پشتكار و همت بلندداشتن براي انجام كارهاي بزرگ و نوآورانه.
با عنايت به آنچه تبيين شد، ضرورت دارد نسبت به کم و کيف انتخاب نخبگان و کارگزاران سياسي توجه ويژهاي مبذول گردد و اين موضوع در زمرۀ مباحث راهبردي نظام سياسي و حکومتي تلقي شود. گذشته از اين، تجربۀ کشورهاي مدرن و پيشرفته غرب و شرق نشان داده که سپردن مديريت اقتصاد، سياست و فرهنگ به نخبگان و فرهيختگان موجب رشد و توسعه پايدار و متوازن ميشود. جهش اقتصادي و سياسي چشمگيري که در کشور هايي چون مالزي، کره جنوبي، ژاپن، چين، سنگاپور و امارات متحدۀ عربي در قارۀ آسيا در مدت زمان کوتاهي رخ داده با مديريت نخبگان و تيمهاي متفکر و انديشمندي حاصل آمده است که توانستهاند تمام ظرفيتهاي مادي، انساني و نخبگي خود را براي هدف و مأموريت مشخص خود مصروف سازند. اين تيمها هم درست تربيت شدهاند و در رشتههاي دانشگاهي مرتبط تحصيل کردهاند و هم دقيقاً در مناصب مورد نظر به کار گرفته شدهاند و همواره تحت نظارت هاي مستمر بوده اند.
با استفاده از تجربه نظامهاي حزبي و الگوهاي ديگر کشورها بايد تلاش شود الگوي مطلوب و بومي به کارگيري نخبگان سياسي شايسته و امين در ساختارهاي گوناگون جمهوري اسلامي تدوين شود. بديهي است در طراحي الگوي مطلوب بومي بايد بسياري از موانع و محدوديتهاي سياسي و قانوني و فرهنگي برطرف شوند و تا اين موانع پابرجا باشند و يا آثار منفي آنها در فرايند رشد و صعود شايستگان و نخبگان تداوم داشته باشد، چندان نمي توان به نهادينه سازي مقوله شايسته سالاري و اهليت نخبگان واجد مسئوليت در ساختارهاي سياسي و حکومتي جمهوري اسلامي اميدوار بود.
حميدرضا آصفي سفير پيشين ايران در فرانسه در سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
جنايات پنجشنبه گذشته شهر نيس، ابعاد آنچنان گستردهاي داشت كه هيچ عقل سليم و روح انساني نميتواند آن را محكوم نكند و از آن، ابراز انزجار نكرده و با خانواده قربانيان ابراز همدردي و همبستگي نكند.
با اين حال، آيا صرف محكوم كردن و ابراز انزجار و همبستگي كه اين روزها به صورت يك امر رايج در ميان دولتمردان غربي و به ويژه دولتمردان امريكايي درآمده است، براي مقابله با تروريسم و افراطگرايي و جلوگيري از اين قبيل حوادث دهشتناك كافي است؟ آيا وقت آن نرسيده است كه جامعه جهاني فراتر از لفاظيها و لغتپراكنيها درصدد ريشهيابي از اين امر شوم و غيرانساني برآيد؟
آيا جهان امروز امنتر از گذشته شده است؟ آيا تروريسم با وجود همه لشكركشيهاي غربيها و به ويژه امريكا به منطقه خاورميانه به بهانه سركوب تروريسم كمتر از گذشته شده است؟ آيا جهان امروز امنتر از ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ و حادثه مشكوك انفجار برجهاي دوقلو شده است؟ حادثهاي كه امريكا به بهانه آن هزاران نفر از نيروهاي نظامي خود را به منطقه گسيل ساخت و هزاران نفر از مردم منطقه را به خاك و خون كشيد. آيا وقت آن نرسيده است كه جامعه جهاني با اين حادثه شوم به دور از لفاظيهاي مصطلح، صادقانه برخورد كند و با يك عزم واقعي و ائتلاف جهاني به ريشهكن كردن اين تلخيها بپردازد؟
مشكل از آنجا شروع شده است كه غربيها با تروريسم گزينشي و براساس منافع خود عمل كرده و افكار عمومي را نيز بر همين اساس شكل ميدهند. در اين راستا، به زعم غرب لازم است تروريسم را به دو دسته خوب و بد تقسيمبندي كرد. آنجا كه اين تروريسم در جهت منافع آنها مانند جنايات تروريسم دولتي رژيم صهيونيستي باشد، به اين تروريسم به ديده اغماض نگاه ميكنند و آنجا كه شهروندان غربي به خاك و خون كشيده ميشوند، تروريسم بد ناميده ميشود. بايد دانست تا مادامي كه تروريسم گزينشي و بر اساس منافع و سلايق شخصي برخورد ميشود، نبايد انتظار داشت كه به سوي جهاني امنتر حركت شود.
