به گزارش مشرق، از روزی که آتش به جان خانههای کپری منطقه جنگلوک در شهر چابهار افتاد و در یک چشم بر هم زدن، تمام هستی 21 خانواده را خاکستر کرد، یک ماه میگذرد؛ 30 روزی که هر روزش برای خانوادههای آسیبدیده بهاندازه یک سال گذشت. از سختیهای زندگی در چادرهای اسکان موقت در گرمای شدید چابهار آن هم در اوج ایام روزهداری ماه مبارک رمضان هرچه بگویند و بشنویم، کم است. در این میان، فقط محبت و همراهی نهادهای امدادرسان و بهویژه لطف تمامنشدنی گروههای جهادی و خیریه بوده که به این خانوادهها دلگرمی داده و قامتشان را برای صبوری در مقابل این شرایط سخت، استوار نگهداشته است.
بیشتر بخوانید:
برای آگاهی از آنچه بر اهالی منطقه جنگلوک در حادثه غمانگیز نیمه اردیبهشت گذشت و برای اطلاع از فعالیتهای امیدبخش گروههای جهادی در این مدت، پای صحبتهای مولوی «حنیف بَرَم»، امام جماعت مسجد منطقه جنگلوک و «علیاکبر یزدانپناه»، سرپرست گروه جهادی «دیدهبان مردم» در منطقه چابهار نشستهایم. با این گفتوگو همراه باشید.
سیل آمد، «دیدهبان مردم» در چابهار متولد شد
«سیل که به جان منطقه "دشتیاری" افتاد، گروه جهادی «دیدهبان مردم» به کمک اهالی منطقه آمدند. ما هم در کنار حاج "مهدی قاسمی" و آقای "علیجانی" و دوستانشان قرار گرفتیم و در قالب یک گروه شروع به امدادرسانی کردیم. همان اتفاق و حضور کافی بود تا این دوستان با نیازها و مشکلات منطقه آشنا شوند، ببینند چقدر جای کار وجود دارد و تصمیم بگیرند برای محرومیتزدایی و خدمترسانی به مردم، در این منطقه فعالیت دائمی داشتهباشند. بنابراین دفتر این گروه بهعنوان اولین گروه جهادی منطقه بلوچستان، در شهر چابهار دایر شد تا ارائه خدمات جهادی به مناطقی مانند چابهار، کنارک، زرآباد، دشتیاری و... را در طول سال و نه فقط در حوادثی مثل سیل پیگیری کند.»
فعالیتهای گروه جهادی دیدهبان مردم از 6 سال قبل شروع کرده و حالا در شهرهای مختلف شعبه دارد اما از عمر شعبه چابهار این گروه فقط چند ماه میگذرد. اما تدبیر جالب این گروه، سپردن کار به نیروهای داوطلب و جهادگران بومی منطقه ازجمله «علیاکبر یزدانپناه» بوده. او که حالا سرپرستی گروه جهادی دیدهبان مردم در چابهار را برعهده دارد، در ادامه میگوید: «من، بهعنوان یک نیروی داوطلب به این گروه جهادی ملحق شدم. من هم مثل بسیاری از اهالی چابهار و کنارک، در کار ماهی هستم. شغل من، خرید و فروش ماهیهای صادراتی است و فقط بنابر احساس وظیفه نسبت به همشهریان، وارد این گروه شدم و مشغول خدمت هستم.»
هم با سیل میجنگیدیم و هم با کرونا
امتحانات بزرگ، خیلی زودتر از آنچه یزدانپناه فکرش را میکرد، سر راه او و دوستانش در گروه جهادی نوپایشان قرار گرفت: «روز پنجم فروردین امسال، دوباره سیل به جان خانههای همشهریان ما افتاد؛ این بار در روستای "تیس" در 7 کیلومتری چابهار. فشار آب آنقدر زیاد بود که وارد حیاط خانهها شد و حدود 50، 60 خانه را هم تخریب کرد. آب که فروکش کرد، کار ما شروع شد. اولین قدم، شستوشوی گل و لای از خانهها بود. موضوعی که کار را سختتر میکرد، شیوع ویروس کرونا در آن زمان بود. بنابراین تمام همّوغمّ ما این شد که هرچه سریعتر کار آمادهسازی خانهها را انجام دهیم تا اهالی زودتر بتوانند به منازلشان برگردند و از خطر سرایت ویروس در امان بمانند.
