به گزارش مشرق، تهران امروز نوشت: پشت هر واقعهاي، درسي است كه آدمي را به تفكر وا ميدارد. درگذشت شاپور قريب، كه يكي از كارگردانان مهم سينماي بدنه قبل از انقلاب بود، يادمان ميآورد كه روزگاري اين فيلمساز پيشكسوت فيلمهايي ساخته بود كه ماهها روي پرده سينماها باقي ميماندند چون مخاطبان از آنها استقبال ميكردند.
هدف اين يادداشت تحليل روند كارنامه شاپور قريب نيست كه چطور از فيلمسازي كه رگ خواب تماشاگرانش را در دست داشت، تبديل به كارگرداني شد كه فيلمهايش حتي نتوانستند سرمايه اوليه را هم بازگردانند. ميخواهيم دررابطه با اين موضوع حرف بزنيم كه روزگاري تماشاگر و مخاطب براي سينماي ايران چقدر ارزشمند بوده است. جدول اكران فيلمها را درواقع مخاطبان بودند كه تعيين ميكردند. زماني كه خبري از برنامهريزي و شوراي صنفي نمايش نبود، ميزان پولي كه مخاطب به گيشه يك فيلم واريز ميكرد، ميتوانست تعيينكننده مدت زماني باشد كه آن فيلم روي پرده سينما باقي ميماند.
مهم نبود كه منتقدان فيلم را دوست دارند يا نه، مهم عامه مردم بودند كه نظرشان درباره فيلم تعيينكننده بود. البته كه به صورت مطلق اتفاق چندان خوشايندي نبود. يكي از عوامل افت كيفيت فيلمها همين بود كه همه چيز به گيشه وابسته شد. نقش نويسندگان و منتقدان و كارشناسان سينمايي كمرنگ شده بود و هر فيلمسازي به هر دري ميزد تا در فيلمش از المانهايي استفاده كند كه مخاطب را به سينما بكشاند. اين شد كه سينما تهي از هرگونه مفهوم هنري شد و فقط به چشم يك رسانه تجارتي و پولساز به آن نگاه ميشد.
اما از آنجا كه انگار براي هنرمندان ما، كلمه «تعادل» چندان مفهومي ندارد، امروز ديگر از اين سر بام افتادهايم. از مثلث فيلمساز، تماشاگر، منتقد، تماشاگران به كلي يا حذف شدهاند و يا كمترين بها به آنها داده ميشود. فيلمسازان معتقدند كه فقط بايد فيلم دل خودشان را بسازند، فيلمي كه دغدغههاي خودشان را مطرح كند. غافل از اينكه سينما يك هنر گروهي است و بيان دغدغههاي شخصي فقط در صورتي معنا پيدا ميكند كه از فيلترهاي هنري به گونهاي عبور كند كه براي مخاطبان هم مهم و جذاب شود.
جذب مخاطب و فيلمسازي شخصي هيچ منافاتي با يكديگر ندارند. اما در سينماي ايران به جاي تقويت جايگاه مخاطب، دائم به راههاي گريزي فكر ميكنند كه شكست فيلمها را در گيشه توجيه كند. جديدا كه منتقدان هم به كمك فيلمسازان آمدهاند و مثلا در توجيه شكست اقتصادي فيلمها دلايلي مانند فيلم مخاطب خاص و تجربه جديد را بيان ميكنند. همين بحث اكران مخاطب خاص زيرمجموعهاي از اين مشكل است. قطعا وجود چنين گروه اكراني لازم است اما نه براي هر فيلمي كه ميدانند در گيشه فروش نميكند. سينماتكها در سرتاسر دنيا به همين منظور ساخته ميشوند كه فيلمهاي مخاطب خاص، فيلمهاي هنري و نه عامهپسند را اكران كنند.
به جاي پيدا كردن راههاي گريز خوب است بيشتر به فكر مخاطب باشيم.
براي هنرمندان ما، كلمه «تعادل» چندان مفهومي ندارد، امروز ديگر از اين سر بام افتادهايم. از مثلث فيلمساز، تماشاگر، منتقد، تماشاگران به كلي يا حذف شدهاند و يا كمترين بها به آنها داده ميشود. فيلمسازان معتقدند كه فقط بايد فيلم دل خودشان را بسازند، فيلمي كه دغدغههاي خودشان را مطرح كند. غافل از اينكه سينما يك هنر گروهي است و بيان دغدغههاي شخصي فقط در صورتي معنا پيدا ميكند كه از فيلترهاي هنري به گونهاي عبور كند كه براي مخاطبان هم مهم و جذاب شود.