گروهي كه در فرانسه مسووليت اين حادثه شوم و هولناك را برعهده گرفته است، همان گروهي است كه سالها در سوريه مردم بيدفاع اين كشور را به خاك و خون ميكشد و معالوصف، غربيها و به ويژه دولت فرانسه به جاي كمك به دولت قانوني بشار اسد، در جهت تضعيف و نابودي آن برآمدند. گروهي كه در نيس - كه شايد يكي از زيباترين شهرهاي فرانسه و حتي دنياست – و همزمان با روز ملي فرانسه دست به چنين جنايتي زد، همان گروهي است كه پدرخواندهاش چند روز پيش در پاريس، در جمع عدهاي تروريست به ياوهگويي پرداخت. آيا ميان آن مقام سعودي و گروهي كه آنها را پرورانيدهاند و حادثه نيس ارتباطي برقرار است؟ بررسي ابعاد اين موضوع كار چندان پيچيده و دشواري نيست. البته چنانچه اين بررسيها به سرانجام تحقيقات در خصوص ١١ سپتامبر كه دست سعوديها در آن آشكار بود، مبتلا نشود. با اين حال، تروريسم اكنون به بليه و مساله جهاني تبديل شده است و جز با ائتلاف و اجماع بينالمللي امكان سركوب كردن آن وجود ندارد.
گروههاي تروريستي كه اكنون با استفاده از بحران سوريه به اروپا سرازير شدهاند، تهديد جدي براي امنيت اروپا و حتي در آيندهاي دورتر، امنيت امريكاست. متاسفانه ترور و تروريسم، با حمايت غرب و به ويژه دولتهاي امريكا، رژيم اسراييل و عربستان سعودي رشد و نمو ميكند. اين حوادث متاسفانه به دنباله حوادث تلخ سال گذشته در پاريس است كه در آن بيش از يكصد نفر كشته و صدها نفر زخمي شدند. انتظار ميرفت و ميرود كه دولت فرانسه با استفاده از اين تجارب تلخ، خود را از دامي كه امريكا و اسراييل برايش تدارك ديده است، رها كند.
جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين قرباني تروريسم به كرات آمادگي خود را اعلام كرده است كه با استفاده از تجارب گرانسنگ خود در اينباره پيشقراول مبارزه با اين پديده شوم باشد. گروهك مرده منافقين كه چند روز پيش مبادرت به برگزاري آن اجتماع مسخره كرد، ٣٥ سال پيش در همين ايام نزديك به يكصد نفر را به خاك و خون كشيد و معالوصف بسياري از آنها در فرانسه ماوا گرفتهاند. اعتقاد داريم اگر از همان روزها با تروريسم غيرگزينشي برخورد ميشد، اكنون جهان امنتر از امروز بود. با اين وجود، بر همه آزادانديشان و آنها كه روح انساني و وجدان بيدار دارند، فرض است كه ضمن محكوم كردن اين حادثه تلخ از هر كوششي براي همكاري و همراهي با دولتمردان فرانسه فروگذاري نكنند و بر غربيها نيز فرض است كه با استفاده از تجارب تلخ گذشته، راه برونرفت از اين مشكل را آنچنان كه هست، پيدا كنند كه:
اگر پند خردمندان ز جان و دل نياموزي
جهان آن پند به تلخي بياموزد تو را روزي
رحيم زيادعلي در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
23 تيرماه، مصادف بود با يک سالگي توافق هستهاي ايران و 1+5 (برجام) و طي اين روزها طرفهاي گفتوگو هرکدام با بيانيه و اظهارنظرهاي گوناگون از نتايج و ثمرات اين توافق ميگويند و البته کنگره امريکا که از همان روزهاي آغازين مذاکرات تاکنون هيچگاه روي خوشي به اين توافقات نشان نداده است، همچنان در ادامه اقدامات خصمانه خود، در کار تصويب تحريمهاي جديد و فشارهاي چندجانبه بر جمهوري اسلامي ايران است.