قالیها را هم به قالیشویی دادیم اما با توجه به اینکه شستوشوی آنها طول میکشید، با کمک خیرین برای تمام خانههای آسیبدیده موکت خریدیم و بهاینترتیب، اهالی توانستند به خانههایشان برگردند. مرحله دوم، بازسازی حیاط خانهها بود. با تأمین بلوکهای سیمانی و کمک گرفتن از چند بنا، به لطف خدا توانستیم حیاط خانهها را هم سر و سامان بدهیم.»
وقتی آتش، جایگزین آب میشود...
«هنوز از کار بازسازی خانههای آسیبدیده از سیل فارغ نشدهبودیم که خبر آتشسوزی خانههای کپری در منطقه "جنگلوک" را برایمان آوردند. 18 اردیبهشت بود که آتش از یکی از خانههای کپری شروع شد و ازآنجاکه این خانهها با چوب، حصیر، کامپوزیت و یونولیت فشرده ساخته شده، آتش بهسرعت به خانههای مجاور که در فاصله کمی از هم قرار گرفتهبودند، سرایت کرد و ظرف 2 ساعت، 21 خانه کپری سوخت و خاکستر شد.
در این منطقه، نوع دیگری از خانههای کپری هم وجود دارد. این خانهها از بلوکهای سیمانی ساخته شده که با گچ روی هم سوار شدهاند. این خانهها سریعتر ساخته میشوند اما بسیار سست و ناپایدارند و حتی ممکن است با یک لگد، دیوارهایشان بریزد! در ماجرای آتشسوزی، آسیبی به این خانهها نرسید.»
اما ماجرا چه بود؟ از منشأ آتشسوزی میپرسم و آقای جهادگر در پاسخ، گریزی میزند به یک مشکل قدیمی و میگوید: «همهچیز از اتصال برق شروع شد. کابل برق خانهها در منطقه جنگلوک، روی دیوارها و روی زمین رها شده است. در این شرایط، با یک بارندگی کوچک، هر لحظه امکان اتصال کابل برق در این منطقه وجود دارد. این اتفاق بارها تکرار شده و گاه مثل این دفعه، خسارتهای فراوانی به بار آورده است. این بار هم تمام زندگی این 21 خانواده سوخت و خاکستر شد و هیچچیز جز لباس تنشان برایشان باقی نماند. باز هم جای شکرش باقی است که آتشسوزی در آن طرف جاده اتفاق نیفتاد چون تعداد خانههای کپری در آن قسمت بیشتر است.»
خانه؟ بماند برای بعد
«بعد از خاموش کردن آتش، خوشبختانه روند اسکان موقت خانوادههای آسیبدیده بهسرعت توسط امدادگران هلال احمر انجام شد و در یک فضای خالی در پیاده رو سر جاده، چادرهایی برایشان برپا شد. غذا و باقی ملزومات اولیه موردنیاز این خانوادهها هم توسط نهادهای دیگر انجام گرفت. در این میان، ما فکر کردیم باید یک کار اساسی برای رفع مشکل تمام ساکنان منطقه جنگلوک انجام دهیم. دغدغه ما این بود که در رایزنی با مسئولان، یک زمین مناسب بگیریم و با کمک خیرین برای ساکنان جنگلوک خانه بسازیم. با همین نگاه، صحبتهایی هم با مسئولان شهرداری و فرمانداری چابهار داشتیم. پاسخی که دریافت کردیم، این بود که موضوع ساخت خانه برای اهالی جنگلوک؛ از تعیین زمین تا انجام کارهای مربوط به آب و برق، نیازمند طی مراحل کارشناسی و قانونی است که به طور طبیعی زمانبر خواهد بود. بنابراین به فکر اقدام بعدی افتادیم.»