«تضمين دنيايي آرام! انتقال 98 درصدي ذخاير اورانيوم غني شده ايران به خارج از کشور، پرکردن رآکتور پلوتونيوم اراک با سيمان و بازرسيهاي سرزده از تأسيسات هستهاي ايران، مهمترين دستاوردي است که طرفهاي غربي ميگويند از توافق با ايران به دست آوردهاند.»
چنانکه اوباما در همين زمينه ميگويد: «توافق در طول سال گذشته موفق شد برنامه هستهاي ايران را به عقب راند، از تنش بيشتر جلوگيري کرد و امنيت ما را بالا برد. ايران 98 درصد از اورانيوم غني شدهاش را به خارج از کشور منتقل کرد، دوسوم از سانتريفيوژهايش را برچيد، رآکتور توليد پلوتونيوم خود را با سيمان پر کرد و با سرزدهترين بازرسيها و برنامه راستيآزمايي که تاکنون در مورد يک برنامه هستهاي مورد مذاکره قرار گرفته است، موافقت کرد.»
جان کري، وزير خارجه امريکا هم در اظهاراتي مشابه در هتل وستن پاريس درباره اولين سالگرد برجام گفت: يک سال پيش در همين روز گروه 1+5 موفق شدند پس از چندين سال مذاکرات فشرده توافقي با ايران به منظور محدود کردن برنامه هستهاي ايران حاصل کنند، بهطوري که به جهان اين تضمين را داد که ايران دنبال تسليحات اتمي نميرود. از آن لحظه به بعد، 19 هزار سانتريفيوژ ايران تحت نظارت آژانس قرار گرفت و بخشي از آن به انبار منتقل شد. هسته رآکتور پلوتونيوم اراک به طور کامل برداشته و از بين برده شد. 98درصد از ذخاير اورانيوم غني شده ايران از آن کشور به بيرون منتقل شد و نظارت هر روزه! بر محدوديت 300 کيلوگرمي (اورانيوم غني شده) وجود دارد. اين محدوديت امروز درباره غنيسازي در حد 67/3 درصد وجود دارد و ما فرآيندي را براي تبادل اطلاعات و گفتوگو داريم که توانايي قابلتوجهي را براي ما ايجاد ميکند تا بتوانيم نظارت مؤثري داشته باشيم تا اگر هر زمان اشکال و ابهامي وجود داشته باشد، بتوانيم به آنها رسيدگي کنيم.
در کنار اين بيانيهها و اظهارنظرها، اما سخنان وزير خزانهداري امريکا پرده از واقعيتي برداشت که کمتر در سخنان اوباما و جان کري ديده ميشود. جاکوب لو، روز پنجشنبه با طرح اين ادعا که اقتصاد ايران از توافق برجام بسيار منفعت برده است، در عين حال تأکيد کرد: امريکا به اعمال فشار تحريمها بر ايران به خاطر حمايت اين کشور از تروريسم و برنامه موشکهاي بالستيک آن ادامه خواهد داد؛ موضوعي که بارها در سخنان منتقدان هستهاي تکرار و هشدار داده شده است برنامه هستهاي ايران بهانهاي بيش نيست و پس از آن براي مقابله با جمهوري اسلامي تروريسم، حقوق بشر و توانمنديهاي دفاعي را زمينه تداوم تحريمها خواهند کرد. موضوعي که مورد توجه خبرگزاري فرانسه نيز قرار گرفته و نوشت: تهران شکايت دارد که تداوم تحريم امريکا در ارتباط با ادعاي حمايت از فعاليتهاي تروريستي هنوز هم مانع از دستيابي اين کشور به سامانه بانکداري جهاني است و توان اين کشور را براي انجام خريدهاي عمده نظير هواپيما کاهش ميدهد. اين تحريمها همچنين مانع از اجراي برنامههاي سرمايهگذاري خارجي در ايران است. لو گفت: امريکا ميتواند به استفاده از فشار تحريم بر ايران بر سر تروريسم و مسائل موشکهاي بالستيک ادامه دهد.
سخنان وزير خزانهداري امريکا را بايد در ادامه همان خط فشار بر ايران ارزيابي کرد که با سخنان تأملبرانگيز دبيرکل سازمان ملل و صدراعظم آلمان درباره توان بازدارندگي و موشکي ايران از چندي پيش کليد خورد و فدريکا موگريني، رئيس سياست خارجي اتحاديه اروپا نيز در ادبياتي ديگر آن را تکرار کرد. چندي پيش بانکيمون، دبيرکل سازمان ملل متحد در گزارشي محرمانه اعلام کرد که آزمايشهاي موشکي ايران با روح برجام سازگار نيست و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان نيز مدعي شد ايران مقررات شوراي امنيت سازمان ملل در خصوص توقف برنامه موشکي نظامي خود را نقض کرده است. در کنار اين فشارهاي فزاينده، مجلس نمايندگان امريکا با تصويب چند لايحه که ميگويند با هدف مجازات ايران بر سر آزمايش موشکهاي بالستيک صورت گرفته، دامنه تحريمها عليه ايران و نيز کارشکني در اجراي برجام را گستردهتر از گذشته کردند تا در عمل نشان دهند خصومت عليه جمهوري اسلامي ايران با يک توافق نصفه و نيمه از ميان برداشته نخواهد شد.
آنچه که گفته شد تنها گوشهاي از نتايج و دستاوردهاي يکساله برجام است که موافقان برجام از آن به عنوان فتحالفتوح ياد ميکنند که سايه جنگ را از سر کشور برداشته است.
اما رويکرد دولتمردان و مسئولان هستهاي کشور مان درباره برجام و يک سالگي آن چيست؟ دکتر روحاني رئيسجمهور کشورمان 20 فروردين 94 چند ماه پيش از توافق برجام در مراسم روز ملي فناري هستهاي تأکيد کرد: «ما هيچ توافقي را امضا نخواهيم کرد، مگر آنکه در اولين روز اجراي توافق تمامي تحريمهاي اقتصادي به مورخ همان روز لغو شود.»
رئيسجمهور 16 اسفند سال گذشته در نشستي خبري و در پاسخ به منتقدان دلسوز هستهاي (که اکنون نابرجاميان خوانده ميشوند)، تصريح کرد: «برجام يک مثل آفتاب تابان است وقتي که فردي چشمش را ببندد ميگويد که شب است و او بايد چشمش را باز کند و ببيند که آفتاب است.» اما يک ماه از توصيف آفتاب تابان دکتر روحاني نگذشته بود که وليالله سيف، رئيس کل بانک مرکزي در سفر به نيويورک، در فروردينماه امسال در مصاحبهاي با تلويزيون بلومبرگ گفت: توافق هستهاي ايران و گروه 1+5 موسوم به برجام، تاکنون «تقريباً هيچ» دستاورد اقتصادي براي تهران دربر نداشته است.
رئيسجمهور هم هفته گذشته در جلسه هيئت دولت، ضمن تأکيد بر اينکه جمهوري اسلامي ايران به عهد خود در توافق هستهاي پابرجا و متعهد است، اظهار داشت: اگر روزي 1+5 بخواهد از تعهدات خود سر باز بزند، ما کاملاً آمادگي داشته و از لحاظ توانمندي هستهاي در شرايطي هستيم که در زمان کوتاهي ميتوانيم به نقطه مطلوب خود دست پيدا کنيم.
محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه نيز در حساب توئيتري خود نوشت: «تا زماني که رجزخوانيهاي کوتهبينانه، اجراي کمرمق تعهدات و شعارهاي نخنما ارجح باشند، امکان پيشرفت در ابهام خواهد بود.»