یزدانپناه و دوستانش در گروه جهادی دیدهبان مردم تصمیم گرفتند در شرایط موجود، تمام تلاششان را برای یک زندگی موقت بهتر برای خانوادههای آسیبدیده به کار ببندند: «زندگی در چادرهایی که هلال احمر برای این خانوادهها برپا کردهبود، واقعاً سخت بود. گرمای ناشی از تابش آفتاب داغ چابهار، یک طرف و گرمای شدید ناشی از داغ شدن آسفالت هم طرف دیگر. با این شرایط، گرمای داخل چادرها غیرقابل تحمل بود. و همه این سختیها با ماه مبارک رمضان و روزهداری هم مصادف شده و تحمل این شرایط را سختکردهبود. در این شرایط سخت، دیگر کسی به فکر کرونا نبود. با خودمان گفتیم حداقل بیاییم در حد توانمان، شرایط یک اسکان موقت بهتر را برایشان فراهم کنیم. اینطور بود که رفتیم سراغ محل زندگیشان که حالا فقط بقایای خاکسترشده کپرها در آن باقی ماندهبود.»
اولین قدم؛ گود جنگلوک باید پُر شود
«با بررسی که انجام شد، به این نتیجه رسیدیم قبل از هر کاری، باید یک خاکریزی اساسی در این محدوده انجام دهیم تا گودی آن برطرف شود. یکی از مشکلات بزرگ در این محدوده، گود بودن زمین آن بود که باعث میشد در هر بارندگی، همه جا پر از آب شود و اهالی دچار دردسر شوند. بنابراین در اولین قدم، گود را پر کردیم و زمین این محدوده با جاده همسطح شد. بعد از سیمان کردن سطح زمین، با بلوکهای سیمانی سکوهایی ساختیم و چادرهای برزنتی را روی آن سکوها برپا کردیم. بهاینترتیب، دیگر آسفالت داغ نمیتوانست ساکنان چادر را آزار بدهد.
در مرحله بعد، برقکشی چادرها را انجام دادیم و 2 دستگاه سرویس بهداشتی کانکسی با 4 چشمه هم برای این چادرها تدارک دیدیم. خوشبختانه حمام هم در این کانکسها تعبیه شده و خانوادهها از کیفیت این کانکسهای سرویس بهداشتی راضی هستند. علاوهبراین برای هر 4، 5 چادر یک آشپزخانه برپا کردیم و سقف آن را هم ایرانیت سیمانی نصب کردیم تا دوباره دچار آتشسوزی نشود.
روز قبل از عید فطر، وقتی خانوادهها آمدند در این چادرها مستقر شوند، از دیدن شرایطی که فراهم شدهبود، خیلی خوشحال شدند. این افراد که حدود 100 نفر هستند و در میان آنها خانمهای باردار هم وجود دارد، از اینکه از گرمای وحشتناک آن چادرهای موقت نجات پیدا کردهبودند، خیلی راضی بودند و همین برای ما کافی بود.»
یک بغل هوای خنک، هدیه جهادیها به چادرنشینان!
«یک کار اساسی هم، دیوارچینی دور محدوده چادرها بود. دورتادور چادرها را تا ارتفاع مناسبی با بلوکهای سیمانی دیوارکشی کردیم تا هم یک حفاظ برای این محدوده باشد و هم داخل چادرها از بیرون قابل دید نباشد و خانوادهها در آسایش باشند.»
اگر فکر میکنید کار بر و بچههای جهادی گروه دیدهبان مردم در این نقطه تمام شد، معلوم است هنوز آنها و روحیه خستگیناپذیر و کمالطلبشان را نشناختهاید. علیاکبر یزدانپناه مکثی میکند و در ادامه میگوید: «کار اسکان موقت تمام شد اما هرچه نگاه میکردیم، میدیدیم هنوز زندگی در این چادرها خیلی سخت است و بیشتر از همه، گرماست که خانوادهها را آزار میدهد. با خودمان فکر کردیم این چادرها اگر به سیستم سرمایشی مجهز شوند، حتماً زندگی در آنها قابلتحملتر خواهد شد. در جریان کمکرسانی به خانوادههای آسیبدیده جنگلوک، یک گروه خیریه به نام گروه "مهر جوان" هم حضور داشت و فعالیت میکرد. موضوع را با این دوستان مطرح کردیم و باتوجه به اینکه در هوای شرجی چابهار فقط کولر گازی میتواند از پس خنک کردن هوا بربیاید، با همکاری این گروه و با کمک خیرین برای هر چادر یک دستگاه کولر گازی خریدیم.
وقتی کولرها را نصب کردیم، خانوادهها خیلی خوشحال شدند. تشکر میکردند و میگفتند: "خدا خیرتان بدهد که در این شرایط در کنار ما هستید." البته باز هم برنامههایی برای بهتر شدن شرایط داریم. میخواهیم برای تمام چادرها سایبان نصب کنیم تا هرچقدر میشود از تابش مستقیم نور خورشید به چادرها جلوگیری کنیم. البته نصب سایبان ایرانیتی، شرایط خاص خودش را دارد؛ هم هزینهبر خواهد بود. هم تجهیزات لازم دارد و هم نیروی متخصص برای نصب. در حال برنامهریزی برای این کار هستیم و همچنان امیدمان به لطف خدا و کمک خیرین است که هیچوقت ما و خانوادههای آسیبدیده را تنها نگذاشتهاند.»
نگذاریم دوبار آتش به جان کپرها بیفتد
حالا دیگر یک ماه میشود که بچههای گروه جهادی دیدهبان مردم درواقع با اهالی جنگلوک زندگی میکنند و از زیر و بم زندگی آنها خبر دارند. از مهمترین نیاز خانوادههای آسیبدیده که میپرسم، یزدانپناه برمیگردد سر خط و حرف اولش را دوباره تکرار میکند: «خانوادههای جنگلوک باید از این شرایط خارج شوند. این خانههای کپری، جای زندگی نیست. مسئولان یا باید جایی دیگر، یک زمین در نظر بگیرند و برای این خانوادهها خانه بسازند یا در همین محدوده به آنها اجازه ساخت بدهند. واقعیت این است که این افراد، توانایی تأمین مسکن که هیچ، حتی توانایی اجارهنشینی هم ندارند. اگر داشتند که اینجا نمیآمدند. اغلب مردان جنگلوک، کارگران سادهای هستند که یا از طریق تخلیه بار کامیونهای حمل اجناس و کارگری ساختمان امرار معاش میکنند یا صیاد هستند و روی قایقهای دیگران کار میکنند.
بنابراین انتظار میرود دولت و مسئولان برای ساماندهی وضعیت مسکن این خانوادهها وارد میدان شوند وگرنه ماجرای آتشسوزی ممکن است هر لحظه برای دیگر خانههای کپری هم تکرار شود. این بار به لطف خدا این حادثه تلفات جانی نداشت اما تضمینی وجود ندارد دفعات بعد هم اینطور باشد.
پول مصالح نداشتیم، با چوب و حصیر خانه ساختیم
هنوز تصویر روشنی از حال و هوای منطقه جنگلوک و شرایط ساکنان آن برایمان ترسیم نشده. اینطور است که پای صحبتهای مولوی «حنیف بَرَم»، امام جماعت مسجد جنگلوک و از قدیمیهای منطقه که خودش هم ساکن همین محدوده است، مینشینم که بگوید ماجرا از کجا شروع شد و چطور شد به نقطه فعلی رسید. مولوی حنیف برم هم برمیگردد به 40 سال قبل و میگوید: «منطقه جنگلوک در وسط شهر چابهار و کنار دریا قرار دارد. از 40 سال قبل، مردم کمکم به این منطقه آمدند و ساکن شدند؛ مردمی فقیر از قشر کارگر که به علت تنگدستی، به رسم روستاییان قدیمی بلوچ با چوب و حصیر و... شروع به خانه ساختن کردند. کپرنشینی به همین دلیل در این منطقه رواج پیدا کرد چون مردم توانایی مالی نداشتند که از مصالح برای ساخت خانههایشان استفاده کنند. بهاینترتیب، خانههای بیشتری ساختهشد و در حالیکه هیچ خبری از ادارهجات و مراکز دولتی در این محدوده نبود، منطقه جنگلوک با خانههای پراکنده شکل گرفت.