از اين مواضع اينگونه برميآيد که از آفتاب تابان برجام تنها کورسويي مانده است که با بدعهديهاي عليالدوام امريکاييها رو به خاموشي است. بنابراين آنچه که از برجام عايد ما شده، عبارت است از اينكه: فروش نفت و ميعانات گازي به ظاهر بالا رفته اما در انتقال پول اتفاقي نيفتاده است. به اذعان دولتمردان بانکهاي بزرگ جهاني با ما همکاري نميکنند، يعني پولهاي قبل و بعد از توافق برجام همچنان بلوکه است؛ اکنون هم توانمندي دفاعي ايران بهانه ميشود تا زمينه فشار و در نتیجه تداوم تحريمها توجيه پيدا کند، تا جايي که دکتر علياکبر صالحي که پيش از اين در نقد برجام و بدعهدي امریکا توسط روحاني مورد عتاب قرار گرفته بود بيمحابا لب به اعتراض بگشايد و از پخت و پز توطئه ديگر عليه جمهوري اسلامي از جانب غرب بگويد. قضاوت درباره دستاوردهاي برجام براي ما و آنها را به خوانندگان ميسپاريم.
در سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
محکومیت واقعه تروریستی شهر نیس فرانسه، که طی آن 84 نفر کشته و بیش از 120 نفر زخمی شدند، امری مسلم و قطعی است. هیچ انسانی با هر دین و مذهب و مکتبی نمیتواند از کنار چنین کشتار بیرحمانهای بیتفاوت عبور کند و ابراز تاسف نکند و آن را یک اقدام جنایتکارانه و ضدانسانی نداند. سرازیر شدن پیامهای تسلیت و همدردی از کشورهای مختلف به سوی فرانسه نیز از همین واقعیت حکایت دارد.
محکومیت واقعه تروریستی شهر نیس فرانسه، که طی آن 84 نفر کشته و بیش از 120 نفر زخمی شدند، امری مسلم و قطعی است. هیچ انسانی با هر دین و مذهب و مکتبی نمیتواند از کنار چنین کشتار بیرحمانهای بیتفاوت عبور کند و ابراز تاسف نکند و آن را یک اقدام جنایتکارانه و ضدانسانی نداند. سرازیر شدن پیامهای تسلیت و همدردی از کشورهای مختلف به سوی فرانسه نیز از همین واقعیت حکایت دارد.
در کنار این واقعیت انکارناپذیر، سوال مهمی هم وجود دارد که متاسفانه همواره بیپاسخ میماند. سوال اینست که چرا وقتی مشابه حادثه نیس یا آنچه در پاریس و بروکسل رخ داده در بغداد و دمشق و حلب و کابل و اسلام آباد و لاهور و بحرین رخ میدهد، دولتمردان اروپائی از کنار آن بیتفاوت عبور میکنند و هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند؟
همین هفته گذشته بود که در بازار کراده بغداد 293 نفر در اثر انفجارهائی که توسط تروریستهای داعش صورت گرفت، کشته و صدها نفر زخمی شدند ولی همین دولتمردان فرانسه که این روزها برای کشته شدگان نیس بر سر و صورت خود میزنند و گوش جهانیان را از فریادهای حقوق بشری پر کردهاند، برای خانوادههای عزادار بغداد حتی یک ثانیه هم سکوت نکردند! افکار عمومی جهان وقتی با این دوگانگیها مواجه میشود، بطور طبیعی به این سوال میرسد که مگر خون مردم فرانسه یا اروپا رنگینتر از خون مردم بغداد و آسیاست که برای 84 کشته آنها اینهمه سروصدا به راه میاندازند ولی برای حدود 300 کشته مردم عراق و ملتهای آسیا ارزشی قائل نمیشوند؟
سوال مهمتر اینست که ماجرای کشتارهای تروریستی آسیا و اروپا و آمریکا همگی توسط تروریستهائی رقم زده میشوند که دست پرورده آمریکا و اروپا هستند و مردم کشورهای آسیائی که قربانی این اقدامات تروریستی میشوند در واقع قربانی سیاستهای خائنانه غرب و دولتهای مداخله گر و سلطه طلب اروپائی و آمریکائی هستند. به همین دلیل، اولاً مسئولیت این کشتارها برعهده سران کشورهای غربی است و ثانیاً غربیها باید این واقعیت را درک کنند که تحرکات تروریستی نیس و پاریس و بروکسل و آنچه در بعضی نقاط آمریکا رخ داده، نتیجه سیاستهای خائنانه سران بعضی کشورهای اروپائی و آمریکاست. به عبارت روشنتر، مسئولیت تمام جریانهای تروریستی و کشتارهائی که در کشورهای آسیائی، اروپائی و آمریکائی در این سالها رخ میدهد برعهده سران همین کشورهای غربی است.