اما چند سال بعد، ساختمانهای دولتی یکییکی در اطراف جنگلوک ساخته شد. حالا دور ما پر است از این ساختمانها مثل آموزشوپرورش، جنگلبانی، اداره دخانیات، اداره اتباع خارجی، یکی از ساختمانهای شرکت نفت و ... دیگر از فضای باز قبلی در جنگلوک خبری نیست.»
وسط شهر اما محروم از آب و برق و مدرسه
«در حال حاضر، 380 خانواده و درمجموع، حدود 2 هزار نفر در منطقه جنگلوک سکونت دارند اما ابتداییترین امکانات ازجمله آب و برق نداریم. با اینکه لولهکشی آب از کنار ما و از خیابان اصلی میگذرد و به ادارهجات دولتی میرود، اما ما لولهکشی آب نداریم. آب با تانکر میآید و هر تانکر را 90 هزار تومان میخریم و در فضای حوضمانندی تخلیه و نگهداری میکنیم. در این شرایط، استحمام هم با استفاده از دبه و گالن انجام میشود. وضعیت برق در جنگلوک، نابسامانتر از آب است. اینجا خبری از تیر برق برای توزیع برق نیست. کابلهای برق از مسافتهای دور روی زمین کشیده شده و به خانههای کپری رسیده. به همین دلیل هر لحظه ممکن است اتفاق خطرناکی پیش بیاید. یک باران کافی است تا کابل برق در نقطهای از مسیر اتصالی کند و آتشسوزی اتفاق بیفتد.
علاوهبراین، جنگلوک از مدرسه و خانه بهداشت هم محروم است. فقر خانوادهها از یک طرف و مسافت دور مدرسهها از طرف دیگر، باعث میشود اغلب بچههایمان ترک تحصیل کنند.»
زندگی 27 خانواده، صفر شد
از آتشسوزی اخیر در خانههای کپری جنگلوک که میپرسم، داغ قدیمی دل مولوی انگار تازه میشود و میگوید: «این اولین بار نبود. بارها به خاطر اتصالی کابلهای برق، خانههای کپری سوخته و خاکستر شده و حتی تلفات جانی هم داشتهایم. اگر این بار موضوع به گوش مردم رسیده، شاید به دلیل فعالتر شدن رسانهها باشد. 18 اردیبهشت و وسط ماه مبارک رمضان بود که ساعت 2 بعدازظهر، یکی از خانهها بهدلیل اتصالی کابل برق آتش گرفت و اهالی تا به خودشان بیایند، آتش به 20 خانه اطرافش هم سرایت کرد. خوشبختانه آتشنشانی از راه رسید و آتش را خاموش کرد اما در این میان به دلیل نزدیکی خانهها به همدیگر، 6 خانه هم بهدلیل وارد شدن حجم زیادی آب در حین عملیات اطفای حریق، خراب و غیرقابل سکونت شدند! بهاینترتیب، 27 خانواده و درمجموع حدود 100 نفر، بیخانمان شدند.
*کپرهای سوخته و خاکسترشده در منطقه جنگلوک
شرایط سخت و ناراحتکنندهای بود. خانهها آتش گرفته و خاکستر شدهبود اما اهالی حاضر نمیشدند از آنها بیرون بیایند. میگفتند: همه خانه و زندگی ما اینجاست. کجا برویم؟ با اصرار زیاد و به زحمت راضیشان کردیم بیرون بیایند و به چادرهای اسکان موقت هلال احمر بروند.
الحمدلله گروهها و نهادهای امدادرسان بهسرعت سررسیدند و در کنار خانوادههای آسیبدیده قرار گرفتند. هلال احمر ظرف 2، 3 ساعت برایشان چادر برپا کرد. سپاه برایشان غذای گرم آورد و این کار را در تمام وعدههای سحر و افطار ادامه داد. گروههای جهادی و خیریه هم لوازم ابتدایی و ضروری را برایشان تأمین کردند. کمیته امداد هم با دادن کارت هدیه، به سهم خودش به این خانوادهها کمک کرد. بیشتر از همه، گروههای خیریه و جهادی در کنار این آسیبدیدگان بودند و به آنها دلگرمی میدادند. اما مشکل بزرگ اهالی جنگلوک، همچنان به قوت خود باقی است.»
بعد از 40 سال، کجا برویم؟
مشکل بزرگ. دنبال همین گره کور میگردم. مولوی حنیف برم هم معطل نمیکند و میرود سر اصل مطلب و میگوید: «چند سال است صحبت از ساماندهی منطقه جنگلوک در میان است. اهالی جنگلوک که خودشان بیشتر از هر کسی دوست دارند وضعیت مسکن و زندگیشان بهبود پیدا کند، از این موضوع استقبال کردند و در این چند سال مدام درخواست دارند دولت وامی به آنها بدهد تا بتوانند همینجا خانههای خوب و مقاوم بسازند اما حرف دولت این است که تصمیم دارد خانوادههای این منطقه را در جایی دیگر ساماندهی کند. مردم میپرسند: چرا بعد از 40 سال سکونت دراین منطقه، باید جای دیگر برویم؟
البته مردم جنگلوک میخواهند این مشکل حل شوند. آنها میگویند اگر دولت در منطقهای داخل شهر چابهار یک زمین مناسب درنظر بگیرد و کمک کند برای این 380 خانواده خانه بسازد، آنها حاضرند به آن منطقه نقل مکان کنند. اما مشکل اینجاست که دولت میخواهد این خانوادهها را در خارج از شهر چابهار اسکان بدهد. خب بدیهی است که مردم جنگلوک این موضوع را نمیپذیرند. آنها میگویند: ما 40 سال است وسط شهر چابهار زندگی کردهایم یعنی از وقتی چابهار، شهر آباد این روزها نبود. حالا بعد از 40 سال به خارج از شهر برویم؟!... با این نگاه از جانب مسئولان، موضوع ساماندهی مسکن اهالی جنگلوک به نتیجه نخواهد رسید چون اهالی حاضر نیستند به خارج از شهر بروند.»
انگار نکته تلخی در ذهن مولوی جرقه زدهباشد، چهرهاش در هم میرود و میگوید: «بعضیها میگویند ما –اهالی جنگلوک- این دور و اطراف خانه داریم و اینجا ماندهایم برای تصرف زمین! انسانهای کمعقل، این شایعات بیاساس را میسازند. اگر کسی خانه داشتهباشد، آیا میآید در این کپرها و با این بدبختی زندگی میکند؟! دیروز یک گروه مستندساز آمدهبودند اینجا. خانمی که در گروهشان بود، بعد از یک ساعت حضور در یکی از چادرها، از شدت گرما از حال رفت. آیا کسی که امکان زندگی بهتر داشتهباشد، حاضر است در این شرایط زندگی کند؟»
دولت زمین مناسب بدهد، جهادیها برایمان خانه میسازند
حالا چاره چیست؟ آیا راه حل میانهای برای این موضوع وجود ندارد که هم ساکنان جنگلوک بتوانند در شرایط بهتری زندگی کنند و هم بار سنگینی بر دوش دولت نیفتد؟ امام جماعت فعال جنگلوک میگوید بله وجود دارد: «گروههای جهادی که در این یک ماه کنار ما بودند، میگویند حاضرند در این زمینه کمک کنند. الان مسئله اصلی، مسئله زمین است. جهادیها میگویند اگر دولت یک زمین مناسب در اختیارشان بگذارد، آنها خودشان برای اهالی جنگلوک خانه میسازند و حتی ساخت مدرسه و مرکز بهداشت را هم تقبل میکنند. جهادیها خودشان را ثابت کردهاند. در این یک ماه، در گرمای شدید و با شرایط روزهداری، شب و روز در کنار ما بودند. حتی مدیران گروه جهادی دیدهبان مردم، آقای علیجانی و آقای یزدانپناه، خودشان هم برای آمادهسازی محل اسکان موقت خانوادهها، کارگری میکردند. همه آنها تا نزدیک سحر پابهپای ما کار میکردند و زحمت میکشیدند.