در واقعه شارلی ابدو که تروریستهای داعش 17 نفر را در پاریس کشتند، دولت فرانسه یک راه پیمائی بینالمللی ترتیب داد تا این کشتار را بزرگ جلوه دهد و مانع وقوع موارد مشابه آن در فرانسه شود. در آن راه پیمائی، بیش از 50 نفر از سران کشورهای اسلامی شرکت کردند. این مشارکت گسترده، به معنای ابراز همدردی با مردم فرانسه و اعلام محکومیت آن حرکت تروریستی بود. با اینحال، دولتمردان فرانسه نه تنها اقدامی برای محکوم کردن تحرکات جریان تروریستی در کشورهای عربی و اسلامی نکردند بلکه همچنان به حمایت از این جریان ضدانسانی ادامه میدهند. فرانسویها البته چوب این بیمبالاتی سیاسی را نیز خوردهاند. آنها علاوه بر آنکه نتوانستند مانع تکرار حوادث تروریستی در کشورشان شوند، در وقایع تروریستی بعدی که در پاریس و نیس رخ داد، شاهد افزایش چندین برابری قربانیان این حوادث بودند. میبینیم که قربانیان واقعه نیس، پنج برابر قربانیان شارلی ابدو هستند. این، یعنی آنچه غربیها کاشتهاند، چند برابر آن را درو میکنند و سران کشورهای غربی که تا توانستند به شکل گرفتن و رشد و گسترش تروریسم در سوریه و عراق و لیبی و لبنان و افغانستان و پاکستان کمک کردند، اکنون میبینند که این سیاست خائنانه گریبان خودشان را گرفته و با همان شتاب از بانیان تروریسم قربانی میگیرد.
علیرغم این واقعیتهای عریان و تلخ، اکنون هیچ مسلمانی و هیچ انسان شرقی، حتی کسانی که از خانوادهها و دوستان و نزدیکان قربانیان تروریسم در کشورهای اسلامی و شرقی هستند، از آنچه در نیس رخ داده راضی نیستند و همگی این واقعه را محکوم میکنند. اما آیا دولتمردان فرانسوی و سایر سران کشورهای غربی حاضر هستند عملکرد خود در این زمینه را بررسی کنند و با مشاهده این پرونده سیاه، در سیاستهای خود تجدیدنظر نمایند؟
پاسخ این سوال را هر چند در آینده میتوان به دست آورد، ولی سابقه عملکرد دولتمردان غربی اعم از اروپائی و آمریکائی نشان میدهد آنها اهل تجدیدنظر در سیاستهای تجاوزکارانه و سلطهطلبانه خود نیستند. کارنامه سیاه آمریکا، انگلیس، فرانسه و بعضی دیگر از کشورهای اروپائی نشان میدهد سران این کشورها بهیچوجه حاضر به تجدیدنظر در سیاستهای سلطهطلبانه خود نیستند. کارنامه دولتهای غربی در فلسطین و در بحران سوریه به روشنی نشان داده است که آنها در نهایت شرارت از تروریسم، تخریب، کشتار مردم و نابودی زندگی ملتها درصورتی که حاضر نباشند تسلیم آنها باشند حمایت میکنند و تنها در صورتی که تروریسم به زیان منافع خود آنها باشد در برابر آن موضع میگیرند. این سیاست دوگانه، در جهان امروز که رشد و آگاهی ملتها به سرعت افزایش مییابد جواب نمیدهد و به صلاح کشورهای غربی است که دولتمردانشان جای خود را به افرادی بدهند که منافع مردم را اصل قرار میدهند و صداقت را جایگزین سیاستهای دوگانه میکنند.