جهادیها میگویند برای ساخت خانه برای اهالی جنگلوک هم پای کار هستند. اما روی چند نکته تاکید دارند. میگویند اگر دولت زمین در اختیارشان بگذارد، سند خانهها را به نام اهالی بزند و امکانات موردنیاز خانهها مثل آب، برق و... را هم تأمین کند، آنها برای ساخت خانهها آماده خدمت هستند. همه اینها برای این است که ما میخواهیم بساط این منطقه جنگلوک و مشکلات بزرگش جمع شود. نمیخواهیم یک جنگلوک دیگر در آن منطقه جدید درست بشود.»
نمیخواهیم یک جنگلوک دیگر ایجاد شود
«تمام همّوغمّ ما و این گروههای جهادی این است که شرایط بهتری برای زندگی اهالی جنگلوک ایجاد کنیم. قرار نیست این خانوادهها را بدون تأمین خانه مناسب و بدون امکانات کافی به منطقه جدیدی بفرستیم. قرار نیست یک جنگلوک دیگر ایجاد شود. میخواهیم شرایطی ایجاد شود که ما اهالی جنگلوک بتوانیم در خانههای مناسب، امن و مقاوم زندگی کنیم. خانوادهها از امکانات اولیه زندگی بهرهمند شوند. بچههایمان مدرسه بروند و...
اینجا درد، بسیار است. ما خواهران زیادی اینجا داریم که دختر همین خانوادهها بودند، ازدواج کردند، همینجا ساکن و صاحب فرزند شدند. اما مردانشان نتوانستند زیر بار فشارهای زندگی تاب بیاورند. از سر فقر و تنگدستی و همین سختیها، گرفتار اعتیاد شدند و گذاشتند و رفتند. حالا این زنهای بیپناه ماندهاند با 2، 3 بچه. بچههایی که با وجود پدر و مادر ایرانی و تولد در ایران، حتی شناسنامه هم ندارند. خب، آیا دولت نباید به داد این خانوادههای بیسرپرست، بیپناه و فقیر برسد و به آنها کمک کند؟»
مولوی حنیف برم سری به افسوس تکان میدهد و در ادامه میگوید: «سالهاست مردم جنگلوک گرفتار این مشکلات هستند. چندین فرماندار و نماینده مجلس در چابهار تغییر کرده. هرکدام اول کار آمدهاند، قولهایی دادهاند و رفتهاند. اما دیگر خبری از آنها نشده و مشکلات جنگلوک همانطور باقی مانده...»
عاشق رهبرمان هستیم، بدخواهان سعی نکنند از مشکلات ما علیه نظام استفاده کنند
مولوی حنیف برم، امام جماعت مسجد «امام مهدی (عج)» منطقه جنگلوک است. وقتی اسم مسجد را میبرد، انگار تعجب را از چشمانم خواندهباشد، میگوید: «شیعه و سنی، فرقی ندارد. ما ساکنان جنگلوک که اهل تسنن هستیم، همه مقدسات و اصول برادران شیعه را قبول داریم و به آن احترام میگذاریم. رهبرمان و کشورمان را هم دوست داریم. حاضریم جانمان را هم برای رهبرمان فدا کنیم. هرچه رهبر بگویند، همان را اطاعت میکنیم. در همین منطقه جنگلوک، افرادی مثل "ابراهیم اختیارزاده" زندگی میکنند که سالها برای دفاع از این مملکت در جبههها جنگیدهاند. همیشه دعای ما این است که خدا رهبرمان را حفظ کند و این کشور را از شر بیگانههای پلید محفوظ نگهدارد. بنابراین، کسی سعی نکند از شرایط ما علیه نظام استفاده کند. ما فقط میخواهیم مشکلاتمان حل شود.
خواهش میکنم درخواست مردم جنگلوک و خواهش این طلبه را به آقا و رهبر ما برسانید. از رهبر عزیزمان خواهش میکنیم مشکل ما را رفع کنند. شرایط زندگی در این کپرها واقعاً سخت است؛ نه آب داریم و نه برق. از آن طرف، گرمای هوا برای ساکنان چادرهای موقت، واقعاً طاقتفرسا و غیرقابل تحمل است. خواهش میکنیم ترتیبی بدهند این مشکلات رفع شود.