علی بیگدلی در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
واقعیت امروز این است: هیچ کس در هیچ کجای جهان امنیت ندارد و «امنیت بینالمللی» معنای جاری خود در قرن نوزده و بیست را به کلی از دست داده است. دراین شرایط «ناامن» چند دلیل «ساختاری» و «رفتاری» را میتوان به عنوان عوامل اصلی گسترش خشونت و اعمال تروریستی در کشورهای ثروتمند غربی و بهطور خاص فرانسه برشمرد. با وجود این هیچ دلیل یا زمینهای نمیتواند «تروریسم» را توجیه کند و بیشک رویداد روز گذشته در «نیس» اقدامی کاملاً غیرانسانی و غیرقابل اغماض است.
نخست - نابرابری گسترده اقتصادی در غرب هر روز عمق بیشتری پیدا میکند. بر اساس آماری که اخیراً از سوی دولت امریکا منتشر شده، در حال حاضر 83 درصد ثروت امریکا در اختیار 3 درصد جمعیت آن جامعه قرار دارد. این نابرابری لجام گسیخته نشانگر بیماری یک جامعه و عامل تضادها میان طبقات اجتماعی است. در واقع این نوع حوادث نه واکنشی عاطفی و آگاهانه به مسائل روز بلکه ناشی از گسترش روز افزون نابرابریهای اقتصادی در جامعه صنعتی غرب و بیماریهای اجتماعی ناشی از نظام سرمایهداری است که موجب شده امواج تروریسم بدین صورت غرب را مورد تهدید قرار دهد. پس عجیب نیست اگر بگوییم باید انتظار داشت وقایعی مانند حادثه بامداد جمعه در شهر نیس بیش از گذشته در اروپا رخ دهد.
دوم - فرانسه یکی از خشنترین استعمارگران در تاریخ استعمار جهان است. رفتارهای خشونت بار فرانسویها در شمال آفریقا زبانزد خاص و عام است. چه بسا بتوان اینگونه تصور کرد که بغضهای گذشته جوامع ستمدیده و استعمار شده آفریقایی که شهروندان درجه سه فرانسه محسوب میشوند؛ سرباز کرده است، تصوری که البته به هیچ وجه توجیهی برای کشتار شهروندان بیگناه نیست. نشانهها میگویند این مردم ستم کشیده به این نتیجه رسیدهاند که چه بسا انباشت سرمایه در غرب و مشخصاً فرانسه حاصل تاراج اموال و ثروتهای کشورهای استعمار شده آفریقایی است و این ایده در میان مردم فقیر و اغلب آفریقایی تبار حاشیه شهرهای بزرگ فرانسه به علامت سؤالی تاریخی تبدیل شده است. طبیعی است که این تحلیل، نمی تواند دلیل موجهی برای این اقدام تروریستی باشد اما توجه به آن در مقام ریشه یابی ماجرا ضروری است.
سوم - فرانسه از گذشتههای دور سیستم امنیتی قدرتمندی نداشته و این مسأله بیشتر به نوع نگاه فرانسویها باز میگردد. فرانسویها میگویند مظهر دموکراسی در دنیا هستند و به همین دلیل نمیخواهند چهرهای امنیتی از خود نشان دهند. در حال حاضر سالانه 55 میلیون نفر از کشور فرانسه بازدید میکنند و این کشور درآمدی نزدیک به 65 میلیارد دلار از صنعت توریسم دارد.
امنیتی شدن فضا ضربات مهلکی به صنعت توریسم این کشور وارد میکند و همین مسأله برای سالهای متمادی عامل اصلی آسیبپذیری بیشتر فرانسه نسبت به سایر کشورهای غربی است. هر چند تغییر این رویکرد که در ماههای اخیر نشانههای روشنی درباره آن دیده میشود، تأثیر چندانی در ماهیت این ناامنی گسترده نخواهد داشت و غرب بخصوص فرانسه بدون بازخوانی سیاستهای اقتصادی و ساختاری نمیتواند از تروریسم بخصوص حوادث خونبار پاریس و نیس جلوگیری کند. غرب ناچار است راهی تازه برای درمان بیماریهای مهلک سرمایهداری لجام گسیخته خود بیابد.